یکشنبه, ۲۳ دی, ۱۴۰۳ / 12 January, 2025
امتحانات حضرت ابراهیم
ازحضرت عزت فرمان آمد كه یا ابراهیم، هركه ما را خواهد جمله باید كه ما را بود، تا شطبهای از مرادات بشری و معارضات نفسی با تو مانده است از رنج كوشش به آسایش كشش نرسی (المكاتب عبد ما بقی علیه درهم)
ما را خواهی مراد ما باید خواست
یكباره ز پیش خویش بر باید خواست
خلیل گفت: خداوندا، ابراهیم را نه تدبیر مانده است و نه اختیار، اینك آمدم به قدم افتقار، برحالت انكسار، تا چه فرمایی خود را بیفكندم و كار خود به تو سپردم، و به همگی به تو بازگشتم.
فرمان در آمد كه: یا ابراهیم، ادعایی بس شگرف است و هردعوی را معنی باید و هر حقی را حقیقتی باید. اكنون امتحان را پای دار.
او را امتحان كردند، به غیر خویش و جزء خویش و كل خویش.
الف) امتحان به غیر او آن بود كه مال داشت فراوان، گفتهاند هفتصد هزار سرگوسپند داشت به هفت هزار گله با هر گله سگی كه قلادههای زرین در گردن داشت. او را فرمودند: كه دل از همه بردار و در راه خدا خرج كن. خلیل همه را در باخت و هیچ چیز خود را نگذاشت. در آثار بیارند كه فرشتگان گفتند: بارخدایا، تا این ندا در عالم ملكوت دادهای كه «واتخذ الله ابراهیم خلیلا»۱ جانهای ما در غرقاب است و زهرههای ما آب گشت از این تخصیص، خلیل از كجا مستحق این كرامت گشت؟ ندا آمد كه جبرئیل پرهای طاووسی خویش فروگشای و از ذروهٔ سدره به قمّه آن كوه رو، خلیل را آزمونی كن. جبرئیل فرود آمد به صورت یكی از بنیآدم، به تقدیر و تیسیر الهی، آنجا در پس كوه بایستاد و آواز برآورد كه "یا قدوس".
خلیل از لذت آن سماع بیهوش گشت، از پای درآمد و گفت: یا عبدالله، یك بار دیگر این نام بازگوی و این گلهٔ گوسپند ترا!
جبرئیل یك بار دیگر آواز برآورد كه "یا قدوس".
خلیل در خاك تمرغ میكرد چون مرغی نیم بسمل، و میگفت: یك بار دیگر بازگوی و گلهٔ دیگر ترا. همچنین و امی خواست و هربار گلهای گوسپند با آن سگ و قلاده زرین بدو میداد، تا آن همه بداد و در باخت. چون همه درباخته بود آن عقدهها محكمتر گشت، عشق و افلاس به هم پیوست.
خلیل آواز برآورد كه یا عبدالله یك بار دیگر نام دوست برگوی وجانم ترا!
مال و زر و چیز، رایگان باید باخت
چون كار به جان رسید، جان باید باخت
جبرئیل را وقت خوش گشت. پرهای طاووسی خویش فروگشاد و گفت (بحقٍ اتخذك خلیلا) به راستیات به دوست گرفت، اگر قصوری هست در دیده ماست. اما ترا عشق بركمال است. پس چون جبرئیل بر وی آشكار شد، گفت: یا خلیل، این گوسپندان ما را به كار نیست و ما را به آن حاجت نیست.
خلیل گفت: اگر ترا به كار نیست بازگرفتن هم در شرط جوانمردی نیست.
جبرئیل گفت: اكنون پراكنده كنیم در صحرا و بیابان تا به مراد خود میچرند و عالمیان تا قیامت به صید از آن منفعت گیرند.
اكنون گوسپندان كوهی كه در عالم پراكندهاند، همه از نژاد آن هستند و هركه از آن صید گیرد و خورد تا قیامت مهمان خلیل است، و روزیخوار احسان حضرت ملك جلیل است.
ب) اما امتحان وی بجز او، آن بود كه وی را خواب نمودند به ذبح فرزند و اشارتی از آن رفت و تمامی آن قصه به جای خویش گفته شود (ان شاءالله تعالی)۲
پ) اما امتحان وی به كل وی. آن بود كه نمرود طاغی را بر آن داشتند تا آتش افروخت و منجنیق ساخت تا خلیل را به آتش او كند، و خطاب ربانی به آتش پیوسته كه (یا نار كونی برداً و سلاماً)۳ و خلیل در آن حال گریستن درگرفت. فرشتگان گمان بردند كه خلیل به آن میگرید كه وی را به آتش میافكنند. جبرئیل درآمد و گفت: یا خلیل، چرا میگریی.؟ گفت: از آنكه سوختن و كوفتن بر من است و ندای حق به آتش پیوسته! یا جبرئیل، اگر هزار بارم سوختی و این ندا مرا بودی دوست تر داشتمی. یا جبرئیل، این گریستن نه بر فوات روح است و سوختن نفس، كه بر فوات لطافت حق است.
و گفتهاند: جبرئیل به راه وی آمد و گفت: هیچ حاجت داری یا خلیل؟. جواب داد: به تو حاجتی ندارم (اما الیك فلا). جبرئیل گفت: به الله (حاجت) داری لامحاله، از وی بخواه گفت: عجب میبینم. خفته است تا بیدارش كنم یا خبر ندارد كه بیاگاهانم، حسبی من سؤالی علمه بحالی. (همین قدر كه برحالم آگاه است كافی است و مرا بینیاز از سؤال كند.)
فرشته بحار و طوفانی آمد (و گفت) كه یا خلیل، دستور باشد استوار باش تا به یك چشم زخم این آتش را به نیست آرم و بیگانگان را هلاك كنم خلیل گفت: همه وی را بندگانند و آفریدگان، اگر خواهد كه ایشان را هلاك كند، خود باایشان تاود.
در آسمان غلغلی در صفوف فرشتگان افتاده كه بار خدایا، در روی زمین خود ابراهیم است كه ترا شناسد، به یگانگی تو اقرار دهد و تو خود بهتر دانی، اور ا میبسوزی؟! فرمان آمد از درگاه بینیازی كه: ساكن باشید و آرام گیرید كه شمااز اسرار این كار خبر ندارید! او خلوتگاه دوستی میطلبد، خواهد تا یك نفس بیرحمت اغیار در آن خلوتگاه با ما پردازد.
از اینجا بود كه خلیل را پرسیدند: پس از آن ترا كدام روز خوشتر بود و سازگارتر؟ گفت: آن روز كه در آتش نمرود بودم. وقتم خالی بود و دلم صافی و به حق نزدیك و از خلق معزول؛
چون ابراهیم از كورهٔ امتحان خاص بیرون آمد و اندر گفت: (اسلمت صادقا) رب العالمین رقم خلّت بر وی كشید و جهانیان را اتباع وی فرمود، گفت: (فاتبعوا ملّ۶۴۴۲۱; ابراهیم حنیفا و ما كان من المشركین).۴
پینوشتها:
۱. نساء، ۱۲۵
۲. صافات، ۱۰۲
۳. انبیاء، ۶۹
۴. آل عمران، ۹۵
تفسیر كشف الاسرار
رشیدالدین ابوالفضل میبدی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست