یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

وسوسه ریا


وسوسه ریا

در مطلب حاضر استاد قرهی به بررسی ریا به عنوان عامل بسته شدن راه نجات می پردازد و در عین حال درباره وسوسه شیطان در خصوص ریا در عبادات و تفاوت ریای واقعی و وسوسه ریایی توضیحاتی می دهد که با هم آن را از نظر می گذرانیم

در مطلب حاضر استاد قرهی به بررسی ریا به عنوان عامل بسته شدن راه نجات می پردازد و در عین حال درباره وسوسه شیطان در خصوص ریا در عبادات و تفاوت ریای واقعی و وسوسه ریایی توضیحاتی می دهد که با هم آن را از نظر می گذرانیم.

پروردگار عالم به یک عده توفیق داده است تا بنده خالص خودش بشوند. او در این بندگی، آنها را هم در ضیافت الله اعتکاف، مهمان می کند. این بندگان خاص خدا، راه نجات را طی کردند. راه نجات این است که انسان فقط برای خدا کار کند. اگر این حال برای انسان به وجود آمد، برنده است.

وجود مقدس حضرت محمد مصطفی(ص) در جواب سؤال کسی که از حضرت پرسید: «حین سأله رجل یا رسول الله فیم النجاه »(۱) انسان به چه چیز متمسک گردد تا نجات پیدا کند؟ نجات در چیست؟ فرمودند: «فقال أن لا یعمل العبد بطاعه الله یرید بها الناس»، اینکه بنده عمل را فقط برای طاعت خدا انجام دهد و مردم را در این طاعت اراده نکند.

● ریا و خدعه به پروردگار عالم!

عجیب است، اگر طاعت برای غیر خدا باشد، خدعه و نیرنگ می شود. این نکته بسیار مهمی است، وجود مقدس امام محمد باقر(ع) می فرمایند: شخصی محضر پیغمبر اکرم(ص) آمد، سؤال کرد که فردای قیامت نجات در چیست؟ همه دنبال این هستند که عاقبت به خیر شوند، راه نجات چیست؟

حبیب خدا، محمد مصطفی(ص) نکته ای بسیار عجیب را بیان می کنند: «سئل(ص) فیما النجاه غدا فقال انما النجاه فی أن لا تخادعوا الله فیخدعکم فانه من یخادع الله یخدعه و یخلع منه الایمان و نفسه یخدع لو یشعر»(۲)، سؤال شد: یا رسول الله! راه نجات چیست؟

حضرت فرمودند: اینکه به پروردگار عالم خدعه نکنید. راه نجات فقط این است که انسان با پروردگار عالم از در نیرنگ وارد نشود.

بعد حضرت فرمودند: اگر شما با خدعه وارد شوید، «فیخدعکم»، خدا هم با خدعه وارد می شود!

انسان با خدا از باب خدعه وارد نشود که خدا هم خدعه می کند. خدعه خدا عجیب است! انسان بیچاره می شود! پروردگار عالم نسبت به کفار همین را بیان می فرماید، می فرماید: «فمهل الکافرین أمهلهم رویدا»(طارق/۷۱) به این ها مهلت می دهد اما بیچاره می کند! اجازه می دهد مدام در طغیان خودشان، در گناه خودشان، بیشتر و بیشتر غوطه ور شوند. یک خدعه خدا این است.

حضرت می فرمایند: راه نجات این است که با خدا خدعه نکنی، چون خدا با تو خدعه می کند. بعد می فرمایند: «فانه من یخادع الله یخدعه و یخلع منه الایمان»، هر کس بخواهد به خدا خدعه بزند، خدا با همان باب بر او وارد می شود و ایمان را هم از او می گیرد- ایمان خیلی مهم است، ایمان، انسان را اوج می دهد و بالا می برد، اما می فرمایند: ایمان او را می گیرد.

بعد حضرت نکته خیلی زیبایی را بیان می فرمایند، می فرمایند: آن کسی که فکر می کند خدا را خدعه می دهد، اشتباه کرده، اگر یک مقدار می فهمید و درک می کرد، می دانست به خدا خدعه نزده، بلکه به خودش خدعه زده! «و نفسه یخدع لو یشعر».

شخص سؤال کننده تعجب کرد، یعنی چه؟! مگر بناست کسی به خدا خدعه بزند که پیامبر(ص) می فرمایند: راه نجات دراین است که به پروردگار عالم خدعه نزنیم! «قیل له فکیف یخادع الله» گفت: یا رسول الله! خدعه به خدا چگونه است؟!

حضرت فرمودند: «یعمل بما امره الله ثم یرید به غیره»، به آن چیزی که خدا امر کرده، عمل می کند و امر دیگران را انجام نمی دهد ولی- مهم این است- دراین عملش کس دیگر، غیراز خدا را اراده می کند «ثم یرید به غیره»،

فرمان، فرمان خداست؛ عمل، عملی است که پروردگار عالم گفته، آن عمل را انجام می دهد، اما اراده اش غیراز خداست! بیچارگی اینجاست!

می فرمایند: این است که به خدا خدعه می کند درحالی که پروردگار عالم هم از باب خدعه وارد می شود. بعد فرمودند: اتفاقا آنکه به خدا خدعه می کند، نفهمیده به نفس خودش خدعه می کند و اولین مسئله اش هم این می شود که ایمانش را از دست می دهد.

پس ریا بلای عظیم است که دیگر راه نجات بسته می شود. لذا انسان باید خیلی در این مسئله دقت کند که اگر اینگونه شد، بیچاره می شود.

● وسوسه ریا در عبادت!

منتها این را هم باید انسان مدنظر داشته باشد که گاهی شیطان ملعون وسوسه می کند.

پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: گاهی شیطان ملعون در عبادت می آید، وسوسه می کند و برعکس عمل می کند. مثلا انسان یک نماز با توجه می خواند، به او می گوید: ببین عزیزم! تو داری ریا می کنی.

ریا یعنی آن چیزی که برای غیرخدا باشد. درست است لفظ ریا از رؤیت است، اما اگر برای خداست، عالم و آدم ببینند برای انسان مهم نیست. اگر هیچ کسی هم متوجه نشود، برایش مهم نیست. در باب ریا انسان باید این را مدنظر بگیرد، ببیند جدی دارد برای خدا انجام می دهد یا خیر. اگر برای خداست، همه عالم بفهمند، مهم نیست، هیچ تغییری هم نمی کند، همانی است که بود و به تعبیری اگر اقبال عمومی هم به او شد، همان است که هست. مثل آیت الله بهجت، و دیگر اعاظم بزرگوار، آیت الله بهاء الدینی، امام راحل(ره) و بزرگان دیگر که این حالت را داشتند و دارند. اگر مثل آیت الله شاه آبادی برای یک نفر هم درس داد، برایش مهم نبود. اگر میلیون ها نفر هم بودند، فرقی نمی کرد. چون کسی که برای خداست، دیگر برای او مهم نیست، کل عالم رو بیاورند، تغییر پیدا نمی کند، عالم به سمت او نیایند، تغییر پیدا نمی کند.

برای همین شیطان وسوسه می کند- این روایت شریف را تامل بفرمایید، زیباست- حضرت می فرمایند: «اذا اتی الشیطان احد کم و هو فی صلاته» (۳)، شیطان به سمت شما می آید درحالی که یک نفرتان در نماز هست، «فقال انک مراء»، می گوید: مواظب باش تو داری ریا می کنی.

اگر کسی توفیق دارد، مثلا اهل نماز شب است، لطف خداست، توفیق است (بندگان خدا می دانند اینها همه من ناحیه الله است، لذا به نماز شبشان غره نمی روند، می دانند لطف خداست، عنایت ذوالجلال والاکرام است و وقتی دیدند لطف خدا و عنایت حضرت است، تشکر می کنند و بیشتر به عبادت می پردازند) همیشه مشغول به نماز شب است، مسافرتی برای او پیش می آید، یک موقعی با کسی در سفر هست، شب می خواهد برای نماز شب بلند شود، شیطان ملعون می آید، می گوید: امشب را نمی خواهد، چون اگر بلند شوی نماز شب بخوانی، این رفیقت، این که امروز در خانه اش دعوت هستی، فکر می کند تو داری ریا می کنی، امشب را بگذر، بالاخره بلند می شوی، شاید پایت به جایی بخورد، سر و صدایی ایجاد کند، کسی متوجه شود، بعد می گویند تو داری خودنمایی می کنی!

شیطان اینطور می آید، در باب ریا وسوسه می کند، «الوسوسه فی الریاء من ناحیه الشیطان». اصلا اصل وسوسه برای شیطان است. خانم ها یا آقایانی که وسواس دارند، وسواس از ناحیه شیطان است. یک وسوسه هم در باب عبادت است. به تو اجازه نمی دهد عبادت کنی، می گوید: ریاست! شب می خواهی قیام کنی، می خواهی نیمه شب جلسه داشته باشی، دیگران تو را می بینند، می گویند: این ها را باش، چه دکان و بازاری راه انداختند، چه اهل ریا هستند!

اما ملاک، خود انسان است. اگر جدی برای خداست، هر که هر چه بگوید، بگوید. اگر به به بگویند، انسان الهی تکان نمی خورد، اگر برعکس شماتت کنند، بگویند: او می خواهد ریاکاری کند، برایش مهم نیست. آن که برای خداست، خصوصیتش این می شود. این روایت می خواهد این را بیان کند.

پیامبر عظیم الشأن(ص) فرمودند: موقعی که به عبادت مشغول می شوی، نمازی می خوانی «و هو فی صلاته»، شیطان می آید، می گوید: «انک مراء»، ببین تو داری ریا می کنی!

اصلا «الوسواس الخناس» (سوره ناس/۶) همین است برای هر کس به طریق خودش می آید. آن جوانی را که خدای ناکرده هرزه است، از طریق گناه وسوسه می کند. آن را که اهل عبادت است، از طریق عبادت وسوسه می کند. یک موقع یک کاری می کند ریا کند، یک موقعی هم اهل ریا نیست، یک کاری می کند که عبادت نکند، با عنوان ریا! به سراغ او می آید و می گوید: تو ریا می کنی.

پس انسان مؤمن نه اهل ریاست و نه اجازه می دهد شیطان ملعون او را وسوسه ریا کند.

لذا پیامبر می فرمایند: کارت را برعکس کن. اگر مشغول به کاری برای آخرت هستی، آن را طولانی کن، یک تو دهنی محکم به شیطان بزن. بگو: می خواهی از طریق وسوسه، من را از عبادت دور کنی؟! غلط کردی! اجازه نمی دهم. پیغمبر(ص) می فرمایند: به شرط این که وضعش را به هم نزند، طولانی اش کند. عبادتی که مشغول هست را با تضرع، خضوع و ناله بیشتر انجام دهد؛ چون شیطان ملعون با وسوسه جلوی او آمد.

● ریا یا وسوسه ریا؟

از وجود نازنین مرد الهی، آیت الله بهاءالدینی سؤال کردند: از کجا بفهمیم که کدام عمل ریاست و کدام وسوسه شیطان است؟

ایشان جمله زیبایی فرمودند. این جمله راه گشاست. فرمودند: اگر کسی نیت کند که خدایا می خواهم خودم را به تو بسپارم، من خودم نمی توانم، کاری از من برنمی آید، پروردگار عالم هم محافظ او می شود.

«افوض امری الی الله»، به خدا تفویض امر کند، «ان الله بصیر بالعباد»، وقتی پروردگار عالم می بیند بنده اش مضطر شده و می گوید: خدا! من می خواهم عبادتم برای تو باشد ولی نمی دانم کجایش ریاست و کجاش وسوسه شیطان است که به من دارد می گوید ریاست، من ماندم، او را رها نمی کند.

می فرمایند: توکل به خدا کن، تفویض امر به خدا کن، بگو: خدایا می خواهم جدی بنده صالح تو باشم. مگر می شود کسی از پروردگار عالم بخواهد که می خواهم بنده تو باشم و حضرت حق او را رها کند؟! هیهات! منتها جدی و از عمق وجود بخواهد که حتما پروردگار عالم او را کنترل کند. آنوقت ببین چه حالی پیش می آید.

پس شیطان ملعون یک مواقعی وسوسه می کند که این کار تو ریاست. اگر ما این را متوجه شویم و دقت کنیم، تمام است.

از خود آقاجان هم بخواهیم، آقاجان! شما هم برای ما دعا کن که اعمالمان، رفتارمان، کردارمان و گفتارمان برای خدا باشد. عبد به معنای حقیقی بشویم. اگر این طور شویم، چه می شویم؟! آن وقت دیگر لطف پروردگار عالم ان شاءالله شامل حالمان است.

آیت الله مرعشی نجفی می فرمودند: میرزا جواد آقای ملکی تبریزی، آن عارف بزرگوار، قبل از ماه رجب المرجب اگر می خواستند دعا کنند به وجود مقدس آقا دعا می کردند، می فرمودند: خدایا! به حجتت ما را عاقبت به خیر بگردان. اما وقتی ماه رجب المرجب می شد، ایشان بیان می فرمودند: پروردگارا! به معتکفینت ما را عاقبت به خیر بگردان. هر چه می خواستند دعا کنند، می گفتند به معتکفینت. معلوم می شود به اهل اعتکاف چیزهایی می دهند. خوش به سعادتشان!

آنهایی که مثل من باختند، عقب ماندند و به هر دلیل اسمشان را ننوشتند؛ چون اسم را باید آن ها بنویسند، بگویند: آقا جان! دست ما را بگیر. امشب آنچه که به معتکفینت مرحمت کرده ای، تفضلا به ما مرحمت بفرما.

بدانید، اینهایی که در اعتکاف بودند، در ظاهر، اسمهایشان را خودشان نوشتند، اما در حقیقت اینطور نیست، چون بعضی از اینها شب اعتکاف یک مشکلی برایشان پیش آمد و نرفتند. اما اسم حقیقی را آقاجان می نویسد و امضای آقاست. من هر جا رفتم، این جمله را به معتکفین گفتم، گفتم: خوش به سعادتتان! وقتی اسامی را به دست آقا دادند؛ چون همه چیز باید به امضاء خلیفه الله برسد، آقا اسم های شما را دانه دانه دیدند، آن عین الله الناظره، نگاهشان به این اسامی افتاده و امضاء کردند- حالا آنها یک کار خوبی کردند، دعای پدر بوده، دعای مادر بوده، عملی داشتند، به هر حال دعوت شدند و خدا اینها را در اعتکاف پذیرفت، خوش به سعادتشان، بعضی ها هم نه، اسمشان را خودشان نوشتند اما به یک دلیلی نتوانستند بروند.

۱- مجموعه ورام، ج ۱، ص ۶۸۱

۲- وسائل الشیعه، ج ۱، ص ۹۶، باب ۱۱

۳- وسائل الشیعه، ج ۵ ، ص ۹۷۴، باب ۴

آیت الله روح الله قرهی



همچنین مشاهده کنید