سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

دغدغه های این روزهای ستاره اسکندری


دغدغه های این روزهای ستاره اسکندری

ساختن خانه سالمندانی مخصوص بازیگران یکی از دغدغه​های من است سن دغدغه اکثر بازیگران است, چون بالاخره یک روزی تنها می​شوند و سرنوشت​شان تنهایی است, از آنجایی که فکر می​کنم آخر و عاقبت خود من هم تنهایی است

● با پیری چه کنیم

ساختن خانه سالمندانی مخصوص بازیگران یکی از دغدغه​های من است. سن دغدغه اکثر بازیگران است، چون بالاخره یک روزی تنها می​شوند و سرنوشت​شان تنهایی است، از آنجایی که فکر می​کنم آخر و عاقبت خود من هم تنهایی است. دوست دارم جایی برای دوران پیری داشته باشم. چون تا زمانی که جوان هستیم می​توانیم کار کنیم و زندگی را بچرخانیم. اما باید این فرهنگ نهادینه بشود و بازیگران جوان نیز یاد بگیرند، بخشی از درآمد خود را کنار بگذارند و برای ساختن این خانه سالمندان صرف کنند، باید آینده​نگری داشته باشند.

● شرکت در خیریه​ها تلنگری به من می​زد

در روزگاری که آرامش هر زندگی جای خود را به یک شتاب​زدگی بزرگ داده و گاهی انسان حتی دلیل زندگی کردن خود را فراموش می​کند و فقط شب را به صبح و صبح را به شب وصل می​کند،​ وقتی در جشن​های خیریه شرکت می​کنم فرصت این را پیدا می​کنم که کمی بنشینم و فکر کنم با دیدن کودکان سرطانی از خداوند شرمنده می​شوم و از اینکه سلامت هستم خداوند را شکر می​کنم. به جای نداشته​هایم به داشته​هایم فکر می​کنم و از اینکه زده هستم، سلامتم و می​توانم یک حضور موثر فرهگی داشته باشم از خداوند تشکر می​کنم. نمی​دانم چرا اکثر اوقات، اضطراب به جای خود زندگی بر ما حاکم می​شو و همیشه به خاطر چیزهایی که نداریم مشغول دویدن هستیم، در صورتی که این رسم و ذات زندگی نیست.

● ازدواج یک اتفاق است

ازدواج هیچ وقت دغدغه من نبوده است. زیرا معتقدم که یک اتفاق است و به زمان خودش رخ خواهد داد. از طرفی گاهی فکر می​کنم، در حرفه ما ازدواج می​تواند کمی به حق طرف مقابل اجهاف کند، زیرا کار ما به گونه​ای است که گاهی شرایطی اتفاق می​افتد که مجبوریم روزها در منزل نباشیم و یا وقتی شب کاریم، شب​ها در کنار خانواده حضور نداشته باشیم. این شرایط برای همسر و فرزند کمی مشکل است. ولی به طور کلی مشکلی با ازدواج ندارم.

● خواب

همیشه آرزو می​کنم کاش می​توانستم کمی بیشتر بخوابم. اصولا روزگاری شده است که فکر می​کنم. انسان فقط در خواب می​تواند به آرامش برسد و این آرامشی که در خواب به وجود می​آید، در جای دیگری نمی​توان پیدا کرد. گاهی وقتی صبح​ها چشمم را باز می​کنم، با خودم می​گویم خدایا باز یک روز دیگر شروع شد.

● برنامه ریزی خوب

اصولا همیشه نگران برنامه​ریزی منظم هستند. گاهی اوقات خواهرزاده​ام به من سپرده می​شود و شاید از چند روز قبل دغدغه اصلی من، برنامه​ریزی کردن برای بودن در کنار او و شادکردن او باشد. دوست دارم طوری برنامه​ها را طراحی کنم که از آنها لذت ببرد بتوانند به نحو احسن با من همراهی کند.

● ساختن یک برج

یکی از بزرگترین دغدغه​های ذهن من ساختن یک برج بزرگ برای زوج​های جوانی است که خانه ندارند. به خدا شعار نمی​دهم، دوست دارم برجی بسازم و این امکان را برای زوج​های جوان فراهم کنم که بتوانند ۴،۵سال اول زندگی خود را بدونه اینکه اجاره خانه بدهند، در آنجا ساکن شوند، تا کم​کم بتوانند پول پس​انداز کنند و برای خود یک زندگی آرام بسازند.

● دیدار از دوستان

گاهی زندگی چنان مرا مشغول می​کند و چنان دچار روزمرگی می​شوم که حتی فرصت نمی​کنم به دوستان صمیمی و نزدیکم زنگ بزنم و یا به دیدن آنها بروم. به همین دلیل وقتی به جشن​ها و یا برنامه​های خاصی مثل خیریه​ها و ... شرکت می​کنم، دائما فکر می​کنم که باید به چند تن از دوستانم زنگ بزنم و از آنها بخواهم تا با من در این جشن شرکت کنند تا بتوانیم دیداری هم تازه کنیم.

● وای ترافیک

هر موقع قصد دارم از خانه خارج شوم غصه ترافیک، بزرگترین غول ذهن من می​شود. واقعا از ترافیک عاصی هستم. گاهی با خودم فکر می​کنم چرا باید جمعه و یا روزهای تعطیل خیابان​ها اینقدر شلوغ باشد و ما همیشه باید زمان زیادی از وقت خود را در ترافیک بگذاریم.

● خدایا پول بریز

دوست دارم یک کیسه بزرگ پول از آسمان بریزد جلوی پای من. پول​ها را بردارم و دیگر هیچ وقت کار نکنم، با این پول زیاد یک امکانات رفاهی اولیه برای خودم فراهم کنم و بقیه عمر را از زندگی لذت ببرم. اگر خدا یک کیسه پول به من بدهد تا مجبور نباشم کار کنم، قول می​دهم برای دیگران هم موثر باشم و تا حد توانم به آنها کمک کنم.

پردیس زندگی من

اختصاصی مجله اینترنتی برترین ها Bartarinha.ir



همچنین مشاهده کنید