جمعه, ۱ فروردین, ۱۴۰۴ / 21 March, 2025
تفریح می کنم, پس هستم

بخش مهمی از زندگی روزمره معاصر که به آن «اوقات فراغت» میگوییم، پس از انقلاب صنعتی به وجود آمده است. به کارگیری این اصطلاح و تبدیلش به یک مبحث رایج در جامعهشناختی و مطالعات فرهنگی هم مولود ظهور شاخههای جدید علوم انسانی در قرن بیستم است.
لذا با قطعیت می توان گفت اوقات فراغت فضایی برآمده از سبک زندگی و شیوه کار در زندگی مدرن است. در جهان کهن فاصله زیادی از نظر معنایی بین کار و زندگی روزمره نبود. بازی ها و آیین هایی وجود داشتند، اما معنایی جدای از کار نداشتند. البته که کار و آیین یا بازی در زندگی انسان های پیشامدرن و جوامع سنتی، کارکردی متفاوت داشت، اما کارکردهای متفاوت در آن جوامع اساسا اهمیت چندانی نداشت، بلکه آنچه مورد نظر بود معنا و حکمت اعمال بود. کار و بازی در جهان یکپارچه کهن یک منبع معنایی داشت و به یک قصد که همان سعادت و پیوستن به ارواح نیاکان بود، محدود می شد.
در جوامع کشاورزی هم به همین ترتیب کار و بازی جدا نبود. آیین ها، استراحت ها و ترانه خوانی ها و دور هم جمع شدن ها یا وابسته به تغییرات طبیعی بود یا فواصلی کوتاه برای جمع آوری نیرو از برای کار بیشتر، لذا کار یا کند می شد یا تند و ریتم آن را بازی ها و آیین ها تعیین می کرد و استراحت در جایی جدای از کار و زمینی که روی آن کار می شد وجود نداشت. بسیاری از زنان شالیکار شمال ایران و کشاورزان در نقاط دیگر، همین امروز هم با چنین شرایطی کار می کنند. زنان شالیکار بر سر زمین آواز می خوانند، میان وعده می خورند و دور هم از خود می گویند، اما این تنها برای جمع آوری قوای بیشتر برای کار است، میزان درگیری آنها با کار و خستگی ناشی از فعالیت شان به اندازه ای است که حتی حوصله و توان داشتن اوقات فراغت را ندارند.
در اروپای قرن هجدهم برای اوقاتی که پیشه وران و دهقانان و... نمی توانستند کار کنند ـ که چیزی نزدیک به ۱۵۰ روز در سال بود ـ از اصطلاح اوقات فراغت استفاده نمی شد، بلکه بدرستی اصطلاح بیکاری یا تعطیلی استفاده می گشت. چرا که این تعطیلات اغلب از روی میل آنها نبود و بیشتر توسط کلیسا صرف بجا آوردن اعمال مذهبی می شد. بیکارگی نجیب زادگان و ثروتمندان هم در قرون گذشته حاکی از فراغت نیست، چرا که بیکاری آنها نه پاداش کار بود و نه مکمل آن، نسبت اوقات فراغت با کار معین می شود و بیکارگی و بطالت ـ حتی به دلیل وجود ثروت زیاد ـ به معنای داشتن اوقات فراغت نیست.
از اصلی ترین شروط شکل گیری اوقات فراغت یکی جدایی کار از باقی فعالیت های روزمره انسان است و دیگری آزادی و مسئولیت فردی نسبت به آن اوقات بیکاری. اگر مفهوم و فضای واقعی اوقات فراغت به روستاها هم نفوذ کرده است به علت صنعتی شدن کشاورزی و ارزش های زندگی شهری مدرن در فضای زندگی روستایی است، در غیر این صورت با نبود صنعت و بیگانگی نسبت به آزادی های زندگی شهری و حقوق فردی انسان، اوقات فراغت برای روستاییان معنا و مفهومی نمی داشت.
یکی از نکات اساسی در اوقات فراغت این است که افراد فارغ از هر گونه کار ضروری و وظیفه ای هستند، لذا وظایف خانوادگی، مذهبی، مدنی و... که در اوقاتی جدای از کار به معنای کسب درآمد انجام می شوند، نمی توانند اوقات فراغت نام بگیرند، بلکه خود اوقاتی مملو از وظایفی به غیر از کسب درآمد هستند. البته آنچه اینجا اهمیت دارد، انتخاب و آزادی عمل است که وظایف نهادی، شغلی یا تحصیلی آن را از بین می برند. اما این انتخاب آزاد اگر خود به وظایفی منجر شود که در راستای شغل، خانواده یا مسئولیت های مدنی و... باشند اوقات فراغت محسوب می شوند.
نکته دیگر، بی تفاوتی یا فارغ بودن اوقات فراغت از ارزش های ایدئولوژیک است. ممکن است در لایه های زیرین پیشنهادهای نهادهای قدرت برای گذران اوقات فراغت، نوعی تبلیغ ایدئولوژیک (آشکار یا پنهان) وجود داشته باشد، اما آن به معنای این نیست که فرد بر اساس الزام یا هدفی مربوط به ایدئولوژی آن نوع از گذران اوقات فراغت را انتخاب کرده است.
لذتجویی و ارضای نیازهای شخصی در اوقات فراغت از اساسی ترین غایات انسان مدرن است. سرگرم شدن، فارغ شدن از دغدغه های مالی و اجتماعی از نکاتی است که ابزار سرگرمی را در زندگی مدرن لازم آورده و از این طریق سرگرمی سازان وارد اوقات مهمی از زندگی فرد می شوند. مارتا ولفشتاین، پژوهشگر حوزه فرهنگ و ارتباطات برای توضیح این لذتجویی از طریق سرگرمی از اصطلاح «اخلاق تفریح» استفاده کرده است. به همین دلیل است که در اوقات فراغت نیازهای روحی، ظرفیت های جسمی و میزان رفاه و توان مالی اهمیت زیادی پیدا می کند.
فراغت بیشتر با تحقق توانایی های بالقوه و وجوه رام نشدنی و پنهان انسان ها در ارتباط است، به همین دلیل اعمالی چون مطالعه غیر درسی یا غیر کاری، فعالیت های هنری، ورزشی و استفاده از مکان های فرهنگی (سینما، تئاتر، موزه و...) در اوقات فراغت انجام می گیرد. انجام این امور شخصی مربوط به همان نیاز آزادی از کار و وظایفی است که هنجارها و الزامات جامعه به انسان تحمیل می کند. فرا رفتن از همه این اجبارهای دست و پا گیر و خستگی ناشی از آنها، حاصل فرصتی است که در اوقات فراغت حاصل می گردد. لذا اوقات فراغت امری است بسیار مهم که با کوچک شدن هرچه بیشتر دولت و محدود شدن امکان دست اندازی آن به زندگی خصوصی، اشکال متفاوتی از بودن را میسر می کند. می توان این گونه گفت اوقات فراغت تبدیل به مأوایی خیالین برای ذهن و جسم انسان می گردد تا بتواند خود را به سطحی از مواجهه با جامعه بکشاند که با بدیهیات اثبات شده و مسلط چالش کند یا آنها را ارتقا بخشد. تمام غنی شدن وجوه شخصی و در نهایت جمعی آدمیان حاصل امکان داشتن اوقات فراغت و کیفیت بخشی به آن است.
تمام این ایده آل ها که اتفاقا هم مورد تائید متفکران سوسیالیست و هم مورد تأکید لیبرال ها بوده است، تنها در سایه بی هدفی و آزادی اوقات فراغت رخ می دهد. تصوری که امروز در جامعه ما درباره هدفمند کردن اوقات فراغت وجود دارد بیشتر از بین بردن و قلب ماهوی این پدیده است.
برنامه ریزی تنها جایی معنا دارد که برای به وجود آوردن وسایل و لوازم با کیفیت سرگرمی و رشد و رونق رسانه ها و سینما، تئاتر، تلویزیون، بازی های کامپیوتری، رسانه های مکتوب مجازی و شبکه های اجتماعی و... اتفاقی بیفتد. البته این مهم هم بیشتر از هدفمندسازی با رقابتی حاصل می گردد که نهادهای نامبرده ـ تحت نظارت قانون جامعه ـ انجام می دهند، تا شهروندان اوقات فراغت خود را به پیشنهادها یا تولیدات آنها اختصاص دهند. پس در این میان کیفیت و بداعت است که ذائقه ساز و رشددهنده سلیقه کاربران خواهد بود نه برنامه ریزی های گسترده و پر جزئیات برای هدفمند کردن و یکسان سازی نوع گذران اوقات فراغت. اوقات فراغت هدفمند با برنامه ریزی های کلان سیاسی و دولتی نتیجه ای جز از بین بردن اوقات فراغت ـ البته در جامعه ای بسته و ایزوله ـ یا شکست خوردن در بازار شلوغ و پر رقابت سرگرمی سازی جهانی ندارد.
اکثر مدیران برنامه ریز کشور در مورد اوقات فراغت به همین هدفمندی تأکید می کنند، برنامه ریزان برای مثال اغلب به پخش فیلم در ساعات دیر وقت شب اعتراض دارند و آن را ناشی از اوقات فراغت «ناهدفمند» می دانند. این در حالی است که تصور هدایتگری آشکار و داشتن اوقات فراغتی بدون آزادی در انتخاب، آسیبی جدی به تنوع برنامه ها و ابزارهای سرگرمی می زند. این بی تنوعی خود سبب می شود بجای هدفمندی، اقشار مختلفی با امکانات رسانه ای جامعه خود و محیطی که در آن زندگی می کنند بیگانه شوند که در درازمدت آسیب های فرهنگی اش جبران ناپذیر و علاج ناشدنی خواهد بود.
علیرضا نراقی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست