شنبه, ۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 22 February, 2025
بوم گرایی زبانی در شعر شیون فومنی

دکتر جانسن، منتقد پر نفوذ و بزرگ قرن هجدهم انگلیس، درباره شکسپیر میگفت که «آینهای در برابر طبیعت نگه داشته است».(۱) این منتقد میکوشید ارتباط شعر با زندگی و طبیعت اطراف شاعر و تأثیرپذیری او از طبیعت را بیان کند. شکسپیر چنان از محیط تأثیر میپذیرفت که انگار آینهای در برابر طبیعت و محیط اطراف خود نگه داشته بود و با آن آینه، طبیعت و اطراف خود را به دیگران نشان میداد.
شیون فومنی نیز از محیط اطرافش بسیار تأثیر میپذیرفت. «هوراس»(۲) در رسالهی خود موسوم به «هنر شاعری»، شعر را همانند نقاشی میداند. وقتی که در شعر شیون نظر میافکنیم، میبینیم محیط گیلان و مناطق دیگری را که در آن زندگی میکرده است، نقاشی میکند. شاید به نوعی بتوان گفت که شعر او نوعی «ایدیل» (Idyl)(۳) است. این مظاهر زندگی در اشعار او گاه با ترسیم مناظر آن محیط و گاه با واژگان محلی و گاه با عناصر طبیعی آن محیط مثل دریا، موج، جنگل، صخره، آب و... نمایان میشوند. به مثالهایی در مورد ترسیم مناظر و محیط اطراف زندگی شاعر دقت کنید:
«تا کرت را، به قهقهه بنشیند
در آفتاب دهکده، بلدرچین
باید شکست پشت مترسک را
در انحصار وسعت شب، پر چین
از لانههای مورچه، شبنم را
باید چو آفتاب به در آورد
و دشت را که سوخت تب باران
از انفجار ابر، خبر آورد.»(۴)
«آه جنگل را چه پیش آمد؟- که جنگل زاده را
بسته در قنداق رویاهای خود، اکنون تفنگ»(۵)
«تا به دلخواه کبوتر سفر اندازد برنج
کاش در باران اشکم قد بر افرازد برنج»(۶)
«انزلی،
زیباییاش را
باز میتاباند
در شرجی آیینهای که نگاه توست
قایقها
آدمها
و اسکلههای لمیده به پهلو»(۷)
«با تو میان مزرعه میگردم
در آسمان آبی "دارستان"
میرانمت چو زورقی از الماس
در شط آفتاب انارستان
آن گاه تو! به نرمی یک گلبرگ
سر مینهی به شانهی من، از شرم»(۸)
او چنان غرق محیط میشد که انگار جزیی از آن و در آن حل میشد. او جنگلی را ترسیم میکند که سالها قبل میرزا کوچک جنگلی در آن بوده است:
«برنج تلخ ما، کاکل چو در خون رفیقان شست
انا الحق گاه منصوران شالیزار شد جنگل»
جنگلی که یک صفحه از تاریخ خون را تکرار میکند و در آن فضا، «شفق» خون رنگ است، دامنهی جنگل (دامون) شعلهور و دریا هم شهابافشان، و در این توفان عصیان، جنگل پرچمدار است. یا از برنج و شالی میگوید و با حسرتی که از خشکسالیها و ترس از آن دارد، چنین آواز میکند: «کاش در باران اشکم قد بر افرازد برنج».
و چنین از قصهی روییدن برنج میگوید:
"خوشه! در پستان حسرت، خون ما را شیر کرد
تا که شیرین قصهای از غصه آغازد برنج»
او همیشه و همه حال مخالف جنگ و خونریزی بود. تصویری که از تفنگ میدهد، «آتشافروزی است که سرود خون میخواند» و امروزیان در شب اکنون را هشدار میدهد:
«میرود آخر به چشم جنگ افروزان خاک
دود آهی را که پیچان کرده بر گردون تفنگ»
دغدغهی خاطر او، مثل بسیاری از شمالیها و بسیاری از کشاورزان، روییدن گندم بود. در شعر شیون، بسیار از این دغدغه صحبت شده است. حتا در رباعیات او:
«بذری به شیار خاک صحرا شد گم
جویان چو ستارهاش به شبها مردم
چون خندهی خوشه بر لب ساقه شکفت
گنجشک سحر سرود: گندم گندم»
تصویرهای بسیاری از محیط زندگیاش میدهد، گاه از زیباییهای طبیعی آن سخن میگوید و گاه از مردمی که سنگ هستند؛ و این موضوع اخیر در شعر زیبای «سنگستان»، که تصویریست از شهر فومن سال ۱۳۵۵ش، نمود بسیار دارد. و گاه حوادث و رخدادهایی را که بر این خطه از خاک ایران گذشته است بازگو میکند. «رودبار» زلزلهزده را در سال ۱۳۶۹ش، به تصویر میکشد، تصویری دردآلود و تراژیک:
«رود
بیمحتوای آبی عشق
کوه
بی خندههای کبک جنون
دشتهای شکسته، باد به دست
بیعلف
درههای آتشگون
بی که سنجد، ترانه بار بلوغ
بی که بیدی، تجسم مجنون
- اشک جوشیده از شکاف درون
آه در بیشه
سرو ناموزون!»
و یا از حادثهی تلخ همان سال در «منجیل» حکایت میکند:
«در کوچهی مرگ
کودکی دیدم
کودک تر از او
عروسکی دیدم
پروانهی جفت مرده-
در مشتش
سنجاقک سرخ
روی انگشتش
بی واهمه از ستیز ساز
- افسوس»
شیون چنان نگاه تیزبینی دارد که حتا به ریزترین اتفاقات و رسوم آن ناحیه نظر دارد. این تصویر را ببینید که چگونه شیرینی یک فرد را به امر محسوسی تشبیه میکند:
«شیرینتر از تو آری شیون نمیشناسد
خیساب لقمهای نان در کاسههای شیری»
و این وقوف شاعر است بر محیط اطراف خود. میخواهم این نکته را بگویم که شیون فومنی به فاصله زیبا شناختی(۱۰) (Aesthetie distance) در شعر دست پیدا کرده است.
تجربههای شعری خاص و حتا اجتماعی او چنان در شعرش متحقق شده و عینیت یافته است که از تجربهی شخصی و مختص به خود شاعر جدا و ملموس برای همگان شده است. لاسلزایبرکرمبی (Lasecelles Aber Crombie)، شاعر و منتقد انگلیسی، گفته است: «شاید بتوان گفت که شعر انتقال دادن تجربهی ماست. اما برای انسان تنها یک راه ایجاد ارتباط با دیگران وجود دارد و آن این است که با تهییج و تنظیم قوهی تخیل خود کاری کند که تجربهی او بار دیگر در ذهن شنونده و خواننده نیز تکرار شود. واژه هایی که صرفاً از روی دادن تجربهای حکایت میکنند، شعر نیستند. شعر عبارت است از کلماتی که بتوانند تجربهای را به ما انتقال دهد و آن را در ذهن ما چنان هستی ببخشد که احساس کنیم آن تجربه برای خود ما روی داده است.»
برای اینکه تجربهای را در ذهن یک نفر دوباره بیافرینیم، دو شیوه وجود دارد (که به قول رابین اسکلتن، در کتاب «حکایت شعر»، یکی متعلق به هاپکینز و دگر وردزورت است). شیوهی اول: به کار بردن زبان به گونهای است که همانند سخنرانیهای معمولی و آگاهانه با نیرویی از طریق به کارگیری وزنهای مؤثر و تخیلات نیرومند به دست میآید و ما را تحت تأثیر قرار بدهد (یعنی به کارگیری سخن موزون و خیالانگیز). شیوه دوم: تقریباً چنان است که با سلب هویت خواننده او را در وضعیت گوینده قرار بدهیم؛ یعنی زبان را، که بخشی از زندگی روزانهی اوست، به کار گیریم.
به هر حال، میتوان گفت که هر شعر کوششی است جهت اینکه خواننده شخصیت گویندهی شعر را بپذیرد. باری هر شعر را میتوان نمایشی از «گفتوگوهای یک نفری» نامید. این هماندیشی خواننده و گوینده شعر، یادآور این گفتهی تی. اس. الیوت است: «شعر اصیل پیش از آنکه فهمیده شود ارتباط برقرار میکند». به این بیت زیبا از غزل «در آفتاب امید» از مجموعهی «یک آسمان پرواز» توجه کنید:
«پر است فصل تو از های هوی بلدرچین
پگاه همهمهی دیم زار تنهایی»
همانطور که گذشت، رنگ اقلیمی شعر او گاه با دارا بودن واژگانی محلی نمود پیدا میکند، حال با نام مکانی خاص و یا با اصطلاحی. البته این خود نوعی برجستهسازی از نوع هنجارگریزی گویشی است که در اینجا فقط به ذکر چند نمونه بسنده میکنیم:
«میآمد از آغوش "کلپردار"
با جبهی شالی و دستار صبور چای
"کسما"- بلند آوازه از نامش
"ماسوله" شادیخوار پیغامش
فومن "چموش پاتاوه" همگامش
همراه حشمتها و حیدرها»(۱۱)
همانطور که میبینید، نامهای خاصی در این بند از شعر نمایان است. «کلپردار»، به ضم اول، اوجا، همان درخت معروف نارون است، به ارتفاع سی متر و به قطر بیش از یک متر که دویست سال عمر میکند. «کسما و ماسوله» دو بخش بزرگ از شهرستانهای صومعهسرا و فومن است و «چموش پاتاوه» اصطلاحی است به لهجهی محلی گیلان به معنی بزککرده، آراسته و آماده.
خیال کاشفم را کم مگیر از ساده اندیشی
که بر ترک غبار از نی سواریهای دامونم»(۱۲)
«دامون» به لهجهی محلی گیلان دامنهی جنگل را گویند.
«او به ایرانیترین آواز بزم افروز گل
من به گیلانیترین پرواز قرآن خوانکم»(۱۳)
«قرآن خوانک» به لهجهی محلی گیلان پروانه را گویند.
این رنگ و صبغهی اقلیمیشعر شیون، همانطور که اشاره کردیم، گاه با ظهور عناصر محیط طبیعی نمایان میشود؛ عناصری که شیون عمری با آنها زیسته و حس و لمسشان کرده است. او زادهی سرسبزترین منطقهی ایرانزمین است، با دشتهایی فراخ و سرسبز که دل هر شوریدهای را پرواز میدهد.
مهدی خطیبی
پانوشتها:
۱. نک: «نگاهی به دیدگاههای نقادی»، احمد ابومحبوب. مجلهی شعر، شماره چهار، تابستان۱۳۷۵، ص۳۲.
۲. HORACE: بزرگترین شاعر روم قدیم است که ۶۵ سال پیش از میلاد مسیح در ایتالیا به دنیا آمد. مرگ اودر سال ۸ قبل از میلاد مسیح اتفاق افتاد. از او چهار کتاب معروف «قصاید»، «مجموعه بزرگ غزلیات»، «مجموعه هجویات» و «مراسلات منظوم» باقی مانده که همه جزو شاهکارهای ادبیات لاتین محسوب میشوند.
۳. نوشته منظوم یا منثور کوتاه درباره زندگی روستایی، معمولاً صحنهی روستایی زیبا و آرام وصف و ضمن آن داستان ساده وشادیآفرینی نیز روایت میشود. مفسران متقدم این واژه را به انواع مختلف شعرهای کوتاهی اطلاق کردهاند که درباره زندگی خانوادگی است و وصف صحنههای روستایی زیبا از عناصر لازم آنهاست. فرهنگها معمولاً دربارهی دو جنبهی آن متفقالقولاند: یکی آنکه مشتق از واژهی یونانی eidyllion به معنای تصویر کوچک است، و دیگر آنکه به شعرهای مربوط به زندگی روستایی، نظیر شعرهای شبانی تئوکریتوس، اطلاق میشود. غزل غزلهای سلیمان را معمولاً نمونهای از ایدیل شمردهاند. («تاریخ نقد جدید»، جلد اول، رنه ولکRene Wellek ، ترجمهی سعید ارباب شیرانی، ص۴۲۰، تعلیقات و توضیحات مترجم، نشر نیلوفر، پاییز۱۳۷۳.)
۴. از مجموعهی شعر «پیش پای برگ»، شیون فومنی، شعر نذر...، ص۷۷-۷۵
۵. همان، غزل تفنگ، ص۶۲
۶. همان، غزل برنج، ص۴۸
۷. همان، شعر۱۵۵
۸. از مجموعهی «یک آسمان پرواز»، شیون فومنی، شعر در هوای تو، ص۱۴۰
۹. همان، عاشقانه، ص۷۶
۱۰. تعبیر منتقدان برای وصف تأثیری منبعث از عاطفه یا تجربهای– اعم از شخصی یا جز آن– که چنان با استفاده از کاربرد صحیح شکل در اثر هنری متحقق شده و عینیت یافته است که از تجربهی شخصی و بلاواسطهی شاعر متمایز باشد. برای اشاره به آگاهی خواننده از این امر که هنر و واقعیت دو امر مجزا هستند نیز از این تعبیر استفاده میشود. به مفهوم اخیر، گاهی آن را فاصله روانی (psychic distance) نیزمیخوانند. این تعبیر بامعادل عینی objective coyyelative الیوت قرابت بسیار دارد.
۱۱. از مجموعهی «پیش پای برگ»، شیون فومنی. شعر سردار چوخاپوش، ص۱۲۶
۱۲. همان، غزل بر ترک غبار، ص۴۷
۱۳. مجموعهی «یک آسمان پرواز»، شیون فومنی، آن غزل آهو، ص۹۶
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست