پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
هدایت و گره های یک راز
الف) نگاهی به سرگذشت نامهی صادق هدایت: ۲۸ بهمن هر سال مصادف است با تولد صادق هدایت. هدایتی که در سال ۱۲۸۱ خورشیدی در خانه پدری خود در تهران چشم به روی جهان باز کرد. پدرش هدایت قلیخان هدایت (اعتضادالملک) فرزند جعفر قلی خان هدایت نیرالملک بود و مادرش خانم عذری زیورالملک هدایت دختر حسین قلی خان مخبرالدوله دوم بود. وی از پدر و مادری متولد شد که از تبار رضاقلیخان هدایت بودند. همان رضاقلی خانی که از معروفترین نویسندگان، شعرا و مورخان قرن سیزدهم به شمار میآید و از بازماندگان کمال خنجری است. دوره ابتدایی صادق هدایت در مدرسه علمیه تهران بر میگردد به سال ۱۲۸۷ که پس از اتمام این دوره تحصیلی در سال ۱۲۹۳ در دبیرستان دارالفنون دوره متوسطه را آغاز کرد. با ایجاد ناراحتی چشم برای این نویسنده، مدتی در روند تحصیل او وقفهای حاصل گردید، ولی شاید گفت همین حادثه نیز خود سبب خیر بود، چه این که توانست در سال ۱۲۹۶ تحصیلات خود را در مدرسه سن لوئی تهران همان مدرسهای که خیلی از نخبگان ایران اعم از نیما یوشیج در آن تحصیل نمودند، پیدا کند و البته در همین جا نیز بازبان و ادبیات فرانسه آشنایی کاملی را کسب نماید. صادق هدایت تحصیلات متوسطهی خودرا در همین مدرسه و در سال ۱۳۰۴ به اتمام میرساند و در سال بعد، یعنی سال ۱۳۰۵ به همراه تعدادی از دیگر دانشجویان ایرانی به کشور بلژیک جهت ادامه تحصیل عازم میشود. او در تاریخ ۱۵ شهریور ۱۳۰۵ ابتدا در بندر «گان» واقع در کشور بلژیک و در دانشگاه همین شهر جهت تحصیل ریاضیات اقامت گزیده ولی با اظهار نارضایتی از آب و هوای آن شهر و البته وضع تحصیل خود انصراف داده و بالاخره وی را در تاریخ سوم اسفند ۱۳۰۵ برابر با ۲۳ فوریه ۱۹۲۷ به پاریس در فرانسه جهت ادامه تحصیل منتقل میکنند. با اینکه صادق هدایت از استقرار در شهر پاریس خرسند به نظر میآمد، ولی ظاهراً غرضی در تحصیل از خود نشان نداد. مهمترین مسئلهای که بعداً سیل انتقاد را به روی این متفکر باز کرد، شاید گفت همان مقولهی خودکشیاش بود. که برای اولین بار یعنی حدود ۱۰ اردیبهشت ۱۳۰۷ رخ داد و در «ساموا» حوالی پاریس قصد کرد خود را در رودخانهی «مارن» غرق کند، ولی سررسیدن قایقی از فوت آن احتراز کرد و سپس چندین بار رشتهی تحصیلی خود را عوض کرد، ولی در هیچ کدام توفیقی حاصل نشد. فرجام در سال ۱۳۰۹ به تهران عزیمت نمود و در همان سال موفق به استخدام در بانک ملی ایران شد. در همین ایام گروه ربعه شکل گرفت که این گروه عبارت بودند از:
۱) بزرگ علوی
۲) مسعود فرزاد
۳) مجتبی مینوی
۴) صادق هدایت.
دوسال بعد یعنی در سال ۱۳۱۱ در بانک ملی استعفا داد و عازم شهر اصفهان شد و در اداره کل تجارت مشغول بکار گردید. یکسال بعد یعنی سال ۱۳۱۲ به شیراز سفری داشت و چند صباحی در خانه عمویش دکتر کریم هدایت اسکان گزید. یکسال بعد یعنی در سال ۱۳۱۳ صادق هدایت باز دست به استعفا در امور اداری زد و مجدداً در آژانس پارس وزارت امور خارجه اشتغال یافت. در سال ۱۳۱۴ باز از کار فعلی خود استعفا داد و در همین سال به سبب شکایت علی اصغر حکمت وزیر فرهنگ وقت به نظمیهی تهران احضار شد و به علت مطالبی که در کتاب وغ وغ ساهاب درج شده بود، مورد بازجویی و اتهام واقع شد. و از او تعهد کتبی گرفته شد که دیگر مطالبی را چاپ و منتشر نکند صادق هدایت باز در سال ۱۳۱۵ در شرکت سهامی کل ساختمان بکارگیری شد و در همین سال نیز عازم کشور هند شد و تحت نظر محقق و استاد هنری «بهرام گورانکل ساریا» زبان پهلوی را فرا گرفت. یک سال بعد یعنی در سال ۱۳۱۶ باز به تهران مراجعت نمود و در سال ۱۳۱۷ مجدداً در بانک ملی ایران مشغول بکار شد. و در همین جا بود که فعالیتهای هنری و فرهنگی آن گسترشی چشمگیر به خود گرفت. زیرا که در اداره موسیقی کشور به کار پرداخت و همکاری با مجله موسیقی را نیز استارت زد. و در سال ۱۳۱۹ در دانشکده هنرهای زیبا با سمت مترجم مشغول به کار شد. در سال ۱۳۲۲ همکاری با مجله ی سخن را آغاز نمود و در سال ۱۳۲۴ یعنی در ۱۳ آذر همین سال بر اساس دعوت رسمی دانشگاه دولتی آسیای میانه در ازبکستان عازم تاشکند شده و در تاریخ ۲۵ آذر به تهران مراجعت نمود و همکاری بامجلهی پیام نو نیز اتفاق افتاد. در همین سال بود که مراسم بزرگداشت آن نیز در انجمن فرهنگی ایران و شوروی برگزار شد. در سال ۱۳۲۸ از او دعوت بعمل آمد که در کنگرهی جهانی هواداران صلح حضور یابد. ولی بعلت مشکلات اداری در کنگره حاضر نشد. هدایت بالاخره در ۱۲ آذر سال ۱۳۲۹ عازم پاریس شد و در ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ در همین شهر به وسیله گاز به زندگی خود پایان داد. ولی با گذر ۴۸ سال از عمر خود اکتفا کرد و اکنون مزار او با شکل و شمایلی خاص که فقط نام و نام خانوادگی آن را نگاری به شکل گر به بر روی سنگی حک شده، در گورستان پرلاشز پاریس میباشد.
ب) هدایت وگرههای یک راز:
قبل ازاینکه به حوزه بحث راجع به صادق هدایت وارد شویم و مقولهی خودکشی آن را از نظر بگذرانیم، لازم میبینم که ابتدا تعاریفی متفاوت را از مقولهی خودکشی عنوان داریم که اگر چه در دیدگاه خیلیها باز کردن این مقوله مقرون به صلاح نیست، ولی خواه و ناخواه در جهت پیدایی و شکافتن گرههای هر رازی نیاز مبرم به شناخت از آن راز است و طبعاً خودکشی صادق هدایت نیز رازی است که هنوز هم گره کورههای آن باز نشده است.
تا آنجا که نگارنده این مقاله در فرهنگ لغات کنکاش داشتهام، شاید گفت که تعریفی برای واژههایی از قبیل خودرو، خودساز، خودستا، خودکار، خودکام و خودمختار برخورد میکنیم، ولی واژه خودکش یا خودکشی و یا با مواردی از این قبیل برخورد نداریم. لذا در جهت بهتر پرداختن به بحث میتوان گفت که خودکشی و یا به بیانی بهتر خودکش واژهای است ترکیبی که از خود وکشی و یا کش تشکیل شده است. خود به معنی وجود و بودن و یا غیر دیگری است. که البته همین خود در شکلگیری روند اجتماعی و عرفانی فرد بسیار حائز اهمیت میباشد. کش و یا کشی میتواند به معنی کشتن و یا از بین بردن باشد. بنابراین واژهی خودکشی به معنی خود را از بین بردن است و یا به زندگی و جان خود خاتمه دادن. مقولهی خودکشی نتنها در دیدگاه قرآن و آیین توحیدی امری پسندیده نیست، بلکه در بین فرهنگها و عقاید دیگر و مکاتب الهی و غیر الهی نیز جایگاهی ندارد. بنابراین خودکشی در دو زاویه محل وارسی است. نخست اینکه گرفتن جان خود نه از لحاظ معنوی و نه از حیث اجتماعی قابل بحث نیست. چرا که متولی جان از حیث دادن و گرفتن تنها متعلق به خداوند بارتعالی است و آیات قرآن نیز به صراحت به این مهم پرداخته است.
«بازگشت همه به سوی خداست» پس از نظر مکتب اسلام و کتاب مقدس قرآن این مقوله نه معقول است و نه میتوان منطقی باشد.
دوم اینکه انسان ابتدا موجودی است اجتماعی و در ثانی محکوم به زندگی بصورت اجتماعی است، مضاف بر اینکه اکثر قریب به اتفاق انسانها نیز به زیستن و لذت بردن ازمنویات دنیا توجه دارند و نه به مردن و رهایی به هر طریقی از دنیا و منویات آن. به بیانی انسان همیشه با امید و استفاده از ویژگیهای زیبای امید است و نه تحت تأثیر ناامیدی و غرق شدن در مرداب مخوف و عقیم آن. اما آنچه که میتواند در اندیشیدن و نضبح مقولهی خودکشی یک فرد یا درعدم اندیشیدن به این مقوله کمک کند، دلایل متعددی است. بدین سان که اولین دلیل عمده میتواند شکلگیری نوع افکار به بیانی نطفه بستن چارچوب فکری فرد باشد. یعنی اندیشه گیری از دیگران و آن اندیشه را الگوی خود در مناسبات اجتماعی قرار دادن که بسیار هم موثر و کارساز است. کما اینکه صادق هدایت نیز از این متد استفاده میبرد. صادق هدایت همان کسی است که بوف کور را مینویسد و از این نظر شاهکار آن به حساب میآید، ولی در مسخ و دیگر ترجمههای آن ما او را با چند نگاه متفاوت و البته زیر تأثیر دانشمندانی بسان سی زیف و کافکا میبینیم. کافکا با اینکه نویسندهای کمیاب و تازه فکری است، به طوری که معانی تازهای را برای زندگی و اجتماع خلق میکند، ولی نوع دنیای اندیشه و جاده فکری آن به شکلی است که طبعاً دیگران را به سوی خود میکشد. بنابراین واقف بودن به اندیشهی دیگران و از خود غافل شدن، در شکلگیری خیلی از حوادث فرد متأثر، مؤثر میافتد. نکته دیگر تأثیر محیط و فشارهای اجتماعی است که بیشتر سیل ناامیدی را به سوی افراد میکشاند و نه نسیم امید را. اما با دکوپاژ کردن شخصیت هدایت مبنی بر بی بهره بودن از امکانات و تسهیلات ویژه زندگی در مییابیم که این نویسنده از چنین دنیایی هم بدور بوده است، چرا که از کانون خانوادهای متمول و صاحب اصل و نسب اجتماعی و حکومتی بهره میجوید. اما از لحاظ روانشناسی میتوان گفت که صادق هدایت میتواند از عدم اعتماد بنفس برخوردار باشد، یعنی میتوان اذعان داشت که اگر چه از اندیشه و افکار بلندی برخوردار میشود، اما ریشههای روانی آن در حضور دیوی بنام خودکشی بیتأثیر نیست. صادق هدایت از طرفی فرزند آخر خانواده است و البته مرسوم است که فرزند آخر خانواده نیز در بین ما ایرانیان بسیار مورد توجه قرار میگیرد که از نظر روانشناسی توجه بیش از حد به کودک و یا فرزند باعث عدم اعتماد بنفس آن و عدم قدرت تصمیمگیری در امور زندگی میشود و ما از این طیف افراد کم نداریم. یعنی به بیانی در این نوع افراد نمیتوان فرهنگ خودساختگی و خودباوری را دریافت.
بنابراین بر شخصیت صادق هدایت دو نوع انتقاد سازنده وارد است. یکی اینکه استبداد و دیکتاتوری را رد میکند، ولی از طیف شخصیتهایی از قبیل اسکیزوئید و خود شیفه است. چه اینکه هم انزوا طلب است. و هم گوشهگیر و هم اینکه تمجید و تحقیر دیگران برایش فرق نمیکند. یعنی یک نوع بی تفاوتی نسبت به اجتماع پس با این وجود بی اعتنایی نسبت به دیدگاه و یا قضاوت دیگران با رعایت مسائل دموکراسی همخوانی ندارد. دوم روی آوردن به مکتب آنارشیسم و فاصله افتادن بین شخصیت قلم و شخصت فرد است.
لذا در چنین مواردی تصور متفکر این است که با رکود تفکر و اندیشه مواجه شده و به اصطلاح در دنیایی که میزید، دیگر چیز خاصی را برای گفتن نمیبیند. و در این جاست که چارهای جز رهایی از دنیا نمییابد. اما آن سوی قضیه نیز باید منصفانه قضاوت کرد. چون درخصوص چنین افرادی باید دقت لازم بخرج داد. یعنی ما باید بین قلم این نویسنده با افکار و رفتارهای شخصی آن تفاوت قایل شویم. تفاوت بدین معنی که شخصیت فردی واجتماعی فرد را جدا بررسی کرده وقلم و اندیشههای فرهنگی و هنری آن نیز به همین شکل. بنابراین چه بسا افرادی که نویسنده و یا شاعر و یا نقاش بسیار ماهری بودهاند و هنر آنها برای همیشه ماندگار بوده، اما شخصیت فردی و یا اجتماعی آنها هرگز با این هنر قابل قیاس نیست. لذا گرچه توازن رفتار و کردار فرد با قلم آن بسیار مهم و منتج است، اما دلیل بر آن نیست که کسی که از این دایره خارج باشد از دایره منطق و معیارهای انسانی بدور است. صادق هدایت را میتوان از طیف نویسندگانی به شمار آورد که از اندیشههای آن میتوان استفاده لازم برد و البته تأثیر قلم آن در زبان و ادبیات ایران بر کسی پوشیده نیست، بخصوص در رمان و شعر سپید و موج نوا که اکثر رماننویسان و شعرای ما به نحوی از افکار این نویسنده استفاده بهینه را بردهاند. بنابراین منطقی فکر کردن و پذیرفتن واقعیات یک شخص و یا تعریف و تمجید کردن از یک فرد خلاق به راحتی ممکن نیست، چه این که اگر این مهم مدنظر میبود، ما با آن اختلاف شدید در بین محمد علی جمال زاده بعنوان استاد و صادق هدایت بعنوان شاگرد مواجه نمیشدیم که بعدها همین اختلاف نیز پررنگتر میشود و جمالزاده نیز داستان دارالمجانین را بر علیه شاگرد مینویسد. لذا تعریف و تمجید کردن شهامت و گذشت خاصی را میطلبد که در رگ فرهنگ هر جامعهای یافت نمیشود. نکته دیگر خود صادق هدایت است که خودش خوب میداند که یک روزی صدا میزند و همهی اهل فرهنگ و ادب صدای آن را میشنوند، ولی با وجود اینکه این نویسنده همین کار را به انجام میرساند، اما در خویشتنداری خود وارزش و منزلت انسانی خویش قصور میکند و همین مسئله نیز باعث میشودکه سیل انتقاد به روی آن باز گردد. خودکشی صادق هدایت اگر چه به مقولهای بسیط و عمومی مبدل شده و شاید گفت شهرت خودکشی آن از آثارش بیشتر سمبل شده، اما این همان عدم باز کردن گرههای یک راز است.
بدین مفهوم که این نوع حرکت نه در قالب منطق میگنجد و نه در سیستم فرهنگ اصیل و ریشهدار یک فرد ایرانی. با این حال مهمترین ایراد به شخصیت فردی صادق هدایت همان خودکشی آن است که حتی خویشاوندان این نویسنده نیز دلیل قانع کنندهای برای این مهم نیافتهاند.
و علت اصلی آن نیز بازبرمیگردد به خود صادق هدایت که ایرانی الاصل است و البته دارای فرهنگ و اصالتی است که این فرهنگ و اصالت که خودکشی آن را در هیچ زاویهای نمیبیند.
ج) بررسی شخصیت صادق هدایت
طبیعی است که شخصیت هر نویسندهای با قلم آن باید یکی باشد. یعنی به بیانی همخوانی در شخصیت نویسنده و قلم آن امری ضروری است. و این مهم میتواند به دو دلیل عمده صورت پذیرد. ابتدا هر آنچه که نویسنده مینویسد باید با شخصیت آن تطابق داشته باشد. یعنی پایبند بودن نویسنده به آن چه که مینویسد، خیلی مهم است. خب خیلی از افراد نیز این گونه نیستند که آراء جامعه نیز نسبت به آنها منفی است. از این منظر نویسنده برای جامعه مینویسد، ولی اعتقاد راسخ به آنچه که مینویسد، بسیار حیاتی است. مثلاً میگویند شخصیت فلانی مضرر است و یا باجامعه همخوانی ندارد. که این خیلی مهم است. چرا که تعریف ما از شخصیت به معنی مثبت آن با این نوع دیدگاهها شکل نمیگیرد. یعنی وقتی میخواهیم شخصیت یک فرد را تعریف کنیم: ویژگیهای مثبت و متناسب آن شخص با اجتماع و محسنات آن نسبت به جامه و البته نوع رویکرد و واکنش آن در حق جامعه خیلی مهم است. ما نمیتوانیم در نوشتار کرنا بزنیم و در گفتار کمانچه و یا دهل.این تطابق و توازن بین نوشتار و گفتار باید رعایت شود.
لذا خود به راهی رفتن و قلم را به راه دیگری کشاندن در هیچ قاموسی نمیگنجد. بنابراین درباره آثار، اندیشهها، زندگی ومرگ صادق هدایت بسیار نوشتهاند.
ولی بنظر میآید در تحلیل روان شناسانه و روان کاوانه این نویسنده کمتر کوشیدهاند. و این نوع طرز فکر نشأت گرفته از دو دلیل عمده است. یکی این که از یک طرف همان طرفداران صادق هدایت هستند که هرگز سعی نکرده که سره را از ناسره جدا کنندو همیشه سعی بر آن داشته که بر سره اضافه نموده و از ناسره کم کنند و بیگمان این نوع حرکت نیز نمیتواند درست باشد. و دیگر مخالفین صادق هدایت هستند که آنها نیز اغلب در گسترش ناسره آن کوشیدهاند و هرگز به سره آن توجهی نداشتهاند. متأسفانه این مریضی یک نوع مریضی مسری و لاعلاج است که بر فرهنگ نقد و نقادی جامعه ما سایه افکنده است. اگر ما در تجزیه و تحلیل شخصیت هر کسی این طور قضاوت کنیم تردیدی نیست که در ابتدا خود نویسنده را و بعد فرهنگ نقد و نقادی را تضعیف وتعدیل کردهایم. راه درست این است که از این دو حوزه بیرون آمده و با نگاهی واقع بین و بی طرف مسائل را بررسی کنیم و تا زمانی که به این روش عمل نشود، شرایط قابل تغییر نیست یعنی به قول معروف «همان آش است و همان کاسه.»
لذا در بررسی شخصیت صادق هدایت نیز باز کم نگفتهاند. چه اینکه شخصیتهای گوناگونی را از چهارده شخصیت موجود در کانون روانشناسی را به این نویسنده نسبت دادهاند. بطوری که برخی بر دیس تایمی (کج خلقی) آن تأکید داشته و برخی دیگر او را آنارشیسم دانستهاند. برخی شخصیت اسکیزوئید (گوشهگیر و انزوا طلب) را برای او انتخاب کردهاند و برخی دیگر او را شخصیتی پارانوئید (بدبین) برشمردهاند. برخی او را نارسی سیستیک (خودشیفته). دانسته و برخی دیگر پرهیزگرا و وسواسی جبری. و برخی او را شخصیتی افسرده دانسته و برخی دیگر کمونیست و دهری پنداشتهاند. بنابراین ابتدا هر کدام از این شخصیتها را از نظر علوم روانشناسی مرور میکنیم و بعد در تطابق شخصیت صادق هدایت با این نوع شخصیتها نیز صحبت خواهیم کرد
۱) اسکیزوئید: اسکیزوئید به شخصیتهایی گفته میشود که اغلب گوشهگیری و انزوای اجتماعی را دوست دارند. چنین افرادی از برخوردهای اجتماعی و تعاملات اجتماعی خرسند نمیشوند و در ارتباطات اجتماعی نیز این نوع شخصیتها ناراحت میشوند. حالت عاطفی این نوع شخصیتها بسیار محدود و کند و البته سرد است. در نگاه دیگران این نوع شخصیتها عجیب نامتعارف گوشهگیر و تک رو قلمداد میشوند. و در مردان دو برابر زنان گزارش شده است. افرادی که از شخصیت اسکیزوئید برخورد دارند بیشتر جذب مشاغل انفرادی میشوند و شبکاری را بر روزکاری ترجیح میدهند و این بدین خاطر است که با افراد زیادی برخورد نداشته باشند. این نوع شخصیتها قابل تحمل در بین اجتماع نیستند. شوخطبعی و شاد و شنگلول بودن نیز در سیستم آنها یافت نمیشود. در سخن گفتن نیز هرگز پیش دستی نمیکنند و ممکن است استعارههای غریب به کار گیرند و صنایع ادبی نامعمول خلق کنند. این گونه شخصیتها نیز به شیوههای تازه زندگی بیشتر علاقه دارند به مانند مفاهیم متافیزیک، اشیای بی جان نهضتهای فلسفی و هنری و مواردی از قبیل گیاهخواری و خام خواری و ... را میتوان نام برد. در شخصیتهای اسکیزوئید علاقه به برخی حیوانات اعم از حیوانات و گیاهان بیشتر عشق میورزند.
ممکن است زندگی جنسی افراد دارای چنین شخصیتی در خیال و رویا نیز باشد. یعنی روابط جنسی را به وقت دیگری موکول میکنند. در چنین شخصیتهایی کمتر مقوله ازدواج شکل میگیرد به طوری که در راه دادن شریک به کاخ تنهایی خود جلوگیری میکنند.
۲) دیس تایمی (کج خلقی): دیس تایمی به شخصیتهایی گفته میشود که ترشرو و بدخلق و بداخلاق جلوه میدهند، اما این بدخلقی به منزلهی آن نیست که در دنیای علم و دانش عقباند، بلکه در نوع تعامل، آنها با افراد مشکلاتی را میآفریند. یعنی به بیانی خوشرویی و خوش مشربی و اخلاق خوب در دنیای اینگونه شخصیتها یافت نمیشوند.
۳) آنارشیسم: آنارشیسم یا شخصیت پوچگرا به افرادی گفته میشود که بیشتر به شخصیتهای اسکیزوفرنی نزدیک است. چه این که چنین تیپهایی نسبت به دنیا و منویات آن دلسرد میشوند و حتی نسبت به زندگی خود نیز بی تفاوت. آنارشیسم به مرحلهای میرسد که همه چیز را بی اساس و بی معنا میپندارد و یا به بیانی فرد در تعیین کردن ارزش و لذایز دنیا ضعیف است و مقولهی بی ارزشی را به ارزشهای دنیا بیشتر ترجیح میدهد. عدم بستن چهارچوب فکری و از شاخهای به شاخهی دیگر پریدن در شکلگیری این نوع تیپهای شخصیتی موثر است.
۴) پارانوئید (بدبین) پارانوئید یا بدبینی از امراض بسیار خطرناکی است که پیامد آن نیز در هر شکل وشمایلی در اختلال روح و روان فرد موثر میافتد. این نوع تیپ از شخصیتها نسبت به هر چیزی خوشبین نیستند بلکه بد بینند. و این بدبینی میتواند در اشکال متفاوت ظاهر شود. یعنی این بدبینی میتواند به دنیای مادی باشد و یا میتواند به یک شیء و یا حیوان و یا میتواند به خویش و یا خانواده خویش صورت پذیرد. پیامد این نوع تیپ شخصیتها باعث فاصله بین اجتماع و خویش میشود، به طوری که کارکردن و دیگر نیازهای اجتماعی به مانند ازدواج برای اینگونه افراد دشوار میشود.
۵) نارسی سیستیک (خودشیفته): از ویژگیهای تیپهای خودشیفته میتوان به اعتماد به نفس بالا، احساس استحقاق و برتری برخی رفتارها و نگرشهای باافاده و غرور آمیز، بی اعتنایی نسبت به قضاوت دیگران، تن ندادن به اصول و قواعد اجتماعی، به جوش آوردن خون دیگران مشکلات بین فرد و شغل طرد شدن از سوی دیگران و از دست دادن مهر و عاطفه دیگران تکانشی بودن گاه به گاه عدم چیره شدن بر خشم سرکارگذاشتن و دست انداختنی دیگران و آسیبپذیر بودن در بحبوحهی افسردگیهای میانسالی.
۶) وسواسی جبری: در بیان ویژگیهای این تیپ از شخصیتها باید گفت که در مردان بیشتر از زنان شیوع پیدا میکند. علایمی از قبیل محدود بودن هیجانات نظم وترتیب مداومت و پایفشاری سرسختی و یک دندگی و بلاتصمیمی. انعطافناپذیر بودن و شق و رق و رسمی و خشک بودن رفتار و کردار از مهمترین ویژگیهای این نوع شخصیتهاست.
۷) پرهیزگرا: پرهیزگرا نوعی شخصیت است که در استفاده از خیلی مسائل مالی و حتی اجتماعی و معنوی دوری میکند و چارچوب فکری خود را متناسب و همساز با خیلی از رفتارها و کردارهای اجتماعی نمیداند. این نوع تیپ شخصیتی تنها با مواردی ارتباط برقراری میکند که با روحیات فکری و اندیشهای آن همخوانی داشته باشد. فرد پرهیزگرا ممکن است، از خیلی از نیازهای اجتماعی و تعاملات اجتماعی نیز دوری جوید.
۸) کمونیست و دهری: این تیپ از شخصیتها بیشتر به افکار و اندیشه خود احترام میگذارند و البته در پایبند بودن به دیدگاه خود نیز بسیار جدیاند
برای اعتقاد خود اعتقادی بالاتر از آن نمیبینند ودر شریک دانستن یگانگی خدا نیز صاحب حرف و نظرند و به بیانی اندیشهها و افکار مادی را برتر از مسائل معنوی میدانند و جز چهارچوب فکری خود هیچ چهارچوبی را نمیپذیرد.
با این تعابیر میتوان گفت که صادق هدایت به نوعی در دنیای این گونه شخصیتها ظاهر شده است - چرا که وقتی مثلاً شخصیت آن را در دنیای اسکیزوئید بررسی مینمائیم، اکثر ویژگیهای این نوع تیپ شخصیتی با شخصیت صادق هدایت همخوانی دارد، به طوری که میتوان علاقه به همان شیوههای زندگی تازه اعم از مفاهیم متافیزیک و اشیای بی جان و مواردی از قبیل گیاهخواری و علاقه به حیوانات اشاره نمود. (به مانند علاقه وافر به گربهاش نازی)
و یا در ویژگیهای تیپهای خودشیفته نیز میتوان شخصیت صادق هدایت را تطبیق داد چرا که تن ندادن به قواعد واصول اجتماعی و مشکلات بین فرد و شغلی و یا بی اعتنایی نسبت به قضاوت دیگران از ویژگیهایی است که در شخصیت صادق هدایت نیز دیده میشود. مثلاً عوض و بدل کردن پایگاه شغلی خود که در سرگذشت نامه آن هم به چشم میآید، از مهمترین موارد است.
به هر روی صادق هدایت را در هر کدام از این نوع تیپهای شخصیتی میتوان دید و مشکل اساسی این نویسنده نیز همین است. چرا که شخصیتی چندگونه محور و چندگونه زبان دارد که همین ترافیک شخصیت باعث شده تا که شخصیت واقعی آن پیدا نشود از این منظر هدایت را باید چه از لحاظ گفتار و چه از حیث نوشتار یکی دانست. یعنی دو گفتهی ترازو نیز در این دو، کاملاً مساوی است ودیگر اینکه با توجه به بررسی تیپهای شخصیتی با شخصیت این نویسنده میتوان گفت که صادق هدایت از یک نوع سردرگمی فکری و شخصیتی نیز رنج میبرد، چرا که با وجود این که گفتار و نوشتارش همخوانی دارد، ولی در خیلی از موارد هم آن خودِ واقعی نیست و همین امر هم سبب شده تا که واقعیت این نویسنده پنهان و مهجور بماند.
نویسنده: عابدین پاپی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست