چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

درس های دوران ریاست جمهوری برای بوش


جورج بوش در ۴ سال نخست ریاست جمهوری خود بر گسترده ترین اصلاح مجدد استراتژی آمریكا از زمان «فرانكلین روزولت» نظارت داشت

در چهار سال آینده، مسیر اصلی اش ثابت باقی خواهد ماند: احیای امنیت در دنیای خطرناك. اما لازم است برخی اصلاحات در جریان این مسیر صورت پذیرد. واشنگتن باید هنر نرمخویی و لزوم داشتن مشروعیت بین المللی را به یاد داشته باشد.

ملاحظات مجدد

دومین دوره های ریاست جمهوری در كاخ سفید، راه را برای تجدیدنظر می گشاید و لحظاتی را فراهم می آورد تا مشاوران مهم با كمترین دستپاچگی تعویض شوند. این دوره ها همچنین از نفوذ ملاحظات سیاست داخلی می كاهند (هرچند، چیزی هرگز نمی تواند آن نفوذ را حذف كند)، زیرا رئیس جمهوری ای كه از نو انتخاب شده است، دیگر دغدغه انتخابات بعدی را ندارد. دومین دوره به علاوه، بر اقتدار رئیس جمهوری می افزاید و متحدان و دشمنان خواه امیدوارانه و خواه نا امیدانه درخواهند یافت كه باید ۴ سال دیگر با وی كنار بیایند. اگر زمانی برای دولت باشد كه عملكردش را ارزیابی كند، همین موقع است.جورج بوش، چیز زیادی برای ارزیابی مجدد دارد. وی بر فراگیرترین اصلاح استراتژی كلان ایالات متحده از زمان ریاست جمهوری فرانكلین روزولت نظارت داشته است. مبنای استراتژی كلان بوش، همانند روزولت، شوك حمله ای غافلگیر كننده است و تغییر نخواهد كرد. هیچ كدام از جانشینان دموكرات و جمهوریخواه روزولت قادر به گریز از درسی نبودند كه وی در ۷ دسامبر ۱۹۴۱ آموخت: مسافت به تنهایی از آمریكا در برابر حملات كشورهای متخاصم محافظت نمی كند. نه بوش و نه جانشینانش، از هر حزبی كه باشند، نمی توانند آنچه را حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ آشكار ساختند، نادیده بگیرند: بازدارندگی در مقابل كشورها برای حفاظت از آمریكا در مقابل دار و دسته هایی كه اكنون می توانند همان خسارتهای در توان كشورهای در حال جنگ را به بار آورند، كفایت نمی كند. از این حیث، مسیر دوره دوم ریاست جمهوری بوش همان مسیر دوره نخست است؛ احیای امنیت در جهانی كه به یكباره نا امن شده است.اما تعیین مسیر، تنها سرآغازی برای استراتژی است: همواره به موازات تكوینش، تجربه به آنها شكل می بخشد. اكنون چند صباحی است كه بوش درباره استراتژی خود تجدید نظر می كند، هرچند در مبارزه انتخاباتی اش از اقرار به اشتباهات اكراه داشت. وی با دریافت رأی تازه و پر صلابت تر، آسان تر از گذشته می تواند در بین راه، اصلاحات را انجام دهد. بهترین راه پیش بینی دامنه این اصلاحات مقایسه نیات دولتش با دستاوردهای آن است. تفاوت به دست آمده نشان خواهد داد كه كجای كار اصلاح خواهد شد یا حداقل باید تصحیح شود.

پیشدستی و پیشگیری

باریكترین تفاوت بین نیات و دستاوردهای بوش به پیشگیری از یك حمله بزرگ دیگر علیه آمریكا مربوط می شود. البته هر لحظه ممكن است حمله ای رخ دهد، حتی در فاصله تكمیل این مقاله تا انتشارش، اما همین واقعیت كه حدود سه سال بدون چنان حمله ای سپری شده، قابل توجه است. كمتر آمریكایی پیدا می شد كه بلافاصله پس از عواقب ۱۱ سپتامبر چنین احتمالی را می داد. آن هنگام، دیدگاه غالب این بود كه عملیات تروریستی در جریان است و آمریكا باید بخت بلندی داشته باشد كه در سه ماه آتی، ضربه ای مشابه یا جدی تر دریافت نكند.همیشه مرتبط كردن علت با معلول دشوار است، بخصوص این كه ما چیز زیادی درباره نیات اسامه بن لادن یا پیروانش نمی دانیم. شاید القاعده، دیگر نقشه ای برای حمله نداشت. شاید پیش بینی می كرد كه آمریكا با تهاجم به افغانستان و سرنگون كردن طالبان تلافی خواهد كرد. شاید جابه جایی نظامیان آمریكایی از عربستان سعودی به افغانستان، ازبكستان، قرقیزستان و عراق را می دید. شاید احتمال می داد نبرد جهانی علیه تروریسم بخش زیادی از شبكه اش را در هم پیچد. شاید پیش بینی می كرد دولت بوش اكراه خود از كشورسازی را كنار بگذارد و اقدام به استقرار مردم سالاری در خاورمیانه كند. شاید استراتژی بن لادن، همه اینها را لحاظ كرده بود، اما چنین چیزی نامحتمل به نظر می آید. اگر وی فكر اینها را نكرده باشد، آنگاه اولین و بنیادی ترین ویژگی استراتژی بوش (حمله به تروریستها و بنابراین غافلگیری آنها) تاكنون به اهدافش نائل شده است.

اما مسأله ای كه كمتر روشن است، به پیشدستی و پیشگیری مربوط می شود، وجه تمایز اینها از برنامه ریزیهای فرضی جنگ سرد نشأت گرفت. «پیشدستی» به مفهوم اقدام نظامی علیه كشوری است كه در شرف حمله است و قوانین و عرف بین الملل از دیرباز چنان اقداماتی را برای عقیم گذاشتن خطرات بارز و آنی مجاز دانسته اند، اما پیشگیری، یعنی آغاز جنگ علیه كشوری كه شاید در آینده چنان خطراتی را پدید آورد. دولت بوش با به راه انداختن عملیاتش پس از ۱۱ سپتامبر مرز بین این دو واژه را مخدوش كرد و برای توجیه جنگی «پیشگیرانه» علیه عراق تحت رهبری صدام حسین از واژه «پیشدستی» استفاده كرد. استراتژیست های دولت بوش دامنه «پیشگیری» را بست دادند تا مفهوم «پیشگیری» در زمان جنگ سرد را نیز پوشش دهد. در انتظار تهدیدات تروریستی باقی ماندن، برای این كه آنها آشكار و حاضر شوند، كشور را در مقابل حملات غافلگیر كننده آسیب پذیر می كرد. در عوض، آمریكا تصمیم گرفت به سراغ كشورهایی برود كه ( ادعا می كرد) باندهای تروریستی را پناه می دهند یا شاید مورد حمایت قرار می دهند.

بنابراین تمایز قدیمی بین پیشدستی و پیشگیری یكی از قربانیان فراوان ۱۱ سپتامبر بود. «جان كری» در خلال مبارزه انتخاباتی اش تصریح كرد در صورت پیروزی ، دست از حملات پیشدستی نخواهد كشید. یقینا رقیب موفقش نیز چنین نخواهد كرد، احتمالاً جانشینان وی نیز چنین نخواهند كرد. این ویژگی استراتژی كلان بوش دست نخورده باقی خواهد ماند.

بیانی لطیف تر و صریح تر

اما تبیین پیشدستی به جای پیشگیری ، این ریسك را دربردارد ( دردوسال گذشته به كرات شاهدش بودیم) كه آمریكا درنظر بسیاری از مردم جهان، تهدیدی آشكار وحاضر جلوه كند. حاكمیت ازدیرباز، اصلی خدشه ناپذیر در نظام بین المللی بوده است. این كه قدرتمندترین كشور جهان به یكباره اعلام كند كه امنیتش مستلزم نقض حاكمیت سایر كشورها درهر زمان دلخواه است، همه كشورهای دیگر را مضطرب می كند. به قول «جان ایكنبری» استاد علوم سیاسی، سیاست پیشدستی واشنگتن تصویری از یك پلیس جهانی پدید آورده است كه به هیچ مافوقی گزارش نمی دهد. حملات ۱۱ سپتامبر ، هرچقدر هم تكان دهنده بوده باشد، جامعه بین الملل آسان نمی تواند ازنقشه دولت بوش برای احیای امنیت آمریكا حمایت كند. بوش و مشاورانش این معضل را پیش بینی می كردند. پس از نادیده گرفتن پیشنهاد كمك متحدان آمریكا درناتو برای افغانستان، دولت بوش سخت كوشید تا حمایتی چند جانبه برای اولین پیشدستی خود با نیات پیشگیرانه به دست بیاورد: تهاجم به عراق. واشنگتن انتظار موفقیت داشت واستراتژیست های بوش می پنداشتند كه توسل به قدرت آمریكا برای سرنگونی هیولایی به نام صدام حسین مورد استقبال قرار می گیرد ودیگران را وحشتزده نمی كند. آنها اشتباه می كردند، حمایت بین المللی ازجنگ عراق به مراتب كمتر از انتظار دولت بوش بود وتصمیم وی برای تجاوز به عراق، این گلایه ها را به همراه داشت كه از قدرت فراوان بدون مسؤولیت پذیری فراوان بهره برداری می شود.ظرف ۱‎/۵ سال پس از همدردی تقریباً بین المللی درهفته های پس از ۱۱ سپتامبر، آمریكایی ها دیدند كه كشورشان یك یاغی بین المللی تصور می شود.

به آسانی می توان گفت كه چنین چیزی اهمیت ندارد و كشوری به قدرتمندی آمریكا نباید نگران نظر دیگران باشد، اما این حرف درست نیست .اگر می خواهید دلیلش را بدانید، كافی است دامنه نفوذ آمریكا واتحاد شوروی سابق دراروپا درجنگ سرد را مقایسه كنید. اولی، براساس رضایت كشورهای تحت نفوذش عمل می كرد، ولی دومی، چنین نبود واین تفاوت بزرگ هیچ ارتباطی به قدرت نظامی آن دو درمنطقه نداشت. درسی كه دراینجا می توان گرفت، روشن است: نفوذ پایدار مستلزم نه تنها قدرت ، بلكه فقدان مقاومت یا به قول «كلاوسویتز» ، «اصطكاك» است. هركسی كه پشت فرمان یك وسیله نقلیه نشسته، می داند موتور به روغن احتیاج دارد وگرنه خودرو دیریا زود متوقف خواهد شد. در دولت نخست بوش، توجه كافی به معادل روغن دراستراتژی كه همانا اقناع است، وجود نداشت، لزوم مشروعیت بخشیدن به استراتژی ازبین نخواهد رفت واصطكاكی كه آن به وجود می آورد، درنهایت به شكستش خواهد انجامید. هرچند كه اگر دشمنان بر استراتژی فایق نیایند این بدین مفهوم است كه دولت دوم بوش باید دوباره ودوباره بكوشد تا حمایتی چند جانبه برای توسل آمریكا به پیشدستی در استفاده از قدرت نظامی را به دست آورد.این كار به كسی حق وتو درمورد آنچه ایالات متحده برای حفاظت از امنیتش وپیشبرد منافعش انجام می دهد، اعطا نمی كند، ولی لازمه آن اقناع كشورهاست كه این اقدامات منافعشان را نیز تقویت می كند یا حداقل خدشه دار نمی كند. آمریكا درخلال جنگ جهانی دوم و جنگ سرد، این كار را مكرراً وبا موفقیت بسیار زیاد انجام داد. واشنگتن همچنین رضایت بین المللی برای استفاده از قدرت نظامی غالباً آمریكایی درجنگ ۱۹۹۱ خلیج فارس، دربوسنی در ۱۹۹۵ ، دركوزوو در ۱۹۹۹ ودرافغانستان در ۲۰۰۱ را به دست آورد. عراق مستثنی بود، نه قاعده وباید از این نابهنجاری درس عبرت بگیرد. یكی از این درسها، لزوم برخورداری از رفتار بهتر است. درآمیختن قدرت با خرد همیشه ناصواب است ، همچنین توهین به متحدان بالقوه ، خواه رفتارشان هرچقدر وقیحانه بوده باشد. دولت بوش اولین دولتی نبود كه مرتكب این اشتباهات می شد، اما نخستین دولتی بود كه دروضعیتی كه كمك دوستان می توانست درآن مفید باشد، مرتكب آن همه اشتباه به دفعات مكرر می شد.درس دیگر به این موضوع مربوط می شد كه رئیس جمهوری ومشاورانش متكبرانه درباره قدرت آمریكا صحبت می كردند. بوش در دوره نخست ریاست جمهوری پاسخ پرسشهای زیادی را برای حدس زدن دیگران باقی گذاشت. حال، وی دردومین دوره اش باید پاسخ این پرسش ها را بدهد.درس آخر ومرتبط با این مبحث درمورد بینش است. تروریستهای ۱۱ سپتامبر، آسیب پذیریهای دیوار دفاعی تمام كشورها را برملا كردند. مادام كه این نواقص رفع نشده است وسوء استفاده كنندگان از آنها كشته ، اسیر یا منصرف نشده اند، بقای نظام حكومت ها به مخاطره می افتد.

منبع: نشریه «فارن افرز»