دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
از من گذشتن ما شدن
دریادلان، دریادلان دریادلی پیدا شده،
از تن گذشته جان شده، از «من» گذشته «ما» شده
خورشید دیگر گشته و از شرق دیگر سر زده
جان سوخته، افروخته، تنهایی تن ها شده،
با گفت وگوی مردمی، با جست وجوی گندمی
از صورت منها چنین، برخاسته منها شده
عین القضاتی در قضا، از ابتدا تا انتها
آری برادر پیر ما، این گونه از سر وا شده
معنا ترین، گویاترین، در شرح غم شیواترین
در پرسشت «آیاترین» دین را چنین مانا شده
۱۱ سال از عروج اندیشمند شرق، فیلسوف معاصر، استاد علامه محمدتقی جعفری می گذرد. او که نامی آشنا و ماندگار در ایران و جهان است،علی القاعده تا دهه های آینده شخصیت و تفکر و آرا و مکتب دینی و اجتماعی اش مطرح و مورد گفت وگو و بحث و مناقشه خواهد بود و از این طریق بر فکر و فرهنگ شمار بیشتری از متفکران و به ویژه جوانان اثر خواهد گذاشت. علامه جعفری انسان شناسی باریک بین بود. ایشان دارای قوه خلاقیت و ابتکار در سطوح بالا بود و به محض ارزیابی زیربنا و تمرکز دقیق در مقدمات و موخرات نظریاتی نو و شگفت افزا ارائه می کرد.
دلایل مختلفی بر این تداوم و ماندگاری ایشان در جامعه مان وجود دارد که از جمله می توان به جامعیت ایشان در شخصیت و تفکر و آرا، پیشگامی شان در طرح مسائل متعدد در حوزه عرفان، فلسفه، هنر، تفکر اجتماعی، دین شناسی، نوآوری های آشکار و فراوان در شناخت فکر و مکتب و تاریخ اسلام، شورمندی بی نظیر، قلم و بیان کم نظیر و شعور و شوربرانگیز و بالاخره آثار مکتوب ۱۵ جلد تفسیر مثنوی معنوی، ۲۷ جلد تفسیر نهج البلاغه و ۹۰ جلد آثار متعدد با موضوعات مختلف اشاره کرد.
در هر دوره مردان بزرگی چون علامه جعفری در کشور ما ایران می زیسته اند که نای آنها بسان نی بوده است. این نی بر لب های بزرگان بوده است که می توان آنها را جلوه یی از عقل کل و شعور مطلق نامید. جامعه ما به ویژه روشنفکران و بخش های آگاه تر مردم در حال گذار از یک دوران انتقالی یا دوران بحران هویت به سمت یک هویت نوین هستند. مصالح و عناصر سازنده این هویت نوین در فرآیند نقد و بررسی و احیاناً طرد و جایگزینی عناصر هویت ساز پیشین در حال شکل گیری است. نوع رویکرد به غرب بخشی از این هویت را تشکیل داده و می دهد. این رویکرد می تواند غرب ستایانه یا غرب ستیزانه یا احیاناً غرب شناسانه باشد. تغییر و تحولات بین المللی اخیر به دنبال فروپاشی بلوک شرق از یک سو و ملموس شدن رویکرد به مذهب کلاسیک در مقیاس داخلی از سوی دیگر، حساسیت و حتی حقانیت خاصی برای رهیافت های غربی در میان قشرهایی از مردم و روشنفکران ایجاد کرده است. عکس العمل در برابر غرب ستیزی های سطحی و بی پایه، غوغاسالارانه و گاه عوام پسندانه نیز بر این زمینه افزوده شده است.
اما اینک که جامعه و فضای روشنفکری ما پس از فراز و فرودهای خاص یک دهه اخیر در حال قرار گرفتن بر بستر خردگرایی است و در این جهت به ارزیابی دوباره و گاه تجدیدنظر در برخی اندیشه ها و روش ها و کنش های پیشین دست می زند، نوع رویکرد به غرب نیز از اهمیت بالایی برخوردار است. این ارزیابی در فضای روشنفکری باید مبتنی بر خردگرایی و با پرهیز از افراط های گذشته و تفریط ها عکس العملی در مقطع فعلی باشد. حداقل آنکه باید ذهن را از پیشداوری های کلیشه یی زدود و عواطف را از قضاوت ها و عکس العمل های احساسی نیز پرهیز داد و به این گونه به ارزیابی و بازنگری آموزه های پیشین پرداخت. برای همین بزرگانی چون علامه محمدتقی جعفری بر طبل عقول و منطق خفته می کوفتند و به راستی که فحول عصر خویش بوده و هستند و اگر تاریخ مان را از این بزرگان منها کنیم دیگر هیچ واقعه برجسته یی به چشم نمی خورد؛ هرگاه درخششی در تاریخ گذشته مان می بینیم، به واسطه نوری بوده که از درون این بزرگان ساطع شده است.
بنده به کسانی که امروزه مدافع تمدن غرب هستند و می گویند نیروهای مذهبی سنتی یا نوگرا با حرف هایی که داشتند و با جوی که ایجاد کردند، مانع آن شدند که ایران بینش غربی و مدرنیسم را از غرب فرا بگیرد، می گویم از آغاز ورود تمدن غرب به ایران هیچ یک از جناح ها و گرایش ها در تبیین بنیادی و اساسی بینش و جهان بینی غربی برای ایرانی ها هیچ اقدامی نکردند. آنان یکسری مظاهر را گرفتند و آنها را ستایش کردند. آنها که سطحی بودند ظاهر و لباس و آرایش را گرفتند و روشنفکرترها نظام سوسیالیستی غرب را گرفتند و برای ما تشویق و تبلیغ و تعریف کردند. یک عده هم نظام دموکراسی آنجا را گرفتند. در حالی که اگر در غرب زندگی مردم نو شده و پیشرفت کرده یا آنجا دموکراسی پا گرفته یا به تعبیر امروزی ها در غرب جامعه مدنی پیاده شده، همه اینها معطوف به سوابقی است. بخشی از این سوابق بینش نظری است و بخشی هم ناشی از تحولات اجتماعی است. یعنی اجتماع باید تکامل بیابد تا به آنجا برسد. متاسفانه بزرگان ما و آنها که فضای فکری را یدک می کشند اینها را برای ما نشکافتند. کنار گذاشتن بزرگان و الگو قرار دادن بی سوادان است که ما را به بن بست می رساند.
بدون وجود بزرگانی چون علامه محمدتقی جعفری یا امثال دکتر علی شریعتی و... حوادث تنها مجموعه یی از اتفاقات بدون معناست. حادثه در حضور این عزیزان حماسه می شود. اینها نه از دنیا بریدند و نه در دنیا ذوب شدند؛ نه از مردم گریزان شدند و نه با مردم همتا. سلوک آنان در زندگی بر مبنای حیات معقول بود. تکاپوی آنان نشان از اندیشه داشت و اندیشه شان نیز حاصل تکاپوها بود. به این سان در قرن پنجم با ابن سینا روبه رو می شویم. در قرن هفتم مولانا ما را متوجه خود می کند. در قرن یازدهم ملاصدرا می درخشد و در قرن حاضر استاد محمدتقی جعفری را می یابیم. از این روست که پروفسور دیلی کاستاپولوس که یکی از استادان مهم فلسفه در دانشگاه آتن است، استاد جعفری را ارسطوی زمان خطاب می کند و امام خمینی ایشان را ابن سینای زمان می خواند و جالب اینجاست که هیچ گاه این تعابیر استاد را نفریفت. ایشان همواره معتقد بود چراغ عقل و فکر انسان باید بیرون از خودش و مسیر جاده حرکتش را روشن کند، نه اینکه با خودبینی و خودخواهی نور را بر خودش بتاباند و پیوسته خود را ببیند. همیشه علم و جایگاه علم برای او بسیار جدی بود و وقت خاصی را برای کسانی که از ایشان سوال داشتند، قائل بود.
استاد علامه به مدت یک هفته قول سخنرانی به جایی داده بودند. یکی از این شب ها مصادف شد با فوت یکی از دامادهای ایشان. آن شب جمعی از مستمعان که برای شنیدن سخنرانی ایشان آمده بودند، وقتی متوجه مطلب شدند، مکان را ترک کردند چون مطمئن بودند استاد نخواهد آمد و جمعی دیگر ماندند. چیزی نگذشت که استاد با تاخیر وارد مجلس شد. ورود ایشان تعجب همگان را برانگیخت؛ مرحوم علامه همچون کوهی مقاوم و استوار با صبر و پایداری به تعهد علمی خود عمل کردند و به طرف جایگاه سخنرانی رفتند و مثل شب های قبل دنباله مطالب خود را ادامه دادند، بی آنکه حتی در جایی از سخنرانی به تصریح یا کنایه به این حادثه که برایشان پیش آمده بود اشاره یی کنند، آیا می شود انسانی بدون هیچ زحمتی بزرگ منش و باعظمت شود؟
متاسفانه افرادی بدون اینکه درک و تحلیل درستی از علامه جعفری و افکار ایشان داشته باشند به قضاوت های نادرست و کاملاً اشتباه یا بهترین حالت ناقص و ابتر در مورد پاره یی از نظریات و افکار وی دست زده اند، کسانی بودند که بر کار عظیم (تفسیر مثنوی) خرده گرفتند و به ایشان تاختند؛ اما استاد چون به درستی کارشان مطمئن بودند، آن را ادامه دادند. همیشه گذر زمان همه چیز را برای مردم ثابت کرده است و همواره این مردم بوده اند که با عقل و منطق و درایت خود داوری کرده اند که چه کسی راهش درست است و چه کسی نادرست. در شیوه کار مرحوم علامه در ترجمه و تفسیر ۲۷ جلدی نهج البلاغه این شاهکار عظیم انسانی باید گفت به عقیده برخی منحصر به فرد و در حد اعلاست. ترجمه و تفسیری نو، نمونه و بی همتاست و نسبت به ترجمه ها و تفسیرهای موجود در قله عظمت قرار گرفته است.علامه در هر یک از خطبه ها بنا به موقعیت تمام مطالب و نکات تفسیری و جنبه ها و ابعاد مختلف آن را جامع و مفصل بیان کرده و پس از نقل قول بزرگان و صاحب نظران هر فنی، بدون دخالت دادن عقاید شخصی ایشان به نقد و بررسی آن می پرداختند و قضاوت می کردند و از پیشداوری و زودداوری پرهیز می کردند. ایشان در باب نهج البلاغه معمولاً به دوستان می گفتند؛ «اگر اشخاصی که مشتاق شناخت خود و تشنه شناخت معنای دنیا هستند به نهج البلاغه رجوع کنند هرگز القائات و بیماری های فکری در آنها اثر نخواهد گذاشت.»
بعضی نیز به ایشان خرده می گرفتند که «چرا شما به جای نهج البلاغه ابتدا سراغ تفسیر مثنوی رفتید؟» و علامه به بهانه گیران این گونه پاسخ دادند؛ «در حقیقت طرح مثنوی که معارف بسیار زیادی از اسلام دارد، می تواند برای ما راهگشا باشد و می تواند مقدمه یی باشد جهت شناخت نهج البلاغه،»
مرحوم علامه وقتی به موضوع هنر و شناخت آن می پردازند معمولاً مخاطبان شان را به تعجب وامی داشتند که چگونه است یک روحانی مذهبی این گونه هنر و زیبایی آن را می شناسد. ایشان در این رشته سخنانی دارند که شگفتی خواننده را برمی انگیزد که چگونه علامه به طرح دیدگاه های پیکاسو، بتهوون، کامو، باخ و... می پردازند. استاد جعفری در باب هنر عقیده داشتند باید نخست به این امر حیاتی توجه کنیم که اگر نبوغ هنری را به آب حیات تشبیه کنیم، مسیر این آب حیات مغز پر از مخاطرات و تجارب و برداشت هایی است که هنرمند از انسان و طبیعت به دست آورده است. مسلم است جریان چشمه سار نبوغ از یک خلاء محض نیست، بلکه مسیرش همان مغز پر از محتویات پیشین است که به طور قطع آب حیات را دگرگون خواهد کرد. علامه جعفری در باب هنر از توماس هابز یاد می کرد که اگر این شخص هنرمندی واقع گرا بود و می خواست یک اثر هنری درباره انسان به وجود بیاورد، بدون تردید آن مواد و برداشت های بدبینانه و درندگی که از طبیعت آدمی سراغ داشته است، در آن اثر نمودار می شد. استاد می فرمودند هنر به آن جهت که هنر است مطلوب است زیرا هنر کاشف نبوغ و روشن کننده عشق آدمی است بر شهود واقعیات آنچنان که باید باشد، و هیچ قانون و الگویی نباید برای هنر که ابرازکننده شخصیت هنرمند و نبوغ اوست، وجود داشته باشد. اگر ما برای هنر حد و مرزی قائل شویم، در حقیقت فردیت فرد را از نظر امتیازی که دارد نابود ساخته ایم و می توان گفت هنر برای هنر یکی از عالی ترین موارد آزادی در عقیده و بیان است که مطلوبیت و مقید بودن آن ثابت شده است.
هنر مانند دیگر محصولات فکری بشری برای تنظیم و بهره برداری در حیات جامعه است. بنابراین ضرورت دارد ما هر هنری را نپذیریم و نگذاریم هنرهایی که به ضرر جوامع تمام می شود، در معرض و دیدگاه ملت ها قرار گیرد.استاد جعفری همواره در سخنرانی ها و اثراتی که از خود منتشر کرده اند به دو موضوع حیاتی بسیار توجه می کردند؛ یکی آزادی و دیگری حقوق بشر و اگر دوستان آثار ایشان را مطالعه کرده باشند، متوجه خواهند شد ایشان چقدر بر این دو موضوع تاکید داشتند. علامه سرگذشت بشر را در طول تاریخ این گونه بیان می داشتند که پیروزمندان تاریخ کسانی بودند که از نعمت بسیار بزرگ صبر و تحمل و متانت، در حد اعلا برخوردار بودند. صبر آنان به جهت علم به علل، علم به شرایط و توجه به این نکته بود که این طور نیست که هرکس با حق باشد، همان لحظه باید پیروز شود. بارها بود که وقتی با علامه در این باره صحبت می کردم معمولاً ایشان بیان می داشتند که باید به همدیگر بفهمانیم که واقعیت چنان نیست که هر وقت حق از آن کسی بود، یا حق در اختیار کسی بود، می تواند آن را اجرا کند یا بتواند آن را به جا بیاورد و از مردم برای احقاق حق استفاده کند. کسی که با خدا تعهد ندارد، به هیچ انسانی تعهد نخواهد داشت. مگر چند روز می توان کسی را فریب داد؟ چند روز انسان می تواند خودش را فریب دهد؟ اگر بشر فردایی نداشته باشد، این دنیا رقاص خانه است. یعنی اگر هر کس نîبïرد، نکشت، نîزîد و غارت نکرد، باخته است. ولی فقط قوانین نیست که دست بشر را این طور بسته باشد. اگر چه کیفرها و مجازات ها موثر بوده و واقعاً موثر است، اما اصل، آن اندیشه یی است که در درون انسان ها می گوید؛ آیا واقعاً من در اینجا تمام می شود؟ باور نمی کنم، مخصوصاً در موقعی که آرامش باشد و جان، کمی دقیق و صاف درباره خودش فکر کند، از خود می پرسد آیا کار من در اینجا تمام می شود؟ منی که تمام هستی را در یک مشت دریافت می کنم، منی که به هستی مشرف می شوم، آیا من در اینجا نابود می شوم؟
یکی از موارد مهمی که در جوامع مختلف انسان ها با آن دست به گریبانند قدرت و قدرت طلبی است. این موضوعی است که همه جهان را تحت الشعاع خود قرار داده است. به راستی چه شد که سعادت ابتدایی انسان ها به تاریخ رنج ها و خون ها و تبعیض ها تبدیل شد. علامه جعفری در مقدمه بحث حکمت عالیه خداوندی چه زیبا می فرمایند که این حکمت عظماست که نفس آدمی را از مسیر مواد بی جان و در مراحل آخر از چند قطره نطفه به حرکت درمی آورند و آن را به متعالی ترین درجه جمال و کمال نایل می سازد. به مقتضای همین حکمت بالغه ربانی است که سازنده ترین جریان ها به دنبال پلیدترین حادثه ها به وجود می آید. استاد جعفری مثالی از شیطان می آورند که به علت کبر و غرور به اصل خود که آتش بوده است، به حضرت آدم سجده نمی کند و با دستور خداوند مخالفت می کند. در نتیجه به پست ترین پلیدی ها سقوط می کند و از پیشگاه خداوند رانده می شود.
در عین حال این موجود پلید به دلیل قرار گرفتن در موقعیت فریب دادن فرزندان آدم موجب می شود آنان به وسیله ریاضتی که در نتیجه مخالفت با اغوا های او متحمل می شوند، به درجاتی عالی از کمال توفیق یابند. به راستی آیا همه ما انسان ها به درجات عالی از کمال توفیق یافته ایم؟ یا نه تنها به این درجات نرسیده ایم بلکه سد راهی شده ایم که انسان های دیگر نیز به این درجات عالی از کمال نرسند. این گونه است که دیکتاتور و قدرت طلبی به وجود می آید و این گونه فکر می کند که هرچه من می گویم درست است و دیگران باید تابع من باشند. اگر حیات انسانی به طور صحیح شناخته نشود و به هدف اعلای خود توجیه نشود، پست ترین پدیده عالم طبیعت خواهد بود. استاد در دنباله این مبحث بیان می دارند اگر گردانندگان یک جامعه به مساله شناسایی حیات و توجیه آن به هدف عالی اش اهتمام نورزند و مردم را رها کنند تا چیزی را جز آنچه محیط و انگیزه های خودخواهی و لذت پرستی برای آنان پیش می آورد، نفهمند و نپذیرند. آیا می توان برای چنین حیاتی تفسیر و توجیه و اصلی را در نظر گرفت که بر مرگ و نابودی ترجیح داشته باشد. استاد علامه جعفری واقعاً زیبا در ارتباط با تحرکات قیام ها و انقلاب ها می فرمایند که؛ ای کاش همان گونه که اکثریت مردم با تحریکات پیشتازان سیاسی خود برای به دست آوردن طرق معاش مادی و اعتبارات دنیوی دست به قیام ها و انقلاب ها می زنند برای دفاع از ارزش های روحی و حیات معقول خود نیز دست به قیام و ایجاد تحولات می زدند. ما در آن موقع می فهمیدیم که سطح عظمت انسان ها تا چه حد بالا می رود.
و با این گفتار علامه با نظر به ملاک همین آرزوی سازنده تاریخ یکی از انسان شناسان بزرگ چه زیبا می گوید که؛ «اگر مقدار کمی از آن اشک هایی که برای شکم های گرسنه و بدن های برهنه ریخته شده است، درباره ارواح گرسنه معرفت و فضایل انسانی و برهنه از لباس شرافت و کرامت، بر رخسار بشر سرازیر می شد نه روحی گرسنه و برهنه روی زمین می ماند و نه شکمی گرسنه و بدنی برهنه.» هیچ گاه در خلوت خود به این موضوع حیاتی اندیشیده اند که انسان با داشتن آن همه تکامل، زیبایی و پیشرفت در زندگی خود چگونه به درجه یی از تنزل و سقوط می رسد که حتی از جانوران نیز پست تر و گمراه تر می شود؟ علامه محمدتقی جعفری پاسخ به این سوال را این گونه بیان می دارند که؛ آدمی با داشتن آن همه وسایل اعتلا و تکامل سقوط می کند، در صورتی که حیوانات از آن وسایل محرومند. پستی و گمراهی یک حیوان هرقدر هم که درنده باشد به قدری محدود و ناچیز است که به هیچ وجه با ضلالت و شقاوت انسان های جنایتکاران و خیانت پیشه قابل مقایسه نیست. چه زیبا علامه در قسمتی از گفتارشان از دو تن از جنایتکاران روی زمین چون چنگیز و نرون مثال می آورند مبنی بر اینکه اگر شما تعدی ها و تجاوز های همه حیواناتی را که تاکنون روی زمین زندگی کرده اند، در نظر بگیرید، نمی توانید آنها را برابر شقاوت یک انسان نمای شقی مانند چنگیز بگذارید و با یکدیگر مقایسه کنید.
اگر بخواهیم همه تجاوزها و کشتارهای حیوانات کره زمین را در برابر این نیت و آرزوی نرون که می گفت؛ «ای کاش همه مردم یک سروگردن داشتند، و من آن را با یک ضربه شمشیر از بدن شان جدا می کردم» بگذارید و با یکدیگر مقایسه کنید، ملاحظه می کنید که یک نیت و آرزوی نرون ستمکار، از همه آنها پلیدتر و گمراهانه تر است. کاش می شد تعریفی و قانونی برای جایگاه انسانیت داشت. یادم می آید علامه محمدتقی جعفری مثل زیبایی را در سخنرانی های خود می آورند مبنی بر اینکه تاکنون در هیچ مورد مشاهده نشده و از هیچ کس شنیده نشده و از هیچ تحقیق علمی به دست نیامده است که حیوانی چون مار پس از آنکه یک انسان را نیش زد و کشت به لانه خود برود و با حالت انبساط و خوشحالی برای خود یا با همنشینانش مجلس جشن و سرور برپا کند و به وسیله نظم یا نثر و با کمال مباهات خطاب به کشته شده خود بگوید؛ دیدی که تو را چگونه از پای درآوردم؟ اگر کمی دقت کنیم و در زندگی حیوانات تحقیق کنیم، می بینیم که معمولاً حیوان برای غذا و مسکن و اطفال خود، به اندازه یی که ضرورت حیاتی دارد، دفاع می کند و چه بسا که دیده شده به این خاطر به کشتار می پردازد، ولی آیا هیچ گاه دیده اید تاکنون حیوان ها بر مبنای خیال ها و اعتبارات بی اساسی که در نوع بشر دیده می شود، به کشتار بپردازند. استاد در ارتباط با این مساله این شعر را می خوانند که؛ بر خیالی صلح شان و جنگ شان /بر خیالی نام شان و ننگ شان
ایشان بیان می دارند متاسفانه احتکار مواد معیشت و مواد ضروری زندگی مانند دار و دیگر وسایل حیات مردم، برای به دست آوردن سود و اعتبار بیشتر، در افراد نوع بشر که با کمال وقاحت خود را تکامل یافته ترین موجودات عالم هستی معرفی می کنند، به فراوانی دیده می شود نه در حیوانات. حال با این اندیشه یی که استاد بیان می دارند، می بینیم چنین انسان نماهایی به راستی پست تر و گمراه تر از حیوانات هستند همان گونه که خداوند فرموده است. می خواهند مدیریت جامعه ها را با زور و شمشیر به دست گیرند. فکر می کنید انسان هایی که در این جوامع و زیر نظر این مدیران پرورش می یابند چگونه خواهند شد.
علامه جعفری در قسمتی از کتاب امام حسین شهید فرهنگ پیشرو انسانیت می فرمایند؛ آیا امکان داشت که امام حسین(ع) مرگ باشرافت را که همان شکوفایی «حیات معقول و طیبه» او بود به زندگی با آن دشمنان انسان و انسانیت و ارزش های آن ترجیح ندهد؟ به راستی اگر حسین بن علی(ع) به زندگی چند روزه دنیا تن می داد تا چند صباحی از مواد معیشت بهره مند شود و به دلیل عدم مخالفت با یزید مورد محبت عده یی از کاسه لیسان سفره های رنگین یزید قرار گیرد و حتی از لذایذ تخیلی مقام و منزلت نیز برخوردار شود، آیا در مقابل شخصیت الهی و وجدان پاک خود و وجدان حساس تاریخ، مسوول و شرمنده نمی شد؟ آیا بالاتر از همه اینها در پیشگاه خدا سرافکنده نمی شد؟ استاد در سخنرانی های خود در ایام محرم در مورد غفلت انسانی این گونه بیان می داشتند؛ دریغا که اکثریت ناآگاه مردم، از درک معنای سعادت غافل و ناتوان هستند. آنان با کمال ساده لوحی یا بی اعتنایی به حقایق، خور و خواب و خشم و شهوت و مقام و شهرت را سعادت تلقی می کنند و با این تخیل منحرف، خود را از سعادت واقعی محروم می سازند.
ایشان منطق ربانی حضرت امام حسین(ع) الگوی آزادگی و مردانگی را این گونه می دانند که ایشان رسیدن به ساحل زندگی و ورود به اقیانوس حیات ابدی را در برابر زندگی با ستمکاران و جنایتکاران، سعادت مطلق تلقی می کنند و از ادامه تماشای ستارگان و خورشید و ماه و همزیستی با ضدانسان های انسان نما انصراف می دهد. و در پایان می خواهم با موضوع حیات انسانی و کرامت و شرافت ذاتی حقوقی جهانی بشر از دیدگاه علامه محمدتقی جعفری گفتارم را به پایان برسانم که؛ علامه حیات را عطای خداوندی می دانند و حق آن را برای همه انسان ها یکسان می شمارند. ایشان تاکید دارند بر این مساله که همه دولت ها و جمعیت ها و افراد، مکلف به حمایت و دفاع از حق حیات در مقابل هرگونه تعدی و وارد شدن اخلال بر بقای طبیعی آن، مانند بیماری ها و بلایای طبیعی و انسانی هستند. جدا کردن هیچ روحی از بدن، بدون مقتضی شرعی جایز نیست.
اگر در گفتارهای علما و بزرگان شرق و غرب مطالعه و تحقیق کنیم آنها نیز بر این نکته تاکید دارند که استفاده از هر وسیله یی برای نابودی چشمه سار حیات بشری اعم از کلی و جزیی حرام است. علامه در این ارتباط بیان می دارند؛ حفظ ادامه حیات بشری تا آنجا که خدا اجازه داده است، واجب است، خواه حفاظت هر فرد بر حیات خود در مقابل تعدی دیگران یا تعدی بر خویشتن یا محافظت او درباره حیات دیگران باشد. ایشان ادامه می دهند؛ بر هر کسی که مورد استضعاف قرار گرفته و حیات و کرامت او از ناحیه عوامل طبیعی یا از طرف قدرتمندان مورد تهدید واقع شده، واجب است که قیام کند به دفع استضعاف و دفع خطر از حیات و کرامت خویشتن به هر نحو مشروعی که توانایی آن را دارد. علامه در قسمتی از کتاب امام حسین فرهنگ پیشرو تاکید دارند؛ هر کس که به انجام این تکلیف قیام نکند، به ظالم در مستضعف ساختن و تهدید حیات و کرامت خود کمک کرده است.ایشان چنین شخصی را از کسانی می دانند که فرشتگان آنان را در حال مرگ در وضعی می یابند که تن به بینوایی و استضعاف داده و ظلم بر خویشتن کرده اند. علامه از سوره نساء آیه ۹۷ کد می آورند که از این افراد می پرسند؛ «کسانی که بر خویشتن ستمکار بوده اند، وقتی فرشتگان جان شان را می گیرند، می گویند؛ شما در زندگی دنیوی در چه حالی بودید؟ آنان پاسخ می دهند ما روی زمین بینوا و بیچاره بودیم. و فرشتگان به آنان می گویند؛ آیا زمین خدا پهناور نبود تا در آن هجرت کنید؟ آنان کسانی هستند که منزلگه نهایی آنان دوزخ است و دوزخ سرنوشت بدی است.»
اکنون ۱۱ سال است که استاد علامه محمدتقی جعفری از میان ما رخت بربسته است و به خیل رفتگانی پیوسته که زندگی شان سرمشق برای کسانی بود که تن به هر ذلتی نمی دهند تا زنده بمانند و در آخر اینکه ۱۱ سال پیش در ۲۵ آبان ماه ۱۳۷۷ کتاب زندگی دنیوی استاد علامه محمدتقی جعفری بسته شد و زندگی حقیقی و راستین او شروع شد. یادش و راهش پررهرو باد.
فرید صلواتی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست