جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

اقتصاد, علم سرزنده و پر از احساسات


اقتصاد, علم سرزنده و پر از احساسات

خانم داین کویل نویسنده این مقاله می گوید اقتصاد, رشته علمی هیجان انگیز با ایده های بدیع است که بسیار فراتر از کلیشه های خشک و بی روح ادعایی منتقدانش پیش رفته است

خانم داین کویل نویسنده این مقاله می‌گوید اقتصاد، رشته علمی هیجان‌انگیز با ایده‌های بدیع است که بسیار فراتر از کلیشه‌های خشک و بی‌روح ادعایی منتقدانش پیش رفته است.

داین کویل مدیر بنگاه مشاوره اقتصادی «اقتصاد روشنگرانه» است. او عضو کمیسیون رقابت انگلستان و استاد مدعو در دانشگاه منچستر است. در بین کتاب‌های وی می‌توان «روابط جنسی، مواد مخدر و اقتصاد: مقدمه‌ای نامتعارف بر علم اقتصاد» (موسسه تکسر، ۲۰۰۲) و «جهان بی‌وزن: راهبردهایی برای مدیریت اقتصاد دیجیتال» (انتشارات دانشگاه MIT، ۱۹۹۸) نام برد. یکی از جدیدترین کتاب‌های وی «علم سرزنده: آنچه اقتصاددانان واقعا انجام می‌دهند و چرا اهمیت دارد» (انتشارات دانشگاه پرینستن، ۲۰۰۷) است.

آیا با این عبارت موافقید؟ «اقتصاددانان باید مسوولیت تخریب و زوال کیفیت زندگی را بپذیرند. چون آنها با اصطلاحات مادی و بی‌ذوقی که درباره رفاه شخصی و ملی به کار می‌برند به ویرانی جهان طبیعی، مغشوش گشتن فناوری با فرهنگ، تبدیل هنر به پول، زمان به بهره، روابط جنسی به صور قبیح، دوستی‌ها به سود بردن و آزادی به خرید کردن کمک کرده‌اند و نسل‌هایی را به هرز داده‌اند؛ چون فقط به آنها آموخته شده است فقط از جنبه‌های پولی به قضایا فکر کنند یا به گفته شوپنهاور هدف از وجود و زندگی را گم کرده‌اند.»

اگر این طور است همراهان بسیار زیادی دارید. اینها را نویسنده جیمز بوچان در مجله پراسپکت (فقر علم اقتصاد، دسامبر ۱۹۹۵) نوشت و به سرزنش اقتصاددانان پرداخت. او به نمایندگی از سوی کسانی برخاست که نظرات افراطی درباره علم اقتصاد داشتند و مکرر در ژورنال‌های سیاسی و ادبی پیدا می‌شد. حتی تایمز مالی هر چند مدت یک بار در خجالت دادن اقتصاددانان زیاده‌روی می‌کرد. یک ستون در سرمقاله این روزنامه که فیلیپ بال نوشت (خیالپردازی‌های عجیب و غریب از یک علم بسیار ویژه، ۲۹ اکتبر ۲۰۰۶) همین نکته را مطرح کرد: اقتصاددانان نظرات خشک و بی‌روح درباره ذات و سرشت انسان دارند، از هر آنچه که به زندگی غنا می‌بخشد و آن را پیچیده می‌سازد در می‌گذرند و همه چیز را به محرک و انگیزه سودجویی تقلیل می‌دهند.

منتقدان خبره از تشکیلات اقتصاد، از قبیل اقتصاددانان بااستعداد و زیرکی مثل دیدری مکلاسکی و پل اورمراد چنین ادعایی دارند.

اورمراد در کتاب ۱۹۹۸ خود «اقتصاد پروانه‌ای» می‌گوید «ما روی ریاضیات مهندسان قرن نوزدهمی متمرکز شده‌ایم» و این «ریاضیات ماشینی‌شده» نمی‌تواند از عهده حل معضلات و تعاملات اجتماعی برآید. هر دو نفر در بین گروه اقتصاددانان «دگراندیش» هستند که احساس می‌کنند در محاصره و سرکوب شدید اقتصاد جریان اصلی قرار گرفتند.آنچه واقعا درباره این مجموعه ادعاهای ماندگار و مکرر– که علم اقتصاد واقعیت را نادیده گرفته یا به شدت ساده‌سازی می‌کند، بر اساس برداشت نادرست از طبیعت انسانی است، فقط درباره پول است، فکر می‌کند جهان مثل ماشین کار می‌کند- بسیار نامانوس است، نادرست بودن آنها است. کسانی که چنین ادعاهایی مطرح می‌کنند هیچ کتاب اقتصادی منتشر شده از ۱۹۸۰ به این سو را نخوانده‌اند. کاریکاتور هرگز مظهر همه واقعیت با دقت تمام نبوده است؛ اما نسلی کامل از تحقیقات آن را کاملا غیرقابل تشخیص ساخته است.

خوشبختانه مدتی است که روزنامه‌ها پوشش وسیعی به مطالب ژورنال‌های عملی با حوزه‌های پژوهشی می‌دهند که روشن می‌سازد اینک اقتصاد اصلا آن چیزی نیست که تا پیش از این تصور می‌شد. یک نمونه از بسیاری مثال‌ها: ماهیت نهادهای سیاسی و اجتماعی در قلب بسیاری از شاخه‌های علم اقتصاد قرار دارد شامل بررسی توسعه اقتصادی، اقتصاد صنعتی و حکمرانی شرکتی، نظریه رشد و اقتصاد سیاسی. چندین جایزه نوبل اقتصاد به کسانی داده شده که کارهایشان بر واقعیت‌های نهادی تاکید داشت؛ از قبیل ستارگانی مثل جوزف استیگلر (بر نقش وجود تفاوت در میزان اطلاعاتی که مردم دارند تاکید کرد و اینکه چگونه باعث ایجاد نهادهایی از قبیل نسق‌داری در کشاورزی می‌شود.)

● آزمون و محک واقعیت

دو پرسش مطرح می‌شود. چرا غیراقتصاددانان چنین نگاه تحقیرآمیزی به موضوع علم اقتصاد دارند که با توجه به شواهد بی‌شمار رنگ می‌بازد؟ و چرا باید اقتصاددانانی مثل من به اینها اهمیت بدهند؟

در مورد پرسش دوم، پاسخ این است که انتقادات مرسوم، زمینه را برای این نگاه عامه‌پسند فراهم می‌کند که اقتصاددانان با اینکه در مسیر اشتباهی قرار گرفتند؛ اما بسیار قدرتمند هستند: پیشقراولان شریر سیاست عمومی. این خطر هست که افکار عمومی، با نفوذ اقتصاد در سیاست عمومی به دشمنی برخیزد- در زمانی که تجدید حیات پنهانی علم اقتصاد طی بیست سال گذشته یا بیشتر، نقش بالقوه آن در کمک به سیاست عمومی را افزایش داده است.

در انگلستان، تعداد زیادی اصلاحات و نوآوری‌های مهم نهادی ایجاد شده است که از مردم می‌خواهد به علم اقتصاد اعتماد کنند- کمیته سیاست پولی بانک مرکزی انگلیس، کمیسیون مستقل رقابت، ارزیابی‌های مبتنی بر شواهد از اصلاح خدمات عمومی، حراج‌ها، اجرای قیمت‌گذاری ترافیک و بسیاری موارد دیگر. به لطف اثرات کامپیوترها و مجموعه داده‌ها طی بیست سال گذشته، اصلاحات بسیار دیگری وجود دارد که توان بهبود سیاست‌ها بر اساس حجم انبوه شواهد دقیق را دارد.

اگر رای‌دهندگان به تصمیم‌گیری اقتصادی فنی پشت چنین سیاست‌هایی بی‌اعتماد شوند کیفیت نتایج به شدت افت خواهد کرد. درباره پرسش نخست چه داریم بگوییم- چرا مردم هنوز و پس از این همه سال از ما بدشان می‌آید؟ ما قطعا خودمان تقصیر زیادی در این مورد داشته‌ایم. اقتصاددانان معمولا در برقراری ارتباط و گفت‌وگو خیلی بد عمل می‌کنند و در تشخیص نیاز به وصل شدن به افکار عمومی به شیوه جدید عقب‌تر از دانشمندان طبیعی هستند؛ اما به باور من مشکل اصلی به اکراه بسیاری از مردم برمی‌گردد که نمی‌خواهند بپذیرند رفتار انسانی را می‌توان به نحو مناسبی مدل کرد؛ یعنی با چند قاعده نسبتا ساده می‌توان رفتارها را در سطحی کلی به حد کفایت تبیین کرد.

دیوید هیوم، یکی از نخستین اقتصاددانان بود که چنین دستور کار اصیلی را هنگام دفاع خویش از «علم درباره ماهیت بشر» مطرح کرد و اقتصاد امروزی به این برنامه روشنگری افکار برگشته است. من (همان‌طور که در کتابم «علم سرزنده» استدلال کردم) معتقدم علم اقتصاد شیوه اندیشیدن منحصرا قدرتمندی درباره جامعه و اینکه چگونه افراد در بستر اجتماعی دست به انتخاب می‌زنند، ارائه می‌دهد. سایر رویکردها، رویکردهای مربوط به سایر علوم اجتماعی یا تاریخ یا ادبیات و موسیقی، نیز معتبر هستند- و احساس می‌کنم نیازی به کنار گذاشتن آنها نیست؛ اما فقط علم اقتصاد با مدل‌های مبتنی بر انتخاب خود است که بر هزینه‌های فرصت و بده-بستان‌هایی تاکید می‌کند که به ناچار از واقعیت‌های اجتماعی و فیزیکی زندگی ما به وجود می‌آید.

داین کویل