پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

آینده تا همیشه باقی است


آینده تا همیشه باقی است

آلتوسر در الجزیره, مارسی و لیون به تحصیل پرداخت او در ۱۹۳۹ در دانشگاه اکول نرمال سوپریر پذیرفته شد اما آغاز جنگ جهانی دوم تحصیلات دانشگاهی وی را در دچار وقفه ساخت

لویی آلتوسر فیلسوف و جامعه شناس فرانسوی است که مجموعه مقالات وی به نام های «در دفاع از مارکس» و «بازخوانی سرمایه» در سال ۱۹۶۵ تاثیر عمیقی بر اندیشه مارکسیستی در غرب داشته است. آلتوسر در ۱۶ اکتبر ۱۹۱۸ در الجزایر زاده شد.

پدرش چارلز آلتوسر مدیر بانک بود. او در خانواده ای کاتولیک بزرگ شد. آلتوسر در الجزیره، مارسی و لیون به تحصیل پرداخت. او در ۱۹۳۹ در دانشگاه اکول نرمال سوپریر پذیرفته شد اما آغاز جنگ جهانی دوم تحصیلات دانشگاهی وی را در دچار وقفه ساخت.

در ۱۹۴۰ آلمان ها شمال و شرق فرانسه را اشغال کردند و آلتوسر پنج سال را در بازداشتگاه اسیران جنگی سپری کرد. وی در ۱۹۴۸ از رساله دکترای خود درباره فیلسوف آلمانی هگل دفاع کرد. در همان سال به عضویت رسمی حزب کمونیست درآمد و در تمام طول عمر خود عضو حزب باقی ماند. نقش آلتوسر در شورش های دانشجویی ۱۹۶۸ فرانسه که رویداد بسیار مهمی در تاریخ فرانسه بود، بسیار ضعیف بود.

او در جهت ناامید ساختن دانشجویان از موضع رسمی حزب کمونیست فرانسه حمایت کرد و وضعیت موجود را اساساً وضعیتی انقلابی ندانست. بعدها دیدگاه او تغییر کرد و با تاکید بر فضای برادرانه موجود در خیابان ها، حزب کمونیست را به از دست دادن ارتباط خود با توده های دانشجویی در انقلاب محکوم کرد.

در ششم نوامبر ۱۹۸۰ آلتوسر زن خود را کشت وی به دلیل افسردگی شدید و مشکلات روانی به جای زندانی شدن تا سال ۱۹۸۳ در بیمارستان روانی بستری شد. او در سال های پایانی زندگی خود در شمال پاریس در انزوا می زیست و تنها تعداد معدودی از دوستانش را ملاقات می کرد. آلتوسر سرانجام در اثر سکته قلبی در ۲۲ اکتبر ۱۹۹۰ درگذشت.

آلتوسر به عنوان یک متفکر مارکسیست به بازخوانی مارکس پرداخت و سعی داشت وی را از دگماتیسم شوروی و تفاسیر انسانگرایانه نجات دهد. مجموعه مقالات او درباره مارکس که در کتاب «برای مارکس» چاپ شد متن پایه ای و بنیادی مکتب «مارکسیسم ساختارگرا» محسوب می شد. مارکسیسم از نظر آلتوسر نه یک ایدئولوژی و نه یک جهان بینی بلکه یک علم انقلابی یا در تحلیل نهایی «علم جامعه» بود.

به اعتقاد آلتوسر همانگونه که تاسیس علم ریاضیات توسط تالس منجر به شکل گیری فلسفه افلاطونی شد، همانگونه که تاسیس علم فیزیک توسط گالیله فلسفه دکارت را پدید آورد تاسیس علم تاریخ توسط مارکس نیز منجر به شکل گیری فلسفه جدید نظری و عملی انقلابی شد که فلسفه مارکسیستی یا ماتریالیسم دیالکتیک نامیده می شود.

به نظر آلتوسر مارکس در سال های ۱۸۴۵-۱۸۴۴ با گسست معرفت شناسانه وارد دوران جدید حیات خود به عنوان نظریه پرداز علمی شد. او با رها کردن نگاه انسانگرایانه اولیه خودکه از فوئر باخ و هگل اخذ کرده بود، دیدگاهی ساختارگرایانه را در نظریه تاریخ که مشتمل بر فرآیند فاقد فاعل انسانی بود، اتخاذ کرد.

آلتوسر روش «مطالعه نشانه ای» خود را که مشتمل بر تحلیل ساختارهای عمیق موجود در زیر سطح متن بود با تاثیرپذیری از ساختارگرایان و تا حدودی فروید پدید آورد. آلتوسر همچنین برخی از مفاهیم روانکاوانه دوست خود ژاک لاکان روانکاو فرانسوی را نیز مورد استفاده قرار داد.

آلتوسر در تحلیل فرآیند توسعه علم به موضع توماس کون در کتاب «ساختار انقلاب های علمی» نزدیک شد. دین مارکس به هگل واقعیتی آشکار است اما آلتوسر تلاش کرد تا نشان دهد که اندیشه مارکس اساساً ضدهگلی است. ساختارهای بنیادی دیالکتیک مارکسیستی و هگلی کاملاً با یکدیگر تفاوت دارند.

در فلسفه ایده آلیستی هگل، جهان تحقق روح مطلق است. اما در تحلیل مارکسیستی زیربنای اقتصادی و روبنای سیاسی و ایدئولوژیک است که کل جهان اجتماعی را شکل می دهد که ساختار اقتصادی در تحلیل نهایی عامل تعیین کننده است. آلتوسر برخلاف مارکسیست های ارتدوکس و جبرگرایان اقتصادی بر استقلال نسبی روبنای سیاسی- ایدئولوژیک و دولت از طبقه مسلط اجتماعی (سرمایه داران) و زیربنای اقتصادی تاکید داشت.

آلتوسر با نگارش اعترافات خود در کتاب «آینده تا همیشه باقی است» تلاش کرد دیوار سکوتی که وی را احاطه کرده بود متلاشی کند آنچه که وی در این اتوبیوگرافی نوشته، مطمئناً روانکاوان او را راضی ساخته است. او در این کتاب ادعا کرده که به مادرش علاقه ادیپی داشته است. به مدت یک ماه در انگلیس به دزدی کالا از مغازه ها می پرداخته و اینکه همواره نگران بوده که مبادا نوشته هایش او را همچون فردی شیاد و فیلسوفی که تقریباً هیچ چیز درباره تاریخ فلسفه یا مارکس نمی داند معرفی کنند.

آلتوسر در این کتاب می پذیرد که نوشته هایش علاوه بر اندیشه های صحیح دربر دارنده توهماتی نیز هستند.

● ایدئولوژی از دیدگاه آلتوسر

لویی آلتوسر با بهره گیری از آرای ژاک لاکان شیوه عمل «ایدئولوژی» را در جامعه درک می کرد. به همین معنا وی در تعریف مفهوم ایدئولوژی از مارکسیست های اولیه فاصله گرفت. در مدل اولیه مارکسیستی (آنچه که خود مارکس نیز بدان معتقد بود)، ایدئولوژی پدیدآورنده آگاهی کاذب محسوب می شد. آگاهی کاذب، درک نادرست شیوه عمل جهان است.

به عنوان مثال پنهان شدن این واقعیت که کالاهایی که در بازار آزاد به فروش می رسند نتیجه استثمار کارگرانی هستند که آنها را تولید کرده اند ناشی از آگاهی کاذبی است که در انسان ها پدید می آید.

به اعتقاد آلتوسر مارکس «ایدئولوژی» را همچون سازه ای خیالی به کار می برد. با اینکه آلتوسر همچون لاکان دسترسی انسان به شرایط واقعی حیات را با توجه به وابستگی او به زبان غیرممکن می دانست اما معتقد بود که با بهره گیری از رهیافت های علمی صحیح و دقیق به جامعه، اقتصاد و تاریخ حداقل می توان فرآیندهای پیچیده شناخت را که موجب تسلط ایدئولوژی بر ما می شوند شناسایی کرد.

آلتوسر در باب ایدئولوژی بر اندیشه تعدادی از متفکران بزرگ مارکسیست همچون شانتال موفه، ارنستو لاکلاو، اسلاوی ژیژک و فردریک جیمسون نیز تاثیر گذاشته است.مارکسیست ها ایدئولوژی را کاذب دانسته و آن را عامل پنهان کننده جهان واقعی می شمارند. آلتوسر در نقطه مقابل ایدئولوژی را انعکاسی از جهان واقعی نمی داند بلکه به نظر او ایدئولوژی نمایانگر رابطه خیالی افراد با جهان واقعی است. به زبان دیگر ما به دلیل وابستگی به زبان برای ایجاد «واقعیت» مان همواره در درون ایدئولوژی قرار داریم؛ ایدئولوژی های مختلف در واقع تصاویر متفاوتی از واقعیت اجتماعی و خیالی ما هستند نه تصویری از خود واقعیت.

به اعتقاد آلتوسر ایدئولوژی دارای حیات مادی است. زیرا هر ایدئولوژی همواره در درون دستگاهی (Apparatus) قرار دارد، دستگاهی که اعمال مشخصی را انجام می دهد. ایدئولوژی همواره خود را در قالب کنش ها و اعمالی خاص متجلی می سازد. به عنوان مثال اعمالی چون مناسک و رفتارهای قراردادی از این جمله اند.

هدف اصلی ایدئولوژی تبدیل افراد واقعی به سوژه ها است. ایدئولوژی آنچنان در ساختن سوژه ها قدرتمند است که واقعیت ما را شکل داده و بنابراین از نظر ما واقعی و روشن است. آلتوسر مثالی را ذکر می کند؛ اگر پلیس فردی را در خیابان با فریاد «آهای تو،» مورد خطاب قرار دهد، فردی که مورد خطاب قرار گرفته به سمت پلیس برمی گردد با همین چرخش فیزیکی ۱۸۰ درجه ای او به یک سوژه تبدیل می شود.

آلتوسر با اینکه این نظر را مطرح می کند که فرد هنگامی که سوژه می شود وارد ایدئولوژی می گردد، در عین حال معتقد است که «سوژه شدن» حتی قبل از تولد فرد نیز حاصل می شود. این گزاره تناقض آمیز است. آلتوسر این نقد را می پذیرد اما می گوید که یک فرد همواره سوژه است حتی پیش از آنکه متولد شود، این یک واقعیت روشن است که برای همه آشکار بوده و متناقض نیست.

این امر مسلم است که یک بچه پیش از متولد شدن حداقل نام پدر خود را خواهد داشت و بنابراین هویتی دارد که غیرقابل جایگزینی است. بچه قبل از تولدش همواره یک سوژه است که این «سوژه شدن» در او توسط ترکیب ایدئولوژیک خانوادگی و مشخصی انجام می گیرد.

بابک حقیقی راد