یکشنبه, ۱۷ تیر, ۱۴۰۳ / 7 July, 2024
مجله ویستا

از دست دادن ریموت كنترل, سخت است


از دست دادن ریموت كنترل, سخت است

در یك آگهی تبلیغاتی زن میانسالی كه مادر یكی از دو زوج جوان است, شگفت زده از كیفیت كالای مورد نظر برنج و چای از زن جوان در مورد مارك كالا و نحوه تهیه و غیره و ذلك سئوال هایی می پرسد و زن جوان كه برخلاف معمول دقت كنید كه این برخلاف معمول بودن قرار است باعث جذابیت آگهی باشد در جریان این نكات كلیدی كدبانوگری خانه نیست هر بار با استیصال همسرش را صدا می زند و از او جواب می خواهد و مرد خانه هم با ذكر جزئیات ما را به این نتیجه می رساند كه در واقع بر خلاف معمول, او در جریان امور آشپزخانه است نه خانم جوان

ایده اصلی این آگهی تبلیغاتی، استفاده از تكنیك آشنایی زدایی است. كلیشه های آشنای ما- و حتی بقیه آگهی های تبلیغاتی- می گوید این زن خانواده است كه باید در آشپزخانه باشد و از مارك مواد غذایی، نحوه تهیه آن، شیوه پخت آن و... با خبر باشد و این آگهی با تاكید طنزآمیز در یك تیزر آمیخته با طنز طور دیگری از زندگی را به ما نشان می دهد.

اما این زندگی متفاوت از ذهنیت جامعه آن طور كه آن آگهی نشان می دهد به ظاهر وضعیت كمیكی است. اصلاً گذشتن مردان از درگاه آشپزخانه هر وقت دست مایه كاری شده، پدیدآورنده قصد داشته لحظه كمیكی بیافریند.

از طرف دیگر گذشتن زن ها از درگاه خانه و ورودشان به حوزه های قدرت مردانه همیشه آن قدر با مقاومت رو به رو بوده كه موقعیت های تراژیك آفریده است.

در طول تاریخ گمان نمی كنم به در ورودی جایی این نوشته را چسبانده باشند كه ورود زن و سگ ممنوع (چنان كه در مورد سیاه ها در قرن نوزدهم و بخشی از قرن بیستم معمول بود) ولی عملاً از ورود آنها به بسیاری از حوزه های سیاسی- اجتماعی و فرهنگی جلوگیری شده است. اصلاً هر جا پای منابع قدرت در میان بوده و هست لزوم حضور زنان مورد تشكیك قرار می گیرد. در قوانین حاكم بر منابع سه گانه قدرت یعنی ثروت، قدرت و دانایی همیشه زن ها نادیده گرفته شده اند یا با قید تبصره هایی از ورود آنها جلوگیری شده یا به نحوی از انحا ورود آنها محدود شده است.

ویرجینیا وولف در مقاله مشهورش با عنوان «اتاقی از آن خود» (كه حالا به صورت یك كتاب در دسترس است) به تجربه ای اشاره می كند كه ضمن آن برای یافتن پاسخ یك سئوال نیاز پیدا كرده به كتابخانه دانشگاه سر بزند و از ورود او جلوگیری شده است: ...بلافاصله آقایی مهربان، سفید مو و معترض ...جلو من ظاهر شد و همان طور كه مرا عقب می راند آهسته عذرخواهی كرد و گفت كه بانوان تنها در معیت یكی از اعضای دانشگاه یا ارائه معرفی نامه اجازه ورود به كتابخانه را دارند.

ویرجینیا وولف هم چاره ای جز عقب نشینی نداشته چون می گوید: ناسزا گفتن یك زن به كتابخانه ای مشهور با بی اعتنایی كامل كتابخانه مشهور روبه رو خواهد شد.

البته از آن روزگار تا امروز اوضاع جهان تغییرات زیادی كرده. در همان روزگار ویرجینیا وولف بود كه زن ها توانستند حق رای به دست آورند اما به هر حال نفوذ به هر حوزه ای كه با سنت های جامعه پدرسالار اداره می شود مستلزم مبارزه طولانی و گاهی جانفرسا بوده است.شاید یك وجه این جریان كه زن ها به آسانی ورود مردها را به آشپزخانه پذیرفته اند این باشد كه بگویند: ببینید آقایان! از دست دادن ریموت كنترل خیلی هم سخت نیست. فقط كمی ناگوار است!

اما سنت های جامعه پدرسالار با صلابت سر جای خودشان نشسته اند و فقط با مبارزه طولانی و مداوم ممكن است كمی از جایشان تكان بخورند. هر چند چنان كه می بینیم اتفاق هایی دارد می افتد. برای مثال در حوزه سیاست و قدرت تا پیش از این اگر گردهم آمدن سران كشورهای مختلف به معنای هم نشینی مردان سیاست بود اما این روزها حضور زنانی كه معمولاً با انتخاب مردم به ریاست قوای سیاسی كشورشان رسیده اند باعث شده در عكس یادگاری كت و شلوار پوش های سیاسی چند لكه صورتی و سفید هم دیده شود. زن هایی كه با كت و دامن های رنگی فضای مردانه را شكسته اند.

در حوزه قدرت اقتصادی گرچه الزامات اداره اقتصاد خانواده و ارزان تر بودن نیروی كار زنانه قرن ها است ایجاب می كند زن ها نیز وارد چرخه اقتصاد جامعه شوند اما همچنان قوانین مالكیت در بسیاری از نقاط جهان به نفع مردها است. ویرجینیا وولف در همان مقاله اش با اشاره به وضعیت اقتصادی زنان عصر ویكتوریا می گوید:... در وهله نخست كسب درآمد برای آنها غیرممكن بود و در وهله دوم اگر هم ممكن بود قانون آنها را از حق تملك پولی كه به دست می آوردند محروم كرده بود...

در عصر جدید و در جاهایی از دنیا كه بسیار متفاوت از انگلستان عصر ویكتوریا هستند، قوانین ارث و دیه نمونه هایی هستند كه تداوم سلطه مردانه بر منابع ثروت را نشان می دهند.

در حوزه سوم قدرت یعنی حوزه دانایی همچنان مردها بیشترین كاربران منابع اطلاعاتی هستند. گمان نكنم در این روزگار كتابخانه ای وجود داشته باشد كه مانند دوران ویرجینیا وولف از ورود بانوان جلوگیری كند اما هنوز قوانین و موانعی هستند كه دسترسی زنان را به اطلاعات محدود می كنند. طرح تفكیك جنسیتی رشته های دانشگاهی كه هرازچندی سروصدای آن در میان جامعه ایرانی می پیچد و واكنش برمی انگیزد یكی از اینها است. گو اینكه اشتغال خارج از خانه و كارهای خانگی كه طبق یك قاعده فرهنگی كار زنانه به شمار می روند باعث می شوند زن ها عملاً فرصت دسترسی به آنها را از دست بدهند.

تغییر فرهنگ حاكم بر جهان كار دشواری است هر چند غیرممكن است. تعداد آنهایی كه فكر می كنند این تغییر فرهنگی با تولید فرهنگ تازه آن هم به دست آفرینندگان فرهنگ و هنر ممكن است كم نیستند اما این مشكل فرهنگی این بار هم سروكله اش پیدا می شود كه چطور ممكن است كسانی با ذهنیت پدرسالار بتوانند با تولید آثار فرهنگی كمكی به تغییر همین ذهنیت بكنند؟ دست كم نگاهی به دو نمونه ایرانی زندگی روشنفكری نشان می دهد پیش از هر چیز باید تلاش كرد ذهنیت سنتی روشنفكران را در برخورد با زن اصلاح كرد سپس به تغییر جامعه با واسطه تولیدات فرهنگی آنها امید بست. برای پی بردن به عمق فاجعه ای كه دربرخورد با مردان روشنفكر در مسئله زن و زندگی با آن مواجه هستیم پیشنهاد می كنم نامه های سیمین دانشور به جلال آل احمد و نامه های فروغ فرخزاد به پرویز شاپور را با این نگاه بخوانید. خوشبختانه یا متاسفانه از روشنفكران معاصرتر فعلاً سندی در دست نداریم پس آنها هنوز فرصت دارند نامه هایشان را بسوزانند!

معصومه ناصری