سه شنبه, ۲۶ تیر, ۱۴۰۳ / 16 July, 2024
مجله ویستا

جناح مردانه یا جناح زنانه مساله این نیست


جناح مردانه یا جناح زنانه مساله این نیست

نگاهی به سریال آشپزباشی

۲ ماه و اندی است که دوشنبه شب‌ها مجموعه‌ای خوشمزه که دستپخت محمدرضا هنرمند است، همراه با چاشنی دلنشین و پرکشش پرویز پرستویی و فاطمه معتمد‌آریا مهمان منزل‌های‌ ماست. سریال آشپزباشی از معدود سریال‌هایی است که موضوع جدیدی را بیان می‌کند و به مقوله آشپزی می‌پردازد، آن هم از نوع مردانه نه زنانه. پرداختن به حرفه ظریف و دقیق سرآشپزی موضوعی است که تاکنون در هیچ مجموعه ایرانی به صورت جدی به آن پرداخته نشده‌ است. نکته قابل توجه که عامل موفقیت این سریال محسوب می‌شود، روند غیرخطی داستان است؛ ماجرای سر‌آشپزی موفق که در حیطه کاری‌اش با مدیریت که از قضا همسر وی است،با مشکلی مواجه و زندگی شخصی و شغلش دچار تزلزل شده‌است.

● جرات و جسارت

تصور کنید اگر قرار بر این بود فقط مشکلات آشپزخانه یک رستوران بزرگ بیان شود، تاچه اندازه روند داستان خشک و خطی می‌شد. داشتن متن قوی و درونمایه‌های پر رنگ و لعاب و پرداخت خوب شخصیت‌ها از عوامل مهم جذابیت و پیش‌برنده یک مجموعه‌اند. هنگامی که در متن، نقش‌ها تجزیه و تحلیل می‌شود باعث می‌گردد که در روند داستان رفتار منطقی و دور از کلافگی و سردرگمی و به دور از اغراق از بازیگر ببینیم. همیشه یک متن هدفمند، غنی و حاوی تفکر همراه با نقاط اوج و فرود متناوب، دست کارگردان را برای انتخاب بازیگران باز می‌گذارد و دامنه وسیعی را می‌گشاید. انتخاب دو بازیگر توانای سینما در چنین مجموعه‌ای جرات و جسارت می‌خواهد که هنرمند دارد و دوستی و صمیمیتی که وی با این دو دارد نیز مزید بر علت شده ‌است تا بار دیگر بعد از هنرنمایی در سریال «زیرتیغ» بار دیگر در کنار هم بدرخشند. پرستویی و معتمد‌آریا در این سریال که از ره معرفت آن را پذیرفته‌اند، چنان در نقش خود جای گرفته‌اند که کشمکش درون داستان را برای همه بیننده‌ها باورپذیر می‌کنند و باعث شده‌اند بیننده‌ها در دو جناح قرار بگیرند. در جناح مردانه آشپزباشی یا جناح زنانه مدیریت.

این همان جدال و کشمکشی است که در بین کارکنان رستوران و از همه مهم‌تر بین فرزندان این دو نیز به وجود آمده ‌است. تا به اینجا هنرمند روی موضوع خوبی تمرکز کرده ‌است و در بیان و تحلیل آن، موفق بوده است ولی در اجرای آن سریال را کمی دچار عذاب و کندی ریتم کرده است. چنین به نظر می‌رسد که وی به عواطف و احساسات اجرایی نقش‌ها اهمیت بیشتر می‌دهد تا پیشبرد داستان. چنان که در ملودرام «زیرتیغ» شاهد بودیم از یک داستان ظاهرا ساده و پیش پا افتاده با تکیه بر اجرای عمیق حسی بازیگران، درام سوزناک و اشکباری خلق کرد. ولی گویا انتظار داریم و قرار است با دیدن آشپزباشی بخندیم و مصرانه در لابه‌لای کشمکش‌ها دنبال نکته طنزآمیز برای خندیدن می‌گردیم. سریال چنان کند پیش می‌رود که گاهی موضوع اصلی فراموش می‌شود و بیننده حریصانه به دنبال دستاویزی برای خندیدن می‌گردد که حتی گاهی راضی است در ۴۰ دقیقه این اتفاق حداقل یک‌بار روی بدهد. ولی در این چند هفته اخیر این امر کاملا بعید به نظر ‌رسیده است.

به چند دلیل: اول این‌که تعداد نقش‌های کمیک کمتر از تعداد نقش‌های جدی در داستان است. برای مثال نقش طنز آقا هومن در مقابل نقش جدی اکرم خانم، نقش طنز دایی مسعود در مقابل نقش‌های جدی آقا‌جان و خانم‌جان و نقش طنز شیرین دختر کوچک خانواده در مقابل یک خانواده کاملا جدی ‌علی‌الخصوص پدر و مادر مصمم و جدی که ابدا حاضر نیستند از موضع خود فاصله بگیرند. اصولا در کمدی این تضاد بین شخصیت‌هاست که باعث طنز می‌شود و فضای حاکم را به سمت ایجاد خنده سوق می‌دهد که در اینجا به نظر می‌رسد کمی فضا و تعدد شخصیت‌ها دچار نا هماهنگی و عدم تعادل شده‌ است.

● این قصه ادامه دارد

نکته دوم مشکل در ایجاد فضای طنز است. به این معنی که نقش طنز باید مجال و میدان مناسبی برای جولان داشته باشد. به‌طور مثال هرگاه مسعود یا شیرین مجال می‌یابند نقش طنز خود را نمایش دهند چنان از طرف نقش‌های جدی سرکوب و سرزنش می‌شوند و مورد غضب قرار می‌گیرند که خنده بر لبان بیننده خشک می‌شود.

اصولا در کمدی این تضاد بین شخصیت‌هاست که باعث طنز می‌شود و فضای حاکم را به‌سمت ایجاد خنده سوق می‌دهد

وقتی دیالوگ یا عملی مبنی بر طنز اجرا می‌شود، اولا لازم است زمانی هم برای اثرگذاری این عملکرد در نظر گرفته شود و ثانیا امتداد اثر این خنده در ذهن بیننده باقی بماند. در صحنه کمدی که لزوما می‌تواند کل داستان هم کمیک نباشد، قطع یا سرکوب جریان می‌تواند خلل در روند داستان و جذابیت آن ایجاد کند. یکی از صحنه‌های جذاب و موفق در این سریال صحنه ربودن یا خارج کردن اکبر از منزل خواهرش اکرم است که از نظر زمان و اثرگذاری، کامل و فوق‌العاده بود. تلاش بچه‌ها برای خروج پدر از منزل عمه و در پی آن مواجهه با شکست سارا و فرهاد و شیرین و ایجاد نقطه اوج استیصال باعث همراهی و نفسگیری بیننده ‌شد و درست در لحظه‌ای که انتظار می‌رفت سعید پسر بزرگ خانواده وارد عمل شود و نقشه‌ای را اجرا ‌کند که ابدا بیننده فکرش را نمی‌کرد و اینجاست که شوک موفقیت بچه‌ها به بیننده اثر می‌کند و خنده و شادمانی را نثار آنها می‌کند کشمکش و جدالی که میان این زن و شوهر ایجاد شده‌ است تصور می‌شود حالا حالا‌ها خیال تمام شدن که ندارد هیچ، با افتتاح رستوران اکبر تازه آغاز شده‌ است.

● تحلیل بهترین راه است

هیچ فیلمی ساخته نمی‌شود که چرایی نداشته باشد یا به عبارتی دارای سوالی نباشد. ایجاد مشکل همان طرح سوال است که ذهن بیننده را درگیر می‌کند و در داستان گره می‌افکند. معمولا چند دیدگاه نسبت به بروز هر مشکلی وجود دارد؛ اول این‌که مشکل را رها کنیم، دیدگاه دوم این‌که مشکل را حل کنیم و سوم تحلیل کردن‌ مشکل است. در دیدگاه اول تحقیق شده و مشکل یافت شده ‌است اما نتیجه‌اش به ما ربطی ندارد و تصمیم‌گیری در انتهای کار با کرام‌الکاتبین است... در دیدگاه دوم همیشه راه حلی مفید برای درمان ارائه می‌شود، اما یا اثرش موقتی است و زودگذر یا تک نسخه‌ای است که در هیچ داروخانه‌ای پیدا نمی‌شود. در دیدگاه سوم تحلیل عارضه و تحقیق در چگونگی پیدایش آن حرف اول را می‌زند و کشف ریشه معضل و خاستگاه آن مهم‌ترین دغدغه است که در اکثر موارد نیازی به دارو و درمان نیست و به محض کشف علت، معلول از بین می‌رود. در سینما و تلویزیون ایران اکثر گرایش‌ها از دیدگاه‌های نوع دوم است و چندی است در میان روشنفکران سینما، دیدگاه نوع اول رواج پیدا کرده ‌است که مشکل وجود دارد، دیگر این شمایید که باید تصمیم بگیرید چه باید کرد.

در یک نگاه کلی به سریال‌های غربی مانند پرستاران که در تلویزیون خودمان مشاهده می‌کنیم تا فیلم‌های روانشناختی وودی آلن و شاینینگ کوبریک و حتی تخیلات اسپیلبرگ دیدگاه نوع سوم بخوبی عیان است و در تمام ژانرها عامل کشف حقیقت و چرایی موج می‌زند. القصه از شخصیت برجسته و توانمندی چون محمدرضا هنرمند انتظار می‌رود دیدگاه نوع سومی به قضایا و کشمکش ایجاد شده در بین اکبر و مینو داشته باشد و این موضوع کاملا مهم و جدیدی را که در بین سریال‌های اخیر نادر است، به امان خدا رها نکند و خاستگاه منطقی این نوع کشمکش را که امروزه کم در اجتماع دیده نمی‌شود بیابد و تقدیم تمام ملت ایران کند.

سعیده نیک‌اختر