پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

دنیا را از نگاه جوانان ببینیم


دنیا را از نگاه جوانان ببینیم

در مقابل نسل جدید باید گوش بود, وقتی گوش باشیم می فهمیم دردش از کجا است و می توانیم آن را درمان کنیم

در مقابل نسل جدید باید گوش بود، وقتی گوش باشیم می فهمیم دردش از کجا است و می توانیم آن را درمان کنیم. معتقد است اگر بخواهیم مثل یک ضبط صوت تجربیات خودمان را انتقال بدهیم، مقاومت ایجاد می کنیم. تأکید می کند ما همیشه می گوییم وقتی می خواهید با جوان صحبت کنید باید از پشت چشم او دنیا را ببینید نه از پشت عینک خودتان! وقتی از پشت چشم جوان نگاه کنیم، آن وقت می توانیم احساساتمان را نسبت به آن ها تغییر دهیم.

ویلیام جیمز سخن بسیار زیبایی دارد. تداوم هر رفتاری به نتیجه آن بستگی دارد: اگر نتیجه خوب بود آن را ادامه می دهیم وگرنه باید روش را عوض کنیم.

دکتر سیدرضا زمانی در رابطه با تفاوت بین نسل های مختلف انقلاب می گوید:

تفاوت باید باشد تا ما پیشرفت کنیم وگرنه در جا می زنیم. تفاوت اگر نوآوری، ابتکار و جسارت به همراه داشته باشد ارزشمند است، که این ها معمولا در نسل جوان زیاد است. برای این که جوان آرمان خواه، زیاده خواه، جاه طلب، تنوع طلب و دارای انگیزه های مختلف است، این باعث می شود تفاوت پیدا شود، لذا ایرادی ندارد. مسئولین باید با ابزار آموزش به جوانان کمک کنند تا آن ها تفاوت هایشان را بهتر بشناسند و بتوانند با به خدمت گرفتن جنبه های مثبت تفاوت ها رشد کنند. اگر چنانچه تفاوت ها شناخته نشوند، سرکوب شوند و برخورد تند با آن ها شود، چه بسا به صورت عقده های پنهان دربیایند.

اگر خانواده خوب روی جوان کار کرده باشد، مرکز عاطفه جوان در خانواده باشد، جوان احساس خوبی نسبت به مسئولین داشته باشد و بتواند با آن ها ارتباط برقرار کند، از آنچه در ماهواره و اینترنت است حسن استفاده می کند. پس تا آنجا که می توانیم باید به فرزندانمان آگاهی دهیم.

اگر حضرت علی(ع) چهارده قرن پیش گفت فرزندان خود را مطابق عصر خود تربیت کنید، به این خاطر بود که پیش بینی می کرد ما نمی توانیم فرزند خود را درست عین خودمان تربیت کنیم. بنابراین تفاوت نسل همه جای دنیا زیاد است. هر قدر نسل گذشته بیشتر بتواند با فرزندان خود ارتباط برقرار کند و در مدیریت های مشارکتی و نه آمرا نه با آنان کار کند، بیشتر به آن ها نزدیک می شود. وقتی به هم نزدیک می شوند تضاد و تفاوت کمتر می شود چون می توانند گفتگو کنند.

او ادامه می دهد: نسل گذشته ما یک اشتباه دارد و آن این است که تجربه را ملاک قرار می دهد و می گوید آن چه تجربه می گوید همه چیز است. نسل جوان می گوید علم، تحقیق و اطلاعات حرف اول را می زند. من می گویم نسل گذشته نباید بهای بیش از حد به تجربه بدهد. تجربه ملاک است، خوب است، اما همه چیز نیست. نسل جوان هم نباید بی اعتنا به تجربه باشد. پدر و مادری که در زندگی کمر خم کرده اندو مویی سفید کرده اند حتما در زندگی آگاهی های زیادی دارند که نسل جدید ما نباید به این ها بی اعتنا باشد. نباید فکر کنند چون خودشان از لحاظ علمی پیشرفت کرده اند پدران و مادرانشان بی سواد هستند. نسل گذشته باید باور کند که نسل جدید حرفی برای گفتن دارد و لذا از قاطعیت الکی دوری کند و خود را در دیوار حبس نکند. بزرگی می گوید وقتی می خواهی آتش را خاموش کنی باید به آن نزدیک شوی! فاصله گرفتن از آتش موجب گسترش بیشتر آن می شود. اگر نسل جوان را به واسطه تنوع طلبی و جاه طلبی اش با کمی اغماض همچون این آتش تصور کنیم، پدر و مادر باید به این آتش نزدیک شوند، نمی توانند از دور و آمرانه با او ارتباط برقرار کنند، اگر چنین کنند آتش گسترش پیدا می کند. پدر و مادر برای این که بتوانند آتشی را که در درون فرزندان شان شعله می کشد، همانند خود رایی و مخالفت، باید به آن نزدیک شوند.پدران و مادران ما علاقه مند هستند تا ارزش هایی مانند صداقت، تقوا و ایمان را به بچه ها انتقال دهند. ما روان شناسان دراین زمینه یک حرف ویژه داریم و آن این که فرزندان ما از حرف های ما چیزی یاد نمی گیرند بلکه از اعمال ما می آموزند. وقتی بین عمل و حرف ما تضاد وجود دارد، آن موقع اعتراض فرزندان ما بالا می گیرد.

از طرف دیگر آموزش دهنده های ما نیز سه مشکل دارند که باعث می شوند خواننده، شنونده یا بیننده فراری شود، اول این که کلی گویی می کنند، مسئله را مطرح می کنند ولی راهکار را نمی گویند، در نتیجه مخاطب دچار اضطراب و تشویش می شود و سعی می کند گوش نکند چون می ترسد. دوم این که نصیحت های مستقیم و تکراری می کنند و جوان ناخودآگاه نسبت به آن نوعی مقاومت منفی پیدا کرده است. بنابراین وقتی مستقیم به جوان نصیحت می شود، به ما نگاه می کند ولی گوش نمی کند! منتظر فرصتی است تا فضا عوض شود و بلند شود برود. سوم این که برخی آموزش دهنده های ما آن قدر فاخر، سخت و پیچیده صحبت می کنند که مخاطب احساس حماقت می کند و لذا بدش می آید! ما روان شناسی کاربردی را باید براساس جامعه شناسی خودمان و امثالی که درآن هستند پیش ببریم. زبان فارسی آن قدر قوی است که ما می توانیم لحظه به لحظه از آن استفاده کنیم، مثلاً درخصوص افکار منفی داریم«از آنچه می ترسیدم برسرم آمد». لذا معلم های ما باید از زبان قابل فهم استفاده کنند. من از خودم تعریف نمی کنم اما برنامه ای درخصوص مسائل نوجوانان در سیما داشتم که تا به حال هشت بار پخش شده است. چرا؟ برای این که به گونه ای صحبت می کنم تا یک مادر با هشت کلاس سواد نیز آن را بفهمد، اگر یک فوق لیسانس هم گوش کرد نگوید غلط است.

چند سال پیش خدمتکاری پیش بنده آمد، به او گفتم چقدر دستمزد می گیری؟ گفت روزی هفت هزار تومان، گفتم ویزیت من بیست هزار تومان است. چطور راضی شدی سه روز دستمزدت را این گونه خرج کنی؟ گفت صحبت های تو را در تلویزیون شنیدم، خوشم آمد و خواستم رودررو درباره دخترم با تو صحبت کنم. من از او دو هزار تومان گرفتم تا بداند برای این مسائل پول هم باید داده شود. این برای من باعث افتخار است.

مردم ما وقتی که فرزندشان به بلوغ می رسد در صورتی می توانند راهنمایی های لازم را به او ارائه دهند که روش شان درست باشد. من به پدران و مادران توصیه می کنم که با فرزندان خود رفیق باشند، از برج عاج پایین بیایند. آمرانه صحبت نکنند و تحکم نکنند، دوستی این نیست که ما خبرچین و جاسوس بچه ها شویم یا اتاق شان را دائما بازرسی کنیم، دوستی این است که مثل همسالان شان باشیم، سنگ صبورشان باشیم، حوصله به خرج دهیم و زیان نصیحت را متوقف کنیم. متاسفانه پدر ومادرها مانند ضبط صوت هایی که پر از کلمات خوب شده اند، به مجرد این که بچه ها صحبت می کنند، رگبار نصیحت را شروع می کنند که من درکتاب هایم نوشته ام که رگبار نصیحت موقوف! به جای پاسخ به سؤال بچه می توانیم از خودش راه حل را بپرسیم. بسیاری از بچه ها راه حل را می دانند، کافی است از آن ها بپرسیم تا بدان عمل کنند.

من همیشه به پدر و مادرها می گویم وقتی می خواهید بچه ها کاری کنند در مسیر راه رفتن از اتاق خواب به سالن نگویید، پای تلویزیون نگویید. یک میزگرد مثل میزگرد رسمی اداره ها تشکیل دهید، کاغذ و قلم بگذارید و با بچه ها مشورت کنید. فرزندان کوچک خود را بزرگ مردان و بزرگ زنانی بدانید که قادر هستند فکر کنند. در دوران کودکی و نوجوانی بچه ها از را آن ها می خواهیم مثلا در مصرف برق و آب خانه صرفه جویی کنند، تکالیف شان را انجام دهند، سروقت بخوابند، در دوره جوانی از آنها می خواهیم دیر به دانشگاه نروند، مشروط نشوند و... من می گویم برای این کارها ۱۵ روز یکبار اعضای خانواده طی یک جلسه ۲ ساعته دور یک میز بنشینند و به بچه ها احترام بگذارند.

به جای این که پدر ومادرها متکلم وحده باشند. اجازه بدهند فرزندان نیز اظهار نظر کنند و وقتی اظهار نظر بچه صحیح است مثلا بنویسند فاطمه چنین گفت: خود من هر وقت می خواستم آپارتمان را عوض کنم فرزند کوچکم را در بحث شرکت می دادم، اظهارنظرهای او غیر کارشناسانه بود ولی به او گوش می دادیم تا احترامش کرده باشیم، روان شناسی کاربردی ما به این معنا است که والدین بیشتر با بچه ها ارتباط برقرار کنند و اجازه بدهند آن ها حرف بزنند، نگویند «این حرف ها به تو نیامده» یا «این چه حرفی است که می زنی» با چنین جملاتی بچه یخ می زند و دیگر قادر به حرف زدن نخواهد بود.