جمعه, ۲۱ دی, ۱۴۰۳ / 10 January, 2025
مجله ویستا

دل شکسته را کجا ببرند


دل شکسته را کجا ببرند

اول ـ دست ‌شکسته را می‌شود گچ گرفت، دل ‌شکسته را آدم کجا ببرد؟ زخم‌های تن زود خوب می‌شوند، زخم‌های روح اما دیرجوشند و بدقلق.
کلمه که رنج می‌شود، حرف که خش می‌اندازد روی دل و اشک …

اول ـ دست ‌شکسته را می‌شود گچ گرفت، دل ‌شکسته را آدم کجا ببرد؟ زخم‌های تن زود خوب می‌شوند، زخم‌های روح اما دیرجوشند و بدقلق.

کلمه که رنج می‌شود، حرف که خش می‌اندازد روی دل و اشک می‌شود که می‌بارد از چشم‌های آهویی بی‌گناه و سر‌می‌خورد از آن گونه گلی، اگر چه تا یکی دو ساعت بعد شاید از اشک فقط شوره‌ای کمرنگ روی گونه‌ها بماند، روحی که رنجور شده را به این سادگی نمی‌شود تسکین داد.

دوم ـ دیروز محمدعلی نجفی‌توانا، جرم‌شناس، درباره عواقب کودک‌آزاری در جامعه هشدار داد و بارزترین نمونه آن را مثال زد، همان تنبیه بدنی که هنوز هم در برخی خانواده‌ها، به‌عنوان شیوه‌ای تربیتی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

او هشدار داد که آزار جسمی کودکان زمینه‌ساز بروز و ظهور مشکلات روحی و روانی در آنهاست و آثار منفی در آینده‌شان دارد تا آنجا که خیلی از مجرمان خشن و پرخاشگر امروز، همان بچه‌های گریان و کتک‌خورده دیروزند.

سوم ـ معمولا وقتی حرف از کودک ‌آزاری به میان می‌آید همه یاد دست‌های سنگین می‌افتند و تن‌های نحیف کبود و داغ‌خورده با استخوان‌هایی شکسته که روی تخت بیمارستان خفته‌اند.

البته شکی نیست که آزار جسمی کودکان بر ساختار شخصیتی آنها در بزرگسالی اثر دارد، اما نکته این است که برخی مدافعان حقوق کودک فراموش کرده‌اند که کودک آزاری از دیدگاه سازمان بهداشت جهانی یعنی آسیب یا تهدید سلامت جسم و روان یا سعادت و رفاه و بهزیستی کودک به دست والدین یا افراد دیگر و بر این اساس، آزار روان کودکان نیز کودک‌آزاری به حساب می‌آید و این یعنی، بچه‌هایی که تحقیر می‌شوند یا زخم زبان و فحش می‌شنوند، بچه‌هایی که از هیولاهایی ساختگی یا کتک خوردن در همه عمر می‌ترسند، بچه‌هایی که تهدید می‌شوند، بچه‌هایی که محبوس می‌شوند و خلاصه همه بچه‌هایی که سلامت روانشان آسیب می‌بیند، آزار دیده‌اند و فرقشان با آنها که جسما آزار می‌کشند این است که تن مجروح را هر غریبه‌ای می‌تواند ببیند و به همین خاطر بچه‌های کتک‌خورده وقتی آنقدر آسیب می‌بینند که روی مرز مرگ و زندگی معلق می‌شوند، دست‌آخر والدینشان آنها را به بیمارستان می‌رسانند، اما روان آزاردیده از چشم‌ها نهان می‌ماند و برای بهبودش تلاشی نمی‌شود و دست‌ آخر بغضی می‌شود که روزی بالاخره می‌شکند یا فریادی که سرانجام از گلو بیرون می‌ریزد.

صاحبان تن‌های سالم و روان‌های رنجور که طعم محبت را نچشیده‌اند در بزرگسالی یا افسرده می‌شوند یا مضطرب یا وسواسی یا پرخاشگرانی با آستانه تحمل پایین که زود دست به چاقو می‌شوند یا کودک‌آزارهایی بدتر از والدینشان یا....

خشم و تنفر و خودکوچک‌بینی همراه بچه‌ها بزرگ می‌شود و با رشد ادراکشان از جهان پیرامون، هر روز پیچیده‌تر و عمیق‌تر می‌شود و آنها را به آمار مبتلایان به ناهنجاری‌های روانی در کشور اضافه می‌کند اما تهدید سلامت روانی یک کودک، گرچه از مصادیق کودک‌آزاری به حساب می‌آید، نه قابل اثبات است و نه حتی کارشناسان آن را در مقایسه با کودک‌آزاری جسمی، مهم می‌دانند و تا وقتی این باور وجود داشته باشد و برای آن چاره‌ای اندیشیده نشود، باید پذیرفت که کودک‌آزاری ادامه خواهد داشت و کودک‌آزارها هر روز بیشتر و بیشتر می‌شوند.

مریم یوشی‌زاد