چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

صمیمیت کلمات در سه شعر از هوشنگ رئوف


صمیمیت کلمات در سه شعر از هوشنگ رئوف

شعر نوعی اجرا بوسیله ی کلمات است بدین شکل که اگر کلمات در شعرنباشند , شعر بی مجری می شود

صمیمیت کلمات در سه شعر از هوشنگ رئوف

شعر نوعی اجرا بوسیله ی کلمات است . بدین شکل که اگر کلمات در شعرنباشند ، شعر بی مجری می شود . اهمیت کلمه (لفظ) در شعر تا آن مرز معنایی می رود که خیلی از منتقدان آن را بر معنا برتر دانسته اند . این مهم بدین شیوه می باشد که خود ِ کلمه علاوه بر قدرت القا و انتقال مفهوم ، از هارمونی و آهنگی که در درون خویش دارد ما را در سُرایش شعرکمک می کند . بنابراین احضار کلمات هم به قلمرو شعر کمک می کنند و هم این که زبان را در شعر مستحکم و منسجم تر جلوه می دهند . به گونه ای که یدالله رویایی می گوید: « تمام شعر کلمه است » . بدین حال ، می توان با نظر رویایی همراه شد زیرا که کلمات چه در شعر شنیداری و چه در شعر دیداری نقشی سازنده و فرآرونده را برعهده دارند . نیما نیز درباره ی اهمیت کلمات و وظیفه ی شاعر در قٍبال این کلمات نیز می گوید : « کسی که شعر می گوید ، به کلمات خدمت می کند ». شوپنهاور نیز شعر را صنعت به کار انداختن تصورات به کمک کلمات می داند و شاملو نیز معتقد است که شاعر با کلمه می اندیشد نه با اشکال و تصاویر .

مالارمه شاعرسمبولیست فرانسوی نیزابتکار عمل را به واژه ها می سپارد و اودن شاعر انگلیسی به جوانان توصیه می کند که : « تنها به واژه ها گوش فرا دهید که چه می گویند شاید در شُرُف آن باشید که شاعر شوید ». از این منظر کلمه خودِ نشانه و یا شی ء نیست بلکه مفاهیمی که شاعر در بطن و کنه نشانه ها و اشیاء کشف می کند ، کلمه یا کلمات نام دارند . به عنوان مثال : شاعر وقتی می گوید : « چشم ها را باید شست » . مقصود خودِ کلمه ی چشم یا جشم ها نیست بلکه مفهومی که از کُنه کلمه ی چشم ها به نام شستن چشم ها کشف می شود ، خود مسببی است مبنی بر تولد کلمات در شعر . به تعبیری کار کشیدن از خود کلمه باعث تکثر کلام و مفهوم در شعر می شود . لدا با التفات از تعاریفی چند وجهی که از کلمه ونقش آن در شعرشد ، درمی یابیم که کلمات در شعر نقش و جایگاهی مهم دارند . بر این سبک و سیاق نمونه اشعار ذیل را از هوشنگ رئوف مورد کند و کاش قرار می دهیم .

- - در آفریقا یوزپلنگ / نام دیگر گرسنگی ست / که زمین های خشک را می دود/ و این جا / جاگوار سفیدی ست با عینک دودی / که جیغ سرعتش / پاهای آفریقای پیاده را / بر کف خیابان های وحشت می جسباند . حرکت شعر بوسیله ی کلمات به دنبال نیل به هدفی انسانی است که شاعر فرهنگ انتقاد را بر اساس شهود عینی چاشنی کارش می کند . شاعر با گریز از منیت و گذار از جامعه ی فرآرو پا در دایره ای فراتر می گذارد و در باز پروری چند لایگی مفهوم شعر چنان می کوشد تا که به زیر لایه هایی چند جانبه از حیث انسانی – اجتماعی دست می یابد . شاعر ابتدا کلمات هم نوع و هم جنس را به مانند آفریقا ، گرسنگی ، زمین خشک ، جاگوار ، یوزپلنگ ، و خیابان را از طبیعت دریافت می دارد و با درونی کردن ذات و ماهیت این کلمات با خود و زبان خود دست به الفتی پایدار می زند . این شعر در اختیار کلمات است و کلمات در شعر بیانگر رویکردزبان هستند که چگونه این زبان کلمات را برای مخاطب اجرا نماید. در شعرِ مشروح، ابتدا کلمات شعر را تولید می کنند و شعر بوسیله ی زبان به اجرا در می آید . دیگر این که ، شخصیت فکری شاعر به او اجازه می دهد تا که شخصیت در گزینش کلمات را هم در شعر داشته باشد . بنابراین این نوع همذات پنداری شاعر بر می گردد به همزاد پنداری شاعر که ریشه در دغدغه های انسانی واجتماعی شاعر دارد .

- - نان عزیز / کمی از خمیر خودت را / در دستان برشته ی آن زن بگذار / در دهان استخوانی آن کودک / که هیچ می مکد /آن مرد / آن دختر / آواره گان همیشگی / که برای تو / تمام روز / پای تنور خالی آفتاب می ایستند / و گرمای درخت ها را باد می زنند / نان عزیز / کمی از ....

- نگره ای دغدغه مند از جانب شاعر که با چینش و گزینش کلماتی هم جنس صورت می گیرد . شاعر شعرش را در میان مردم و مصائب مردم می برد و تعادلی که بین کلمه ی نان ، شاعر و مردم برقرار می شود طبعن نشأت گرفته از شهودی عینی و تجربی است . در این شعر اگر چه شاعر به عینه این نوع مفاهیم و مصادیق را در زندگی تجربه کرده است ولی شعر را از روایتی خطی و فردی جدا می سازد و زاویه ی دید شاعر به سمت عموم و عمومیت در شعر را نشان می رود . به بیانی گوینده در شعر ، شاعر نیست بلکه روایت گر کسی است که بر ماهیت مفهوم پی برده است . شاعر کلمات هم نوع را درهسته ی طبیعت با پشتوانه ای فهم گون بیرون می کشد و کلمات را فهیم می کند تا که این کلمات کلمه ی نان را درک و همراهی کنند وبه شعور واقعی آن دست یابند و تولدی میمون را به نام شعر رقم بزنند . و شاید این دیالوگ چند جانبه از جانب شاعر و یا گوینده راهی است برای گذار از درد و رسیدن به دردمندی اجتماع...!

- _ هر روز می آید و / جار می زند :/ نان خشک / روی شکسته / مس قراضه / یخچال کهنه / می خریم / مانده است به دل ام / که یک بار هم بگوید / آدم کهنه می خریم . احضار کلماتی عاطفی و هم جنس که از یک خانواده و قبیله اند و یکدیگر را به خوبی در ک می کنند ، شعر را به دایره ی فهمی زیبا می کشاند . اگر این کلمات هم نوع و هم خانواده نباشند ، هرگز ما با زبان و مفهومی پایدار تصادم نداریم و دلیل عمده بر می گردد به چگونگی برخورد شاعر با واژه ها و اهمیتی که در بن مایه ی خودِ واژه ها وجود دارد . حال این الفت واژه ها به شاعر کمک می کند تا که دست به معیارهایی عینی ی تعریف ناشدنی بزند و این ناشدنی ها را شدنی جلوه نماید . به شکلی که بلوغ و کمال کلمات در شعر خود مسببی است در جهت فعالیت های تجریدی ذهن در نیل به تکامل زبان و مفهوم.

- چاپ در روزنامه اطلاعات چهارشنبه۱۱/۳/۹۵

عابدین پاپی