چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
مجله ویستا

موانع توسعه فرهنگی در كشور


موانع توسعه فرهنگی در كشور

توسعه, فرایندی همه جانبه و مرتبط با ارزشهای هر جامعه و فراخوان مشاركت همه افراد و گروههایی است كه هم بنیانگذار آن بوده و هم از آن منتفع می شوند

ماههای متمادی است به بحث در مورد فرهنگ عمومی و چالشها و ره آوردهای آن پرداخته ایم و با نخبگان و اندیشمندان در علوم جامعه شناختی و علوم انسانی و روان شناختی، تعاملهای فراوانی داشته ایم تا جایگاه و تأثیر حیاتی فرهنگ عمومی در فرایند پیشرفت و قانون مندی را بشناسیم و به یافته هایی دست یابیم.

داشته های فرهنگی، باورها و ارزشهای درونی جامعه درهم تنیده ایرانی كم نیستند، چنانكه ناداشته های مغفول مانده فراوانی نیز داریم. نیاز به بازنگری، هم اندیشی، نگاهی نو و به دور از یكسویه نگری و مقاومت منفی در برابر تازه های امروز، از بایسته های تغییرات محتوم فرهنگ عمومی است، كه فرهنگ جدید را باید به زایشی دوباره رهنمون كند، فرهنگی كه در آن نگاه بومی و خاص ایرانی لحاظ شود و نوآوریها و فناوریهای این جهانی را به خدمت باورها و سنتهای كشور درآورد، نه اینكه سنتها و باورهایمان در خدمت فناوری قرار گیرد، كه تحقق این حالت ما را از آن سوی بام فرو خواهد افكند.

در جمع بندی دیدگاههای استادان و بزرگان و با استفاده از یافته های دكتر فرامرز رفیع پور، فشرده ای از كنكاشهای ماهها تلاش در حیطه شناخت فرهنگ عمومی را در معرض نقد و بررسی شما عزیزان قرار می دهیم.

● گشودگی فرهنگی

توسعه، فرایندی همه جانبه و مرتبط با ارزشهای هر جامعه و فراخوان مشاركت همه افراد و گروههایی است كه هم بنیانگذار آن بوده و هم از آن منتفع می شوند.

در ایران مقوله توسعه، مشابه دیگر كشورهای جهان سوم، درون زا نبوده، بلكه وجهی برون زا داشته و همانند كالای وارداتی، بدون آنكه ضررها و فایده اش برای جامعه مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد، این عنصر غریبه نه به عنوان میهمان، بلكه به منزله صاحب خانه پذیرفته شده است.

بدون شك، فرهنگ مقوله ای است كه به لحاظ مفهومی، سكوی پرش ملتها به سمت ایده آلها و آرمانهاست. «ای.بی.تیلور» استاد انسان شناسی دانشگاه آكسفورد، دو اصطلاح فرهنگ و تمدن را چنین تعریف می كند: «فرهنگ یا تمدن در مفهوم گسترده و قوم نگارانه آن، كلیت پیچیده ای است كه شناخت، اعتقاد، هنر، اخلاقیت، قانون، آداب و رسوم و دیگر تواناییها و عادتهایی را كه انسان به عنوان عضوی از اجتماع فرا می گیرد، شامل می شود.»

فرهنگ نه تنها دربردارنده هنر و ادبیات است، بلكه شیوه های زندگی، حقوق اساسی نوع بشر، نظامهای ارزشی، سنتها و باورها را نیز شامل می شود. به تعبیر دیگر، فرهنگ به فعلیت رساندن همه خلاقیتهای بالقوه اجتماع یا جامعه است و آموزش و پرورش، ابزاری است كه می تواند استعدادهای بالقوه را شكل دهد و آنها را در جهاتی رهبری كند تا جامعه را به مطلوبهایش برساند.

آموزش و پرورش از یك طرف منبعث از فرهنگ و از طرف دیگر انتقال دهنده الگوها و معانی فرهنگی است. بنابراین، ساز و كار اصلی و طبیعی برای انتقال فرهنگ و ایجاد توسعه و تغییرات فرهنگی به شمار می آید.

«كلود لوی اشتراوس»، مردم شناس فرانسوی می گوید: «تمامی فرهنگها آمیزه ای از مبادلات و داد و ستدها هستند». یكی از عواملی كه به نظر می رسد در پیشرفت جوامع نقش داشته باشد، گشودگی فرهنگی در مقابل ایده های دیگر همراه با تمایل و قابلیت جذب و همسان سازی آنها در قالب فرهنگ خودی بوده است.

جامعه ای كه حالت دفاعی به خود می گیرد، بیشتر به سنت گذشته تكیه دارد و از هرگونه تغییر رویگردان است؛ و جامعه ای كه از لحاظ فرهنگی به خود اطمینان دارد، گشودگی به تحولات خارجی و نوآوریها را از خود نشان می دهد و از آنها بهره بیشتری می برد.

● الگوهای توسعه

تمدن غرب در دوره تسلط بی نظیرش (سده ۹ تا ۱۴ میلادی) و در اوج قدرت فرهنگی، از دانش چین، ایران و یونان به منظور توسعه فناوری و تكنیكهای جدید در بسیاری از رشته ها بهره فراوان برد كه انگیزه توسعه در حوزه های دیگر شد.

به بیان دیگر، الگوهای غربی توسعه به شرطی می تواند موفقیت آمیز باشد كه با نظام ارزشی یك كشور یكپارچه گردد. به طور مثال، نظام مادام العمر استخدام در ژاپن، پایه ای از وفاداری، همبستگی و مشاركت را فراهم می آورد كه بی شك، تأثیری عمیق بر بهره وری و رقابت پذیری صنایع ژاپن در سطح بین المللی را در پی داشته است.

به نظر می رسد توسعه به معنا و مفهوم نوسازی و اصلاح در نگرشها، تلقی ها و رویكردها نسبت به انسان و نیازهای نوشونده، در تمامی كشورها، بویژه جهان سوم و كشورهای معروف به شرقی، با فراز و فرودها، مقاومتها، چالشها و جذب و دفع ها مواجه بوده و انسان در قرون گذشته، كمتر با ابتكار، نوآوری و تغییر سازگاری داشته است.

بدون شك، ایران هم در قرن اخیر متأثر از تحولات علمی، صنعتی و تكنولوژیكی غرب بوده و فراز و نشیبهای فراوانی را در این خصوص طی كرده و با مشكلات و موانع متعددی در مسیر دستیابی به توسعه و نوسازی مواجه گردیده است.

● مهمترین عناصر فرهنگی مؤثر در عقب ماندگی علمی

دكتر فرامرز رفیع پور، مهمترین عناصر فرهنگی مؤثر در عقب ماندگی علمی را در عوامل زیر می داند:«رفتار هنجاری، رفتار احساسی، تضادجویی (به معنای توجه بیش از اندازه به تضادهای میان خود و دیگران)، خودنمایی و فردگرایی.» یك كارشناس فرهنگی نیز معتقد است مطالعات صد ساله اخیر نشان می دهد چند عامل عمده در عقب ماندگی ایرانیان نقش داشته است:

۱) مداخله كشورهای خارجی، استعمار و انواع و اقسام سلطه طلبی ها

۲) برخی رژیمهای سیاسی حاكم بر ایران

۳) نگرش و ذهنیتهای فرهنگی.

● برخی از موانع توسعه فرهنگی

به طور قطع، مجموعه ای از موانع با عنوان موانع فرهنگی در فرایند توسعه قابل طرح هستند، زیرا با تكیه بر تعریف یونسكو: «فرهنگ كلیت تامی از ویژگیهای معنوی، مادی، فكری و احساسی است كه یك گروه اجتماعی را مشخص می كند»، لذا فرهنگ نه تنها هنر و ادبیات را در بر می گیرد، بلكه شامل آیینهای زندگی، حقوق اساسی نوع بشر و نظام سنتی ارزشی و باورهاست. براساس این تعریف، موانع فرهنگی پیش روی توسعه در ایران شامل مؤلفه های زیر است.

▪ عدم همراهی و سازگاری دو قرائت مبتنی بر سنت و مدرنیسم و ایستایی و مقاومت سنت در مقابل آن، با توجه به اینكه هر كدام محصول دو مقطع و شرایط زمانی مختلف و مبتنی بر دو نوع انسان با نیازهای متفاوت است.

▪ غلبه فضای تقلیدی و مصرفی در جامعه به جای فضای تولیدی و غیرمصرفی به عنوان یك هنجار و ارزش پذیرفته شده.

▪ هنجارمند شدن و ارزش تلقی گردیدن سؤال نكردن، سؤال نداشتن و نقد نكردن به عنوان یك فرهنگ و هنجار پذیرفته شده در جامعه.

▪ انقباض فرهنگی در مقابل دیگر ایده ها و فرهنگها و نبود قابلیت جذب و همسان سازی آنها در قالب فرهنگ خودی. كشورهای اروپایی در گذشته و امروز تأثیرات فرهنگ دیگران را پذیرا بوده و به ندرت در قبول بهترینهای فرهنگهای دیگر تردید كرده اند، این در حالی است كه در آموزه های قرآنی، خداوند بشارت داده تا بندگانش اقوال را بشنوند و برترینها را انتخاب كنند.

▪ تأكید بر اینكه فرهنگ ایرانی كامل ترین و بی نیاز از دیگر فرهنگها و تمدنهاست.

پذیرش این تلقی باعث شده است ایران و ایرانی، پاسخ تمام سؤالهای خود را صرفاً در فرهنگ خودی جستجو كند.

▪ مقابله با فرهنگهای دیگر (و بویژه فرهنگ و تمدن غرب) و دشمن تلقی كردن آنها با وجود استفاده مفرط و گسترده از كالاها، تولیدات و فناوری آنها - اعم از نرم افزار و سخت افزار- بدون توجه به اینكه هر كالا و فناوری غربی، فرهنگ خاص خود را به جامعه تحمیل كرده است و جامعه ایرانی در نهایت این فرهنگ تحمیل شده را در درازمدت پذیرا می گردد. به بیان دیگر، فرهنگ «در خود فرو رفتن» و محروم شدن جامعه از ظرفیتها و تواناییهای فرهنگ و تمدنهای دیگر.

▪ نگاه منفی به توسعه، پیشرفت و نوآوری و مثبت تلقی نكردن پدیده های جدید در عرصه فناوری و تكنولوژیهای پیشرفته و مخالفت و مبارزه با پدیده های نو، از موانع مهم و كلیدی توسعه در ایران بوده است.

▪ نبود آرامش لازم و ثبات طولانی در عرصه های مدیریتی و عدم برخورداری قانونمند و با ثبات افراد جامعه از آزادی برای فعالیتهای اقتصادی، اجتماعی، علمی و سیاسی و نداشتن یك نظام حقوقی و قضایی دارای آستانه تحمل بالا.

▪ نبود تبادل فرهنگی باعث گردیده حوزه فرهنگی از داد و ستد محروم و سطح مدارا كاهش یابد و ابتكار، خلاقیت و نوآوری محدود شود. همچنین، بازار تولید در عرصه های مختلف غیررقابتی و عرصه اندیشه و فرهنگ، در محدوده بسته رشد و توسعه می یابد.

▪ داوریهای سیاسی در مورد آثار و تولیدات عرصه فرهنگ و هنر و محصور ماندن تولیدات در بازارهای داخلی به دلیل به رسمیت نشناختن مخاطب و مشتری محوری و عدم درك و باور به تنوع نیازها.

▪ تولی گری دولت و حاكمیت در عرصه فرهنگ و تعیین كنندگی دولت در كمیت و كیفیت تولید، توزیع و نحوه انتشار و كنترل و نظارت بر عرصه فرهنگ، هنر و اقتصاد از منظر دستوری آن.

▪ تمركزگرایی اعتبارات و امكانات فرهنگی در تهران و چند كلان شهر، به طوری كه در سال ۱۳۶۴، ۷/۶۷ درصد از مراكز انتشاراتی كشور در تهران و ۷/۱۷ درصد در پنج شهر بزرگ قرار داشته و سهم بقیه كشور ۶/۴ درصد بوده است. همچنین، در سال ۱۳۶۸، ۹۰ درصد روزنامه ها و مجلات در تهران و ۱۰ درصد بقیه در شهرستانها بوده است. در صورتی كه در كشورهای توسعه یافته برای هر ۱۰۰ هزار نفر ۲۶ روزنامه و كشورهای در حال توسعه برای هر ۱۰۰ هزار نفر ۴ روزنامه منتشر می شود.

▪ نبود نگاه مبتنی بر تحول فرهنگ بومی و سنتی متناسب با منطق توسعه و نوسازی، همراهی و سازگار شدن با تحولات و دگرگونیها، اصرار و پافشاری و نگرشهای سنتی محض و نگاه مظنون به پدیده توسعه، به گونه ای كه در غرب اتفاق افتاده است.

▪ توقف فرهنگ ایرانی در دوره گذار و عبور نكردن از دوران سنت به دوران جدید و سرگردان بودن جامعه در میانه دوران مدرن و سنتی و تداوم چالش سنت و تجدد به عنوان یك هنجار و ارزش.

▪ وابستگی رشد و پیشرفت كشور به دولت و نبود ساز و كارهای لازم برای مشاركت مردم در قالب نهادها و ساختارهایی كه امكان توسعه را سرعت ببخشد. به عبارت دیگر، همه كاره بودن دولت و هیچ كاره بودن مردم. در چنین الگویی، حتی دولت مشخص می كند مردم چه فیلمی را ببینند، چه كتابی را مطالعه كنند، چه نمایشنامه و چه روزنامه ای را بخوانند و اوقات فراغت خویش را چگونه بگذرانند! در صورتی كه یكی از مؤلفه های توسعه، خارج شدن صنعت فرهنگ از سیطره كنترل دولت است و مردم هستند كه با سازماندهی ظرفیتهای فكری، روشهای عقلانی بایدها و نبایدهای خود را مشخص می كنند.

▪ تعداد و شمارگان كتاب و روزنامه در كشور براساس مطالعه تطبیقی كشورهای ایران، تركمنستان و مراكش نشان می دهد تعداد كتابخانه های ایران ۱۰ درصد میانگین كشورهای توسعه یافته و تعداد كتابخانه های ملی ایران فقط ۳ درصد رقم میانگین كشورهای توسعه یافته است.

▪ نبود روحیه همكاری گروهی و جمعی و ترجیح منافع فردی بر منافع جمعی.

▪ نوآوری اندك و عدم پویایی فرهنگی كه نقش بازدارنده در فضای آزاداندیشی و تولید علم بویژه در عرصه علوم انسانی داشته و كمتر به انباشت علم كمك كرده است.

▪ غلبه نگاه منفی نسبت به تغییر و تحول و حركتهای اصلاحی و اصرار و پافشاری بر حفظ وضعیت موجود جامعه و ترس و نگرانی از تبعات ناشی از تغییرات و دگرگونیها.

▪ نادیده گرفتن توسعه به مفهوم عینیت یافته در غرب و سایر نقاط دنیا به عنوان یك مسأله بنیادین فكری و ارزشی و مادی و فنی دیدن آن.

▪ بی ثباتی در مدیریت و شناور بودن و مقطعی بودن برنامه ها و سیاستها، به گونه ای كه برنامه ها نه تنها در طول هم قرار نمی گیرند، بلكه اغلب اصل بر استفاده نشدن از تجربه مدیریتهای گذشته است، لذا برخی متفكران، جامعه ایران را جامعه كوتاه مدت نامیده اند.

▪ صنعت فرهنگ، یك صنعت انحصاری و در اختیار دولت است. دولت نیز مسؤولیت تربیت و هنجارسازی را به عهده دارد و اگر بخش خصوصی در فرهنگ سازی و تولید فرهنگ نقش داشته باشد، باید در چارچوب سیاستهای دولت گام بردارد و دولت كنترل كننده و نظارت كننده است.

▪ مهاجرت مغزها و فرار سرمایه ها به خارج از كشور، یك پدیده هنجاری است. شكی نیست، سرمایه های مادی و فكری مكمل یكدیگرند و تولیدكنندگان علم و دانش به نحوی تولیدكنندگان ثروت و برعكس هم هستند. «در صورتی كه كشورهایی مثل آمریكا، كانادا و استرالیا سالانه حدود ۹۰۰ هزار نفر از جمعیت متخصص دیگر كشورها را تحت عنوان فرار مغزها جذب می كنند و با استفاده از این سرمایه های آماده بر انباشت علم و تولید علم و ثروت خود می افزایند.

▪ پرداختن به ظواهر و نتایج تمدن غرب و نیندیشیدن به علل و اسباب تجدد و توسعه در آن دیار و متوقف شدن در رویه ظاهری تمدن غرب و ندیدن رویه دیگر تمدن آن.

محمد راعی فرد