چهارشنبه, ۲۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 12 February, 2025
هنر چهل تكه زیبایی شناسی انتقادی آدورنو
![هنر چهل تكه زیبایی شناسی انتقادی آدورنو](/web/imgs/16/152/7lg8j1.jpeg)
حکمتو فلسفه - تئودور آدورنو از مهمترین بنیانگذاران و نظریهپردازان مكتب فرانكفورت بود و در ایجاد نظریه انتقادی مكتب فرانكفورت، نقش مهمی داشت.
او در شاهكارش، «نظریه زیباییشناسی»، ثابت كرد كه مدرنیسم و هنر مدرن، خود نقدی مدرن است از تمامی جلوههای زندگی مدرن و به ویژه از خردباوری مدرنیته.
«ماكس هوركهایمر» دوست و همكار آدورنو كه رئیس انجمن پژوهشهای اجتماعی دانشگاه فرانكفورت بود و نام مكتب فرانكفورت هم از اینجا گرفته شده، در مورد نظریه انتقادی آدورنو مقالات معتبری منتشر كرد.
در این مقالات، هوركهایمر نظریه انتقادی را در تقابل با نظریه سنتی، قرار داد و نوشت كه نظریه سنتی، با ایجاد یك روحیه توجیهگر نظم مستقر و پوزیتویستی، سعی در مشروعیت بخشیدن به سركوب شكلگرفته از خردمحوری و عقل ابزاری صوری دارد و در ژرفای خود غیرعقلانی است؛ غیرعقلانی است كه جهان عقلانی، چنین ویرانگر و خشن و سایه سودطلبی، اختناق و اردوگاهها برآن افتاده باشد. به خصوص در مبحث روشنگری، آدورنو و هوركهایمر باهم، هم عقیده بودند.
كتاب «دیالكتیك روشنگری» در مركز كار روشنفكری آدورنو بود. او آدمی بود كه مدام از عقاید خودش فراتر میرفت. درواقع كتاب دیالكتیك منفی، حاشیهای برای كتاب دیالكتیك روشنگری بود. نویسنده این مقاله با سیری اجمالی در آرای آدورنو، نظر وی در باب هنر را توضیح میدهد.
آدورنو به عنوان یك فیلسوف رادیكال كه رادیكالیسم در آثار او به وضوح نمایان است، دركتاب دیالكتیك روشنگری، episteme یا فرهنگ اصلی دوران را زیر و رو كرد. فروید، نیچه و ماركس بر كار فكری آدورنو بسیار تاثیر گذاشتند.
نظریه انتقادی آدورنو هم نقدی است به جامعه و هم به نقدی است به فرهنگ، پوزیتویسم و حتی ماركسیسم. آدورنو در تمام دوران فعالیت روشنفكری خود به بسط و گسترش نظریه انتقادی پرداخت.
او در تصفیه تفسیرهای جزمی و دگمی كه از ماركسیسم سنتی و راست كیش میشد، تلاش بسیار كرد؛ به خصوص در نسبت میان هنر و تكامل اجتماعی. درواقع آدورنو در نظریه زیبایی شناختیاش به زمینه اجتماعی و تاریخی هنر توجه داشت؛ اما رویكرد او با مواضع ماركسیتهای سنتی و راست كیش تفاوت بسیار داشت.
«هوركهایمر كه پایاننامه دانشگاهیاش را درباره «سنجش نیروی داوری» یا نقد قوه حكم كانت نوشته بود، از «امید مشترك افراد انسان» در كنش زیباییشناسی بحث میكرد و این مقاله را تحت عنوان «هنر و صنعت فرهنگ»، چاپ كرد. آدورنو نیز در مقالههایش درباره «پروست» و «والری» به این نتیجه رسید كه اثر هنری هم از روح سوبژكتیو آفریننده مایه میگیرد و هم از روح ابژكتیو جهان و هنر نمیتواند فقط از «ایده افلاطونی جان هنرمند» آغاز شود. البته وی از سوبژكتیویسم مطلق نیز بیزار بود و در مقالهای در مورد «كركگارد» نوشته بود كه سوبژكتیویسم، بیانی است از «شی شدگی».
در مجموعهای از مقالات آدورنو، تحت عنوان «منشورها» میخوانیم كه اثر هنری موفق، نه تنها نمایشگر تضادهای ابژكتیو است، بلكه در ساختار خودش نیز تضادهای حل ناشدنی وجود دارند. هنر راستین، ماهیت خویش را به چالش میگیرد و به حس عدم قطعیت لانه كرده در هنرمند، دامن میزند.
هنر به هنگام حمله به شالودههای سنتیاش، دگرگون میشود و به دلیل اپوزیسیون و مخالف خوانیاش، در سطح شكل هنری و نیز به دلیل استعدادش برای شكل بخشیدن به جهان، بدل به امری متفاوت شده است. هنر ذاتاً متفاوت از واقعیت تجربی است. در زمانی تاریخی، ابژههای هنری خاص، از اینكه به عنوان هنر شناخته شوند، ناكام ماندند.
در واقع پس از تحول تكنولوژیكی و سكولاریزاسیون، هنر ویژگی مهم دیگری بدست آورد: نوعی منطق درونی رشد و انكشاف. هنر سكولار اكنون محكوم است به این كه نوعی تسكین برای جهان موجود باشد. به یك معنا در برابر نابهنجاریهای زندگی واقعی امروز، ماهیت تأییدگرانه یا ایجابی هنر، تحملناپذیر شده است.
آدورنو، در «درآمدی به جامعهشناسی موسیقی»، نوشت: «نسبت اثر هنری با جامعه، قابل قیاس است با مفهوم موناد لایب نیتس. اثر هنری و به ویژه اثر موسیقایی كه بسیار دور از مفاهیم است، بیروزنهای به جامعه یعنی بدون آگاهی از آن، تبدیل به بیانگرش میشود، بیآنكه به گونهای ثابت و ضروری با این نیاز همراه باشد».
آدورنو همواره كوشید تا حدود این بیانگر را كشف كند. مثل زمانی كه از «دلهره اكسپرسیونیستی» دفاع میكرد. وی دلیل دفاعش رادر «بیانگری درست دلهره زندگی در جامعه مدرن» معرفی میكرد.
● آدورنو، فیلسوف ناامیدی
آدورنو كسی نبود كه از «امید» و از «چیزی انسانی» بدون بیان بیزاری خود از انسانگرایی بورژوایی، یاد كند.
او یكی از دو نویسنده دیالكتیك روشنگری بود؛ تندترین و تلخترین انتقادی كه از خردباوری روشنگری، مدرنیته و شیوههای سرمایه سالاری منتشر شده است. او میخواست تا دیالكتیك منفی را بنویسد، ادعانامهای تكان دهنده علیه تمدن نو كه هنوز منگ از خبرهای آشوویتس و داخائو بود و درهیچ چیز حتی در شعر و هنر، جای ذرهای امید نمیدید. فقط یك چیز میخواست: رویكرد اكثریت به نفی مطلق تمدن بیمار امروز.
آدورنو نویسندهای است، دشوار نویس. پیچیدگی آثارش تا حدودی به ناروشنی لحن وی باز میگردد. در بسیاری از موارد جدیت لحن او را نمیتوان دریافت. لحن طنز آمیزش، یادآور نثر نیچه است. گاه، به شدت تلخ و ناامید است و گاه بیخیال. این شیوه نگارش، استراتژی خواننده را در حدس معنای نوشتههایش دشوار میكند.
دشواریهای متون فلسفی آدورنو، به منش تأویلی زبان باز میگردد؛ ولی در نثر معمایی آدورنو هسته مكاشفه معناهای چندگانه نهفته است و همین امر خواندن نوشتههایش را دشوار و در عین حال به یك لذت بیمانند فلسفی تبدیل میكند. آدورنو به مانند هیدگر در مورد زبان آلمانی عقیده داشت: « آلمانی دارای همبستگی گزیدهای با فلسفه و لحظههای اندیشگون آن است».
میان سبك نگارش آدورنو و محتوای فكر او همبستگی شگرفی وجود دارد. نوشتار آدورنو، اعجاز دیالكتیكی است. وی همواره از ارائه «معناهای كلی» طفره میرفت؛ زیرا چنین معناهایی را اقتدارگرا میشناخت. در نتیجه به ظهور ناسازهها میدان میداد.
این تناقضها و تضادهای «خود ابژه» بود كه در نوشتههای او باز تولید میشد.
به گفته خودش، تلاش داشت تا فلسفه را نیز به شیوهای كه شوئنبرگ با موسیقی رفتار كرده بود «اتونال» كند. بیشك شیوه نوشتن خود او« اتونال» بود. مركز معنایی گفتههایش مدام محو میشوند و در بسیاری موارد تمامی حدسهای خواننده را نقش برآب میكند.
مشخصه نثر آدورنو، انبوه نقل قولهایی كه در هم میشوند، اغراقها، بیانهای مخالف خوان، شگردهای نظریه بیان از قبیل مجاز دستوریای كه در پاره دوم عبارتی، نظام واژگانی پاره نخست، معكوس میشود، همچون حكم ماركس كه «اسلحه انتقاد نمیتواند جای انتقاد اسلحه را بگیرد» همه و همه، روش موسیقایی تداخل درونمایهها را تداعی میكنند كه به دلیل فقدان كلید مركزی، «گونهای بینظمی» را موجب میشوند كه خودش در «اخلاق صغیر»، آن را «بیان موجز و گویا» وصف كرده است.
به زعم آدورنو، باید تلاش كرد تا در هر لحظه متن، هرگونه پایگان ارزشی و معنایی را درهم شكست. باید در متن فلسفی، تمامی حكمها فاصلهای برابر با مركز معنایی متن داشته باشند. باور آدورنو مبنی بر اینكه ابژهها به پیكر مفاهیم در نمیآیند، مگر اینكه چیزهایی از آنها باقی بماند، باعث میشود كه همواره از مجازها، شكلها، تصاویر و منشورها حرف بزند تا نشان دهد كه آنچه میگوید، كامل و نهایی نیست.
منطق قطعه نویسی كه در آثار آدورنو و بسیاری از نوشتههای بنیامین و بهترین كارهای هوركهایمر یافتنی است و (در آثار ماركوزه وهابرماس غایب است) سبب میشود كه كارهایشان لحن بیانیههای فلسفی را نیابند. منش شاعرانهای كه پدید میآید، آشكارا خواست بنیامین بود.
هنگامی كه آدورنو مینوشت: « تمامی فرهنگ پساـ آشوویتس، حتی نقادی آن تبدیل به آشغال شده»، یا «پس از آشوویتس شعر گفتن كاری است وحشیانه»، درپی تحریك وجدان خواننده بود و میدید كه جز واژگان پست، چیزی از عهده این كار تا این حد كامل برنمیآید.
● سوژه/ ابژه در فلسفه آدورنو
لبه تیز انتقاد آدورنو متوجه فلسفه مدرن است. این فلسفه از تمایز میان سوژه و ابژه آغاز كرد، اما نتوانست به توضیح قانع كنندهای از رابطه آنها برسد. «سوژه» هم میتواند به یك فاعل، برای نمونه به یك آدم برگردد و هم میتواند به فاعلی اجتماعی كه مستقل از هر فرد باشد، همچون «آگاهی در كل» كه كانت در «درآمدی به متافیزیك آینده» طرح كرد، مربوط شود.
ابژه میتواند به دنیای طبیعی، یا به جهان اجتماعی، یا به جنبههایی از آنان برگردد. ذهنی هست كه میتواند از راههای گوناگون از جمله تجربههای حسی، چیزهایی بیرون خود یا خودش را همچون چیزی بشناسد.
در این تلقی شناخت شناسانه، از راه اندیشیدن و در نتیجه شناختن است كه نفس درمییابد كه وجود دارد. در ادراك سوژه از خود، خودی كه همچون ابژهای مطرح میشود، شناخت به گفته آدورنو به خاطره میپیوندد. نفس، میتواند «خودآگاه» شود، یعنی خود را بشناسد اما برای اینكار باید خودش را یعنی سوژه دانای شناسای كنشگر را تبدیل به ابژه یعنی یكی از موارد شناسایی كند. به زعم وی این ابژه شدن سوژه، از دشواریهای فلسفه مدرن است.
آدورنو نسبت ابژه و سوژه را درونی میداند. ساختارهایی هستند مستقل و در عین حال این استقلال را به یاری آن نسبت میپوشانند. آدورنو در مقاله «سوژه و ابژه» بیان میدارد كه جدایی سوژه و ابژه هم واقعی است وهم دروغین و این تضاد در شناخت شناسی نیز بازتاب یافته است. «هدف اندیشه انتقادی این نیست كه ابژه را در جایگاه رفیعی بنشاند كه زمانی از آن سوژه بود. آنجا ابژه چیزی جز یك بت نخواهد بود. هدف اندیشه انتقادی این است كه پایگاه را از میان بردارد.»
فلسفه آدورنو، فلسفه ناهمسانی است. در فلسفه مدرن، مفهوم همسانی براساس الگوی بت وارگی كالاها و مناسبات اجتماعی پدید آمده است. در جهان راستین كه سرشار است از موارد ناهمانند و متضاد، امر خاص به مفهوم تبدیل شدنی نیست، مگر بنابه طرح و نقشه سوژه.
در واقع آفریدن كلیت، هدف فلسفهای میشود كه ناهمسانی را رد میكند. هگل میگفت: «حقیقت، كلیت است». برخلاف او آدورنو میگوید: «كلیت دروغ است». آدورنو در واپسین سالهای زندگی اش از راهی دیگر به این بحث برگشت و اعلام كرد كه تجربه ما همواره امری است، مشخص و خاص كه چیزهایی بدان افزوده میشود تا بتواند تبدیل به یكی از موارد آشنا شود.
● هنر و سوژه چند پاره
حقیقت هنری، پیش از هر چیز چند پاره بودن آگاهی و نفس را نشان میدهد. آدورنو برای مثال به اپرای« ویستك»، اثر آلبان برگ اشاره میكند؛ اثری كه در ساختار خود بینظم، چند پاره و گسسته است. در واقع آن كلیتی كه در اثر هنری ساخته میشود یا بهقول برسون كشف میشود، ادعای ارائه حقیقت ابژكتیو را ندارد بلكه حقیقتی است در جهان اثر هنری.
نیچه همواره مورد احترام آدورنو بود. ولی میان آرای آنها اختلاف نظر چشمگیری وجود دارد. آدورنو به وجود حقیقی ابژكتیو باورداشت در حالی كه نیچه حقیقت را محصول زبان میدانست. آدورنو نمیپذیرفت كه تمام باورها یكسان به خواست قدرت یا غرایزی كه همچون انگیزهها كار میكنند باز میگردند و در نتیجه در یك سطح قرار میگیرند.
آدورنو در نهایت، شكلی از خردورزی را محترم میدانست و آن را در برابر خردباوری مدرنیته قرار میداد. اما نیچه به طرزی رادیكالتر، خرد را كنار میگذاشت و راه را برای بحثهای میشل فوكو و ژیل دلوز میگشود. با وجود این باید گفت كه هرچند آدورنو شك آوری نیچه را قانع كننده نمییافت، اما مدام به آن نزدیك میشد.
● آدورنو و هنر مدرن
آدورنو آثار متعددی در زمینه موسیقی دارد؛ از جمله كتابی به نام «فلسفه موسیقی مدرن» و كتابهایی درباره گوستاو مالر، واگنر، آلبان برگ و.... وی خود پیانیست و شاگرد آرنولد شوئنبرگ بود و قطعاتی به شیوه ۱۲تُنی یا دودكافونیك شوئنبرگ، برای سازهای مجلسی نوشته بود.
در نوشتن رمان «دكتر فاستوس»، در زمینه موسیقی، به «توماس مان» یاری داد. وی از جمله نظریهپردازان و منتقدین و موسیقی شناسان معروف مدرن است. در كتاب «فلسفه موسیقی مدرن»، آدورنو میان كار دو موسیقیدان مشهور دورانش تفاوت گذاشت. از موسیقی شوئنبرگ دفاع كرد و به موسیقی ایگوراستراوینسكی تاخت.
به نظر او شوئنبرگ با موسیقی آتونال و بعد با موسیقی ۱۲ تُنی خود، تضادهای درونی و ساختاری را حل ناشدنی معرفی میكرد و به واقعیت موسیقایی، همان روحیه هراسآوری را میبخشید كه بازتاب واقعیت اجتماعی بود؛ از اینرو موسیقی شوئنبرگ بیانگر حالت الیناسیون انسانی شد. در موسیقی شوئنبرگ، واقعیتی ناب، مثل زبان ناب وجود ندارد. موسیقی او از مخاطب میخواهد تا فقط نشنود بلكه به پراكسیس و آفریدن بپردازد.
اما در موسیقی استراوینسكی، با موسیقی objective، «به معنای غیرشخصی»، روبرو هستیم. آدورنو، ابژكتیویسم این موسیقی را «نئوكلاسیك» و محافظهكار میخواند. این موسیقی در ذات خود، نافی تضادها و از خودبیگانگی زندگی مدرن و ستایشگر موقعیت ابتدایی و تجربه ابتدایی است.
آدورنو در مقالهای به نام «درباره جاز»، به موسیقی جاز حمله میكند. «جاز فقط پندار آزادی را میآفریند، اما به رهایی راستین انسانی و اجتماعی كاری ندارد. تمام بداهه نوازی در موسیقی جاز، به تكرار شكلهای از پیش تعیین شده بر میگردند و سرانجام تصور دروغینی از بازگشت به طبیعت میآفریند. در حالیكه خود این موسیقی، زاده شگردها و كنشهای اجتماعی است.
مریم باقری
منابع:
۱ـ حقیقت و زیبایی، بابك احمدی، نشر مركز، ۱۳۸۴.
۲ـ خاطرات ظلمت، بابك احمدی، نشر مركز، ۱۳۷۴.
۳ـ زیباییشناسی انتقادی،تئودور آدورنو،ترجمه امید مهرگان،گام نو، ۱۳۸۲.
۴ـ دیالكتیك روشنگری، آدورنو و هوركهایمر، ترجمه مراد فرهاد پور و امید مهرگان، گام نو، ۱۳۸۴.
۵-T.w. Adorno, The culture Industry. tra.j.u.Bern Stein. London ۱۹۹۱.
۶-T.W.Adorno. Negative Dialectics, tra. B.Ashton. London ۱۹۷۳
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست