یکشنبه, ۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 23 February, 2025
مجله ویستا

صلح ناخواسته


صلح ناخواسته

امام حسن علیه السلام دوران پنج ساله خلافت پدر را در حالی به نظاره نشسته بود كه امیر المؤمنین ع آن را به دفع فتنه هایی كه پیامبر اعظم پیش از آن از آنها با عنوان فتنه ناكثین, قاسطین و مارقین یاد كرده بود می پرداخت

امام حسن- علیه السلام- دوران پنج ساله خلافت پدر را در حالی به نظاره نشسته بود كه امیر المؤمنین(ع) آن را به دفع فتنه هایی كه پیامبر اعظم پیش از آن از آنها با عنوان فتنه ناكثین، قاسطین و مارقین یاد كرده بود می پرداخت. فتنه قاسطین اما به دوران خلافت امام حسن(ع) نیز كشیده شد. یعنی دورانی كه باید مهم ترین بخش حیات سیاسی امام را در آن جست وجو كرد و به صورت مشخص در پیمان صلحی كه حضرت(ع) در سال چهل و یكم هجری كه بعداً به عام سنت و جماعت مشهور گردید با معاویه برقرار ساخت.

چرا امام تن به صلح با معاویه داد؟ مگر شیعیان امیر المؤمنین(ع) همراه امام نبودند؟ آیا هیچ راهی برای گریز از صلح نبود؟ چرا همان كاری را كه پس از آن امام حسین- علیه السلام- انجام داد- یعنی قیام علیه ظلم و جور- امام حسن(ع) انجام نداد؟ آیا تعداد یاران امام حسن(ع) از یاران برادرش در سال شصت و یكم هجری یعنی درست بیست سال بعد كمتر بود؟... این مقاله علاوه بر پاسخ گویی به این سؤالات و شبهاتی كه احتمالاً پیرامون این حادثه تاریخی مطرح است، زمینه هایی را كه به تحمیل پیمان صلح به امام حسن(ع) منجر گردید می كاود.

نامش را نبی اعظم(ص) به الهام الهی حسن نهاده بود، پدرش امیر المؤمنین و پیشوای پرهیزگاران و مادرش سرور زنان اهل بهشت، چنانچه خودش به روایت نبوی، سرور جوانان اهل بهشت بود.

امام حسن(ع)، تنها از نظر علم و تقوا و عبادت و زهد مشهور نبود، بلكه مردمان بیشتر او را به بذل و بخشش و دستگیری از بیچارگان و درماندگان می شناختند.

امام حسن(ع) پس از شهادت امیر مؤمنان(ع) به دست خوارج در رمضان سال چهلم هجری، به امامت مسلمانان رسید. پس از پدر، مسلمانان با وی به عنوان خلیفه بیعت كردند كه البته همچنانكه بیعت مسلمانان با علی(ع) مورد پذیرش رهبر شامیان یعنی معاویه قرار نگرفته بود و با تحریك و به راه انداختن جنگ جمل به صورت غیرمستقیم و فرماندهی جنگ صفین به صورت مستقیم، این عدم پذیرش را نشان داده بود، بیعت با حسن(ع) را نیز نپذیرفت و حسن را به جنگ طلبید؛ جنگی كه به قول او در صفین نیمه كاره رها شده بود.

مهم ترین دوره حیات سیاسی امام حسن(ع) را باید در سال چهل و یكم هجری یعنی سالی كه بعداً به سال سنت و جماعت معروف شد جست وجو كرد. چرا امام (ع) با معاویه صلح كرد؟ آیا راهی برای گریز از صلح نبود؟ مگر شیعیان امیر المؤمنین(ع) با امام حسن بیعت نكرده بودند؟ چرا همان كاری را كه بعداً امام حسین(ع) انجام داد یعنی قیام علیه ظلم و جور، امام حسن(ع) انجام نداد؟ مگر تعداد یاران امام حسن(ع) از یاران برادرش در سال شصت و یكم هجری یعنی بیست سال بعد كمتر بود؟

اینها بخشی از سؤالاتی است كه این دوره از زندگی اجتماعی – سیاسی امام حسن(ع) برانگیزاننده آنهاست. قبل از پرداختن به سؤالات مطرح شده باید به چند نكته به عنوان مقدمه اشاره نمود.

علاوه بر شجاعت در میادین رزم، امام هرگز در بیان حق و دفاع از حریم ولایت نرمشی از خویش بروز نمی داد. او علناً از معاویه انتقاد می كرد و سوابق و گذشته ننگین معاویه به خصوص و بنی امیه به صورت عموم را فاش می ساخت. مناظرات مهیج و كوبنده حضرت با معاویه و یاران او مانند عمروعاص، عتبه بن ابی سفیان، ولید بن عقبه، مغیره بن شعبه و مروان بن حكم این امر را به خوبی روشن می سازد. ابن ابی الحدید نقل می كند: پس از شهادت امیرالمومنین(ع) و صلح امام حسن(ع) با معاویه، خوارج تمام نیروی خویش را مصروف قیام علیه معاویه ساختند. از كوفه به معاویه خبر رسید كه حوثره اسدی از امرای خوارج، سپاهی از مردم كوفه فراهم آورده و آماده قیام برضد اوست. معاویه به جهت سركوب قیام و به این علت كه به دیگران ثابت نماید حسن مطیع و منتقاد اوست به آن حضرت كه از كوفه خارج گردیده بود و راه مدینه را پیش گرفته بود پیغام فرستاد تا ابتدا شورش حوثره اسدی را سركوب نماید و سپس به راه خویش به سوی مدینه ادامه دهد. پاسخ امام علاوه بر این كه شجاعت او را نمایان می سازد، ماهیت رسوای معاویه را بیش از پیش هویدا می سازد. امام- علیه السلام- در پاسخ به او چنین فرمودند: من برای حفظ جان مسلمانان دست از تو كشیدم و این دلیل نمی شود تا از جانب تو با دیگران بجنگم و اگر قرار به جنگ باشد، پیش از هر كس باید با تو بجنگم، چه كه جنگ با تو اولی از جنگ با خوارج است.(۱)

اما این كه چرا امام صلح را بر جنگ ترجیح دادند، مستلزم بررسی اوضاع و شرایط آن روز جامعه اسلامی است. ابتدا باید به این نكته مهم توجه نمود كه از دیدگاه فقه اسلامی جهاد و جنگ یك امر خشك و غیرانعطاف پذیر نیست كه تحت هیچ شرایطی نتوان آن را ترك جست، بلكه مشروط به عوامل و زمینه های گوناگونی است. نگاهی هر چند گذرا به وضعیت كشور اسلامی در سال چهل و یكم هجری این را به خوبی نشان می دهد كه چنین عوامل و زمینه هایی به هیچ وجه وجود نداشته است. به لحاظ عوامل خارجی، جنگ داخلی مسلمانان به سود آنان نبود،زیرا امپراتوری روم شرقی كه ضربات سختی از مسلمانان خورده بود، همواره دنبال فرصتی می گشت تا ضربت مؤثری بر پیكر اسلام وارد كند و خود را از نفوذ روز افزون اسلام رهایی بخشد. هنگامی كه گزارش جنگ معاویه و امام حسن به (ع) امپراطور روم شرقی (بیزانس) كه در قسطنطنیه آن روز و استانبول فعلی مستقر بود رسید، جلسه ای را با مشاوران سیاسی- نظامی خویش ترتیب داد و از آنان نظرخواهی كرد.

آنان همگی متفق القول به این نتیجه رسیدند كه با سپاهی عظیم به كشور اسلامی حمله كنند و از فرصت به دست آمده نهایت بهره برداری را كرده و انتقام خود را از مسلمانان بگیرند. یعقوبی، مورخ مشهور مسلمان می نویسد: هنگام بازگشت معاویه به شام، پس از صلح با حسن، به وی گزارش رسید كه امپراطور روم با سپاه منظم و بزرگ و به منظور حمله به كشور اسلامی از قسطنطنیه حركت كرده است. معاویه نیز كه قدرت مقابله با چنین سپاه بزرگی را نداشت، با آنان صلح كرد و در ضمن بستن پیمان متعهد شد مبلغ صد هزار دینار از نوع زرسرخ به عنوان غرامت حركت سپاه روم به آنان بپردازند.(۲)

این سند تاریخی به خوبی نشان می دهد دشمن همواره مترصد فرصت هایی است تا با استفاده از آن به كشور اسلامی ضربه بزند. برای مردم فرقی نمی كرد حسن در این جنگ داخلی پیروز می شود یا معاویه، چرا كه از دید آنها میان حسن و معاویه فرقی نبود و هر دوی آنان مسلمان بودند و به دنبال گسترش حوزه امپراطوری اسلام. عقل سلیم حكم می كرد حال كه معاویه حاضر به فرمانبرداری از امام نیست و نگران از میان رفتن تمامی دستاوردهای اسلام نمی باشد، امام(ع) چاره جویی كرده و فعلاً پرونده این اختلاف داخلی را ببندد. به لحاظ عواملی كه از داخل، یعنی داخل سپاه امام حسن(ع)، آنها را تهدید می نمود می توان به چند عامل اشاره نمود:

اولین عامل خستگی یاران امام حسن بود. هم خستگی روحی و هم خستگی جسمی، زیرا یاران امام حسن همان یاران امیرالمومنین بودند كه پنج سال را در ركاب آن حضرت به جنگ پرداخته بودند و هرگز اسلحه خود را به زمین نگذارده بودند مگر به جهت تمهید برای جنگی دیگر. ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبیین نقل می كند: هنگامی كه خبر حركت سپاه معاویه به امام حسن رسید، دستور داد تا مردم را در مسجد گرد آورند. آن گاه خطبه ای آغاز كرد و پس از اشاره به بسیج نیروهای معاویه، مردم را به جهاد درراه خدا و ایستادگی در مبارزه با پیروان باطل دعوت نمود و لزوم صبر و فداكاری و تحمل و دشواری ها را گوشزد كرد. پس از پایان خطبه مهیج حضرت، همه سكوت كردند و كسی سخنان حضرت را تأیید نكرد! این صحنه آنقدر اسف انگیز و تكان دهنده بود كه یكی از یاران دلیر و شجاع امیرمومنان حسن علیه السلام كه در مجلس حضور داشت، مردم را به جهت این سستی به شدت توبیخ كرد و آنان را قهرمانانی دروغین و مردمی ترسو و فاقد شجاعت خواند و از آنها دعوت كرد در ركاب امام برای جنگ با شامیان آماده گردند. (۳)

عامل دیگری كه آن را نیز می توان از عوامل داخلی پدید آمدن شرایط و زمینه های پذیرش صلح از سوی امام به شمار آورد، ناهماهنگی و تشتت عناصر و مؤلفه های تشكیل دهنده سپاه امام است.

امیررضا ثابت پی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.