چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

حكومت با عدل و داد بر هستی خویش


حكومت با عدل و داد بر هستی خویش

اندیشه بلند فردوسی در مورد لزوم مردم داری فرمانروا و اینكه حكم روا باید توانایی جلب توجه افراد مملكت خویش را داشته باشد, در خور توجه است نه اینكه هر چه می خواهد انجام دهد و تمام مقدسات را زیر پا گذارد و هر ناروایی را روا دارد, چون خود را بالاترین نیروی آن اجتماع می داند

شاهنامه‌ مجموعه‌ تجارب‌ تاریخی‌ ایرانیان‌ در اداره‌ صحیح‌ اجتماع‌ و تامین‌ آسایش‌ مردم‌ است‌. خرد و دانش‌ و ژرف‌بینی‌ حكیم‌ سبب‌ شده‌ كه‌ شاهكار او به‌ صورت‌ آیین‌ كشورداری‌ و درس‌ فرمانروایی‌ خردمندانه‌ در آید و منطبق‌ با اصول‌ صحیح‌ مدیریت‌ باشد. در میان‌ شاهان‌ ایرانی‌، شاهنامه‌ هم‌ شاهان‌ خوب‌ و هم‌ بد دارد. فردوسی‌ شاهان‌ خوب‌ را می‌ستاید و شاهان‌ بد را سرزنش‌ می‌كند.

شاه‌ خوب‌ گوش‌ به‌ فرمان‌ سروش‌ دارد و فر ایزدی‌ با اوست‌ و در دادگری‌ و آبادی‌ كشور و آسایش‌ مردم‌ می‌كوشد. شاه‌ بد هم‌ با گوش‌ دادن‌ به‌ اهریمن‌ و جادو، فر ایزدی‌ را از دست‌ داده‌ و مردم‌ از او بر می‌گردند.

فردوسی‌ با توجه‌ به‌ این‌ مسائل‌ در ضمن‌ شرح‌ و بیان‌ زندگی‌، آنچه‌ را كه‌ مایه‌ موفقیت‌ فرمانروایان‌ ایران‌ باستان‌ بوده‌ و در پیشرفت‌ اجتماعشان‌ موثر یا بی‌تاثیر بوده‌ است‌، نقل‌ كرده‌ است‌. فردوسی‌ مسائل‌ مربوط‌ به‌ كشورداری‌ را از دید خود به‌ عنوان‌ یك‌ شاعر حماسه‌سرا بیان‌ كرده‌ نه‌ از دید یك‌ سیاستمدار و ضمناً آنچه‌ بیان‌ شده‌ مربوط‌ به‌ ده‌ قرن‌ قبل‌ است؛ اما چون‌ بیشتر مسائل‌ مورد نظر او تامین‌ بهبود وضع‌ اجتماعی‌ مردم‌ و اجرای‌ عدالت‌ و انصاف‌ در بین‌ توده‌ ملت‌ و رفع‌ تبعیض‌ نژادی‌ و طبقاتی‌ است‌، پس‌ در هر دوره‌ می‌تواند قابل‌ توجیه‌ باشد. پس‌ اگر فردوسی‌ در زمینه‌ عدالت‌ اجتماعی‌ سخن‌ می‌دهد، مساله‌یی‌ است‌ جهانی‌ و انسانی‌ كه‌ در هر دوره‌یی‌ و هر كشوری‌ موجب‌ پیشرفت‌ و فراهم‌ آورنده‌ راحتی‌ و آسایش‌ مردم‌ آن‌ كشور است‌.

دادگری‌ و عدالت‌ بیش‌ از هرچیز مورد توجه‌ او بوده‌ است‌. مستبدین‌ و زورمندان‌ روزگار را به‌ داد دعوت‌ كرده‌ و از ستم‌ و جور بری‌ داشته‌ است‌. به‌ آنها می‌فهماند كه‌ باید به‌ اصل‌ دادگری‌ توجه‌ كنند و در اعمال‌ و رفتار خود آن‌ را پایه‌ و اساس‌ قراردهند. فردوسی‌ می‌كوشد طبقات‌ مختلف‌ مردم‌ را در داخل‌ جامعه‌ زیر پرچم‌ عدالت‌ گسترانه‌ رهبر متحد كند تا اجتماع‌ تعادل‌ اساسی‌ خود را حفظ‌ كند:

جهان‌ از بدیها بشویم‌ به‌ رای‌

پس‌ آنگه‌ كنم‌ درگهی‌ گرد پای‌

ز هر جای‌ كوته‌ كنم‌ دست‌ دیو

كه‌ من‌ بود خواهم‌ جهان‌ را خدیو

هر آن‌ چیز كاندر جهان‌ سودمند

كنم‌ آشكارا گشایم‌ ز بند

اندیشه‌ بلند فردوسی‌ در مورد لزوم‌ مردم‌داری‌ فرمانروا و اینكه‌ حكم‌ روا باید توانایی‌ جلب‌ توجه‌ افراد مملكت‌ خویش‌ را داشته‌ باشد، در خور توجه‌ است؛ نه‌ اینكه‌ هر چه‌ می‌خواهد انجام‌ دهد و تمام‌ مقدسات‌ را زیر پا گذارد و هر ناروایی‌ را روا دارد، چون‌ خود را بالاترین‌ نیروی‌ آن‌ اجتماع‌ می‌داند!

فردوسی‌، شرایط‌ لازم‌ برای‌ پادشاهان‌ خوب‌ را چون‌ دادگری‌ و خرد و شرم‌ و بخشندگی‌ و جهانداری‌ و بیداری‌ و پرهیز از دروغ‌ و پیمان‌شكنی‌ و تامین‌ آسایش‌ مردم‌ دانسته‌ و هر جا بخواهد یكی‌ از فرمانروایان‌ را به‌ نیكی‌ یاد كند، انسان‌ را به‌ دادگری‌ و عدالت‌ منسوب‌ می‌كند.

ارتباط‌ و پیوند داد و فرمانروایی‌ را با برقراری‌ درستی‌ لازم‌ می‌داند و به‌ سران‌ هشدار می‌دهد كه‌ به‌ رواج‌ راستی‌ و گریز از نادرستی‌ و نیز خودداری‌ از جور و بیداد به‌ هنگام‌ قدرت‌ بپردازند. او می‌داند كه‌ به‌ كار گرفتن‌ چنین‌ سیاستی‌، فرمانروا را حتی‌ از داشتن‌ محافظ‌ هم‌ بی‌نیاز می‌سازد:

كجا پادشه‌ دادگر بود و بس‌

نیازش‌ نیابد به‌ فریاد رس‌

طرفداری‌ از ضعیف‌ همواره‌ مدنظر او بوده‌ و خواستار حمایت‌ از ایشان‌ است‌، به‌ مسئولان‌ سفارش‌ می‌كند كه‌ فروتنی‌ و نرمش‌ را در برخورد با زیردستان‌ رعایت‌ كنند:

دل‌ و پشت‌ بیدادگر بشكنید

همه‌ بیخ‌ و شاخش‌ ز بن‌ بركنید

فردوسی‌، چون‌ دیگر یكتاپرستان‌، خدا را عادل‌ و دادگر مطلق‌ دانسته‌ و گوید كه‌ او همه‌ را به‌ دادگری‌ رهنمون‌ می‌شود:

پس‌ آنگه‌ سوی‌ آسمان‌ كرد روی‌

كه‌ ای‌ دادگر داور راست‌گوی‌

توگفتی‌ كه‌ من‌ دادگر داورم‌

به‌ سختی‌ ستم‌ دیده‌ را یاورم‌

هم‌ داد وادی‌ و هم‌ داوری‌

هم‌ تاج‌ دادی‌ و هم‌ انگشتری‌

توانایی‌ و دانش‌ و داد زوست‌

به‌ گیتی‌ ستم‌ یافته‌ شاد زوست‌

ز رخشنده‌ خورشید تا تیره‌ خاك‌

همه‌ داد بینیم‌ ز یزدان‌ پاك‌

مهمترین‌ اصولی‌ كه‌ دستور كار رهبران‌ كشورهاست‌، همواره‌ از طرف‌ این‌ مرد بزرگ‌ یادآوری‌ شده‌، لذا در هر دوره‌، سخنش‌ زنده‌ و نو است‌ و باید چنین‌ باشد زیرا نامه‌ باستان‌ از زبان‌ ملتی‌ سخن‌ می‌گوید كه‌ با عدل‌ و داد می‌خواهد برهستی‌ خویش‌ حكومت‌ كند:برای‌ دفاع‌ از هستی‌ خود و كشورش‌، رموز جنگ‌ را می‌آزمود و می‌آموزاند، رموزی‌ كه‌ موجب‌ سرافرازی‌ سربازان‌ و لشگریان‌ است‌.

فردوسی‌ حكام‌ و امرا را از خون‌ به‌ ناحق‌ ریختن‌ برحذر داشته‌ و توصیه‌ می‌كند، فرمانروایان‌ كه‌ سرنوشت‌ ملتی‌ را در دست‌ دارند باید خوب‌ بنگرند و دریابند كه‌ كار جهان‌ تنها به‌ دنیای‌ مادی‌ و پست‌ منوط‌ نیست‌:

نه‌ مردی‌ بود خیره‌ آشوختن‌

به‌ زیر اندر آورده‌ را كوفتن‌

چو خونریز گردد سرفراز

به‌ تخت‌ كیان‌ برنماند دراز

به‌ فرمانروایان‌ هشدار می‌دهد كه‌ هرچند براریكه‌ حكومت‌ نشسته‌اید و سرنوشت‌ میلیون‌ها انسان‌ را در دست‌ دارید، مبادا این‌ حكومت‌ و قدرت‌ شما را مغرور و متكبر نماید. بدانید هرچه‌ دارید از طرف‌ خداوند است‌ و گرنه‌ بین‌ شما و دیگران‌ تفاوتی‌ نیست‌:

به‌ مردی‌ كه‌ ملك‌ سراسر زمین‌

نیرزد كه‌ خونی‌ چكد برزمین‌

میازار موری‌ كه‌ دانه‌ كش‌ است‌

كه‌ جان‌ دارد و جان‌ شیرین‌ خوش‌ است‌

هر گاه‌ فرمانده‌، عدالت‌ اجتماعی‌ را بین‌ همگان‌ به‌ وجود آورد و جیره‌ و مستمری‌ آنها را به‌ موقع‌ پرداخت‌ نماید:

و هر گاه‌ خطایی‌ از كسی‌ صادر شد با پند و اندرز او را به‌ اشتباهش‌ آشنا كند تا دیگر به‌ انجام‌ آن‌ كار مبادرت‌ نورزد، اما اگر نصیحت‌ را ندیده‌ گرفت‌، باید او را گوشمالی‌ داد تا همگان‌ عبرت‌ گیرند:

گذشته‌ از سپاهیان‌ آنچه‌ باعث‌ موفقیت‌ رهبر و ایجاد صلح‌ و آرامش‌ است‌، وزیر و مشاور لایق‌ است‌:

فردوسی‌ در تمام‌ مضامین‌ شعری‌اش‌ تلاش‌ می‌كند، فریاد عدالت‌خواهانه‌ خود را كه‌ سرنوشت‌ ملتش‌ نیز در میان‌ است‌ به‌ گوش‌ فرمانده‌ زمان‌ برساند.

سخن‌ فردوسی‌ از طبقه‌ پایین‌ جامعه‌ شروع‌ می‌شود و به‌ سطوح‌ بالا می‌رسد، چون‌ می‌داند توده‌ عظیم‌ ملت‌ دهقانان‌ و كشاورزان‌ و طبقات‌ كارگر و كاسب‌ اجتماع‌ هستند، از این‌ رو در تلاش‌ است‌ از حلقوم‌ آنها فریاد عدالت‌ را بلند كند تا در قشر بالای‌ اجتماع‌ اثر آن‌ را ببیند. وی‌ ارتباط‌ دایم‌ بین‌ فرمانروا و رعیت‌ را بسیار مهم‌ دانسته‌، به‌ گونه‌یی‌ كه‌ می‌خواهد با گفتار خود دموكراسی‌ و عدالت‌ را در جامعه‌ به‌ وجود آورد.

فردوسی‌ می‌داند كه‌ اگر فرمانروا به‌ عدل‌ نپردازد، به‌ عوامل‌ مهم‌ واژگونی‌ حكومت‌ خود افزوده‌ است‌، این‌ دید سیاستمدارانه‌ فردوسی‌ تا زمان‌ حاضر نیز مورد توجه‌ خردمندان‌ بوده‌ و هست‌.

نتیجه‌ نزدیكی‌ رهبر و مردم‌، باز بودن‌ درگاه‌ به‌ روی‌ همه‌ مردم‌ است‌ تا بتوانند درد و گرفتاری‌ خود را به‌ سمعش‌ برسانند و این‌ كاری‌ ارزنده‌ است‌ و جور و ستم‌ را ریشه‌كن‌ می‌سازد.

نابسامانی‌ اوضاع‌ اجتماعی‌ از دید فردوسی‌ زمانی‌ است‌ كه‌ حاكم‌ و یاران‌ و نزدیكانش‌ از خرابی‌ و ویرانی‌ كشور آگاهی‌ یافته‌ و در مقابل‌ آن‌ بی‌تفاوت‌ بمانند .

فردوسی‌ از همان‌ آغاز، سیاست‌ خود را كه‌ خواسته‌ ملت‌ است‌ و موجب‌ پیشرفت‌ آن‌ بیان‌ می‌دارد. او خوبی‌ و بدی‌ هر ملت‌ را منوط‌ به‌ طرز رفتار فرمانروایان‌ می‌داند، این‌ همه‌ نیت‌ پاك‌ فردوسی‌ است‌ كه‌ تلاش‌ می‌كند برای‌ اعتلای‌ كشورش‌، به‌ هر وسیله‌ فرمانروا را راهنمایی‌ كند، چون‌ او به‌ عظمت‌ كشورش‌ عشق‌ می‌ورزد.

كدام‌ شاعر است‌ كه‌ در زمان‌ حاكم‌ مقتدری‌ چون‌ محمود غزنوی‌ بتواند به‌ سادگی‌ درس‌ كشورداری‌ دهد و به‌ سلطان‌ خطاب‌ كند كه‌ زیر دستان‌ را فراموش‌ نكند و با طبقات‌ مردم‌ با عدل‌ و داد رفتار كند و هشدار دهد كه‌ اگر به‌ راه‌ عدالت‌ نروند، آن‌ بینند كه‌ انتظار ندارند:

چو خسرو به‌ بیداد كارد درخت‌

به‌ گردد براو پادشاهی‌ و تخت‌

نگر تا نیازی‌ به‌ بیداد دست‌

نگردانی‌ ایوان‌ آباد پست‌

منم‌ گفت‌ یزدان‌ پرستنده‌ شاه‌

مرا ایزد پاك‌ داد این‌ كلاه‌

بدان‌ داد ما را كلاه‌ بزرگ‌

كه‌ بیرون‌ كنیم‌ از رم‌ میش‌، گرگ‌

شاهنامه‌ اهمیت‌ سیاسی‌ بسیار دارد، راه‌ و روش‌ سیاستمداران‌ را به‌ گونه‌ خاص‌ روشن‌ می‌سازد. بررسی‌ همه‌ جانبه‌ آن‌ بیانگر این‌ است‌ كه‌ مجری‌ بی‌كفایت‌ و ظالم‌ و ستمگر از اصول‌ اساسی‌ مدیریت‌ روی‌ گردان‌ شده‌، زندگی‌ زیردستانش‌ به‌ تیرگی‌ می‌گراید. توجه‌ فردوسی‌ در بیش‌ از ۱۳۰۰ بیت‌ شعر در زمینه‌ كشورداری‌ برای‌ آن‌ است‌ كه‌ تمام‌ افراد اجتماع‌ از شهری‌ و روستایی‌، دارا و ندار، كشوری‌ و لشگری‌ باید از موهبت‌ دادگری‌ رهبر برخوردار گردند. خلاصه‌ آنچه‌ را كه‌ او در زمینه‌ مملكت‌داری‌ بیان‌ داشته‌ عبارت‌ است‌ از: عدالت‌ اجتماعی‌، عمران‌ و آبادانی‌، ایجاد سپاهی‌ مجهز برای‌ حفظ‌ امنیت‌، برگزیدن‌ كارداران‌ لایق‌ و دانشمند برای‌ انجام‌ امور، رواج‌ ایمان‌ و خداپرستی‌، تشویق‌ به‌ اعتقاد راسخ‌ نسبت‌ به‌ وحدانیت‌ در میان‌ ملت‌ و این‌ مطالب‌ اكثراً شبیه‌ سخنان‌ امام‌ علی‌ (ع‌) است‌ كه‌ در نامه‌ خود به‌ مالك‌ اشتر درس‌ كشورداری‌ می‌دهد.