سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا

جایگاه, نقش و کارکردهای تعلیم و تربیت


جایگاه, نقش و کارکردهای تعلیم و تربیت

پروردگاری خداوند به معنای آن است که هدف از آفرینش ربوبیت بوده است و خداوند در این مقام است که همگان را از رحمت و فیض خویش برخوردار می سازد آموزه های وحیانی قرآن و دیگر کتب آسمانی به شکلی از اشکال در مقام ربوبیت خود را نشان می دهند

آموزه های قرآن، در حوزه ربوبیت و پروردگاری خداوند معنا می یابد. به این معنا که خداوند پس از مقام آفرینش انسان و یا هر آفریده ای دیگر در مقام ربوبیت و پروردگاری می نشیند و همه برنامه ها را در راستای تکامل و پرورش وی به کار می گیرد. از این رو، دومین اسم و نامی که پس از خالقیت و آفریدگاری ظهور و بروز می کند، نام ربوبیت است. خداوند آفریده ها را می آفریند تا آنان را در یک فرآیند پرورشی به کمال شایسته و سزاوارشان برساند. بر این پایه و اساس تعلیم و آموزش نیز به عنوان بستری برای پرورش آفریده های خاصی معنا و مفهوم می یابند که قابلیت آموزش را دارا می باشند. بنابراین آموزه های قرآن نیز همانند دیگر آموزه های وحیانی که برای هدایت و پرورش انسان فرو فرستاده شده، بستر و زمینه ساز پرورش و تربیت انسان است.

پروردگاری خداوند به معنای آن است که هدف از آفرینش ربوبیت بوده است و خداوند در این مقام است که همگان را از رحمت و فیض خویش برخوردار می سازد. آموزه های وحیانی قرآن و دیگر کتب آسمانی به شکلی از اشکال در مقام ربوبیت خود را نشان می دهند. انسان نیز با خودسازی و دیگرسازی در ابعاد بینشی و نگرشی و منشی و کنشی (ایمان و عمل) هم خود را می سازد (تزکیه) و هم دیگری را به این کار رهنمون و هدایت می کند (توصیه و امر به معروف) تا مصداق برخوردار از نعمت تام و کمال خداوند گردد و از دایره زیانکارانی که سرمایه وجودیشان به هدر رفته بیرون آیند. (سوره عصر)

در این نوشتار تلاش بر آن است تا اهمیت و جایگاه، نقش و کارکردهای تربیت و نیز روش های درست تربیتی بر پایه آموزه های قرآنی نموده شود؛ مطلب را با هم از نظر می گذرانیم:

● معناشناسی تربیت

تربیت از ریشه ربو به معنای فزونی و نمو است. (لسان العرب، ابن منظور، ج ۵، ص ۱۲۶) راغب اصفهانی در کتاب مفردات الفاظ القرآن خویش بر این باور است که ربیت الولد، فرزند را تربیت کرد، از واژه ربو گرفته شده است.(مفردات ص ۳۴۰ ماده ربو) ولی برخی گفته اند که اصل این واژه از ریشه رب با تشدید باء یعنی از ربب) گرفته شده و از همین رو هم معنای ربوبیت است. راغب در همان کتاب در ص ۳۳۶ می نویسد: رب، در اصل به معنای تربیت است و آن به معنای ایجاد چیزی به صورت تدریجی و در فرآیند است تا به کمال خود برسد.

برپایه نظر استادان واژه شناسی و زبان شناسان به نام ادبیات عربی و تازی می بایست گفت که تربیت در معناشناسی تازی همان پرورش دادن استعدادهای درونی و نهفته ای است که در هر چیز وجود دارد. به سخن دیگر به فعلیت رساندن استعدادهای درونی و سرشته هر چیزی در یک فرآیند و به صورت تدریج را تربیت می گویند.(نگاه کنید: تعلیم و تربیت در اسلام؛ شهید مرتضی مطهری ص۷۵)

ابن منظور به کارگیری واژه تربیت را تنها در چیزهایی درست می داند که قابلیت و شأن رشد و نمو را در یک فرآیند دارا باشد؛ از این رو کاربرد آن را درباره فرزند و کشت و زراعت درست می داند ولی کاربرد این واژه را در چیزهایی دیگر که قابلیت رشد و نمو را نداشته باشند نادرست برمی شمارد. (نگاه کنید: لسان العرب ج ۵ ص ۱۲۸)

به نظر می رسد که می توان تفاوت های معنایی روشنی میان رب و ربی یافت به این معنا که ربوبیت رساندن هر آفریده ای به کمال لایق است درحالی که تربیت اختصاص به چیزهایی دارد که دارای شانیت رشد و نمو باشند. به سخن دیگر همه آفریده ها تحت ربوبیت آفریدگارشان قرار می گیرند تا به کمال خویش دست یابند ولی تنها برخی از آفریده ها هستند که در مقام تربیت ویژه ای قرار گرفته تا خود استعدادهای خویش را بنمایاند. از این رو می توان در تربیت نوعی تعامل دوسویه را تصویر و ترسیم کرد. به این معنا که در تربیت افزون بر توجه خاص به رشد و نمو می توان شروط اختیار و شانیت و قابلیت را نیز درنظر گرفت. بنابراین تنها چیزهایی با خصوصیات خاص به نوعی پرورش دست می یابند که در آن تعامل دو سویه میان پرورش دهنده و پرورش خواسته وجود دارد. از این رو در کاربرد تربیت در مواردی که تنها شرط نمو و رشد قرار دارد نوعی تسامح وجود دارد؛ زیرا شرط اختیار و تعامل دو سویه تحقق ندارد. در کاربردهای قرآنی تربیت و پرورش به موجوداتی اختصاص می یابد که از ادراک و شعور و آگاهی و آموزش و اختیار و اراده خاصی برخوردار باشند و دیگر چیزها مانند زراعت را نمی توان به مفهوم تربیت شده گرفت. بنابراین از باب توسعه و تعمیم می توان آن را درباره هر چیزی که در یک فرایند قابل تحول و تغییر است به کاربرد چنان که ما درباره زراعت و حتی مرباجات آن را به کار می بریم و می گویم این مربی است و یعنی تربیت شده در یک فرآیند و به شیوه های خاص.

در قرآن برای بیان مفهوم تربیت پرورش افزون بر واژه ربوبیت از واژگانی چون رشد، تزکیه، اصطناع و اعیینا همراه با قرائن و شواهد سیاقی به کار گرفته شده است.

● اهمیت تربیت

از آن چه گفته شد می توان به اهمیت تربیت و نقش آن در زندگی دنیوی و اخروی انسان دست یافت. تربیت به معنای پرورش انسان هایی کامل بر پایه های آموزه های وحیانی بسیار اهمیت دارد. بنابراین برای دست یابی به جامعه برتری که زمینه های رشد و تکاملی فردی و اجتماعی را فراهم می آورد، بهره گیری از روش های تربیتی قرآن بسیار مفید است. آیه۶ سوره تحریم به مسئله تکلیف و وظیفه افراد در برابر اعضای خانواده و پرورش درست آنان اشاره دارد. چنان که سوگندهای متعدد خداوند به تزکیه نفس و پرورش آن (شمس آیات۱تا۹) به بعد دیگری از آن توجه می دهد. در یک جمله چنان که گفته شد هدف اصلی نه تنها بعثت پیامبران (بقره آیه۹۲۱ و ۱۵۱ و آل عمران آیه ۴۶۱ و نیز جمعه آیه) بلکه هدف از افزایش تربیت آفریده ها و پرورش آن ها با اسم ربوبیت است.

● بسترها و زمینه های تربیتی

برای دست یابی به تربیت می بایست به عواملی توجه داشت که بستر و زمینه های مناسب را برای پذیرش تربیت از سوی تربیت شونده فراهم می آورد. به این معنا که تربیت کننده می بایست این نکات را در نظر داشته باشد که تربیت شونده زمانی تحت تأثیر قرار می گیرد که شرایط و مقتضیات برای تأثیرگذاری فراهم باشد.

به سخن دیگر، تربیت در حقیقت گونه ای تغییر نگرش است. نگرش ها از آن جایی که ارتباط تنگاتنگی با بینش ها و جهان بینی و هستی شناسی شخص دارد از پایداری خاصی برخوردار است. پایداری نگرش موجب می شود که امکان تغییر و تحول کم تر گردد و تربیت دشوار شود. به ویژه در مواردی که نگرش ها به شکلی درآمده باشند که رفتار و کرداد و منش شخص به صورت عادت و طبیعت دوم درآید، در این هنگام هرگونه تغییر و تحولی همانند تغییر دادن امور ثابت غریزی و فطری است. اما چنان که گفته شد و از واقعیت های بیرونی نیز به دست می آید، تغییر و تحول امور طبیعی و فطری و غریزی امکان پذیر و شدنی است. از این روست که مردمان نه تنها خود از فطرت خداجو و کمال خواه دور می شوند و به نقص گرایش می یابند، بلکه جانوران را می آموزند که خلاف طبیعت خود حرکات نمایشی را به جا آورند. بنابراین این امکان نیز وجود دارد که شخصی که در یک فرایند طولانی دارای نگرش خاصی شد، با بازپرورش دوباره به فطرت پاک خویش بازگردد.

برای تغییر نگرش می بایست در یک فرآیند پیچیده برنامه هایی به مورد اجرا درآید تا شخص را به آن چه هدف از پرورش است نزدیک سازند. در جانوران می توان با شرطی کردن چنان که پاولوف انجام داد برخی تغییرات را در رفتار طبیعی آن ها پدید آورد؛ اما انسان جانوری هوشمند است که رفتار و منش و کنش و واکنش وی بر پایه بینش و نگرش است. از این رو اگر می بایست تغییر در هر حوزه منشی و یا کنشی و یا واکنشی وی پدید آورد و یا نابهنجاری را به هنجاری دگرگون ساخت باید به بینش و نگرش وی توجه کرد و این مسئله تغییر نگرش ها را در انسان با دشواری جدی مواجه می سازد که در حکم ناشدنی قرار می دهد.

قرآن برای تغییر نگرش انسان به اموری چند توجه می دهد تا با تغییر در آن ها شخص دچار فرآیند تغییر نگرش شود و آن چه اولیای پرورشی در نظر دارند تحقق یابد. قرآن به مسئله باورهایی چون اعتقاد به خدا و معاد و مانند آن در آیات چندی اشاره کرده است تا این معنا را بنمایاند که چگونه بینش ها و نگرش ها می تواند در هنجارها و منش و کنش انسان تأثیرگذارباشد. از جمله می توان به آیه ۶۸۱ سوره بقره و نیز سوره طلاق آیه ۲ اشاره کرد که به دوموضوع مهم ایمان به خدا و قیامت به عنوان عوامل تأثیرگذار در حوزه نگرش و پرورش توجه می دهد. برای تبیین زمینه ها و بسترهای مناسب تغییر در نگرش و پرورش، آن دراین جا به مهمترین این امور پرداخته می شود.

۱) ارائه برهان:

انسان موجودی خردمند است. هرچند که در آغاز از نگرش ها تحت تأثیر عواطف و احساسات و گروه های همسالان شکل می گیرد و نوجوانان و جوانان بر پایه آن هنجاری هایی را از خود بروز می دهند و یا نابهنجاری هایی را دامن می زنند، ولی اگر به خود ایشان مراجعه کنید توجیهات عقلانی و یا عقلایی برای آن می جویند و ارائه می دهند تا نگرش خویش را خردمندانه و برپایه اصول عقلایی بنمایاند. هرچه شخص به کمال بلوغ و رشد عقلانی نزدیک می شود نگرش ها تحت تأثیر اصول عقلایی شکل می گیرد و یا می کوشد تا آن را با اصول عقلی و یا اصول عقلایی و خرد جمعی نزدیک کند. از این رو می بایست برای تأثیرگذاری و تغییر نگرش در راستای اصول تربیتی، ادله و براهین قوی و استواری را ارائه داد. قرآن خود از این روش برای تغییر نگرش و تربیت مومنان استفاده کرده و در یک فرآیند پیچیده و زمان بری توانست در مدینه انسان هایی برتر با جامعه نمونه ایجاد کند. خداوند در آیه ۴۷۱ سوره نساء می فرماید: یا ایهاالناس قدجاءکم برهان من ربکم؛ ای مردم ازسوی پروردگار شما برهان آمد. برهان هر دلیل روشن و محکمی است که عقل و خرد انسانی را تحت تأثیر قرار می دهد و بر واقعیت نوری از حقانیت می تاباند. از این رو، معجزات پیامبران و همچنین آیات قرآنی به عنوان برهان ازسوی خداوند مطرح شده است (نگاه کنید همان و نیز یوسف آیه ۴۲ و قصص آیه ۲۳)

برهان این امکان را می بخشد تا بینش شخص تغییر اساسی و بنیادی کند و نگرش نیز بر این اساس از پایداری و ثبات بیشتری برخوردار خواهدشد. از این رو قرآن می کوشد تا با تغییراتی که از راه ارائه برهان پدید می آورد، نگرش های پایدارتری را بیافریند و شخص را به گونه ای متحول و پرورش دهد که در منش و کنش از شخصیت پایداری برخوردار گردد.

۲) استعداد و زمینه های وراثتی:

از دیگر علل و عوامل تأثیرگذار در پرورش می بایست به مسئله استعدادها و ظرفیت های فردی و وراثتی توجه داشت. بی گمان اشخاص نسبت به یکدیگر تفاوت هایی دارند. همانگونه که محیط زیست و زمان با کمک عوامل بیرونی چون حجم اطلاعات مبادله شده و داده هایی که ازسوی همسالان منتقل می شود و ابزارها و فن آوری متفاوت هر دوران تأثیرات شگرفی در تغییر نگرش انسان ها به جا می گذارد نمی توان عواملی چون استعدادهای وراثتی را نادیده گرفت. در پژوهش های علمی و تجربی اخیر به نقش تغذیه اشاره می شود و نشان داده شده که چگونه تأثیرات شگرفی در فهم و هوش و حافظه به جا می گذارد. خون و وراثت نیز از این دسته عوامل درونی و بیرونی است که در شدت و ضعف استعدادها تأثیرگذار هستند. قرآن به این مسئله با تمثیل سرزمین پاک و نیکو و سرزمین ناپاک و خبیث اشاره می کند و می گوید که زمین های آماده و پاک بهره های نیکویی را با خود دارند و سرزمین خبیث جز پلیدی و زشتی نمی رویاند. این نوع تصریف آیات و بیان مطلب و حقیقتی به اشکال گوناگون است (اعراف آیه ۸۵) بنابراین استعدادهای ذاتی و وراثتی در مسئله تغییر نگرش ها و پرورش ها نقش اساسی و مهمی ایفا می کنند؛ زیرا کسانی که از آمادگی کمتری برخوردارند، در درک مفاهیم و پذیرش آن دچار مشکل می شوند و نمی توان امیدی به تغییر نگرش و درنتیجه پرورش آنان داشت.

قرآن در آیه ۶۲ و ۲۷ سوره نوح و نیز آیه ۸۲ سوره مریم به نقش حساس وراثت و خون اشاره می کند. دراین آیات به صراحت مشخص می شود که چگونه می تواند خون و خانواده در شکل گیری نگرش و بینش و کنش انسان نقش مهمی ایفا کند. در سوره نوح سخن از آن است که این مردمان کافر جز کافر و فاسق نمی زایند و در سوره مریم سخن از این است که چگونه می تواند از خانواده ای اصیل و پاک دامن فردی نابکار زاده شود. این اعتراض به شکل انکاری صورت می گیرد که به معنای آن است که مردمان باور نمی کنند که چنین چیزی ممکن و شدنی باشد که از خونی پاک و اصیل بدکار به دنیا آید. البته در این آیات به زمینه های محیطی نیز اشاره شده و نشان می دهد که خانواده خوب به عنوان محیطی سالم می تواند در پرورش سالم تا چه اندازه نقش داشته باشد و یا خانواده منحرف چگونه نسل های منحرف و بزهکار تحویل جامعه می دهند.

۳) آزمون ها و امتحانات:

برای آن که تغییرات در نگرش و بینش ها پدید آید نمی توان تنها به اموری چون ایجاد بینش جدید بسنده کرد و یا به ارایه برهان اکتفا نمود؛ زیرا انسان در یک فرآیندی به طبیعت دوم و عاداتی دست می یابد که نمی تواند از آن ها دل بکند و رها شود حتی اگر اراده ای برای تغییر داشته باشد؛ از این رو انسان نسبت به بسیاری از امور و مسایل محافظه کار است و هرگونه تغییر را برنمی تابد بلکه با آن به مقابله و مبارزه برمی خیزد.

برای رهایی از این اموری که عادت و طبیعت انسان شده گاهی چیزی شبیه جراحی لازم و ضروری است. امتحانات و ابتلائاتی که انسان با آن در طول زندگی روبه رو می شود، چیزی شبیه همان جراحی ضروری برای برداشتن غده ای سرطانی است. ابتلائات و آزمون هایی از این دست همان گونه که استعدادها و ظرفیت های نهان انسان را فعال و آشکار می کند هم چنین ابزاری کارآمد برای برداشتن نابهنجاری ها و یا نگرش های نادرستی است که در دل و جان آدمی ریشه کرده است.

قرآن یکی از علل و عوامل مهم برای تغییر نگرش و یا نابهنجاری را آزمون ها و امتحاناتی می شمارد که هر از گاهی آدمی بدان گرفتار می شود. بلایایی چون ترس از دست دادن آرامش و امنیت و گرفتاری فقدان آسایش و گرسنگی و یا زیان های مالی و جانی و کمبود در محصولات و بهره و سود در سرمایه از آن دسته از عواملی است که آدمی را تکان می دهد و موجبات تغییر در نگرش و رفتار وی را سبب می شود به گونه ای که دوباره شخص در اندیشه می افتد که خود را بازسازی کرده و زندگی خویش را به گونه ای دیگر مدیریت کند که این در حقیقت به معنای پرورش دوباره آدمی است. (بقره آیات ۵۵۱ و ۱۵۷)

بنا بر این گاه برخورداری از امکانات و مزایای جدید (انعام آیه ۴۶۱ و ۱۶۵) و گرفتار شدن به عنوان گوناگون بلایا و آزمون ها (بقره آیه ۴۲۱) و دچار شدن به انواع خوشی ها و ناخوشی ها (اعراف آیه ۸۶۱) برای تغییراتی سخت و دشواری است که در حکم عمل جراحی می باشد تا انسان را از آن چه بدان عادت کرده برهاند و موجبات تغییر در بینش و نگرش شخص را فراهم آورد که نتیجه آن پرورش یافتن دوباره وی می باشد.

۴) آموزش مستقیم و غیرمستقیم:

تعلیم مستقیم و غیرمستقیم از عوامل دیگر مؤثر در تغییر نگرش و بینش است. از این رو در آیات قرآن چون آل عمران و آیه ۲ سوره جمعه به مسئله آموزش در کنار پرورش توجه داده شده است. حضرت موسی(ع) نیز از خداوند می خواهد تا وی را تحت آموزش و تعلیم خاص خود قرار دهد و این گونه است که مأمور می شود تا با اطاعت از عالم ربانی خضر به دانش رشدی دست یابد و پرورش برتری را بپیماید. در این داستان به مسئله بینش و نگرش به خوبی اشاره شده است و نشان می دهد که چگونه بینش ها و نگرش های ثابت از پیش استوار شده می تواند به عنوان مانع و بازدارنده عمل کند و جلوی تعلیم درست و کامل و پرورش جدید را بگیرد. چنان که در این آیات توضیح داده می شود استواری بینش و نگرش خاص موسی(ع) نمی گذارد تا تعلیمات خضر و آموزش های وی تأثیر چندانی بگذارد و موسی از تعلیم و پرورش رشدی کامل برخوردار گردد. حضرت خضر(ع) می کوشد تا با از میان بردن بینش و نگرش استوار و ثابت موسوی وی را به سوی دانش دیگر بکشاند ولی مقاومت هایی که از سوی موسی(ع) به جهت استواری و استحکام بینش و نگرش وی انجام می گیرد همه تلاش های خضر را بی نتیجه می کند. خضر می کوشد تا آن بینش و نگرش را فرو پاشاند و موسی مقاومت شدیدی از خود نشان می دهد و گاه واکنش های وی از حد عادی خارج و بیرون می رود. از این رو می توان گفت که ثبات مطلبی حق و یا مرتبه ای از حق علت اصلی بازسازی نگرشی به شمار می آید.

به هرحال یکی از عوامل موثر در پرورش انسان ها تعلیم و آموزش درست است که به صورت مستقیم و غیرمستقیم انجام می شود. اگر شخص از همان آغاز در تحت تعلیمات و آموزش های درست و صحیح قرار گیرد کار تا اندازه ای آسان تر است تا آن که نگرش و بینش ساخته و استوار را تغییر داد و دوباره بازسازی کرد کاری که خضر می کوشید با موسی(ع) انجام دهد که آیات نشان می دهد که یا سخت و یا نشدنی است (کهف آیات ۶۶ تا ۷۶)

البته عواملی چون غرور و تکبر نیز بیان شده است (لقمان آیه ۷۱ و ۸۱) ولی به نظر می رسد که تکبر و غرور نیز از بینش و نگرش نادرستی برخاسته است که پیش از این از راه تعلیم مستقیم و غیرمستقیم در ذهن شخص جا گرفته است. از این رو تکبر و غرور می ورزد و تعلیمات و آموزش های جدید را یا نمی پذیرد و یا به دشواری می پذیرد.

● روش های تربیتی و پرورشی

روش های تربیتی قرآن فراتر از زمان است. از این روست که می توان آن چه را عقل بشری پس از سده ها از راه آزمون و خطا به دست آورده در آیات قرآنی یافت. از جمله روش هایی که قرآن به آن ها اشاره کرده می توان به مسئله الگوبرداری از دیگران مهم یا دیگری مهم شخصی و یا نوعی اشاره کرد. از دیگر روش هایی که دراین جا بدان پرداخته خواهد شد: آسان گیری، استمرار رهنمودها و آموزش ها، اعتدال در آموزش، بیان تدریجی و از آسان به سخت، ایجاد امیدواری و تشویق و پاداش، انذار و تنبیه، مراقبت و کنترل، تبیین علل و فلسفه آموزه ها، نشان دادن نمونه های عینی از راه مشاهده، مقایسه، تحریک عواطف و ایجاد محبت، بهره گیری از تمثیل، روش پرسش و پاسخ، جدل و حکمت، قصه و موعظه، بیداری وجدان و مانند آن است.

۱) الگوبرداری از دیگری:

انسان متناسب با رشد و توانایی هایش در تعامل با دیگران قرار می گیرد و از میان آنها کسانی که پیش تر او را تحت تاثیر قرار می دهند، برایش مهم می شوند افرادی که فرد آنان را مهم تلقی می کند «دیگری مهم» می نامند.

دیگران مهم، کسانی هستند که فرد می کوشد تا خود را شبیه و همانند آنها بسازد و به ریخت آنان درآید و در راستای هویت آنان خود را تغییر دهد. دیگران مهم، نمونه ها، سرمشق، اسوه و الگوی او هستند. شخصیت های علمی، فرهنگی، ورزشی و سیاسی و مذهبی «دیگران مهم» تلقی می شوند که الگوی رفتارها را تشکیل می دهند.

دیگران مهم، لزوماً افراد هم عصر ما نیستند، بلکه شخصیت های تاریخی، رمانی و داستانی و حتی افسانه ای هم می توانند دیگران مهم یک شخص باشند.

زمانی که فرد به ارزیابی خود می پردازد، معمولا خود را با دیگران مهم مقایسه می کند و به میزانی که میان خود و این شخصیت فاصله و تفاوت می بیند، از هویت کنونی اش احساس ناخرسندی می کند و در جهت تغییر آن می کوشد.

گاهی به جای این که فرد خاصی، دیگری مهم یک نفر باشد، دیگران به صورت نامشخص الگوی او قرار می گیرند. زمانی که فرد از پوشیدن یک نوع لباس طفره می رود و آن را بد می داند، معمولا استدلال او این است که مردم چه می گویند؟ در این جا مردم، یک دیگری مهم نامشخص است که فرد آنان را نمونه و اسوه خود قرار داده است. همچنین هنگامی که فرد درپی آن است که ویژگی ها و رفتار دیگران را به صورت کلی در خود ایجاد کند و نمی خواهد از شخص خاصی پیروی کند، در این مورد هم الگوی او کلی و نامشخص است. دراین گونه موارد به این دیگری نامشخص که برای فرد مهم تلقی می شود و فرد می کوشد خود را شبیه و همانند او سازد، دیگری نوعی می گویند. یکی از این دیگری نوعی، مردم هستند. کلمه مردم، به فرد یا افراد خاصی اشاره ندارد، بلکه هر فردی متناسب با شرایط خود، دیگری نامشخص و مهمی که رفتارش را مطابق با سلیقه و انتظارات او شکل می دهد و خود را با او همانند می سازد، مردم می نامد.

ایفا کنندگان نقش های مختلف هم می توانند دیگری نوعی افراد باشند. کلمه بازاری هم به شغل و هم به صفات مشترک و کلی ای اشاره می کند که نقش بازاری را با آن می شناسند. اشخاصی دوست دارند که بازاری یا فرهنگی باشند و خود را همانند آنان سازند. به نظر چنین شخصی، بازاری یا فرهنگی بودن، آن چنان مهم است که شخص می تواند هویت خویش را همانند آنان بازسازی کند.

در بسیاری موارد، شخص هنگام ارزیابی خویش، خود را با دیگری نوعی مقایسه می کند و به میزانی که میان خود و تصویری که از دیگری نوعی دارد فاصله و تفاوت ببیند، احساس ناخشنودی می کند و برای تغییر دادن «خود» اقدام می کند. دانش آموزی که از سرزنش دیگران متاثر می شود، ممکن است از فاصله ای که میان خود و دیگری نوعی دانش آموز درس خوان می بیند، ناخرسند باشد، یا از این که مانند شاگردان درس خوان نیست (دیگری مهم) ناراحت شود. درحالی که دانش آموزی که تحت تاثیر سرزنش قرار نمی گیرد، ممکن است فرد یا افراد درس خوان دیگری مهم یا نوعی او نباشند، بلکه یک ورزشکار و ورزشکاران را الگو و دیگری مهم خود قرار دهد. به همین دلیل هم اگر احساس کند که در یک ورزش مانند دیگران مهم اش نیست، ناراحت خواهد شد.

دوره نوجوانی از نظر شکل گیری هویت فرد دوره مهمی است؛ زیرا دراین دوره به دیگران بسیاری برای فرد به عنوان دیگری مهم یا نوعی مطرح می شوند.این دیگران مهم و نوعی ممکن است، شخصیت های سیاسی، ادبی و علمی زمان حال با گذشته یا شخصیت های رمان ها و داستان ها باشند.

ازجمله عواملی که به سبب آن ها، دیگران، مهم تلقی می شوند، ارزش ها و مزایا هستند. ارزش ها و مزایا اموری هستند که برای فرد مهم و مطلوب تلقی می شوند. به همین دلیل، کسانی هم که از مزایا برخوردارند یا توانسته اند ارزش ها را در خود متجلی سازند، مهم به شمار می آیند.

تعلق خاطر شیعیان به امیر مؤمنان(ع) و امام حسین(ع) و یا حضرت ابوالفضل(ع) و الگو بودن آنان به دلیل برخورداری از سجایای اخلاقی، گذشت و قدرت پهلوانی و مانند آن است. این درحالی است که آرزوی افراد برای «سرمایه دار بزرگ شدن» بیشتر به دلیل جاذبه مزیت ثروت است.

قرآن باتوجه به این خصیصه مهم در انسان که گرایش ذاتی به الگوپذیری دارد، به نمونه های مهمی در آیات قرآن اشاره می کند. بیان بسیاری از داستان های پیامبران برای الگودهی به شخص مؤمن است. گاه به صراحت از الگو بودن برخی برای مؤمنان یاد می کند و گاه دیگر به نمونه های خاص در حوزه مردان و زنان اشاره می کند. گاه مریم دختر عمران و گاه آسیه همسر فرعون را به نام الگوی زنان سرمشق قرار می دهد.

محسن میرباقری


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.