شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا

تاریخ و مبانی فلسفه علوم اجتماعی


تاریخ و مبانی فلسفه علوم اجتماعی

فلسفه علوم اجتماعی از پویاترین و جذاب ترین شاخه های فلسفه مرتبه دوم هستند اگر چه بعضی از موضوعات و مسائل مربوط به فلسفه علوم اجتماعی به همان قدمت خود فلسفه است

● درآمد:

فلسفه علوم اجتماعی از پویاترین و جذاب‌ترین شاخه‌های فلسفه مرتبه دوم هستند.اگر چه بعضی از موضوعات و مسائل مربوط به فلسفه علوم اجتماعی به همان قدمت خود فلسفه است (به‌عنوان مثال،تضاد بین طبیعت و قرار داد و ایده عقلانیت مطرح شده توسط ارسطو)، ظهور آشکارا یک رشته فرعی و وابسته فلسفه با این اسم پدیده بسیار جدیدی است که به نوبه خود ممکن است باعث ایجاد فعالیت فلسفی بزرگ تری در این حوزه شده باشد. به طور آشکار، این امر مربوط به رشد و توسعه خود علوم اجتماعی است.

۱) رویکرد تاریخی

احتمالا چهار روش متمایز برای فهم رشته فرعی یا وابسته وجود دارد. البته این روش‌ها مکمل یکدیگر هستند. نخست، درست مانند بیشتر حوزه‌های دیگر فلسفه، یکی ممکن است فلسفه علوم اجتماعی را از منظر تاریخی بررسی کند، آن هم از طریق بررسی مکاتب عمده و فلاسفه دوره قبلی. این رویکرد بسیار توصیه شده است. تعدادی از متون کلاسیک وجود دارند (مانند وبر و دورکهایم به عنوان مثال) که هر دانشجوی علاقه‌مند به فلسفه علوم اجتماعی باید از آن آگاه باشد که بیشتر آنها در حوزه معرفت شناسی و اخلاق است. این تضاد جالبی را با فلسفه علوم طبیعی به وجود می‌آورد.

در مقایسه با حوزه‌های دیگر فلسفه، تاریخ فلسفه علوم اجتماعی تا حدی کوتاه شده است؛ از زمانی که آن به طور صحیح تنها با تلاش‌های اخیر در علوم اجتماعی، در قرون ۱۸ و ۱۹ ابتدا در دوره روشنگری اسکاتلند و سپس در آلمان، شروع شد.

قبل از این دوره حد سیاقی درباره ماهیت جامعه وجود داشت که بعضی از آنها کاملا ارزشمند و قوی بودند (هابز و ویکو نمونه‌هایی از این قبیل‌اند) اما این تنها در دوره روشنگری اسکاتلند است و بعد از آن نویسندگان شروع به انعکاس تلاش‌های سیستماتیک اولیه برای مطالعه و فهم جامعه کردند.

هیچ خط آشکاری از تعیین حدود بین فلاسفه علوم اجتماعی و جامعه از یک طرف و نظریه‌پردازان اجتماعی از طرف دیگر، به ویژه در این دوره وجود ندارد. به طور مرسوم، تنها برای انتخاب چند نمونه، جی، دبیلو، اف. هگل، ویلیام دلتای، افت، اچ، برادلی و تی. اچ. گرین نمونه‌های قبل و آدام اسمیت، کارل مارکس، ایمیل دورکهایم و ماکس وبر به عنوان نمونه‌های بعدی در نظر گرفته شده اند، اما گاهی اوقات این خط سیر اختیاری است.

۲) مشکلات

راه دوم برای فهم فلاسفه علوم اجتماعی از طرف بررسی مسائل و مشکلات است که این نویسندگان و همتایان معاصر آنها نشان می‌دهند. بسیاری از این مشکلات مانند بیشتر موضوعات علمی، امری طبیعی‌اند و مربوط به تفکر درباره حوزه اجتماعی است. این تنها اندیشمندان اجتماعی نیستند که به جهان اجتماعی می‌اندیشند. همه ما این‌گونه هستیم. حتی در مواردی که در آن دانشمند اجتماعی اصطلاحات جدیدی را معرفی می‌کند. به عنوان مثال «نمودارهای تقاضا» یا «ناهنجاری» آنها به شدت مرتبط به مفاهیمی به نظر می‌رسند که قبلا توسط شخصی عامی و غیر متخصص درک شده است. این انعکاس غیر محلی کاملا جدا از هر گونه کار علمی متخصص است. این تا حدی برای تفکر در این حوزه به عنوان تنها فلسفه علوم اجتماعی، گمراه کننده است. بیشتر چیزهایی که علوم اجتماعی درباره آن بحث می‌کنند مانند ساختارهای اجتماعی (خانواده‌ها یا خود جامعه)، هنجارها و قواعد رفتاری، رسوم و آیین‌ها، انواع خاص کنش انسانی و... مواردی هستند که جایگاهی را در گفتمان اشخاص عادی جامعه مانند دانشمندان اجتماعی پیدا کرده‌اند.

این مساله به یک شیوه مستقیم، سوالات مابعدالطبیعه را درباره ماهیت این چیزها مطرح می‌کند. آیا این ساختارهای اجتماعی چیزی بیش از افراد و روابط بین آنهاست؟ بسیاری از فلاسفه این احتمال را داده‌اند که علوم اجتماعی می‌توانند ناشی از روانشناسی باشند. از نظر این متفکران، جهان در نهایت جایگاهی ساده با راه‌های مختلف فراوان است که در آن درباره این راه‌ها گفت‌وگو می‌شود.

یک کنش چیست؟ و چگونه می‌توان آن را از حرکت و جنبش صرف یک شخص تفکیک کرد؟ یک کنش ـ هر چه باشد ـ چه چیزی بعضی از این کنش‌ها را تبدیل به کنش‌های اجتماعی می‌کند؟ یکی ممکن است تصور کند که یک کنش به خاطر پیامدهای آن بر دیگران، اجتماعی است، دیگری ممکن است تصور کند که یک کنش کاملا جدا از مساله تاثیرات آن به خاطر ویژگی درونی خود، اجتماعی است.

بیشتر مباحث فلسفی مربوط به کنش ناشی از فلسفه تاریخ‌اند اما در حال حاضر در حوزه جداگانه‌ای از فلسفه یعنی نظریه کنش جذب شده است. تضاد اصلی بین طبیعت و قرارداد برای کسانی پیش می‌آید که به نوع بشر و پیشرفت و توسعه آن می‌اندیشند، چه این افراد دانشمند یا فیلسوف باشند چه نباشند.

هرکسی که زیاد مسافرت کرده باشد و متوجه تفاوت‌های اجتماعی بین مردم و فرهنگ‌ها شده باشد ممکن است با خود اندیشیده باشد که آیا همه اقدامات اجتماعی به معنای خاص خود عقلانی هستند یا خیر. یا از طرف دیگر شاید بعضی از استانداردهای جهان عقلانیت وجود داشته باشند که بر اساس آن ارزیابی اقدامات اجتماعی و نقد بعضی از آنها قابل بررسی باشند.