پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

زندگی نه برای مردن, اما مردن برای زندگی


زندگی نه برای مردن, اما مردن برای زندگی

یادداشتی بر مجموعه شعر «تو را دوست دارم چون نان و نمک» سروده ناظم حکمت

«من بدون تو ناممکن است.» یاکوبی

کتابی می خوانم/ تو در آنی/ ترانه یی می شنوم/ تو در آنی/ نان می خورم در برابرم تویی/ کار می کنم/ می نشینی و چشم در من می دوزی/ ای همیشه حاضر من/ با همدیگر سخن نمی گوییم/ صدای همدیگر را نمی شنویم/ ای بیوه هشت ساله من.../

شعرهای مجموعه شعر «تو را دوست دارم...» تغزلی است، زیرا موضوع آن عاطفه است که اغلب به طور ذهنی ادراک و عرضه شده است و سبک آن لبریز است از تصویرپردازی. عشق و طبیعت دو مضمونی هستند که شاعر اغلب به آنها پرداخته است. با توجه به این مختصات در مجموعه شعر «تو را دوست دارم...» می شود نوشت شعرهای این مجموعه در نوع شعر غنایی (در معنی اشعار عاشقانه و اشعار احساسی و عاطفی) جای می گیرد. برخی از منتقدان اصل اشعار عاشقانه را به روابط مرد و زن در دوران مادرسالاری- که جامعه تحت حکومت زن بود- مربوط کرده اند و اشعار عاشقانه را همان ستایش ها و اوراد اذکاری دانسته اند که مردان برای زن حاکم بر قبیله یا جامعه می سروده و می خوانده اند. بدین ترتیب در عصر الهگان و ارباب انواع مونث و در دوره یی که ریاست جوامع کشاورزی بر عهده زنان بوده است، مدایح و اورادی در ستایش ایشان رواج داشته است که بعدها به صورت سنن ادب غنایی در آمده است. همسرم/ زنگی ام/ پیرایه ام/ به مرگ می اندیشم/ رگ های قلبم بیشتر می گیرد.../ مخاطب در شعرهای مجموعه شعر «تو را دوست دارم...»

با معشوقی زمینی مواجه است و شاعر با نگاهی عاطفی به آن و به مسائل و مشکلات خود رنگ فلسفی و جامعه شناختی داده است و با طرح دیدگاه های روانی و فلسفی، موقعیت انسان را در ارتباط با حیات و ممات، داشتن و نداشتن، خوشبختی و بدبختی، عشق و نفرت و امثال اینها به شکلی اندوهناک توصیف می کند؛ ما هر دو می دانیم، عشق من/ آنها به ما آموختند/ چگونه گرسنه باشیم/ چگونه از سرما بلرزیم/ چگونه تا سر حد مرگ خسته شویم/ و چگونه جدا از هم باشیم.../ اساس این دیدگاه را می توان چنین بیان کرد؛ اگر مناسبتی که ما را به یکدیگر پیوند می دهد، نشناخته باشیم، آنگاه نخواهیم توانست خودمان را بشناسیم. «ما خود را از چشم دیگری می شناسیم. ما لحظات دگرگونی و تبدیل اندیشه خود را در مناسبت با دیگری باز می یابیم. در یک کلام، بازتاب زندگی خویش را از آگاهی افراد دیگر درک می کنیم.» من هرگز خود را در ساحت بیرونی خویش نمی بینم و ادراک حسی از آن ندارم، تنها بازتاب حضورم را در ساحت بیرونی خویش باز می شناسم.

ریشه این دیدگاه را می توان در آیین فلسفی ایده آلیسم آلمانی یافت و تداوم آن را بررسی کرد. فیشته در ۱۷۹۷ گفته بود؛ «آگاهی فرد به گونه یی ضروری با کسی دیگر کامل می شود، با تو و تنها با این شرط امکان پذیراست.» یاکوبی در ۱۷۸۵ گفته بود؛ «من بدون تو ناممکن است.» حکم مشهور هگل، پس سابقه یی طولانی در فرد فلسفی دارد، هگل نوشته بود؛ «خودآگاهی در خود واقعیت ندارد... آنجا واقعی است که باز تابش را در آگاهی دیگری یابد.» زن مطرح شده در شعرهای این مجموعه در اصل یک الهه است و توصیف او زبان شعر استعاری و به اصطلاح تصویری است؛ یعنی از انواع تشبیه و مجاز و استعاره استفاده شده است. اما نکته این است که با توجه به منشاء شعر غنایی این استعاره ها را می توان به حقیقت تاویل کرد، زیرا در واقع این استعاره ها همان صفات جادویی و آسمانی و اساطیری را به عنوان یک الگوی نخستینه مطرح می کنند. ارنست کاسیرر در زبان و اسطوره می نویسد؛«شعر تغزلی نه تنها در سرآغازش ریشه در انگیزه های اسطوره یی دارد، بلکه حتی در عالی ترین و ناب ترین فرآورده های خود ارتباطش را با اسطوره همچنان حفظ می کند.

بزرگ ترین شاعران تغزلی، مانند هولدرلین و یاکیتس کسانی هستند که قدرت بینش اسطوره یی با همان شدت و قدرت عینیت بخش خود دوباره در آنها فوران می کند.» و به این طریق است که شعرهای این مجموعه با متون دیگر وارد روابط بینامتنی می شوند. ویکتور شکلوفسکی با توجه به بحث های باختین در مورد «منطق مکالمه» اصطلاح روابط بینامتنی را مطرح کرد. به این معنی متونی که موضوع مشترک دارند در همه ادوار تاریخ به هم مربوطند و بین آنان مکالمه است. در مقاله جاودان «هنر یعنی فن و صنعت» می گوید هر قدر آشنایی ما با ادبیات گذشته بیشتر باشد این نکته بر ما روشن می شود که تقریباً هیچ موضوع و تصویری نیست که بدیع و بی سابقه باشد. چه بسا افرادی که شاعری را در ابداع مضامین و تصاویر جدید بی همتا می دانند، اما برای اهل فن روشن است که آن مضامین و تصاویر هم قبلاً گفته شده است. لذا مساله در تصویر و موضوع نیست، در زبان است یعنی عمده نوآوری و ابداع در طرز بیان و استعمال زبان است. شکلوفسکی به تبع باختین معتقد است بدین ترتیب متون گذشته با متون امروزی و متونی که فردا نوشته خواهند شد رابطه دارد و بین آنها مکالمه است؛ وارنا دیوانه ام می کند/ دیوانه/ فلفل سبز، گوجه فرنگی، غذای سرخ کرده/ ترانه «ها اوشاقلار» در رادیو.../ اگر به سطر ترانه «ها اوشاقلار» که مترجم در پی نوشت کتاب آن را به معنای ترانه ترکی به معنی «آی بچه ها» ترجمه کرده است، دقت کنیم، متوجه می شویم که شاعر در این شعر با متن آن ترانه وارد مکالمه شده است و تاثیر روانشناختی را که از آن گرفته است (دیوانگی، البته به اغراق) مبدل کرده است به شعر سفره.

علی حسن زاده

این کتاب با ترجمه احمد پوری توسط نشر چشمه منتشر شده است.