چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
نوشتنِ تاریخِ اکنون
▪ تاریخ، واژهایست که با گذشته پیوند خورده است. مورخان، آن اندیشمندانی هستند که به رخدادهایی که در گذشته به وقوع پیوستهاند میپردازند، متونی کهن را که توسط گذشتگان نوشته شدهاند تحلیل میکنند، و به عنوان متخصصانی که برش خاصی از زمانِ گذشته در قلمرو دانش و فهمشان است، نامدار می شوند و اعتبار مییابند. محوری که از اکنون آغاز میشود و به زمانهای دوردست منتهی میشود، تیول مورخان است، و این دامنه از لحظاتی پیش، از همان نقطهای که رخدادهای جاری در اکنون به گذشته تبدیل میشود، آغاز میشود و تا نخستین نشانههای خط و نویسایی عقب میرود. این بدان معناست که تاریخ از سویی با گذشته، و از سوی دیگر با زبان، و به طور خاص زبانِ نوشته شده و متن سر و کار دارد. در آنجا که متنی وجود ندارد، اقتدار مورخ پایان مییابد و حکومت باستانشناس آغاز میشود.
بر این مبنا، تاریخ به عنوان شاخهای از دانش که به گذشته میپردازد، در میان سایر شاخههای رسمی و دانشگاهی علم جایی برای خود باز کرده است، و موقعیتی به ظاهر همارز و همزور با سایر شاخههای دانایی به دست آورده است. این تصویر از علم تاریخ و مورخان با وجود آشنا و رایج بودن، اگر با دقتی بیشتر نگریسته شود، به تعارضهایی مفهومی بر میخورد. از یک سو، چنین مینماید که تاریخ به نوعی با سایر دانشها متفاوت باشد. چرا که در آن از روش شناسی دقیق و ریاضیگونهی رایج در سایر علوم به شکلی منسجم و ساختار یافته استفاده نمیشود، و با وجود تلاشهای فراوانی که برای کمی، عینی، و تجربی ساختنِ شواهد تاریخی انجام گرفته است، این علم همچنان ماهیت تفسیری و بلاغی خود را حفظ کرده است.
از سوی دیگر، چنین مینماید که تمام علوم دیگر را بتوان به نوعی زیرشاخهی تاریخ دانست. چرا که تاریخِ هر علمِ خاص، کلِ داشتههای آن علم را تا لحظهی اکنون در بر میگیرد و به تعبیری چنین مینماید که تاریخ و یا شاخهای از آن که تاریخ علم باشد، به نوعی فراعلمِ زمان مدار تبدیل شده باشد.
تاریخ، گذشته از این تفاوتهای روششناختی و ابهامهایی که در مرزبندیاش وجود دارد، از یک نظر دیگر هم با سایر علوم تفاوت دارد، و آن هم تاثیر مستقیم و تعیین کنندهایست که در هویت فردی و اجتماعی اعضای یک جامعه دارد. هیچ علم دیگری را نمیتوان یافت که به قدر تاریخ در شکل دادن به خودانگارهی سوژه از خودش تاثیر داشته باشد، و با پیکربندی هویت جمعی مردمی که در کنار هم زندگی میکنند و "تاریخ" مشترکی دارند، کردارهای آیندهی ایشان را تعیین کرده باشد.
تاریخ در این معنا، تنها علمی است که با وجود تاثیر شدید و چشمگیرش بر شکل دادنِ اکنون، پیوند خویش با این برش زمانی خاص را انکار میکند. اگر از دستاوردهای فنی ناشی از علوم تجربی بگذریم، و تنها بر محتوای معنایی و بافتار تفسیری شاخههای علوم تمرکز کنیم، تاریخ را مهمترین شکل دهنده به شکلِ اکنون خواهیم یافت، و غریب است که این تاثیر فراگیر و عمومی در مورد شیوهی درک ما از خویشتن در اکنون، توسط علمی صورتبندی و بیان میشود که مدعی کنارهگیری از اکنون، و اقامت در گذشته است.
▪ ادعای اقامت در گذشته و انکار پیوند با حال، دستاویزی است که تاریخ را به نوعی مرجع غایی، به نوعی داور بیطرف و شکلی از سیستم لختِ نیوتونی تبدیل میکند، که کل حرکتها و رخدادها و تصمیمهای نهفته در اکنون را میتوان بر مبنای آن و در تناسب با آن سنجید. تاریخ، با لانه کردن در گذشته است که مشروعیت و اقتدار کافی را برای شکل دادن به اکنون به دست میآورد.
میشل دو سرتو، یکی از بهترین بیانها را در مورد ضرورت بازبینی این ادعای تاریخ به دست داده است. چنین مینماید که برداشت دو سرتو در مورد این نکته درست باشد که تاریخ، همواره بر شواهد و مستنداتی تکیه کرده که در اکنون حضور دارند و در حال مستقر شدهاند. اشیای گرد آمده در موزهها، متون تاریخی، و نوشتارهای نقش بسته بر سفالینهها و دیوارها همه از آن رو موضوع علم تاریخ دانسته میشوند، که در زمانهی اکنون حضور دارند و یا با بند نافی از جنس روایت و نقل قول و یادبود به حالِ گریزپای ما پیوند خوردهاند. بر این مبنا، تاریخ، تفسیری است که ما از چیزها و رخدادها و شواهدِ موجود در اکنون داریم. مادهی خام تاریخ، که داربستهای استوار ساختن گذشتهی ما را بر میسازد، آن چیزی است که در زمان حال هست. بر این مبنا، انکار اتصال شواهد تاریخی به اکنون، همچون نادیده انگاشتن انگیزهی حال مدارانهی مورخ، خطایی روش شناسانه محسوب میشود.
پیوند تاریخ با گذشته، و انکار پیوند آن با زمان حال به قدری در ذهن ما رسوب کرده و نگاههای ما به حدی بدان معتاد گشتهاند که سخن گفتن از آن با لحنی نقادانه و دعوت به جور دیگر اندیشیدن در این قلمرو در نگاه نخست نامفهوم و ناممکن مینماید. با توجه به این که تلاش من در بازخوانی و بازسازی تاریخ فرهنگ انسانی به طور عام و تاریخ ایران زمین به طور خاص، دستیابی به شالودهای استوار و مستحکم برای بازتعریف هویت خویشتن است، چنین گسستی از دیدگاه سنتی و گذشتهمدارانهی تاریخ را ضروری و بارآور میدانم. برای ترسیم حد و مرزهایی که در دعوت به "اکنونمدار" دیدنِ تاریخ نهفته است، باید نخست به زمینهای اندیشید که نادیده انگاشتن این دیدگاه را به امری چنین مرسوم مبدل ساخته است.
آماج اصلی این نوشتار، طرح شرایطی است که به گسسته شدنِ بند ناف تاریخ با اکنون منتهی شده است. این شرایط را با رجوع به متونی که امروز تاریخی نامیده میشوند، و معمولا در زمان نگاشته شدنشان هم همچون تاریخ فهمیده میشدند، انجام خواهم داد. یعنی به شرایطی خواهم نگریست که در آنها تاریخ مستقر در اکنون، که گمان دارم زمانی با اقتدار تمام وجود داشته است، به تاریخِ ابتر و مخفی در گذشته تبدیل شد. به طور خلاصه، موضوع اصلی این نوشتار، چگونگی گسسته شدنِ پیوند میان تاریخ و اکنون، و محدود ماندنش به گذشته است.
▪ در مورد این که نخستین متون تاریخی در چه زمانی و در چه تمدنی نوشته شدند، توافقی عمومی وجود دارد، هرچند در مورد دلالتِ این متون در همان تمدنها بحث و کشمکش بسیار است. میدانیم که خط در ابتدای هزارهی سوم پ.م در کهنترین تمدنهای یکجانشین -ایران زمین (مشتمل بر میانرودان، سغد و خوارزم، ایلام، و درهی سند)، آناتولی و مصر- پدیدار شد، و در ابتدای کار برای ثبت رخدادهایی از جنس تحولات سیاسی یا باورهای دینی به کار گرفته شد.
متون تاریخی در مصر، تا دیر زمانی که تا حملهی هیکسوسهای آسیایی به طول انجامید، در عمل به زنجیرهای از نسبنامههای رسمی که ارتباط فرعون را با فرعونهای پیشین نشان میداد و ساختاری بسیار رسمی و صورتبندی شده در قالب چندین نام دینی و دولتی داشت، منحصر میشد. بخش مهمی از تاریخ مصر در دوران پیش از حاکمیت هیکسوسها را باید در متونی که در کل خصلتی غیرتاریخی دارند و داستانهایی تخیلی یا دعاهایی دینی را در بر میگیرند، جستجو کرد.
در مقابل، در قلمرو ایران زمین بود که نخستین متون تاریخی به معنای ثبت رخدادهای ویژه و محصور در زمان و مکان، تولید شد. این امر، تا حدود زیادی مدیون چند پارگی جغرافیایی این قلمرو، و ظهور تمدنهایی متفاوت بر پهنهی آن بود. در کل، متون تاریخی پدید آمده در ایران زمین، بیشتر از ردهی فتح نامهها و گزارشهایی جنگی هستند که محور اصلیشان نبرد میان قطبِ ایلام -میانرودان است.
یکی از نخستین متونی که میتوانند همچون متنی تاریخی نگریسته شوند، و تاریخ میانرودان باستان (سومر) و همچنین تاریخ نوشته شدهی انسانی با آن شروع میشود، شرح نبرد انمرکار -شاه دولتشهرِ سومریِ اوروک- با شاهِ اَرَت -احتمالا منطقهی شهداد- در ایرانِ جنوبی است. در این کتیبه که به خط میخی سومری نوشته شده، برای اولین بار، میبینیم که متن با عبارتِ آشنای "یکی بود، یکی نبود!" آغاز میشود. حماسهی دیگر سومری، که در ضمن کهنترین متنِ دارای نام گیلگمش هم هست، به نبردی در میان دو دولتشهرِ کیش و اوروک اشاره میکند که در جریان آن گیلگمش شاه اوروک- پس از متحد شدن با جنگاوران سرزمینش و فرونشاندن مخالفتهای شورای ریش سپیدان شهرش، به کیش لشکر میکشد و پس از محاصره کردنِ آنجا، با شاه این شهر که آگا نام دارد، صلح میکند. در هردوی این متون، روایتی تاریخی به اساطیر درآمیخته است. در حماسهی انمرکار، شاه اوروک فرزند خدای خورشید -اوتو- دانسته میشود و ارتباط گیلگمش هم که با خدایان سومری به قدر کافی مشهور هست.
متون سومریای که به رخدادهایی تاریخی پرداختهاند، در کل از الگویی پیروی میکنند که در همین دو متن اولیه وجود دارد: استعارههایی اندک و معمولا گویا، متونی کوتاه و بیانیه مانند، و ارجاعهایی مبهم و نادقیق به اشخاص و جاها، به شکلی که آشکار است متن برای کسانی نوشته شده که مکان شهرها و هویت شاهان و کسانِ نامبرده شده در کتیبهها را به خوبی میدانستهاند. در یکی از متون دیگری که چند قرن بعد، توسط اورکاگینه -شاه اور- به مناسبت غلبهی او بر رقیبش که کاهنی بلندپایه بود، نوشته شده است، اشارههایی به اقدامات دادخواهانهی شاه جدید وجود دارد و برای نخستین بار از واژهی "آزادی" به عنوان محور مشروعیت بخشی به شاهی که مردم را از قید ستم کاهنی زیاده خواه نجات داده، مورد استفاده واقع شده است.
در میانرودان پس از آمدن اکدیها الگوی نوشتن تاریخ کمی تغییر یافت. این تغییر بیشتر به توجه به ریزهکاریها و تاکید بر ساختار ادبی متون تاریخی مربوط میشد، تا تحولی بنیادین در سبک روایت. این تحول را میتوان با مقایسهی کتیبههای به جا مانده از قبل و بعد ورود اکدیها به میانرودان دریافت. اِآناتوم -شاه لاگاش در ۲۴۶۰ پ.م- که با ایلامیان جنگید و بر ایشان چیره شد، سه متن کمابیش مشابه از خود به جا گذاشته است که یکی از آنها به این شرح است:
"ایلام، کوه بلند با سلاح در هم کوبیده شد. پشتههایی از اجساد بر هم تلنبار شد، اَرَو که اِنسی (حاکم) آن درفشها را برافراشته بود، با سلاح در هم کوبیده شد. پشتههایی از اجساد بر هم تلنبار شد، اومّا با سلاح در هم کوبیده شد، بیست پشته از جسد برهم تلنبار شد."
کمتر از دو قرن پس از نوشته شدن این متن، ریموش که فرزند و جانشین شروکین -بنیانگذار پادشاهی اکد- بود، در کتیبهای به متنهای تاریخی به معنای دقیق کلمه بسیار نزدیک شد:
"اَبَل گَمش، پادشاه برهشوم را در نبرد مغلوب کرد. زَهَر و ایلام در میانهی برهشوم رزمآرایی کردند. اما ریموش پیروز شد. ۱۶۲۱۲ تن کشته و ۴۲۱۶ نفر اسیر شدند. امهسینی پادشاه ایلام اسیر شد، ؟ از ایلام اسیر شد. سیدَگو فرمانروای برهشوم اسیر شد و شرگَپی در کنار رودخانهی قبلیتوم اسیر شد. پشتههایی از اجساد در شهر روی هم تلنبار شد."
چند قرن بعد، در حدود ۲۱۰۰ پ.م پوزور اینشوشیناک که پادشاه ایلام بود، کتیبهای نوشت و پیروزیهای خویش را با همین سبک در آن شرح داد:
"حاکم شوش، گیرنیتا، سرزمین ایلام، پسر شیمپی ایشهوک، دشمنان کیماش و هورنوم را اسیر کرد. هوپسانا را فرو پاشید و هشتاد و یک شهر و منطقه را در یک روز زیر پاهایش ویران کرد. آنگاه که پادشاه سیماشکی به سویش آمد، بر پاهایش آویخت. پوزور اینشوشیناک نیایشهای او را شنید و..."
سنتی که با ورود اکدیها به میانرودان شکل گرفت و زبان روایی متون تاریخی را از حالت استعاری و اساطیریاش به وضعیتی دقیقتر و روشنتر تبدیل کرد، تا دو هزاره پس از ورود ایشان به میانرودان همچنان تداوم یافت. در ابتدای قرن هشتم پ.م گزارش دقیق حملهی شروکین دوم به ماد و ایلام را داریم، که در آن شمار تلفات و نام و نشان شهرهایی که ارتش او از آن عبور کردهاند، با دقت ذکر شده است. این رده از متنها در نهایت به کتیبهی مصور آشور بانیپال، واپسین شاه بزرگ آشور ختم میشوند که در آنها شرح پیروزی او بر پادشاه ایلام آورده شده است.
فتحنامههای این دوران، لحن ساده و گاه صمیمانهای دارند، حمورابی در متنی که در میانهی قرن هفدهم پ.م نوشته است، از این که پس از هجوم اولیهاش به ایلام به سختی شکست خورد و هراسان، نا امید و افسرده به شهر خویش بازگشت، سخن میگوید، و آشور بانیپال وقتی از اتحاد ایلامیها با بابلیها در برابر سپاهیانش سخن میگوید، اشاره میکند که "من هرگز انتظار نداشتم ایلامیها با من دشمنی کنند."
با این وجود، شاهانی که این کتیبهها را مینوشتند، به چشمانداز ویژهی خویش از جنگ پایبند بودند. چنان که وقتی در نبرد هَلوله (۶۹۳ پ.م)، سپاهیان آشوری در برابر ارتش متحد ایلام و بابل صف آراستند و نبردی سخت خاک ساحل دجله را خونین کرد، هر دو طرف ادعای پیروزی کردند. بر اساس سالنامههای بابلی، شاه ایلام که هومبان نیمنا نام داشت، بر آشوریان پیروز شد، و این در حالی بود که سناخریب شاه آشور- هم پس از بازگشت به شهر خویش کتیبهی نبی یونس را منتشر کرد و در آن نوشت که در هلوله بر ایلامیان و بابلیان چیره شده و پسر شاه بابل را اسیر کرده است: "آنها را شکست دادم، صد و پنجاه هزار تن از جنگجویانشان را از دم تیغ گذراندم،..."
این چیزی بود که چند قرن قبل در نبرد بزرگ میان رامسس دوم و شاه هیتیها در سوریه نیز تکرار شده بود و در آن هنگام هم هریک از دو طرف پس از بازگشت به کشورشان برای خود ادعای پیروزی کردند و جشن گرفتند. در این هنگام البته، چنین روایتهای ضد و نقیضی از یک نبرد، تنها به مواردی مربوط میشد که نتیجهی جنگ نامعلوم و دستاورد آن مبهم بود. و هنوز تا زمانی که پادشاهی مانند نرون پس از شکست در جنگ با ایران و وادار شدن به واگذاری تاج ارمنستان به شاهزادهای ساسانی، در رم جشن بگیرد و ادعای پیروزی کند، قرنها زمان مانده بود.
در جهان باستان، متونی که به رخدادهایی مهم و به اصطلاح امروزین "تاریخی" دلالت میکردند، تنها به شرح نبردها و پیروزیهای شاهان منحصر نبودند. نباید از یاد برد که مردمانی که در این دوران میزیستند، در مورد رخداد تاریخی برداشتی متفاوت با درک امروزین ما داشتند، و تاسیس یا مرمت یک معبد را به اندازهی -و گاهی بیش از- پیروزی در یک نبرد مهم میدانستند. از این رو به همراه کتیبههایی که پیروزی شاهان را بر هم شرح میدهد، انبوهی از متون با ساختار مشابه را هم داریم که به بازسازی و مرمت معابد دلالت میکنند. یکی از آنها، که نمونهی خوبی از این رده از متون است، کتیبهی هومبان نومان، شاه مقتدر ایلام است که در فاصلهی ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۰ پ.م بر این سرزمین فرمان میراند. او در کتیبهای چنین نوشته است:
"...من هومبان نومان پسر اتَّر کیتاه هستم. گسترندهی قلمرو شاهی، سرور (سرزمین) ایلامی، صاحب تاج و تخت ایلام، پادشاه انشان و شوش. ایزد بزرگ به خاطر به سبب نسب بردن از مادرم مرا برگزید و دوستدارم شد. سعادت و بهروزی برقرار شد. تاج شاهی بازگردانده شد، اینشوشیناک پادشاهی را به من داد. برای زندگیام، برای زندگی میشیم روه، برای زندگی ریشپ لا، برای این معبد که کاملا ویران شده بود، در محل آن کوکونومی (قربانگاهی) ساختم آن را به ایزد بزرگ، به کیریریشا و حامیان زمین اهدا کردم. کیریریشا و حامیان زمین به من عمر طولانی اعطا کنند، باشد که آنان به من پادشاهیای اعطا کنند که همواره پر رونق باشد."
▪ بافت کلی متونی که شرحشان گذشت، از قواعدی عمومی و مشابه پیروی میکنند.
نخست آن که تمام این متون، با اختصار و دقتی که تنها به حجم غنیمتها و شمار مناطق ویران شده اختصاص دارد، عملیات جنگیای را که به پیروزی ختم شدهاند، توسط رهبر سپاه پیروزمند ثبت کرده است. و یا به انجام کاری نیک - از جمله مرمت یا ساخت معبد، و اهدای پیشکشی بزرگ به خدا یا ایزدبانویی محبوب- دلالت میکند. به عبارت دیگر، هستهی مرکزی تمام متون یاد شده را رخدادی که مهم پنداشته میشده، تشکیل میدهد.
دوم آن که تمام متون یاد شده، کتیبههایی هستند که توسط پادشاهانی نوشته شدهاند که ادعای غلبه بر دشمنانشان را در میدان نبرد داشتهاند، یا فاعلِ آن کارِ نیک و آیینی بودهاند. به عبارت دیگر، فاصلهی زمانی میان رخداد یاد شده و زمان ثبت آن بسیار اندک بوده، و کسی که آن را ثبت کرده، همان کسی بوده که آن را به انجام رسانده است.
دیگر آن که در تمام این متون، از نام کسان و شهرها به شکلی یاد شده که گویی همگان از ماهیت آن با خبر هستند. به همین دلیل هم موقعیت جغرافیایی بسیاری از شهرها و مناطق هنوز به درستی شناسایی نشده است. از خدایان، شهرها، و افراد تنها با نام، و گاه با نامی اختصاری یا ضمیری ساده- یاد شده و به این ترتیب آشکار بوده که در زمان نوشته شدنِ متن، همه از جزئیات موضوع با خبر بودهاند، و پیش فرض نگارنده هم این بوده که مخاطبانش در مورد ماهیت عمومی موضوع اطلاعاتی کامل دارند.
به بیان دیگر، این متون را شاهانی پیروزمند برای مردم خود مینوشتهاند، و اینان کسانی بودهاند که کمابیش در جریان امور قرار داشتهاند، و کردار شاه در نوشتن متن کتیبه و حک کردنش بر دیوارنگاره یا لوح، بیشتر عملی آیینی بوده که تثبیت و جاودانه کردنِ آن را در قالب خطوطی مقدس رقم میزده است. متون سومری، اکدی، ایلامی، و مصری به روشنی به نویسندگانی تعلق داشتهاند که تاریخ دوران خویش را در پیوندی انداموار با اکنون، برای مردمی که در همین زمان حال میزیستند، روایت میکردند. زمان افعال به حال یا گذشتهای نزدیک و به یاد آوردنی مربوط میشود و ارجاعاتی به گذشتههای دور یا دورانهای تاریخی از یاد رفته وجود ندارد، و همه چیز به تلاش برای ثبت رخدادی میماند که در اکنون رخ داده و قرار است برای مردمی حاضر در همان اکنون، تثبیت شود. این ماجرا در مورد متونِ باقی مانده از تمدنهای دیگر -مانند هیتیها، اورارتوها، و میتانیها- هم مصداق دارد.
▪ در میان متونِ دوران باستان، به ویژه کتیبههای به جا مانده از هیتیها در بحث ما اهمیت دارد. این مردمان که در فلات آناتولی پادشاهی نیرومندی برقرار کرده بودند، نمایندگان نخستین موج مهاجرت آریاییها محسوب میشدند و اولین کشور مقتدر آریایی را در فاصلهی ۱۶۰۰-۱۲۰۰ پ.م در جهان باستان بنیان نهادند. این امر به خصوص از آن رو اهمیت دارد که خدایانی مانند مهر و زروان برای نخستین بار در کتیبههای ایشان مورد اشاره واقع شدهاند و ردپای باورهای هند و ایرانی دیرینه را در تمدنشان میتوان باز یافت. دومین دلیل اهمیت ایشان، آن است که به شکلی بسیار روشن و برجسته این پیوندِ متون تاریخی با زمان اکنون را نشان میدهند.
هات توسیلیس اول (۱۶۵۰-۱۶۲۰ پ.م)، شاه مقتدر هیتی که سرزمینی متحد و نیرومند را برای فرزندش به ارث گذاشته بود، در متنی که همچون وصیتنامهای سیاسی برای مردم کشورش و پسرش تنظیم کرده بود، با لحنی بسیار خودمانی سخن خویش را چنین شروع میکند:
"ببینید، مورسیلیس اکنون پسر من است... خدا به جای شیر، شیر (دیگری خواهد نشاند)... پس از گذشت سه سال، باید به جنگ برود... اگر او را هنگامی که هنوز کودک است به جنگ بردید، سالم بازش گردانید،... تاکنون هیچ یک (از اعضای خانوادهام) از فرمان من اطاعت نکرده است، مورسیلیس، تو باید از آن اطاعت کنی.سخنم را به خاطر بسپار. اگر سخن پدر را به خاطر بسپاری (نان خواهی خورد) و آب خواهی نوشید. وقتی به سن بلوغ رسیدی، دو یا سه بار در روز غذا بخور و خوش بگذران. پیر که شدی هر چقدر خواستی بنوش. در آن هنگام است که میتوانی سخن پدرت را از یاد ببری!... پدربزرگم پسرش را به عنوان لابارنا در ساناهوئیتا منصوب کرد. (اما بعد) خدمتگزاران و شهروندان برجسته به سخنان پادشاه توجهی نکردند و پاپا دیلماه را بر تخت نشاندند. اکنون چند سال از آن زمان گذشته است؟ ...خانههای شهروندان برجسته چه شدند؟ آنها کجا رفتند؟ آیا نابود نشدهاند؟"
آنچه که در مورد این کتیبه اهمیت دارد، نوع ارتباط آن با زمان و رخدادهای تاریخی است. آشکارا، متن در مورد حوادثی تاریخی سخن میگوید. شاهی از منصوب کردن پسرش به عنوان جانشین سخن میگوید، و مردم را به پیروی از فرمان خویش فرا میخواند. در عین حال، اشارههایی به رویدادهای زمان پدربزرگش هم در آن وجود دارد و به این ترتیب استخوانبندی متن بر مبنای عناصری تاریخی و رخدادهایی مشخص استوار شده است. با این وجود، هات توسیلیس خود را به زمان گذشته محدود نکرده است. او در مورد این که فرزندش در چه زمانی و چگونه باید به جنگ برود، چیزهایی میگوید، و حتی چگونه خوردن و نوشیدن را هم در آینده به او آموزش میدهد. اینها همه در متنی است که با اعلام ولیعهدی او شروع میشود و با یادآوری شورشی در زمان پدربزرگش ختم میشود. به روشنی میتوان دید که در اینجا پادشاهی بر نقطهی زمان حال ایستاده و از آنجا در مورد حوادثی که در گذشته رخ دادهاند یا در آینده رخ خواهند داد، داوری کرده و اعلام موضع میکند.
در میان جانشینان هات توسیلیس، به ویژه باید از مورسیلیس یاد کرد که به دقت وقایع زمان خویش را ثبت میکرد و این کار را در مورد رخدادهای دوران پدر و پدربزرگش هم انجام داد. بی آن که ارتباط خویش را با اکنون از دست بدهد. چهار قرن پس از او، هات توسیلیس سوم (۱۲۶۴-۱۲۳۹ پ.م) بر تخت نشست و از آنجا که بر خلاف قوانین مرسوم قلمرو هیتی برادرزادهاش - اورحی تسحوب (۱۲۷۱-۱۲۶۴ پ.م) که پادشاه قانونی بود - را از قدرت برکنار کرده بود، ناچار شد بیانیهای برای تثبیت مشروعیت خود صادر کند. این بیانیه نیز آشکارا به رخدادی تاریخی دلالت میکند. پادشاه در این کتیبه سخن را با شرح دوران کودکیاش، و حمایتی که ایزدبانوی ایشتار از او میکرده میآغازد، و از رقابتش با دشمنان حسودش، و چیرگیاش بر آنها مینویسد. بعد، سخن را به اختلافش با اورحی تسحوب میکشاند:
"اما به سبب احترام به برادرم (که پادشاه پیشین بود) کاری نکردم. تا هفت سال سر از اطاعت نپیچیدم. اما آن مرد در صدد نابودی من برآمد... از من هاک پیس و نریکا را گرفت. این بود که از او اطاعت نکردم و بر ضد او سر به شورش برداشتم. با وجود این، اگرچه علیه او شورش کردم، با سوار شدن بر گردونهی جنگی یا در خانه بر ضد او گناهی مرتکب نشدم....ایشتار اورحی تسحوب را ترک کرد، و حتی در شهر خودش او را مانند خوکی در خوکدانی زندانی کرد و همهی خات توساس (پایتخت هیتیها) به سوی من بازگشت... خواه فرزند، خواه نواده، خواه خلف هات توسیلیس و پودوحپا، هرکس در آینده وارث تاج و تخت شود، باید ایزدبانوی ایشتار ساموحا را در میان خدایان بپرستد."
در اینجا هم میبینیم که شاهی در ضمنِ اشاره به تاریخِ گذشته، از حقانیت خویش برای تسلط بر حکومت سخن میگوید و این نکته را دستمایهی سفارشهایی در مورد رفتار مردمان در آینده قرار میدهد. به عبارت دیگر، در متونِ هیتی، آن رخداد تاریخیای که هستهی اصلی تاریخ را تشکیل میدهد، نه تنها در زمانهی اکنون لانه کرده است، بلکه متنی را نیز ایجاب میکند که علاوه بر اشاره به آن، به رخدادهایی در پیش و پس از آن نیز اشاره دارند. هات توسیلیس سوم در عین حال که از سرکشانی که بر پدربزرگش شوریده بودند، یاد میکند، از پسرش میخواهد تا بعد از بلوغ به زندگی شادخوارانهای بپردازد و در هنگام پیری سفارشهای او را فراموش کند، و هات توسیلیس سوم پس از یادآوری پیمان شکنیها و بدخواهیهای برادرزادهاش و اشاره به رخداد اصلی که برکناری اوست، سفارش میکند که ایزدبانوی پشتیبان او توسط آیندگان پرستیده شود. این نشت کردنِ گذشته و آینده در هالهی اطراف رخدادی حال-مدارانه، تنها به تمدن هیتی منحصر نیست، هرچند برجستهترین نمودهای خود را در آنجا مییابد. در ایلام نیز، در کتیبههای اهدایی اونتاش ناپیریشا، که سازندهی زیگورات اور است، چنین میخوانیم:
"من، اونتاش ناپیریشا معبد بلند را از خشتهای طلا و نقره، ابسیدین و مرمر ساختم و آن را به خدای بزرگ و به اینشوشیناک سیان کوک اهدا کردم. هرکه آن را فرو ریزد، خشتهایش را خراب کند، طلا، نقره، ابسیدین، مرمر و آجرکاریاش را برباید و به کشور دیگری ببرد، باشد که خشم خدای بزرگ، خشم اینشوشیناک و کیریریش سیان کوک بر او نازل شود و اعقاب او زیر خورشید سعادتمند نشوند. "
همسرِ همین شاه، کتیبهای زیبا بر تندیس عظیمِ مفرغینش دارد که بر آن چنین نوشته است:" من ناپیر اسو، همسرِ اونتاش ناپیریشا هستم. آن که پیکرهی مرا برباید، آن را خرد کند، کتیبهاش را خراب کند، یا نام مرا پاک کند، باشد که با نفرین ناپیریش، کیریریش و اینشوشیناک هلاک گردد، نامش از میان برود، فرزندش نازا گردد، و... "
از همین دو کتیبه، میتوان این نکته را دریافت که در متون کهنِ تاریخی غیرهیتیایی هم، که اتفاقا کتیبههای پیشکشی و متون نذری بخش مهمی از آن را تشکیل میدادهاند، پیوندی مشابه را در میان رخدادِ مهم مورد نظر و هالهای از گذشته و آینده که در پیرامون آن تنیده شده است، نشان میدهند.
کتابنامه
ابن اثیر، عزالدین علی، تاریخ کامل، ترجمهی ابوالقاسم حالت، علمی، ۱۳۵۲.
پاتس، دنیل، تی. باستانشناسی ایلام، ترجمهی زهرا باستی، سمت، ۱۳۸۵.
کتاب مقدس، (عهد عتیق و عهد جدید)، انجمن پخش کتب مقدسه، ۱۳۵۵.
گرنی، اولیور، هیتیها، ترجمهی ژاله آموزگار، انتشارات پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۱.
De Certeau, M. Histoiricites Mystiques, Recherches de Sciences Religieuses, ۷۳, pp: ۳۲۵-۳۵۴, ۱۹۸۵.
Rüster, E. )Chr. (Neu, Hethitisches Zeichenlexikon (HZL), Wiesbaden,۱۹۸۹.
Falkenstein, A. Archaische Texte aus Uruk, Berlin-Leipzig, ۱۹۳۶.
von Soden, W. The Ancient Orient: An Introduction to the Study of the Ancient Near East, Grand Rapids: Erdman۰۳۹;s Publishing Company, ۱۹۸۵.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست