جمعه, ۸ تیر, ۱۴۰۳ / 28 June, 2024
مجله ویستا

مثل بارانی گرسنه


مثل بارانی گرسنه

بر بالش تابستان سر گذاشتیم
به ناگه کویر باردار شد
کوچه ها دیوار
خیابان مملو از خمیازه
و دشت مچاله ی دست دیوارها
مثل بارانی گرسنه !
و گرمایی که نان خوش از گلویش پایین نرفته بود …

بر بالش تابستان سر گذاشتیم

به ناگه کویر باردار شد

کوچه ها دیوار

خیابان مملو از خمیازه

و دشت مچاله ی دست دیوارها

مثل بارانی گرسنه !

و گرمایی که نان خوش از گلویش پایین نرفته بود

مثل همین سرمای خودمانی که نیمه ی

گم شده ی ماست !

واژه ها زندگیشان ساده است

مگر نمی بینید

ازما کسی سئوال نمی کند

چه کاره هستید

اصلا چرا مرده اید هنوز

احوال زمستان را از ما نمی پرسدند؟

نمی پرسند دی، بهمن و اسفند

چرا مقابل هم ایستاده اند!

میوه چرا با برگ بی گفتگوست

چرا دستان بزرگ پدر

دست خالی به خانه بر می گردند ؟!

عابدین پاپی