شنبه, ۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 25 January, 2025
مجله ویستا

غنچه و گل


غنچه و گل

گلی که تشنه باشه روی زبون می یاره
ولی همه می دونند غنچه زبون نداره
(علی لالا لالایـی علی لالا لالایـی)

گل، لب غنچه شو دید اون دل تنهاش گرفت
گل اومد و غنچه رو رو برگ دستاش گرفت
(علی …

گلی که تشنه باشه روی زبون می یاره

ولی همه می دونند غنچه زبون نداره

(علی لالا لالایـی علی لالا لالایـی)

گل، لب غنچه شو دید اون دل تنهاش گرفت

گل اومد و غنچه رو رو برگ دستاش گرفت

(علی لالا لالایـی علی لالا لالایـی)

گفت: جماعت بگیرید غنچه مو سیراب کنید

لبای پژمرده شو یه ذرّه شاداب کنید

(علی لالا لالایـی علی لالا لالایـی)

غنچه لب تشنه شو وا می کنه می بنده

گل که نیگاش می کنه غنچه فقط می خنده

(علی لالا لالایـی علی لالا لالایـی)

صدای گل که پیچید توی گوش زمونه

یه مرد نامرد اومد غنچه رو کرد نشونه

(علی لالا لالایـی علی لالا لالایـی)

تیر بلا که اومد غنچه رو بی خبر زد

غنچه رو دستای گل شکفت و بال و پرزد

(علی لالا لالایـی علی لالا لالایـی)

(نسیم)