پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

من آرمانی من


من آرمانی من

رهبری به منزله فرایندی است که طی آن افراد به سمت عملی جمعی هدایت می‌شوند و نشان دهنده عنصر حیاتی وابستگی متقابل در روابط اجتماعی است. (فیدلر ۱۹۷۰)، اظهار داشته است: رهبری اساسا …

رهبری به منزله فرایندی است که طی آن افراد به سمت عملی جمعی هدایت می‌شوند و نشان دهنده عنصر حیاتی وابستگی متقابل در روابط اجتماعی است. (فیدلر ۱۹۷۰)، اظهار داشته است: رهبری اساسا به معنای اعمال قدرت بر سایر افراد است و اعمال قدرت بر سایرین فرد را قادر می سازد کارهایی را انجام دهد، چیزهایی را به دست آورد و اقدامات بزرگی را به انجام برساند که به تنهایی قادر به انجام آنها نیست و به عبارت دیگر رهبری هنگامی به اثبات می رسد که توانایی وارد آوردن درد تصدیق شود.

فروید در کتاب خویش به نام "روان شناسی گروهی وتحلیل من" مفهومی عاطفی از رهبری را معرفی کرده است. او رهبر را به منزله "خود آرمانی ما" تعبیر می کند که اعضای یک گروه با برقراری رابطه دو جانبه به یکدیگر وابسته اند مفهومی که کاملا با سلطه گری افراطی متمایزاست.

قدرت و نفوذ در مفهوم رهبری

اقتدار همواره با مسئولیت همراه است نقش رهبر اغلب مستلزم رقابت با سایر افرادی است که جانشینان آینده رهبر هستند یا همتاهایی که در مبارزات برای دستیابی به منابع و قلمرو شرکت داشته¬اند.

قدرت در کاربرد عام آن عبارت است از توانایی اعمال میزانی از کنترل بر اشخاص، اشیا، رویدادها در مقابل، نفوذ نیازی به قدرت ندارد و قدرت می تواند نفوذ را برقرار کند، نفوذ می تواند یک دوست را تغییر دهد اما قدرت دوست و دشمن را به یک اندازه تحت فشار می گذارد.

وبر در تعریف قدرت می گوید: قدرت عبارت است از احتمال این که یک بازیگر در چارچوب روابط اجتماعی در موقعیتی قرار گیرد که بتواند اداره خودش را به زعم مقاومتی که علیه آن می شود به انجام رساند.

استفاده بی رویه از قدرت می تواند در ایجاد نقاط متعدد مقاومت و احساسات منفی و مزمن نقش موثرداشته باشد. هنگامی که فردی به فرد دیگر اعمال قدرت می کند نوعی نفرت به وجود می آید و بدین ترتیب عدم تعادل در قدرت نسبی آنها آشکار می شود.

بزرگمرد

در روان شناسی خصوصا در قرون اخیر توجه زیادی به مطالعه خصیصه های رهبران معطوف شده است، شاید بتوان قدیمی ترین مفهوم در مورد مبنای رهبری را نظریه بزرگمرد دانست.

اعتقاد عموم بر این است که فرد نابغه زاده می شود نه این که ساخته شود و این که ایده های دوران ساز در یک آن به ذهن خطور می کنند و این که وی به گونه ای شکست ناپذیر آن ایده ها را بر محیط اجتماعی خودش تحمیل می کند. اگر این نظر درست باشد راز بزرگی، صرفا در بزرگ زاده شدن نهفته است، اما این سوال نیز منصفانه است که شرایط فردی، اجتماعی، تاریخی خاص احتمالا تا چه حد پدیده بزرگی را توجیه می کنند.

نکته دیگردرباره رابطه بین هوش و رهبری توسط گیب مطرح شده است. این مطالعات معلوم ساخته اند که افراد غیر رهبر دوست ندارند که تحت رهبری افرادی قرار گیرند که بسیار باهوش تر از خود آنها هستند. اگر چه شواهد حاکی از آنند که هر گونه افزایش هوشی به معنای حکومت خردمندانه تر است اما توده ها ترجیح می دهند فردی که برایشان قابل درک باشد به گونه ای هر چند نامطلوب بر آنها حکومت کند.

افزایش هوش جمعی و تحول مفهوم رهبری

در پایان باید اذعان داشت که نیاز به رهبری یک نیاز روانی است که ناشی از غریزه اجتماعی زیستن انسانها بوده و با رشد و توسعه جوامع بشری لزوم رهبری در سطوح خرد و کلان جامعه پررنگتر شده است اما با قدم گذاشتن ما به عصر رسانه ها و متعاقب آن وسعت آگاهی بشر نگرش انسانها از آن من آرمانی خویش متحول شده واین تحول پیامدهایی را برای تغییر یا براندازی سیستم های غیر منعطف به همراه خواهد داشت. خوزه اورتگا می گوید: هرگز کسی در عالم خاکی فرمانروایی نکرده است مگر این که فرمانروایی خود را به چیزی غیر از افکار عمومی مبتنی نکرده باشد.

و در نهایت این که تحول رسانه ها آگاهی و هوش جمعی را افزایش داده و در عصر انبوه اطلاعات شهروندان را برای دستیابی به آرمان شهر ها و به عبارتی دهکده آرمانی ترغیب می کند.

فاطمه عسگری پور