چهارشنبه, ۲۱ شهریور, ۱۴۰۳ / 11 September, 2024
دعوت عملی پیامبر(ص)
روزی آدم بی ادبی وارد مسجد شد و آن هنگامی بود که رسول اکرم(ص) با جمعی نشسته بودند. ایستاد و با کمال بی ادبی آن حضرت را با اسم صدا زد و گفت: ای محمد! تو جادوگر دروغگویی هستی! من زیر این آسمان از تو دروغگوتر سراغ ندارم. اگر نمی ترسیدم از اینکه خاندانم مرا عجول بدانند، هم اکنون تو را با همین شمشیر می کشتم و آیندگان را از شر تو نجات می دادم. یکی از اصحاب از جا پرید تا او را تنبیه کند. رسول اکرم(ص) فرمود: «بنشین «کاد الحلیم ان یکون نبیاً» حلم و بردباری، تالی مرتبه نبوت است. آرام باش و بنشین.
آن گاه خودش با لبخندی توأم با لطف و عنایت و محبت به صورت او نگاه کرد و فرمود: «یااخا بنی سلیم» ای برادر بنی سلیم! او از قبیله بنی سلیم بود و شاید رسول اکرم(ص) خواست او را با نسبت دادن به قبیله بنی سلیم احترام کرده باشد. آنگاه نفرمود: تو چرا چنینی؟ بلکه فرمود: چرا بعضی با ما این طور رفتار می کنند؟ چرا در مجلس ما به ما هجوم می آورند؟ چرا با خشونت با ما سخن می گویند؟ اینک به تو بگویم: اگر کسی در دنیا مرا بیازارد، بعد از مرگ در آتش سوزان جهنم خواهد بود. بعد از جا برخاست و فرمود: همراه من بیا تا آنچه می خواهی به تو بدهم! حضرت می داند درد او چیست؟ در خانه اش آورد و مقداری غذا و پول به او داد، بعد فرمود: از من راضی شدی؟ گفت: بله راضی شدم «جزاک الله عن اهل و عشیره خیرالجزاء خداوند تو را جزای خیر بدهد و برای خاندانت سالم نگه دارد.»
بعد حضرت فرمود: تو در جمع اصحاب من سخن گفتی که آنها ناراحت شدند. حال، نزد آنها بیا و همین حرفی که الان به من گفتی آنجا بگو تا آنها هم خوشحال بشوند. گفت: می آیم. رسول خدا(ص) خطاب به اصحاب فرمودند: این عرب از من راضی شده است. آیا اینطور نیست؟ گفت: بله. (جزاک الله عن اهل و عشیره خیرالجزاء) بعد گفت: وقتی که آمدم تو دشمن ترین مردم پیش من بودی و اکنون که می روم محبوب ترین مردم در نزد من هستی. مسلمان شد و رفت. نوشته اند جمع کثیری از قبیله اش هم مسلمان شدند. پس از رفتن او پیامبراکرم(ص) به اصحابش فرمود: مثل من با این مردم، مثل آن عربی است که شترش رم کرده، در بیابان فرار می کرد. مردم می خواستند به او خدمت کنند، از اطراف هجوم آورده و هیاهو می کردند که شتر را بگیرند اما شتر بیشتر رم می کرد و می گریخت! آخر صاحبش گفت: ای دوستان! مرا با شترم بگذارید و بروید، من خودم بهتر می توانم آن را رام کنم.
بعد قدری علف به دست گرفت و آرام آرام جلو رفت و علف را به شتر نشان داد و شتر هم ایستاد. مرد جلو رفت و افسارش را گرفت و دست نوازش بر سر و صورت و سینه اش کشید و او را خواباند و جهاز بر دوشش گذاشت و سوارش شد... بعد فرمود: اگر من هم شما را به حال خودتان رها می کردم او را می کشتید یا می زدید و از شهر بیرونش می کردید، او هم می رفت و دیگر برنمی گشت و جهنمی می شد. ولی من با یک لبخند و مقداری غذا و چند درهم پول مسلمان و بهشتی اش کردم. آیا این بهتر نبود؟ آری! او حرص بر هدایت مردم دارد، اگرچه از آنها فحش و دشنام بشنود و کتک هم بخورد.(۱)
۱) صفیر هدایت، توبه(۰۵)، آیت الله ضیاءآبادی.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست