شنبه, ۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 22 February, 2025
فطرت در قلمرو اندیشه و رفتار

فطرت در فرهنگ و معارف اسلامی جایگاه ویژهای دارد. نخست در قرآن کریم و پس از آن دراحادیث دینی به عنوان یکی از اصول جهان بینی اسلامی مطرح گردیده است. دانشمندان اسلامی نیز با الهام از قرآن و حدیث «نظریه فطرت» را در کتب تفسیر و کلام و اخلاق مورد توجه قرار داده و به آن استناد نمودهاند.
در روزگار معاصر با توجه به بحثهای جدید در حوزه معرفت دینی، و در رابطه با خاستگاه دین واخلاق، نظریه فطرت بیش از گذشته مورد توجه قرار گرفته است، و به ویژه در آثار برجای مانده از دو اسلام شناس برجسته یعنی علامه طباطبایی و شهید مطهری ، جایگاه مهمی را به خود اختصاص داده است، تا آنجا که شاید بتوان ادعا کرد در همه مجلدات تفسیر المیزان از این مساله یاد شده و استاد مطهری نیز بحثهای جداگانهای را به آن اختصاص دادهاند که در کتابی با عنوان «فطرت» چاپ شده است.
از سوی دیگر برخی از نویسندگان نظریه فطرت و خصوصا دیدگاههای استاد مطهری در این باره را به نقد کشیدهاند. اهمیت و جایگاه ویژه این اصل در جهان بینی اسلامی، و نقد آن، تحقیق درباره آن را ضروری میکند. ونوشته حاضر گامی است در همین راستا که امید است استوار و آموزنده باشد.
سرفصلهای مباحث این نوشتار بدین قرارند:
۱) تعریف فطرت و بیان ویژگیهای آن
۲) فطریات ادراکی و معرفتی
۳) فطریات احساسی و گرایشی
۴) راه شناخت فطریات
۵) فطرت و توحید
۱) تعریف فطرت
میدانیم که تعریف دو گونه است: تعریف لفظی و تعریف حقیقی. اینک به بررسی هر دو قسم در مورد «فطرت» میپردازیم:
الف) تعریف لفظی
واژه فطرت از کلمه «فطر» اشتقاق یافته است، راغب اصفهانی «فطر» را به شکافتن چیزی از جهت طول تفسیر کرده و گفته است : «اصل الفطر الشق طولا» (۱) و در قرآن کریم آمده است:«اذا السماءانفطرت» (انفطار/۱):هنگامی که آسمان شکافته و قطعه قطعه شود.
طبرسی در معنای کلمه «فطر» گفته است :
ـ فطر عبارت است از فرو ریختن از امر خداوند همان گونه که برگ از درخت فرو میریزد، و عبارت «فطرالله الخلق » کنایه از این است که خلق از جانب خداوند پدید آمده است. (۲)
دراینکه واژه «فطر» آنگاه که به خدا نسبت داده شود و بهعنوان فعل الهی از آن یاد شود به معنای آفریدن و ایجاد استشکی نیست، ولی لغتشناسان معتبر خصوصیت ابداع و بیسابقه بودن را نیز در آن ملحوظ داشتهاند.
بنابراین فطرت معادل خلقت نیست، بلکه معادل ایجاد وابداع است. چنانکه راغب گفته است: ایجاد وابداع نمودن خداوند خلق را به گونهای که برای انجام فعلی خاص مناسبت داشته باشد. (۳)
ابن اثیر نیز گفته است: فطر یعنی ابتدا و اختراع. (۴)
اکنون باید دید مقصود از ابتدایی وابداعی (بی سابقه) بودن چیست ؟
علامه طباطبایی مقصود از آن را ایجاد از عدم و بدون ماده پیشین دانسته که با خلقت که نوعی ترکیب و صورت پردازی در مادههای موجود است متفاوت میباشد. (۵) لیکن مرحوم مطهری این ابداع را مربوط به مدل و الگوی آفرینش دانسته که از ویژگیهای آفرینش الهی است، زیرا در کارهای انسان، حتی کارهایی که آنها را اختراعی و ابتکاری میداند نیز عناصری از تقلید وجود دارد، زیرا قبل از او طبیعت وجود داشته و مدلها و الگوهایی را به او آموخته است. (۶)
روشن است که دو نظریه فوق با یکدیگر منافات ندارند و در برخی از افعال الهی هر دو معنای ابداع تحقق دارد، چنانکه در برخی دیگر فقط معنای دوم موجود است.
ب) تعریف حقیقی
مقصود از تعریف حقیقی، بیان ذاتیات فطرت یعنی تعریف بالحد نیست، بلکه مقصود بیان خواص و ویژگی های آن، یعنی تعریف بالرسم است، درتعریف فطرت می توان چنین گفت:
«فطرت عبارت است از نوعی هدایت تکوینی انسان در دو قلمرو شناخت و احساس»، فطریات مربوط به ادراک و شناخت، اصول تفکر بشر بشمار میروند، و فطریات مربوط به تمایل و احساس پایه های تعالی اخلاقی انسان قلمداد میگردند.
این هدایت های فطری در قلمرو شناخت و احساس در این جهت که تکوینی بوده و اکتسابی و آموزشی نیستند، با هدایتهای حسی و طبیعی که در موجودات بیجان یافت میشود، و با هدایتهای غریزی که درجانداران - و به ویژه انواع حیوانی - وجود دارد، یکسانند ولی در عین حال دارای ویژگیهایی هستند که آنها را از هدایت طبیعی و غریزی ممتاز میسازد.
● تمایز میان طبیعت، غریزه و فطرت
طبیعت عبارت است از ویژگی ذاتی اشیاء بیجان که منشا آثار مختلف آنها است. و در فلسفه از آن با اصطلاح صورتهای نوعیه یاد میکنند. اعتقاد به وجود طبیعتیا صورتهای نوعیه از یک فکر فلسفی و عقلی همگانی در بشر سرچشمه گرفته است، و آن، این است که از نظر عقل، دو شییء کاملا همانند، نمیتوانند آثار مختلف داشته باشند; بنابراین خواص و آثار گوناگون اشیاء، دلیل بر تفاوتهای ذاتی آنها است. از این روی هر یک از عناصر، طبیعت ویژهای دارد; چنانکه مرکبات طبیعی نیز که از ترکیب عناصر حاصل شدهاند، دارای طبیعتهای گوناگون میباشند.
البته این، یک بحث فلسفی و عقلی است و با آنچه در علم به اثبات رسیده که تعداد و چگونگی ترکیب اتمها در پیدایش این ترکیبات و آثار مختلف آنها مؤثراست، منافات ندارد; زیرا زبان هیچکدام از علم و فلسفه در این مساله زبان نفی و انکار نیست تا با دیگری تعارض پیداکند; بلکه هر یک از آن دو، چیزی را اثبات میکند که دیگری نسبتبه آن ساکت است. آری از نظر تبیین علمی جهان طبیعت، به فرض وجود صورتهای نوعیه و طبیعت های مختلف نیازی نیست، ولی چون این تبیین علمی به یک امر ذاتی و جوهری منتهی نمیگردد، عقل فلسفی را قانع نمیکند، و پاسخ نهایی بشمار نمیآید، پاسخ نهایی و فیلسوفانه آن است که به ذات و جوهر شیء منتهی گردد، که به حکم «الذاتی لا یعلل » پس دیگر عقل پرسشی رامطرح نخواهد کرد.
غریزه عبارت است از ویژگی ذاتی حیوانات که از نوعی شعور و آگاهی برخوردارند; ولی شعور و آگاهی آنها عقلی و کلیگرا نیست، بلکه حسی، خیالی و وهمی است مانند آنچه در پرندگان، خزندگان، حشرات و چهارپایان دیده میشود، که از نخستین لحظههای پیدایش، برخی از کارها و حرکات را که مشابه حرکات ارادی و آگاهانه انسان است انجام میدهند. مانند حرکاتی که از نوزاد جانوران نسبتبه مادر یا غذا سر میزند، و برخی دیگر پس از گذشت روزها یا هفتهها، نظیر ساختن آشیانه و مانند آن، البته چون حیوان علاوه بر حیات حیوانی دارای حیات طبیعی نیز هست، از ویژگی ذاتی طبیعت و غریزه، هر دو برخوردار است. و به عبارت دیگر هم به دستگاه طبیعی مجهز است و هم به دستگاه غریزی.
فطرت از ویژگیهای ذاتی بشر(و هر موجودی که گذشته از دستگاه غریزه مجهز به دستگاه فکری است) میباشد. فطرت مانند غریزه، نوعی کشش و میل همراه با آگاهی است و تفاوت آن با غریزه در این است که آگاهی غریزی، حسی; وهمی و جزئی است، ولی آگاهی فطری; فکری و کلی است، و به خاطر همین تمایز ادراکی ( فکری و عقلی بودن درک فطری) است که فطریات از ویژگی تعالی و قداست نیز برخوردار بوده، عینیتبخشیدن به آنها مایه رشد وکمال خواهد بود، واضح است که انسان علاوه بر دستگاه غریزی و فطری از دستگاه طبیعی نیز برخورداراست.
از توضیحات فوق بدست آمد که تفاوت طبیعت، غریزه و فطرت از سنخ تفاوت تشکیکی، و ناشی از تفاوت در مراتب وجودی اشیاء است.
● ویژگیهای فطرت
صفات و ویژگیهای اشیاء دو گونهاند:
ـ تحلیلی
ـ ترکیبی .
تحلیلی آن است که از نهاد موضوع بدست میآید و به انضمام چیزی به موضوع، نیاز نیست; مانند صفت «امکان» برای ماهیت، و صفت «زوج بودن» برای عدد چهار. در منطق و فلسفه اسلامی به این نوع صفات «محمولات من ضمیمه» گویند.
ترکیبی آن است که مطالعه ذات موضوع برای انتزاع آن کافی نیست، بلکه باید چیزی از بیرون به آن ضمیمه شود; مانند صفت «نویسندگی» و «دانایی» برای انسان. این نوع صفات را دراصطلاح فلاسفه اسلامی «محمولات بالضمیمه» گویند.
تفاوت این دو نوع صفتیا محمول در مقام اثبات این است که دسته نخست که «لوازم ماهیت» یا «لوازم حقیقت» شیء نیز نامیده میشوند، به دلیل (واسطه در اثبات) نیاز ندارند، و از این نظر حکم ذاتیات (جنس و فصل) اشیاء را دارند، ولی دسته دوم به دلیل (واسطه در اثبات) نیازمندند.
اکنون میگوییم فطرت که امری آفرینشی و صفتی سرشتی و ذاتی است، ویژگیهایی دارد که همگی از تحلیل خود فطرت بدست میآیند، و اثبات آنها برای فطرت به دلیل (واسطه دراثبات) نیاز ندارد، آنچه دلیل میخواهد اثبات انیت و واقعیت آنها است، نه اثبات ماهیت آنها، و بحث کنونی ما مربوط به ماهیتشناسی (تعریف) فطرت است، نه وجود شناسی فطرت، این ویژگیها عبارتند از:
۱) تحقق آنها به علتی غیر از علت وجود انسان نیاز ندارد، زیرا فرض این است که آفرینشی و سرشتی انسانند، پس اگر انسان هست، فطریات او هم با او همراهند، آری عوامل طبیعی، اجتماعی و غیره در رشد یا انحطاط و به عبارت دیگر در ترتب آثار عینی فطرت برآن مؤثرند، چنانکه در رشد و نمو اصل وجود انسان نیز مؤثر میباشند.
۲) انسان به آنها درک روشن و معرفتی ویژه دارد، گرچه ممکن است از نظر علم حصولی مورد غفلت و بیتوجهی قرار گیرند، چنانکه این دوگانگی معرفت و جهل از نظر حضوری و حصولی در مورد ذات ونفس او نیز راه دارد.
۳) ثابت ، پایدار و جاودانهاند. زیرا لوازم ذات یک چیز بسان ذاتیات آن، انفکاکناپذیرند.
۴) همگانی و فراگیر بوده، کلیت و عمومیت دارند، دلیل آن همان است که در بند سوم گذشت.
۵ ) با درک و معرفت فکری و عقلی همراهند، زیرا انسان از ویژگی عقل و تفکر برخوردار است، و چنانکه قبلا بیان گردید، فطرت نیز از ویژگیهای انسان و مربوط به بعد فکری و عقلی اویند.
۶ ) از ویژگی قداست و تعالی اخلاقی برخوردارند، و دلیل آن نیز فکری و عقلانی بودن آنها است. زیرا معیار تکلیف، امر و نهی، خوب و بد اخلاقی، عقل و تفکراست; بدین جهت در حیوانات که فاقد درک عقلانی و فکریاند خوب و بد اخلاقی راه ندارد، خوب و بدهای آنها طبیعی و غریزی است.
لازم به یادآوری است که آنچه در شعاع درک عقلانی قرار میگیرد، فطری نامیده نمیشود، بلکه فطری بودن آن مشروط به این است که عقل آن را بپسندد، یعنی با مرتبه عقلانی وجود انسان سازگار بیابد مانند عدالت، راستگویی، وفای به عهد و مانند آن، ولی آنچه از ویژگی درک عقلانی برخورداراست، ولی انسان تمایل و کشش عقلانی نسبتبه آن ندارد، بلکه در شعاع تمایلات حیوانی و غریزی او قراردارد، فطری نخواهد بود، و در نتیجه قدسی و ارزشی هم نیست.
استاد مطهری ویژگیهای فطرت را امور زیر دانستهاند:
۱) فطرت از غریزه آگاهانهتراست، غریزه به حکم اینکه یک میل است، با آگاهی همراه است، یعنی حیوان به میل خود نوعی آگاهی دارد، ولی دیگر به آگاهی خود علم ندارد، ولی انسان آنچه را میداند میتواند بداند که میداند.
۲) فطریات ماوراء حیوانیاند و ملاکهای انسانیتبشمار میروند.
۳) فطریات انتخابگرانهاند و با خودمحوری قابل توجیه نیستند.
۴) فطریات از نوعی قداستبرخوردارند. و ملاک تعالی انسان میباشند. (۷)
استاد جوادی آملی نیز درباره ویژگیهای فطرت چنین گفتهاند:
«فطرت که همان بینش شهودی انسان نسبتبه هستی محض و نیز گرایش آگاهانه و کشش شاهدانه و پرستش خاضعانه نسبتبه حضرت اوست، نحوه خاصی از آفرینش است که حقیقت آدمی به آن نحو سرشته شد، و جان انسانی به آن شیوه خلق شد، که فصل اخیر انسان را همان هستی ویژه مطلق خواهی تشکیل میدهد.
فطرت که سرشتی ویژه و آفرینشی خاص است غیراز طبیعت است که در همه موجودهای جامد وبیروح یافت میشود، و غیر از غریزه است که درحیوانات و درانسان در بعد حیوانیش موجود است، این ویژگی فطرت از آن جهت است که با بینش شهودی نسبتبه هستی محض وکمال نامحدود همراه است، و با کشش و گرایش حضوری نسبتبه مدبری که جهل و عجز وبخل را به حریم کبریایی او راه نیست، آمیخته و هماهنگ میباشد، فطرت انسانی، مطلقبینی و مطلقخواهی است». (۸)
ممکن است گفتهشود منحصرکردن فطرت انسانی در شهود و گرایش حضوری انسان نسبتبه هستی مطلق( خدا) شامل سایر فطریات انسان نمیشود.
ولی در پاسخ این اشکال میتوان گفت: سایر فطریات انسانی در حقیقت تجلیات و تعینات همان فطرت خداخواهی انسان است، زیرا همه آنها از سنخ کمالند، و سرچشمه کمالات همانا ذات اقدس خداوندی است.
نکتهای که درکلام ایشان جای تامل دارد این است که گفتهاند:
ـ «اگرانسانیت انسان محفوظ بماند، هم آن بینش شهودی نسبتبه حضرت حق تعالی محفوظ است، و هم این انجذاب و پرستش خاضعانه، و اگر این خضوع وآن شهود نبود فصل اخیر انسان هم نخواهد بود». (۹)
آنگاه به این کلام امام علی علیه السلام استشهاد کرده که در مورد انسانهایی که معیارهای انسانیت را رعایت نکرده وبه صفات حیوانی خو گرفتهاند فرموده است:
«صورت آنان صورت انسان ولی قلبشان قلب حیوان است، نه راه هدایت را میشناسند تا از آن پیروی کنند، و نه باب ضلالت را تا آن را مسدود سازند، چنین فردی مرده زندهها (زندهنما) است.» (۱۰)
در این جا این سؤال مطرح میشود که هرگاه فطرت امری سرشتی و آفرینشی است، قطعا همگانی و پایدار و تغییرناپذیراست; چنانکه ازآیه فطرت (۱۱) نیزاستفاده میشود، و در کلام استاد جوادی هم به آن تصریح شده است. در این صورت فرض محفوظ نماندن فطرت وتغییرپذیری آن درست نیست، مگر اینکه مقصود از انسانیت انسان مراتب عالیه و کمالات معنوی او باشد که اینها مربوط به ثمرات و آثار عملی فطرت میباشند، نه اصل وجود فطرت; زیرا چون انسان موجودی مختار وانتخابگراست، دربکار گرفتن فطرت وانقیاد در برابر رهنمودهای فطری که تجلی هدایتخداوندی است، آزادی تکوینی دارد، ومیتواند شاکر یا کفران کننده باشد; چنانکه خداوند میفرماید:
«ما راه را به او نشان دادیم او یا سپاسگزار خواهد بود و یا ناسپاس» (۱۲)
چنانکه قوه تفکر و خرد نیز که خداوند به انسانهای عاقل ارزانی فرموده است (با حفظ سلامتی جسمی و روانی) قابل تغییر و تبدیل نیست، ولی همگان در میدان عمل منقاد عقل خود نبوده، گروه بسیاری سرسپرده غرایز حیوانی خویش میباشند.«لهم قلوب لایفقهون بها» (اعراف /۱۷۹).
همین گونه است قرآن کریم که کتاب هدایت همگانی است، ولی جز مؤمنان و پرهیزگاران از آن هدایت نمیجویند.
بنابراین باید اصل فطرت و هدایت فطری که سرمایهای همگانی برای بشر است، را از انقیاد و دلسپاری به آن که مایه تعالی و رشد معنوی انسان است، و پشت پا زدن به آن که مایه انحطاط و سقوط از مقام عالی انسانیت است تفکیک نمود، تا حکم یکی به دیگری اشتباه نشود.
۲) فطریات ادراکی و معرفتی
همان گونه که قبلا یادآور شدیم فطریات انسان را میتوان به دو نوع فطریات ادراکی یا معرفتی و فطریات احساسی یا گرایشی تقسیمکرد، قسم نخست مربوط به عقل واندیشهاند، و قسم دوم مربوط به دل و روان.
اصطلاح فطری در مورد ادراک و شناختبه معانی مختلفی بکار رفته است:
معانی تشکیکناپذیر یا اصول تفکر بشر
شیخ الرئیس در تعریف فطرت ادراکی کلامی دارد که حاصل آن، این است که فطریات معرفتی انسان دو ویژگیدارند:
۱) اداراکاتی تلقینی و متاثر از عوامل مختلف بیرونی نبوده، از درون انسان و سرشت او سرچشمه میگیرند.
۲) جزمی، قطعی و تشکیکناپذیرند.
وی سپس فطریات ادراکی را به دوقسم: ۱ - فطریات عقلی ۲ - فطریات وهمی تقسیم کرده و یادآور شدهاست که فطریات عقلی همیشه صادق و راستگو میباشند، ولی فطریات وهمی با صدق و راستی ملازمه ندارند. و علت آن این است که وهم گاهی از محدوده خود تجاوزنموده و در قلمرو عقل وارد میشود، اینجا است که داوریها و ادراکات او هرچند جزمی است ولی بر خطا میباشند، و این خطا را جز عقل متوجه نمیشود، و فطریات نادرست وهم «وهمیات» میباشند. (۱۳)
لازم به یادآوری است که بدیهیات عقلی نیز دو گونهاند:
۱) بدیهیات عقل نظری، مانند امتناع اجتماع وارتفاع متناقضین، بزرگتربودن هر کلی از جزء خود، نیازمندی موجود امکانی به علت، مساوی بودن مقادیر مساوی بایک مقدار بایکدیگر، وجود دنیایی خارج از انسان و...
۲) بدیهیات عقل عملی مانند حسن عدل و راستگویی و قبح ظلم و دروغگویی و نظایرآنها که در مبحثحسن قبح عقلی پیرامون آنها بحثشده است.
ناگفته معلوم است که این نوع از بدیهیات به دلیل اینکه ریشه در فطرت و نهاد انسان دارند عمومی و همگانی میباشند; بدین جهت میتوان آنها را ادراکات عمومی نیزنامید. (۱۴)
این نکته نیز قابل دقت است که پارهای از بدیهیات عقل نظری مانند اصل امتناع تناقض، اصل علیت، اصل جهت کافی و... از پایههای تفکر و معرفتبشر میباشند و هرگونه تشکیک یا انکار در مورد آنها موجب تشکیک و انکار در کل عالم شناخت و معرفت میگردد، بدینجهت منطق و فلسفه حسی وتجربی که بهکلی منکر اینگونه فطریات عقلی استبسان فردی است که بربالای شاخه درختی نشسته و بدون آنکه متوجه باشد آن شاخه را اره میکند، شایسته است کلام استاد شهید مطهری را در این باره یادآور شویم:
«یگانه راه برای ارزش داشتن علم، فکر وفلسفه بشر; قبول کردن فطریبودن اصول اولیه تفکراست، باگرفتن این (اصل) برای ما جز شک مطلق چیزی باقی نمیماند. پس فلسفههایی که هم به فطری نبودن اصول اولیه تفکر قائلند و هم میخواهند بگویند مابه یک فلسفه - مثلا ماتریالیسم دیالکتیک - قائل هستیم و جهان جز ماده چیزی نیست، باید به اینها گفت: خود همین نیز فکری است که هیچ اعتبارندارد، زیرا این مبنایی که برایش ساختهاید مبنا نیست، یعنی تو درحکم همان شخصی هستی که روی شاخه درخت نشسته و زیرپای خود را میبرد». (۱۵)
● پاسخ به یک اشکال
برخی در نقد این کلام گفتهاند: بدیهی بودن قضایای مزبور، دلیل براینکه بشر ساختمان وجودی ویژهای دارد نیست، آنگاه درتوضیح آن چنین گفتهاند: اصل امتناع تناقض را میتوان به عنوان یکی از قواعد استنتاج صورتبندی کرد، و دراین صورت نه صادق است و نه کاذب، زیرا قواعداستنتاج جنبه آلی دارند و اگر چه برهان منطقی را امکانپذیر میکند، خود مشمول صدق و کذب نمیباشند.
و قضایای دیگر نیز اگر به نحو تحلیلی، (Analytic) قرائت نشوند انکار صدق آنها به تناقض نخواهدانجامید، در این صورت منکران آنها یا باید نقیض آنها رابهعنوان اصول موضوعه بپذیرند و یا بر آن اقامه برهان کنند، چنانکه قائلان نیز باید مفاد آنها را یا بهعنوان اصول موضوعه قبول کنند و یا برآن اقامه برهان نمایند، در هردو صورت ارزش صدق نزد طرفین مقبول است، ونفی آنها لزوما به نفی علم و نفی درک حقیقتبهطورکلی (سوفسطاییگری) نخواهدانجامید. (۱۶)
● تحلیل و نقد
حاصل اشکال فوق این است که
اولا) اصل امتناع تناقض از معرفتهای فلسفی یا علمی نیست تا صدق وکذبپذیر باشد، بلکه یک قاعده و دستورالعمل منطقی است که استدلال را ممکن میسازد بسان کلید برق که وسیلهای برای روشن یا خاموشکردن لامپ است، ولی در مورد آن حکم روشنایی یا خاموشی جاری نیست، اصل امتناع تناقض نیز وسیلهای استبرای صدق یا کذبپذیری معرفتهای علمی یا فلسفی انسان، ولی حکم صدق و کذب درآن جاری نیست، و از این روی نباید آن را بهعنوان یک معرفتبدیهی و فطری و لازمه ساختمان فکری بشر دانست.
ثانیا) سایراصول عقلی بدیهی را میتوان به دو صورت تعبیر وتفسیرکرد، یکی به صورت تحلیلی و دیگری بهصورت ترکیبی، در صورت اول انکار آنها مستلزم تناقض است، ولی در صورت دوم انکار آنها مستلزم تناقض نخواهد بود، و بر این فرض ارزش صدق و کذب آنهانزد موافقان و مخالفان آنها برابر و یکسان است، یعنی هریک از دو طرف یا باید آنها را بهعنوان اصل موضوع بپذیرند، و یا بر صدق یا کذب آنها اقامه برهان نمایند.
در نقد این اشکال نکات زیر را یادآور میشویم:
۱) اصل امتناع تناقض از قواعد صوری نیست
اصل امتناع تناقض را نباید بهعنوان یکی از قواعد صوری استدلال دانست، زیرا چنانکه میدانیم قواعد صوری استدلال همان قوانین منطقیاند که مربوط به مفاهیم ذهنی و معقولات ثانیه منطقی میباشند، یعنی مفاهیمی که به هیچوجه ناظر به علم خارج از ذهن نیستند، مانند مفاهیم معرف، حجت و مفاهیم مربوط بهآنها، درحالیکه هم مفهوم امتناع، و هم مفهوم تناقض به عالم واقع و خارج از ذهن نظر دارند، یعنی تناقض در عالم واقع ممتنع است، هرچند مفهوم تناقض در ذهن موجود بوده، ممتنع نیست، و بهعبارت دیگر دو مفهوم امتناع و تناقض از معقولات ثانیه فلسفیاند، نه از معقولات ثانیه منطقی.
اصولا قواعد منطقی مربوط به صورت استدلال (قواعد صوری) مقدم بر استدلال بوده و روش استدلال را نیز بیان میکنند، ولیاصل «امتناع تناقض» پس از انجام استدلال بکارمیآید و نتیجه بدستآمده از استدلال را مستحکم میسازد، یعنی اگرنتیجه استدلال مثبت است، طرف نفی آن را مردود میسازد، و اگر منفی است طرف مقابل آن (اثبات) را منتفی میسازد.
۲) قواعد صوری نیز صدق و کذبپذیرند
اختصاص صدق و کذبپذیری به قضایای مربوط به فلسفه و علوم درست نیست، زیرا ملاک آن اعم از فلسفه و علوم و منطق است; چه، معیار صدق و کذب مطابقت و عدم مطابقت ادراکات با نفسالامراست، و نفسالامر اعم از ذهن و خارج میباشد. مثلا قضیه «انسان نوع است» صادق، و قضیه «انسان جنس است» کاذب است، در حالیکه نوع بودن یا نبودن انسان مربوط به وجود خارجی انسان نیست، انسان در خارج نه نوع است و نه جنس، بلکه فرد و شخص است; و به همین صورت سایر قضایای منطقی.
بدین جهت است که منطق را بخشی از حکمت و فلسفه دانستهاند، زیرا عالم ذهن در مقایسه با عالم خارج از ذهن، ذهنی است، ولی خود بخشی از قلمرو عالم واقع است. خواجه نصیرالدین طوسی در این باره گفته است:
«بحث از معقولات ثانیه از آن نظر که معقولات ثانیهاند مربوط به فلسفهاولیاست» (۱۷)
۳) بدیهیات برهان ناپذیرند
اصول بدیهی عقلی که اصل امتناع تناقض در راس آنها است، برهانناپذیرند ولی این نه بدان جهت است که نیازمند برهانند ولی عقل از اثبات آنها عاجزاست، بلکه بدان جهت است که عقل بدون احتیاج به تامل و استدلال آنها را شناخته و پذیرفته است، پاسکال دراین باره گفتهاست:
«چون علتی که این اصول را برهانناپذیر میکند، نه خفا و ابهام، بلکه شدت وضوح آنها است، پس فقدان حجت و دلیل برای اثبات آنها نه تنها نقص نیست، بلکه کمال نیز هست» (۱۸)
۴) فطرت عقلی مشروط به صدق و کذبپذیری نیست
در اینکه اصل امتناع تناقض از بدیهیات عقلی است جای تردید نیست; اکنون میگوییم خواه آن را صدق و کذبپذیر بدانیم یا ندانیم از معرفتهای فطری و لازمه ساختار عقل و اندیشه انسان است، یعنی عقل و اندیشه انسان به گونهای آفریده شدهاست که بدون هیچگونه تامل و تردید اجتماع و ارتفاع متناقضین را ممتنع میداند، و انکار این اصل بدیهی عقلی موجب تزلزل پایههای شناختبشر میشود، و مرحوم مطهری چیزی بیش از این مطلب را ادعانکرده است، بنابراین به میان کشیدن مساله صدق و کذبپذیری معرفت در این بحث کاملا بیربط بوده و جز مکتوم ساختن چهره حقیقت در زیر نقاب مغالطه نتیجهای ندارد.
۵) تحلیلی بودن قضایا گزینشی نیست
تحلیلی و ترکیبیبودن قضایا معیار ثابتی دارد، و امری گزینشی نیست تا انسان به دلخواه خود قضیهای را ترکیبی یا تحلیلی قرائت کند. معیار تحلیلی بودن قضیه آن است که انکار محمول با فرض وجود موضوع مستلزم تناقض است، مانند قضایای زیر:
۱) جسم، ذوابعاد است
۲) مثلث، سه زاویه دارد
۳) انسان، ممکن الوجود است
۴) عدد زوج، قابل تنصیف است .
در قضایای یادشده با فرض وجود موضوع، محمول قابلنفی نیست; زیرا نفی آن به تناقض میانجامد، محمولات قضایای فوق، یا ذاتی موضوعات آنهایند، و یا لازمه ذات آنها، که در هر دو صورت انفکاک آنها از موضوع ممکن نیست; و این برخلاف قضایای ترکیبی است که نفی محمولات آنها با فرض وجود موضوعاتشان مایه تناقض نخواهد شد، مانند قضایای:
۱) جسم، سنگین است
۲) مثلث، متساویالاضلاع است
۳) انسان، دانشمند است
۴) عدد زوج، بزرگ است.
اکنون میگوییم اصول عقلی و فطری شناخت چون «اصل علیت» از قضایای تحلیلی است; زیرا موضوع علیت، ممکنالوجود است; یعنی ماهیتی که به لحاظ ذات خود نسبتبه وجود و عدم یکسان است، و به عبارت دیگر خود مالک هستی خودنیست; و از طرفی فرض این است که موجود است. بنابراین در مورد هر ماهیت ممکنی که وجود دارد دو قضیه زیر صادق است:
۱) وجود دارد.
۲) وجود ندارد.
و اجتماع نفی و اثبات در یکچیز همان اجتماع متناقضین است، و راه برونرفت از این تناقض به ایناست که بگوییم اثبات وجود برای ممکن از ناحیه غیر است، نه ناشی از ذات آن، و این همان اصل علیت است ( استناد وجود شئ به غیر آن).
● فطریات افلاطونی
افلاطون براساس نظریهای که در باب مثل دارد همه معرفتهای انسان را فطری میداند، به عقیده وی نفس انسان قبل از آمدن به عالم طبیعت در عالم مثل وجود داشته و نسبتبه مثل که واقعیتهایی کلی و ثابت میباشند آگاه بوده است، ولی پس از آمدن به این عالم در اثر مجاورت و آمیزش با بدن و امور این عالم آنها را از یاد برده است، ولی از آنجا که آنچه در این عالم است نمونه و پرتوی از آن حقایق میباشد، روح انسان با درک این نمونهها بار دیگر یادآور مثل میشود. بدین جهت وی علم و معرفت را تذکر و یادآوری میداند و نه کسب معرفت جدید.
این نظریه هم از طرف ارسطو و هم از طرف حکمای اسلامی مردود دانسته شده است که فعلا مجال بررسی نیست. (۱۹)
● فطریات در اصطلاح عقلیون اروپا
اصطلاح فطری در زمینه ادراکات در منطق و فلسفه عقلیون اروپائی نظیر دکارت و کانت و پیروان آنان در معنای دیگری بکار رفته است، و آن عبارت استاز اینکه پارهای از مفاهیم کلی (ادراکات تصوری) ذاتی عقل بوده و عقل در دریافت آنها به هیچ ادراک جزئی و حسی نیاز ندارد.
دکارت مفاهیم نظیر وجود، وحدت، زمان، مکان و حرکت را مفاهیم فطری و ذاتی عقل دانسته است، و کانت نیز مفاهیم دوازدهگانهای (۲۰) را فطری و ذاتی عقل (ماقبل حس) دانسته که به مقولات کانتشهرت یافتهاند.
این نظریه نیز هم از سوی حسیون اروپا و هم از طرف فیلسوفان اسلامی ابطال گردیده است. (۲۱)
● دفع یک توهم
ممکن است در یک نگاه سطحی توهم شود که در بحث فطریات ادراکی نوعی تناقض به چشم میخورد، زیرا در آغاز بحث فطریبودن یک سلسله ادراکات که مایههای تفکر بشر میباشند پذیرفتهشد، ولی از سوی دیگر بانظریه افلاطون و عقلیون اروپا که به ادراکات فطری معتقدند مخالفت گردید.
ولی اندکی تامل نادرستی این توهم را روشن میسازد، زیرا
اولا) فطریات مورد قبول در آغاز بحث مربوط به ادراکات تصدیقی است، و فطریات موردنظر عقلیون اروپا مربوط به تصورات و مفاهیم میباشد، چنانکه فطریات در کلام افلاطون اعم از تصورات و تصدیقات است.
ثانیا) تفاوت معنای فطری در اصطلاح فلسفهاسلامی با معنای فطری در اصطلاح افلاطون این است که وی معتقد است که نفس انسان از آغاز پیدایش واجد همه معرفتها میباشد گرچه وقتی به این عالم میآید آنها را فراموش میکند، ولی فلاسفه اسلامی نه وجود قبلی نفس را قبول دارند، و نه معرفتهای پیشین او را.
و تفاوت آن با فطرت در اصطلاح عقلیون اروپا این است که آنان معرفتهای فطری را لازمه کار عقل میدانند، یعنی این معرفتها گرچه در ساختمان وجودی عقل تعبیه نشده است، ولی عقل در دریافت آنها به اقامه برهان نیاز ندارد، و تنهاتصور اجزاء تشکیل دهنده آنها برای دریافت و تصدیقشان کافی است.
از این جا میتوان به مفاد دو دسته از آیات قرآن در این باره نیز پیبرد، یکی آن دسته از آیات که مفادشان این است که انسان در آغاز پیدایش واجد هیچ معرفتی نیست (نفی فطریات دراصطلاح افلاطون و عقلیوناروپا) چنانکه میفرماید: «والله اخرجکم من بطون امهاتکم لاتعلمون شیئا وجعل لکمالسمع والابصار والافئدة لعلکم تشکرون»(نحل/۷۸) و دسته دیگر آیاتی که مفادشان این است که رسالت پبامبر(ص) را تذکر و یادآوری میداند چنانکه میفرماید: «انما انت مذکر لست علیهم بمصیطر» (غاشیه/ ۲۱ - ۲۲). و نیز آیاتی که در اثبات پارهای از معارف، داوری را به عهده مخاطبان گذارده و چنین وانمود میکنند که این مطلب بهقدری روشن است که شما خود به آن واقفید و به اقامه برهان نیازی نیست، چنانکه میفرماید: «هل یستویالذین یعلمون والذین لایعلمون» (زمر/۱) و نیز میفرماید: «ام نجعلالذین آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فیالارض، ام نجعلالمتقین کالفجار» (ص/۲۹) و نیز میفرماید: «هل جزاءالاحسان الا الاحسان» (الرحمن/۶۰) و نظایر آنها.
زیرا مقصود از فطریبودن این معرفتها این است که نیاز به آموزش و تعلیم و اقامه برهان ندارد، نه اینکه انسان قبل از آمدن به دنیا آنها را میدانسته است، تا در این صورت میان این دو دسته از آیات تنافی باشد. (۲۲)
۳) فطریات احساسی یا گرایشی
یک سلسله احساسات و گرایشهای روحی ویژه در انسان یافت میشود که از ویژگیهای او بشمار میروند، برخی از این احساسات و گرایشها که انسان با تامل در ضمیر خود و مطالعه در حالات دیگران مییابد، عبارتند از:
۱) حس کنجکاوی یا حقیقت جویی:
انسان این احساس و گرایش را در خود مییابد که میخواهد به راز و اسرار اشیاء و حوادث اطراف خود آگاه شود. آثار این تمایل و احساس بهصورت محدود و ضعیف از لحظه پیدایش در او مشاهده میشود و بهتدریج که قوای ادراکی او رشد کرده و زمینهها و شرایط لازم برای تبلور یافتن آن فراهم میگردد، آثار و نتایج آن نیز در زندگی او گسترش و تکامل مییابد، و همین ویژگی رشد و تکامل است که از امتیازات انسان نسبتبه سایر حیوانات میباشد، و همانگونه که در گذشته بیان گردید تفاوت غریزه و فطرت، تفاوت تشکیکی در یک حقیقت است، وانسان به حکم برتری و تکامل وجودی که نسبتبه سایر انواع حیوانی دارد از یک سلسله تمایلات ویژه برخوردار است، که حس حقیقت جویی نمونهای از آنها است.
عامل و منشا اصلی پیدایش و تکامل فلسفه و علم بشری همانا حس کنجکاوی و حقیقتجویی او است. هرچند عوامل مختلف اجتماعی نیز دراین امر تاثیر داشتهاند، ولی شالوده آن را حس کنجکاوی و علمدوستی انسان تشکیل میدهد. به عبارت دیگر، آنچه فطری بشر است علمدوستی و حقیقتجویی او است و آنچه معلول عوامل مختلف اجتماعی میباشد، تفاوتهای کمی و کیفی در تعین و تحقق یافتن این گرایش فطری میباشد. گواه روشن بر این مطلب وجود دانشمندان و پژوهشگرانی است که نهتنها انگیزههای اقتصادی و مانند آن نداشتهاند، بلکه در راه کسب معرفت و ارضاء حس کنجکاوی خود، دست از همه مزایای اجتماعی برداشته و خطرهای بزرگی را نیز پذیرا شدهاند.
داستان معروف ابوریحان در این مورد آموزنده است، آنگاه که وی در مرض مرگ بود همسایه فقیه او به عیادتش آمد، وی مسالهای در باب ارث از او پرسید، فقیه از این سئوال تعجب کرد و گفت: این سئوال در این وقتبرای تو چه سودی دارد؟ ابوریحان گفت: با وجود اینکه در حال مرگ میباشم، ولی آیا اگر پاسخ این مساله را بدانم و بمیرم بهتر استیا ندانم؟ فقیه گفت: بدانی بهتر است. گفت پس پاسخ سئوالم را بگو; فقیه پاسخ او را گفت و از جای برخاست، هنوز به منزلش نرسیده بود که ابوریحان وفات نمود.
دو سرگذشت مشابه که از مرحوم حجةالاسلام سیدمحمدباقر شفتی و پاستور در مورد شب زفاف آنان نقل کردهاند نیز گویای اصالت احساس علم دوستی در انسان میباشد. (۲۳)
۲) حس نیکی یا فضیلتخواهی
یکی دیگر از احساسات یا گرایشهای ویژه روح انسان حس نیکی یا فضیلتخواهی است. یعنی انسان ذاتا و فطرتا آنچه را که بهعنوان فضایل اخلاقی بشمار میرود دوست داشته و در نهاد خود طالب و خواهان آن است. اعم از اینکه آن خیر و فضیلت جنبه فردی داشته باشد مانند: حلم و شجاعت; یا جنبه اجتماعی داشته باشد مانند: دادخواهی و یاری مظلومان و کمک به محرومان ونظایر آن.
اینکه تا چه اندازه انسان توفیق مییابد که به ندای فطرت خود پاسخ داده و ارزشها و فضایل اخلاقی را درخود شکوفا سازد بحث دیگری است، سخن ما مربوط به تمایل و گرایش فطری انسان به نیکی و فضیلت است، نه تجسم و تحقق یافتن آن.
هرگز نمیتوان این احساس فطری را برپایه غریزه سودجویی و منفعتطلبی و به عبارت دیگر، براساس خودمحوری انسان تفسیرنمود، زیرا حس فضیلتدوستی و نیکیگرایی انسان محدود به مواردی که نیکی و فضیلتبرآورنده نفع و سود او باشد نیست، بلکه در مواردی که متضمن زیان او میباشد نیز این احساس در او وجود دارد. هرچند به خاطر اغراض دیگرآن را اظهار ننماید. نمونه روشن این مطلب فضیلت «ایثار و فداکاری» است که همگان آنرا میستایند و میپسندند هرچند عامل به آن نباشند.
و نیز گرایش مزبور را نمیتوان معلول تعلیمات و تلقینات دینی و یا نتیجه فرهنگ و آداب قومی و ملی دانست، زیرا شعاع آن فراتر و گستردهتر از عوامل یاد شده بوده و در همه انسانها با عقاید و فرهنگهای گوناگون به چشم میخورد.
و به عبارت دیگر عمومیت و همگانیبودن آن گواه براین است که چنین احساسی ریشه در نهاد و فطرت انسان دارد.
۳) کمال جویی و مطلق گرایی
یکی از ویژگیهای برجسته روحی انسان حس مطلقگرایی و کمالجویی او است، یعنی اینکه انسان اولا: ذاتا خواهان کمال است ثانیا: خواهان کمال مطلق و نامحدود است، بدینجهت پس از دستیافتن به درجهای از کمال مطلوب خود، به جستجوی مرتبه دیگری از آن برمیآید، و دستیافتن به کمال محدود این احساس باطنی او را اشباع نمیکند.
در این جا نیز یادآور میشویم که سخن ما در طلب و خواستن کمال مطلق است، اما اینکه عملا نیز بدان دست مییابد یانه مورد بحث نیست.
بدیهی است که این عامل فطری در تکامل بشر در زمینههای مختلف علوم و فنون نقش تعیین کننده و بنیادی داشته و دارد.
مرحوم مطهری دراینباره کلام سنجیدهای دارد که یادآور میشویم:
«ازنظرما راز تکامل را در فطرت انسان باید جستجو کرد واینکه انسان به حسب فطرت خودش کمالجو است و در کمالجوئی خودش حد یقف ندارد، این علت اصلی تکامل است... ولی اینها (ماتریالیستها) نمیخواهند از فطرت کمالجو و میل غیرمتناهی انسان به پیشرفت نامی ببرند، و در عینحال میخواهند تکامل را توجیه بکنند، لذا از توجیه تکامل عاجزند، چون بااصول مادی ، تکامل قابل توجیه نیست» (۲۴)
علی ربانی گلپایگانی
پینوشتها:
۱) راغب اصفهانی .المفردات .ماده فطر.
۲) طبرسی . مجمع البیان ج۳.ص ۱۶۹.«الفطرالشق عن امرالله کماینفطرالورق عنالشجر، ومنه فطراللهالخلق، لانه بمنزلة ماشق منه فظهر».
۳) راغب اصفهانی. المفردات ، ماده فطر. «فطرالله الخلق هو ایجاده الشیی وابداعه علی هیئة مترشح لفعل من الافعال».
۴) ابن اثیر. نهایه. ج۳. ص۴۵۷. «الفطر: الابتداء والاختراع»
۵) المیزان، ج۱۰. ص۲۹۹.
۶) ر.ک: فطرت.صص ۱۸-۲۱.
۷) همان. صص ۳۲ -۳۴ و صص ۶۹ -۷۳.
۸) ده مقاله پیرامون مبدا و معاد. صص ۶۷ -۶۹.(مقاله سوم)
۹) همان . ص ۶۹.
۱۰) نهج البلاغه. خطبه ۸۷ .
۱۱) لا تبدیل لخلق الله» (روم/ ۳۰).
۱۲) دهر/۳.
۱۳) النجاة المنطق . طبع مرتضوی، ص ۶۲ .
۱۴) اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۲. ط دارالعلم ، صص ۱۸ - ۱۹.
۱۵) فطرت. صص ۵۸ -۵۹.
۱۶) نراقی، احمد.[مقاله] مطهری و نظریه فطرت. کیان، ش ۱۲.
۱۷) شرح اشارات، ج۱. ص ۲۱.
۱۸) فولکیه، پل. فلسفه عمومی. ترجمه دکتر یحیی مهدوی. ص ۸۶.
۱۹) ر.ک:اصول فلسفه،ج۲.صص ۴ - ۸.
۲۰) این مقولات عبارتند از: وحدت، کثرت و کلیت در مورد کمیت، و ایجاب و سلب در مورد کیفیت، و ذاتیت، عرضیت، علیت، مشارکت در مورد نسبت، و امکان، امتناع و وجوب در مورد جهت. ر.ک: سیر حکمت در اروپا، ج۲. صص ۲۱۸ - ۲۱۹.
۲۱) ر.ک: اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج ۲. مقدمه مقاله پنجم.
۲۲) ر.ک:فطرت.صص ۵۰ - ۵۳.
۲۳) ر.ک:همان.صص۷۶ - ۷۷.
۲۴) نقدی برمارکسیسم .ص ۲۵۰.
۲۵) مجله کیان، شماره ۱۲، مطهری و نظریه فطرت، احمدنراقی
۲۶) علل الشرایع، ج۱. باب ۶، ص۴. با اندکی اختلاف.
۲۷) فطرت. صص۱۰۵ -۱۰۶.
۲۸) المیزان، ج۲۰. ص۲۹۸.
۲۹) نراقی، احمد.[مقاله] مطهری و نظریه فطرت. کیان، ش۱۲.
۳۰) سیاسی، علی اکبر. مبانی فلسفه . صص ۱۱۶ - ۱۲۶.
۳۱) مقاله وی دراکتبر ۱۹۵۸ میلادی (آبان ماه ۱۳۳۷) در مجله پاریسی:(. (Realite Femins - Illustration چاپ گردید و توسط آقای مهندس بیانی به فارسی ترجمه گردید و با مقدمه مهندس بازرگان و توضیحات سیدهادی خسروشاهی بانام «حس مذهبی یا بعد چهارم روح انسانی» در نوبتهای مکرر طبع گردیدهاست.
۳۲ حس مذهبی. صص ۱۶ - ۳۲.
۳۳) چنانکه قرآن کریم انسان را به سوی دین فطری دعوت نموده میفرماید: «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة الله التی فطر الناس علیها.» (روم/۳۰)، و علی (ع) فلسفه بعثت پیامبران را تجدید میثاق فطری و برانگیختن اندیشهها دانسته میفرماید: «لیستادوهم میثاق فطرته... و یثیروا لهم دفائن العقول» نهج البلاغه خطبه اول.
۳۴) دربارهنظریه اخلاقی نیچه و نقد آن ر.ک: فصل نهم از کتاب فلسفه اخلاق تالیف ژکس، ترجمه ابوالقاسم پورحسینی
۳۵) فطرت. صص ۱۰۰ -۱۰۵.
۳۶) نراقی، احمد.[مقاله] مطهری و نظریه فطرت. کیان، ش ۱۲.
۳۷) کشف المراد. مقصد سوم، فصل سوم، مبحثحسن و قبح عقلی: «ولا نتفائهما مطلقا لو ثبتا شرعا». اگر راه اثبات حسن و قبح افعال منحصر در شرع باشد، حسن و قبح بهطور مطلق (اعم از عقلیو شرعی) منتفی خواهد شد.
۳۸) اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج ۵. ص ۴.
۳۹) همان. ص ۳.
۴۰) همان. صص ۵ -۶.
۴۱)وجحدوا بها واستیقنتها انفسهم ظلما و علوا (نمل/۱۴).
۴۲) فاضل مقداد. ارشادالطالبین. ص ۹۴۳۹.
۴۳) تفتازانی.شرحالمقاصد، ج ۵. ص ۱۷۷.
۴۴) مانند آیه ۸۳ سورهبقره وآیه ۱۰۲ سوره اسراء.
۴۵) نهجالبلاغه، خطبه اول.
۴۶) صدوق.توحید.دارالمعرفه، ص ۳۵،باب۲، حدیث۲. «و بالعقول یعتقد معرفته، وبالفطرة تثبتحجته»
۴۷) قاعده حکمالامثال فیمایجوز وفیمالایجوز واحد، ازقواعد بدیهی عقل بوده، وبه اصل سنخیتبین علت ومعلول بازمیگردد، ومواردی که به عنوان نقض قاعده یادمیشود، درحقیقت نقض مربوط به مصداق است نه قاعده کلی.
۴۸) فاذا رکبوا فی الفلک دعوالله مخلصین له الدین، فلما نجاهم الی البر اذاهم یشرکون» مضمون این آیه در آیات ۲۲ -۲۳ یونس و ۳۳ لقمان نیز تکرار شدهاست.
۴۹) المیزان، ج ۱۲. ص ۲۷۴، تفسیر آیه ۵۳ سوره نحل.
۵۰) جوادی آملی، عبدالله. مبداء و معاد. ص ۱۱۲.
۵۱) ویلیام جیمز. دین و روان ترجمه مهدی قائنی. صص ۱۹۳ -۱۹۵.
۵۲) ر.ک : المیزان، ج ۸. ص ۳۴۹.
۵۳) نهج البلاغه. کلمات قصار، شماره ۲۳۷.
۵۴) اصول کافی، ج ۱. ص ۶۸، باب العبادة، روایت ۵.
۵۵) شیخ صدوق.خصال، باب الثلاثة، حدیث ۲۲۲.
۵۶) ر. ک: المیزان، ج ۷. ص ۱۷۷.
۵۷) این راهها عبارتنداز: طریقه امکان، طریقه اتقان صنع، طریقه حرکت.
۵۸) و من الناس من زعم ان العلم بالله تعالی علم بدیهی، فان الانسان یجد من نفسه عندالوقوع فی محنة او بلیة متضرعه الی موجود قادر یخرجه من انواع البلیات، و اصحابالریاضات و تجریدالنفس یزعمون ایضا ان العلم بوجود الله تعالی ضروری بدیهی». المباحث المشرقیه، ج ۲. دارالکتاب العربی، ص۴۷۱.
۵۹) بل وجود الواجب تعالی - کما قیل - امر فطری، فان العبد عند الوقوع فی الاهوال و صعاب الاحوال یتوکل بحسب الجبلة علی الله تعالی و یتوجه توجها غریزیا الی مسبب الاسباب و مسهل الامور الصعاب و ان لم یتفطن لذلک، و لذلک تری اکثر العرفا مستدلین علی اثبات وجوده و تدبیره للمخلوقات بالحالة المشاهدة عند الوقوع فی الامور الهایلة کالغرق و الحرق، و فی الکلام الالهی، اشارة الی هذا ایضا» مبداء و معاد. ص ۱۶.
۶۰) وی در سال ۱۶۲۳ متولد شد و در سال ۱۶۶۲ در سی و نه سالگی درگذشت.
۶۱) سیر حکمت در اروپا، ج ۲. ص ۱۸.
۶۲) وی در سال ۱۶۳۸ متولد شد و در سال ۱۷۱۵ در هفتاد و هفتسالگی درگذشت.
۶۳) سیر حکمت در اروپا، ج ۲. صص ۲۲ -۲۳.
۶۴) وی در سال ۱۸۴۲ متولد شد و در سال ۱۹۱۰ درگذشت. وی طرفدار فلسفه پراگماتیسم بود.
۶۵) ویلیام جیمز، دین و روان. ترجمه مهدی قائنی. ص ۲۳.
۶۶) همان. ص ۵۷.
۶۷) همان. صص ۱۹۳ -۱۹۵. نقل به اختصار و اندکی تصرف.
۶۸) همان. صص ۲۰۰ -۲۰۱.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست