پنجشنبه, ۱۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 6 March, 2025
پیدایش خط در حجاز

بلاذری در آخر فتوح البلدان آغاز پیدایش خط را در میان اعراب حجاز چنین ذکر میکند: «اولین بار سه نفر از قبیله «طی» (که در مجاورت شام بودند)خط(خط عربی)را وضع کردند و هجاء عربی را به هجاء سریانی قیاس کردند.بعد عدهای از اهل انبار این خط را از آن سه نفر آموختند و اهل حیره از اهل انبار فرا گرفتند.بشر بن عبد الملک کندی برادر اکیدر بن عبد الملک کندی امیر دومة الجندل که نصرانی بود، در رفت و آمدهای خود به حیره خط عربی را از اهل حیره یاد گرفت.همین بشر برای کاری به مکه رفت و سفیان بن امیه(عموی ابو سفیان)و ابو قیس بن عبد مناف بن زهره او را دیدند که مینوشت، از او خواستند که نوشتن را به آنها تعلیم کند و او به آنها تعلیم کرد.بعد خود بشر با این دو نفر در یک سفر تجارتی به طائف رفتند، غیلان بن سلمه ثقفی در طائف خط نوشتن را از آنها آموخت.بعد بشر از آن دو نفر جدا شد و به دیار مصر رفت.عمرو بن زرارة که بعد به عمرو کاتب معروف شد نوشتن را از او آموخت.سپس بشر به شام رفت و در آنجا عده زیادی از او فرا گرفتند.» ابن الندیم در الفهرست، فن اول از مقاله اولی، به قسمتی از گفتههای بلاذری اشاره میکند.
ابن الندیم از ابن عباس روایت میکند که اول کسی که خط عربی نوشتسه نفر از مردان قبیله بولان بودند که قبیلهای است در انبار، و اهل حیره از مردم انبار فرا گرفتند.
ابن خلدون نیز در مقدمه خویش فصل «فی ان الخط و الکتابة من عداد الصنائع الانسانیة» قسمتی از گفتههای بلاذری را ذکر و تایید میکند .
بلاذری با سند روایت میکند که هنگام ظهور اسلام در همه مکه چند نفر باسواد بودند.میگوید: «اسلام ظهور کرد و در قریش فقط هفده نفر صنعت نوشتن را میدانستند: عمر بن الخطاب، علی بن ابی طالب(ع)، عثمان بن عفان، ابو عبیده جراح، طلحه، یزید بن ابی سفیان، ابو حذیفة بن ربیعه، حاطب بن عمرو عامری، ابو سلمه مخزومی، ابان بن سعید اموی، خالد بن سعید اموی، عبد الله بن سعد بن ابی سرح، حویطب بن عبد العزی، ابو سفیان بن حرب، معاویة بن ابی سفیان، جهیم بن الصلت، علاء بن الحضرمی که از هم پیمانان قریش بود نه از خود قریش» .
بلاذری فقط یک زن قرشی را نام میبرد که در دوره جاهلیت مقارن ظهور اسلام، خواندن و نوشتن میدانست و او «شفاء» دختر عبد الله عدوی بود.این زن مسلمان شد و از مهاجران اولیه به شمار میرود.بلاذری میگوید: «این زن همان است که حفصه همسر پیغمبر را نوشتن آموخت و روزی پیغمبر اکرم به او فرمود: «الا تعلمین حفصة رقیة النملة کما علمتها الکتابة» یعنی همچنانکه نوشتن را به حفصه آموزانیدی خوب است «رقیة النملة» .را نیز به وی بیاموزانی. »
در فتوح البلدان(مطبوع در مطبعة السعادة مصر در سال ۱۹۵۹)این کلمه را «رقنه النملة» ضبط کرده که البته اشتباه نسخه است و صحیح آن همان طور که در النهایه ابن اثیر ماده «نمل» ضبط شده است «رقیة النملة» است. «رقیة» جملههایی بوده ورد مانند که میخواندهاند و آن را برای دفع بلا یا بیماری مفید میدانستهاند.ابن اثیر در ماده «رقی» میگوید بعضی از اخبار منقول از پیغمبر اکرم «رقی» را منع و بعضی تجویز کرده است، و خود مدعی میشود که احادیث منع، ناظر است به تعویذ به غیر نام خدا و به اینکه انسان توکلش را از خدا بر گیرد و به این تعویذها اعتماد کند، و احادیث تجویز ناظر به این است که کسی متوسل به اسماء الهی شود و از خداوند اثر بخواهد. ابن اثیر در ماده «نمل» میگوید: آنچه به نام «رقیة النملة» معروف است، در واقع از نوع «رقی» نبوده است، جملههایی بوده معروف و همه میدانستند نفع و ضرری نمیرساند.رسول خدا به صورت شوخی و ضمنا نوعی کنایه به همسرش حفصه آن سخن را به شفاء فرمود. جملهها این بوده است: «العروس تحتفل، و تختضب، و تکتحل، و کل شیء تفتعل غیر ان لا تعصی الرجل» یعنی عروس در میان جمع مینشیند، رنگ میبندد، سرمه میکشد، عروس همه کار میکند جز اینکه شوهرش را نافرمانی نمیکند.این جملهها را «رقیة النملة» مینامیدند و ظاهرا در این نامگذاری نیز نوعی شوخی و طنز به کار رفته است. ابن اثیر میگوید: رسول اکرم از روی شوخی و طنز به شفاء فرمود همان طوری که نوشتن را به حفصه یاد دادی خوب بود «رقیة النملة» را نیز یاد میدادی.اشاره به اینکه این خانم فرمان مرا اطاعت نکرد و رازی را که به او گفته بودم(در تاریخ معروف است و آیه اول سوره تحریم ناظر به آن است)افشا نمود.
بلاذری آنگاه چند زن از زنان مسلمان را نام میبرد که در دوره اسلام، هم میخواندند و هم مینوشتند، و یا تنها میخواندند. میگوید: «حفصه همسر پیغمبر مینوشت.ام کلثوم دختر عقبة بن ابی معیط(از زنان مهاجر اولیه)نیز مینوشت.عایشه دختر سعد گفت پدرم به من نوشتن آموخت.کریمه دختر مقداد نیز مینوشت.عایشه(همسر پیغمبر)میخواند ولی نمینوشت، همچنین ام سلمه.» بلاذری سپس نام کسانی را که در مدینه سمت دبیری رسول خدا را داشتند ذکر میکند، آنگاه میگوید مقارن ظهور اسلام فقط یازده نفر از مردم اوس و خزرج(دو قبیله معروف ساکن مدینه)صنعتخط، را میدانستند، و نام آنها را هم ذکر میکند.
معلوم میشود صنعتخط، تازه وارد محیط حجاز شده بوده است و اوضاع و احوال محیط آن روز حجاز چنان بوده که اگر کسی خواندن یا نوشتن میدانست معروف خاص و عام میشد.افرادی که مقارن ظهور اسلام این صنعت را میدانستند، چه در مکه و چه در مدینه، معروف و انگشتنما، و معدود و انگشتشمار بودند، لهذا نامشان در تاریخ ثبتشد، و اگر رسول خدا در زمره آنان میبود قطعا به این صنعتشناخته میشد و نامش در زمره آنان برده میشد، و چون اسمی از آن حضرت در زمره آنان نیست معلوم میشود به طور قطع او با خواندن و نوشتن سر و کار نداشته است.
● دوره رسالت و مخصوصا دوره مدینه
از مجموع قرائن به دست میآید که رسول اکرم در دوره رسالت نیز نه خواند و نه نوشت، ولی علمای اسلامی - چه شیعه و چه سنی - در این جهت وحدت نظر ندارند، بعضی استبعاد کردهاند که چگونه ممکن است وحی - که همه چیز را میآموخته است - خواندن و نوشتن را به او نیاموخته باشد ؟ در چندین روایت از روایات شیعه وارد شده که آن حضرت در دوران رسالت میخوانده ولی نمینوشته است .از آن جمله روایتی است که صدوق در علل الشرایع آورده است: «از منتهای خدا بر پیامبرش این بود که میخواند ولی نمینوشت.هنگامی که ابو سفیان متوجه احد شد، عباس عموی پیغمبر نامهای به آن حضرت نوشت.وقتی نامه رسید که او در یکی از باغهای اطراف مدینه بود.پیغمبر نامه را خواند ولی اصحابش را به مضمون نامه آگاه نکرد، امر کرد همه به شهر بروند.همینکه به شهر رفتند موضوع را به اطلاع آنها رسانید.» .
ولی در سیره زینی دحلان جریان نامه عباس را بر خلاف روایت علل الشرایع نقل میکند، میگوید: «همینکه.نامه عباس به رسول خدا رسید، مهرش را باز کرد، به ابی بن کعب داد بخواند.کعب خواند و پیغمبر دستور داد کتمان کند.پس از آن رسول خدا بر سعد بن الربیع صحابی معروف وارد شد و موضوع نامه عباس را با او در میان گذاشت و از او نیز خواست فعلا موضوع را پنهان نگهدارد.».
بعضی معتقدند که آن حضرت در دوره رسالت، هم میخوانده و هم مینوشته است.سید مرتضی - به نقل بحار الانوار - میگوید: «عقیده شعبی و جماعتی از اهل علم این است که رسول اکرم از دنیا نرفت مگر اینکه هم خواند و هم نوشت.»
سید مرتضی خود به حدیث معروف دوات و قلم(یا دوات و شانه)استناد میکند، میگوید: «در اخبار معتبر و در تواریخ وارد شده که آن حضرت در حین وفات فرمود دوات و شانه بیاورید تا برای شما دستوری بنویسم که بعد از من گمراه نشوید» .
استناد به حدیث دوات و قلم استناد صحیحی نیست.این حدیث صراحت ندارد که رسول خدا میخواسته است با دستخود بنویسد.اگر فرض کنیم میخواسته است در حضور جمع فرمان بدهد بنویسند و آنها را شاهد بگیرد و به عنوان شهادت از آنها امضاء بگیرد باز تعبیر اینکه «میخواهم برای شما چیزی بنویسم که گمراه نشوید» صحیح است.به اصطلاح ادبی، این گونه تعبیرات «اسناد مجازی» است.
اسناد مجازی از وجوه فصاحت است و در زبان عربی و غیر عربی شایع است.

ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست