پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

گنج را بردار و فرار کن


گنج را بردار و فرار کن

نگاهی به فیلم «سن پترزبورگ»

«سن پترزبورگ» بی‌تردید فیلمی متعلق به سینمای بدنه است مثل اغلب آثار این فیلمساز و البته مثل همان «آثار»، اثری پیشنهاد دهنده به این سینما و ارتقا دهنده آن نیز هست؛ فیلمی است که با مخاطبان عام، به راحتی ارتباط برقرار می‌کند و جذابیت‌های آشکارش، اولاً در آن بخشی به چشم می‌آیند که برای مخاطبان عام اولین نقطه توجه است یعنی روایت قصه و بازی‌ها و ثانیاً با عناصری ممزوج‌اند که عناصر مطلوب و جواب پس داده چنین سینمایی‌است [یعنی بومی شده سینمای ماست] فیلمنامه مشترک پیمان و محراب قاسم خانی، در این میان، نقطه اتکای فیلم است فیلمنامه‌ای مستحکم، هم در روند پیشبرد قصه از «وضعیت اولیه» به «وضعیت ثانویه» روایت، هم در شخصیت‌پردازی و شکل گیری دیالوگ‌های مورد علاقه مخاطبان و البته «ضربه‌دار» که با آنان [و در ذهن‌شان] از در سالن نمایش بیرون می‌روند.

ژانر فیلم، ژانر روی بورس یک دهه اخیر این سینماست یعنی کمدی؛ با مایه‌هایی از درام اجتماعی؛ ژانری که در تلویزیون، در دو دهه اخیر، «نمایش‌های صابونی» پرطرفداری را رقم زده است و خود، بدل به مرجع پیشنهاددهنده‌ای به «سینمای بدنه» شده، چه در شکل بیان قصه و چه در عرضه بازیگران خاص آن. فیلمنامه‌نویسان این فیلم، آزمون و خطاهای خود را پیش از این، در تلویزیون به انجام رسانده‌اند و یکی از آنها [پیمان قاسم‌خانی] فیلمنامه چند فیلم «موفق در گیشه» را هم در کارنامه دارد. همچنین در حوزه بازیگری، از چهار نقش اصلی فیلم، دو نقش اول را دو فیلمنامه‌نویس برعهده دارند [پیمان قاسم‌خانی و محسن طنابنده] و یک نقش هم بر عهده یک منتقد سینماست [امید روحانی] و در این میان، فقط یک بازیگر، صرفاً بازیگر است [امین حیایی] که حضورش بیش از آنکه حاصل نیازی فیلمنامه‌ای یا حتی اجرایی [در حوزه بازیگردانی برای رسیدن به ساختاری آرمانی] باشد، محتملاً به دلیل ستاره بودنش، نیازی در جهت جذب مخاطبان بیشتر برای فیلم است.

ایده اولیه فیلم، ریشه در قصه معروف «دوازده صندلی» دارد که نسخه‌های سینمایی بسیاری از آن درکشورهای مختلف شکل گرفته [از نسخه‌های امریکایی و فرانسوی گرفته تا کوبایی و حتی این اواخر، ایرانی] و محتملاً مشهورترین نسخه آن، همان نسخه «مل بروکس» است که چندباری از «سینما۴»، مردم شاهدش بوده‌اند؛ با این همه در نسخه تازه، سویه «اشیا محوری» آن، تغییر کرده و صندلی‌ها ناپدید شده‌اند و «عقاب دو سر» جایش را گرفته؛ و البته یک قصه معمایی جنبی هم به آن افزوده شده که پیش از پایان فیلم، جا عوض می‌کند و به قصه اصلی بدل می‌شود.

استفاده از «حرکت تند» بازیگران، در این فیلم، تنها به عنوان ادای دین به نسخه‌های پیشین [مخصوصاً نسخه مل بروکس] تنها در یک سکانس دیده می‌شود و آن هم جایی است که طنابنده از پله‌های پل هوایی پائین می‌آید. نشانه‌های مشترک دیگر، یکی خانه اعیانی است و دیگری کلیساست که تقریباً در همه نسخه‌های موجود این قصه، مشترک‌اند.

عوض شدن «نظرگاه» که با «قرض دادن» آن، از یک «شخصیت» به شخصیتی دیگر شاهدش هستیم. گرچه تازه نیست اما به‌گونه‌ای در این فیلم اجرا شده که می‌تواند برای سینمای ما [چه سینمای بدنه چه سینمای خاص] که رعایت «نظرگاه» در آن، امری تجملی محسوب می‌شود، یک نگاه جدا تلقی شود. قصه، ابداً چیز اضافه‌ای ندارد و با باز شدن گره پایانی و رجعت به حوادث قبلی، اتصالات بیشتری هم با «منطق روایی» پیدا می‌کند.

شوخی‌های فیلم، به رغم سابقه نویسندگان آن در «نمایش‌های صابونی»، کاملاً سینمایی و در هم تنیده با قصه‌اند مگر در یک سکانس که امین حیایی برای کشتن حاضران، از یک شعر عامیانه برای قرعه‌کشی مرگ استفاده می‌کند که یادآور برخی لحظات ناموفق همان نمایش‌هاست و خیلی بهتر از این می‌شد به آن سر و سامان داد. پایان قصه، آنقدر باز هست که منتظر «سن پترزبورگ۲» باشیم. البته این بار به دلیل وقوع قصه بعدی در روسیه، فیلم نمی‌تواند به اندازه این فیلم [با لوکیشن‌های محدود و احتمالاً کم خرج‌اش] کم هزینه باشد. بازی‌های فیلم، جفت قصه‌اند و در مورد سه بازیگر، باید گفت درخشان اند: پیمان قاسم خانی، محسن طنابنده و امید روحانی. فیلم، از آن دست آثار است که در اکران عمومی خارج از کشور هم – حتی با زیرنویس- می‌تواند موفق باشد.

● بازی‌اش می‌درخشد!

پیمان قاسم‌خانی متولد ۱۳۴۵ است. او را به عنوان فیلمنامه‌نویس می‌شناسیم نویسنده‌ای که آثار مشهوری چون «من زمین را دوست دارم» و «مارمولک» را در کارنامه دارد و همچنین مجموعه‌های تلویزیونی پرمخاطبی مثل پاورچین، شب‌های برره، باغ مظفر، مرد هزار چهره و مسافران. رشته تحصیلی‌اش، ارتباطی با سینما ندارد. دوره فیلمنامه نویسی را ۱۳۷۰ در مرکز آموزش فیلمسازی باغ فردوس گذرانده و چهار سال بعد، وارد سینمای حرفه‌ای شده. پیش از سن پترزبورگ، یک بار در «عاشقانه» (۱۳۷۴)، بازیگری را آزموده و پس از ۱۴ سال، دوباره به این حوزه بازگشته. او در فیلم اخیر نشان داده که واقعاً بازیگر خوبی است، آن قدر خوب که می‌تواند به یکی ازستارگان سینمای بدنه بدل شود. فقط باید امیدوار بود که به عنوان یک فیلمنامه نویس موفق، خودش را درگیر فیلمنامه‌های ناموفق [که اغلب برای بازیگران موفق نوشته می‌شوند] نسازد!

● فیلمنامه نویسی که می‌تواند ستاره باشد!

محسن طنابنده، به اعتبار فیلمنامه «استشهادی برای خدا»، فیلمنامه نویس موفقی است. او همچنین با این فیلم، به دایره کوچک «فیلمنامه نویسان بازیگر» سینمای ایران وارد شد و نشان داد که فقط «هالیوود» یا سینمای اروپا، در این حوزه حرفی برای گفتن ندارند و سینمای ایران هم رفته رفته دارد رویکردی را تجربه می‌کند که می‌تواند به غنای بیشتر آن بینجامد.

او به عنوان بازیگر، تا به حال با شش فیلم [که یکی از آنها تله فیلم است]، دو جایزه جشنواره فیلم فجر را نصیب خود ساخته که اولین‌شان برای فیلمی بوده که خودش فیلمنامه‌اش را نوشته [استشهادی برای خدا] بازی او در «سن پترزبورگ» به یاد ماندنی است و نشان می‌دهد که او بالقوه توانایی بدل شدن به یک ستاره کمدی را در سینمای ما داراست.

● نه صرفاً خنده دار!

مرد جوانی را می‌بینیم که عقب یک تاکسی نشسته. با راننده سر مبلغ کرایه بگو مگو می‌کند و دست‌مان می‌آید که تازه از زندان آزاد شده و در سکانس بعدی متوجه می‌شویم که دزد است. وارد محله‌اش که می‌شود می‌بینیم که دوستان و آشنایانش همه مسیحی‌اند و قصه که با آن روایت جذاب و مستند [و البته جعلی!] جنبی، پیش می‌رود، فکر می‌کنیم که این مسیحی بودن محله و حضور شخصیت اصلی در آن، صرفاً برای جور شدن آدم‌ها با قصه‌ای است که به فراتر از مرزهای ایران نظردارد. با این همه گره‌گشایی قصه نشان می‌دهد که تمام این مدت، ما و شخصیت اصلی، درگیر یک بازی به شیوه فیلم «نمایش ترومن» بوده‌ایم.

به نظر می‌رسد که پس از سال‌ها، سینمای بدنه به یکی از آن آثار پیشنهاد دهنده و البته موفق در گیشه‌اش دست پیدا کرده. اثری که یک کمدی خوب است نه صرفاً فیلمی خنده‌دار.