شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

روشنفکران از اقتصاد چیزی نمی دانند


روشنفکران از اقتصاد چیزی نمی دانند

گفتاری از موسی غنی نژاد در باب رابطه فساد و اقتصاد دولتی

در کشورهای جهان سومی به نظر می رسد علاوه بر دولت ها، روشنفکران نیز با اقتصاد آزاد مخالفند، مخالفت دولت ها را می توان با تئوری های زیادی توجیه کرد اما چرا روشنفکران باید مخالفان اقتصاد آزاد باشند؟ به گزارش سایت رستاک، دکتر موسی غنی نژاد استاد دانشگاه طی گفت وگویی به ارائه نظرات خود در این خصوص پرداخته که در پی می آید.

به گفته وی این طنز روزگار است که روشنفکران که قاعدتا باید منتقد وضع موجود و اقتصاد دولتی باشند از اقتصاد دولتی دفاع می کنند، می گویند این اقتصاد دولتی که در حال حاضر موجود است خوب نیست و اقتصاد دولتی که ما می گوییم خوب است به این معنا که اقتصاد دولتی حاضر را رقیب می دانند. من معتقدم که سیاستمداران ما یا نظام سیاسی ما به طور کلی الان یک مقدار متوجه شده است که اقتصاد دولتی خوب نیست و کارایی ندارد و تصمیم به عوض کردن آن گرفته است.

مثلا ابلاغ سیاست های کلی اصل ۴۴ از یک روشن بینی بسیار بالایی نشات گرفته است اما روشنفکران کاملا با آن مخالفند، چه روشنفکران دینی و غیر دینی، همه با اقتصاد آزاد مخالفند.

البته باید به این نکته توجه کرد که مخالفت روشنفکران با اقتصاد آزاد منحصر به ایران نیست، همه جای دنیا روشنفکران دید مثبتی به اقتصاد آزاد ندارند و اسم آن را سرمایه داری یا Capitalism یا سرمایه سالاری گذاشته اند یعنی بار منفی روی این مفهوم گذاشته اند.

اگر هم صراحتا از سوسیالیسم دفاع نکنند از راه سوم و یک جامعه دیگر به عنوان جایگزین سرمایه داری فعلی که به زعم آن ها موجب استثمار و فقر و بدبختی می شود دفاع می کنند. به تعبیر آن ها اخلاق در سرمایه داری جایی ندارد.من اگر بخواهم از هایک نقل قول کنم، باید بگویم که روشنفکران از آن جهت با اقتصاد آزاد مخالفند که از اقتصاد چیزی نمی دانند و علاقه هم ندارند که بدانند. تصورشان این است اقتصاد یعنی مافیا یعنی دنبال منافع کوتاه مدت شخصی و درجه پایین و پست رفتن، از نظر آن ها هیچ معنویت و تعالی در اقتصاد نیست، بنابراین می گویند که اقتصاد اصلا حوزه کاری ما نیست، حوزه کاری ما تعالی و معنویت، اخلاقیات و عدالت است که جایی در اقتصاد ندارد.

پس این تصور غلط آن ها از اقتصاد است که موجب این رویکرد می شود و نکته دیگر این که اصرار دارند اقتصاد «این» است و نمی خوانند تا بدانند که آیا واقعا این هست یا نه.پیش فرض این راه حل این است که دولت توان اخلاقی کردن اقتصاد آزاد را دارد؟بله، جالب است که به این تناقض ها توجه شود که چطور ممکن است دولتمردها بیش تر از بخش خصوصی پایبند اخلاق باشند، چه تضمینی وجود دارد؟ چرا ما این اصل را می پذیریم این سوال را جیمز بوکانان، تئوریسین معروف که برنده جایزه نوبل هم بوده است، اول بار مطرح کرده است.

به گفته او یکی از غلط ترین فرض هایی که اقتصاد نئوکلاسیک ها همیشه داشته این است که انسان هایی که در بخش خصوصی هستند دنبال منافع شخصی خودشان هستند اما انسان هایی که وارد بخش دولتی می شوند فقط به فکر منافع عمومی اند، فرشته می شوند، با کدام منطق می توان پذیرفت که یک انسان وقتی از یک بخش وارد بخش دیگری می شود ماهیتش فرق می کند.

اگر آن ها فرض اقتصاد کلاسیک را پذیرفته اند که انسان ها به دنبال منافع شخصی خودشان هستند چه فرقی دارد که در بخش خصوصی باشند یا در بخش دولتی؟روی این فرض یک تئوری اقتصادی ارایه داده که چگونه سیاست را می توان تحلیل اقتصادی کرد؟ این از جمله تناقض هایی است که روشنفکران به آن توجه نمی کردند.آن ها می گویند دولتمردها، اقتصاد را اخلاقی می کنند. دولتمردها مگر فرشته اند؟اگر فرض کنیم اقتصاد آزاد اخلاقی نیست چه افرادی از کجا و بر چه مبنایی آن را اخلاقی می کنند.

اتفاقا تجربه نشان داده که سیاستمداران وقتی وارد عرصه اقتصاد می شوند اقتصاد فاسدتر می شود و اخلاق و معنویت در آن از بین می رود زیرا در اقتصاد رقابتی اصول و سازوکارهای درونی وجود دارد که حدودی را بر رفتار انسان تحمیل می کند که مهم ترین آن حدود «مسوولیت پذیری» است، یعنی هر کس مسئول عواقب تصمیم خودش است ولی آن اتفاقی که در بخش دولتی می افتد این است که دولتی ها به ویژه در عرصه اقتصاد، مسئول تصمیمات خود نیستند.

مثلا ده ها سال یک شرکت دولتی متضرر می شود و مدیران آن طی این ده ها سال، پاداششان افزایش پیدا می کند، هیچ کس هیچ وقت پاسخ نمی دهد که چرا این شرکت ضرر می کند؟تاوان این ضرر را جز مردم چه کسی می دهد؟ و پاداشش را هم مسئولان می گیرند؟ این پروسه دارای چه معنویتی است؟این فساد در بخش خصوصی وجود ندارد چرا که اساسا نمی تواند وجود داشته باشد. بنابراین در مقام مقایسه اخلاق در بخش خصوصی بیش تر است چرا که در آن، مسئولیت پذیری وجود دارد.اگر کسی تصمیم غلط بگیرد خودش باید پاسخ دهد، خودش ورشکست می شود، مملکت و مردم و دیگران را ورشکست نمی کند این نکاتی است که روشنفکران ما به آن توجه نمی کنند چون علاقه ای ندارند که بدانند نمی دانند اصلا اقتصاد چیست؟

اقتصاد رقابتی چیست؟ اقتصاد دولتی چگونه است؟من نمی گویم که در اقتصاد دولتی فساد نمی تواند وجود داشته باشد، انسان موجود ناقص و ضعیفی است و در همه جا این ضعف می تواند به عنوان عوارض و آسیب های اجتماعی خودش را نشان بدهد اما در اقتصاد رقابتی این آسیب ها به حداقل ممکن می رسد و به صورت علمی می توان این نکته را نشان داد.

درحالی که در اقتصاد دولتی به حداکثر می رسد. هرچه اقتصاد دولتی بیش تر باشد فساد و آسیب های اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی افزایش می یابد. این را هم می توان به صورت علمی نشان داد. تجربه بشری هم، همه این ها را نشان داده است.

اما دولت بزرگ ترین محدودکننده روشنفکران نیز محسوب می شود و این دولت هرچقدر بزرگ تر باشد میزان این محدودیت بیش تر است، بنابراین دفاع از اقتصاد آزاد یک کنش عقلانی به حساب می آید. در کشورهای غربی چون حداقل آزادی ها وجود دارد و تضمین شده است، این مساله برایشان خیلی مطرح نیست. از ۱۰۰ سال پیش تصور بر این بوده که برای گذار به یک جامعه توسعه یافته ما به روشنفکران محتاجیم، اما ظاهرا آن ها با چنین درکی از واقعیت مانع این اتفاق بوده اند.

بحث روشنفکرها در دوره مشروطه خیلی پیچیده است ولی احساس من این است که بعد از شهریور ماه سال۱۳۲۰ به این طرف روشنفکرها، کاری جز خاک پاشیدن به چشم مردم نکردند. باعث شدند تا مردم واقعیت ها را درست نبینند و نه تنها هدایت نکردند بلکه گمراه کننده هم بودند چون خودشان هم گمراه بودند.آرمان های رادیکال دور از واقعیت روشنفکری نام گرفت، ایدئولوژی های التقاطی درست و آن ها را به عنوان آرمان های انسانی به مردم معرفی کردند.۵۰ سال گذشته ما تاریخ این نوع روشنفکری است.من متاسفم که روشنفکری در کشور ما به این صورت درآمده است.

روشنفکری می تواند جنبه مثبتی هم داشته باشد. روشنفکر کسی است که بدون حب و بغض و جانبداری از گروه خاصی واقعیت ها را تجزیه و تحلیل کند، موضع انتقادی داشته باشد و پیشنهاد اصلاحی بدهد، انتقادش، انتقاد مثبت باشد، نه منفی بافی. اما این روشنفکری در جامعه ما کجاست؟روشنفکرها خودشان واقعیت ها را ندیدند و آنچه که به مردم گفتند به دور از واقعیت بود.