جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

وقتی سیاست جای هنر می نشیند


وقتی سیاست جای هنر می نشیند

نقدی بر سیاست زدگی عرصه تئاتر

فرهنگ به عنوان محوری ترین برگ هویتی یک ملت گویای اصالت ها و تاریخ گهرباری است که به بالندگی یک کشور اعتبار می بخشد. کم توجهی به مقوله فرهنگ در سال های پس از پیروزی انقلاب اسلامی به دلایل مختلفی چون بکارگیری امکانات و اعتبارات کشور در رابطه با جنگ تحمیلی سازندگی خرابی های ناشی از جنگ و اولویت قائل شدن برای عمران و آبادانی و توسعه سیاسی توسعه نامتوازنی را در کشور پدید آورد که نتیجه آن مظلومیت فرهنگ بود. امروز مظلومیت بخش فرهنگ تا بدانجاست که بیگانگان اعم از داخلی و خارجی در به غارت بردن دستاوردهای فرهنگ هنر و ادب ایرانی در میدان چپاول و غارتگری یکه تاز میدان شده اند.

به یقین مظلومیت فرهنگ دلایل مختلفی دارد که یکی از مهم ترین آنها بی توجهی و ضعف مدیریت و مسئولان در حوزه فرهنگ است . آنها در عرصه فرهنگی کشورمان از کارهای فرهنگی ارزیابی درستی ندارند و از کار فرهنگی رصد فرهنگی نمی شود. این در حالی است که امروزه بعد از گذشت سه دهه از پیروزی انقلاب اسلامی و فعالیت نهادهای مختلف در عرصه دین و فرهنگ نخستین انتظار معقول و منطقی افکار عمومی سامان یافتن معضلات فرهنگی جامعه است ; جامعه ای که نگاه ویژه ای را به اخلاق و فرهنگ اجتماعی معطوف نموده است .

متاسفانه باید اعتراف کرد که عرصه هنر کشور ما در بعد از انقلاب بیش از حد سیاسی شده و سیاست اولویت اصلی و اول عرصه فرهنگ و هنر ما شده است . این سیاسی شدن به دشمنان بیرونی نظام و عوامل آنها در ایران فرصت های بی نظیری داده و این به آن خاطر است که اهالی فرهنگ ما در موضع انفعال گرفتار هستند. تقارن بیست و هفتمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر با سی امین سالگرد انقلاب اسلامی فرصت مناسبی بود تا تئاتر کشور به عنوان یکی از مهمترین عرصه های هنر کشور بتواند دین خود را به جامعه ادا کرده و فریاد برآورد که جشنواره تئاتر فجر آئینی است برای ستایش آفتاب و آیینه و آیین مهرپرستان عدالت خواه که می تواند با تکیه بر غرور و سربلندی ایرانی آزاده تحقیرهای دنیای غرب را تاب نیاورده و بر شرافت و عزت دینی خود اصرار ورزد لکن مروری بر آثار شرکت یافته در این دوره از جشنواره گویای این حقیقت است که متاسفانه در برخی از نمایش ها نه تنها تعهدی نسبت مردم گرایی کمال جویی و زیبایی وجود نداشته بلکه به نحوی در جهت تخریب سی سال دستاوردهای انقلاب گام برداشته اند.

▪ مجسمه های یخی

ـ کارگردان : مسعود موسوی

ـ نویسنده : داریوش رعیت

فردی ناشناس برای مردم شهر نامه ای ارسال می کند که در آن عنوان شده بین ساعت ۲ تا ۴ صبح بر روی دریاچه یخ زده شهر قتلی انجام خواهد شد. سرشناس ترین روزنامه شهر برای آگاهی از راز این نامه خبرنگار و عکاسی را به محل اعزام می کند.

زن و مرد خبرنگار در تاریکی هول انگیز شب و بر روی دریاچه سرد و یخ زده زنی را ملاقات می کنند که به دنبال شوهر گمشده اش می گردد. زن ادعا می کند که شوهرش یک بیمار روانی است که همواره لباس پلیس بر تن کرده و گمان می کند که تنها کسی است که می تواند دنیا را نجات دهد. زن به خبرنگاران هشدار می دهد که شاید شوهرش با باتومی که در دست دارد آنها را مورد ضرب و شتم قرار دهد.

زن در ادامه از نامه ای که روز گذشته به دستش رسیده و در آن عنوان شده که نیمه های شب بر روی دریاچه یخ زده جنایتی به وقوع خواهد پیوست یاد می کند. پس از اندکی گفتگو زن که خود نیز رفتار عجیب و روان نژند گونه ای دارد از آنان جدا می شود.

اندک زمانی پس از جدا شدن زن از دو خبرنگار در روی دریاچه یخ زده روح جوانی که به ادعای خودش ۹۸ سال پیش بر اثر مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی درگذشته به آنان ملحق می شود. روح جوان مرده برای دو خبرنگار جوان که با دیدن او به شدت ترسیده اند از سفرهای روحی خود با هواپیما و سقوط آن هواپیما بر اثر یک سانحه تروریستی و همچنین تبدیل شدن قبر او به برج مسکونی و اینکه در شرایط فعلی حتی جایی برای استراحت آنان نیز وجود ندارد می گوید.

در همین زمان مردی که لباس پلیس بر تن داشته و رفتاری خشن دارد روی دریاچه آمده و علت حضور آن سه را در آن مکان جویا می شود. مرد پلیس با دیدن روح جوان بد لباسی او را بهانه کرده و قصد بازداشت او را دارد. مرد پلیس در واقع شوهر گم شده همان زن ابتدای نمایش است که او نیز همسر خود را به بداخلاقی و بدگمانی متهم می کند. در لابه لای گفتگوی آنان صدای ترک خوردن یخ دریاچه به گوش می رسد که با بی توجهی آنان روبرو می شود.

با رفتن روح جوان مرده و مرد پلیس جوان ماهیگیری که تنها فکرش خوش گذارنی خواندن شعر و ماهیگیری است به روی دریاچه آمده و ادعا می کند که نامه مذکور برای وی نیز ارسال شده است . در اندک زمانی رئیس آسایشگاه روانی شهر به همراه محافظ خود روی دریاچه یخ زده که هر لحظه صدای ترک خوردن یخ های آن به گوش می رسد می آید. آنها به دنبال مرد پلیس و همسرش می گردند و مدعی هستند که آنان بیماران آسایشگاه روانی بوده و از آنجا گریخته اند. رئیس آسایشگاه روانی شهر که خود نیز از بیماری روانی رنج می برد و دائم تلاش می کند تا مردم شهر را به دیوانه بودن متهم کند پس از مصاحبه ای اجباری با خبرنگاران دریاچه را ترک می کند.

پس از رفتن رئیس آسایشگاه و محافظش شاعر سرشناس شهر که در سرودن اشعار بی محتوا و مضحک تبحر خاصی دارد به جمع آنان پیوسته و از مرگ و نابودی و مجسمه های یخی که در هر کجا دیده می شود اشعاری را می سراید. هوا کم کم رو به روشنایی می رود و صدای ترک خوردن یخ دریاچه گه گاه به گوش می رسد. در حالی که مرد پلیس روح جوان مرده زن شوهر گم گرده جوان ماهیگیر مرد شاعر رئیس آسایشگاه روانی و محافظش و دو خبرنگار روی دریاچه در انتظار وقوع حادثه هستند پیکی آمده و تلگرامی را با این مضمون که من همه شما را می بینم اما شما من را نمی بیند اما حادثه ای در شةرف وقوع است به آنان تحویل می دهد.

مردم بی توجه به متن نامه و صدای ترک خوردن یخ دریاچه همچنان به خود مشغولند که ناگهان یخ دریاچه شکسته و همه آنان غرق می شوند. پیکی که همواره حامل تلگرام اخطار به مردم بود به وسط جمعیت تماشاگران آمده و نامه ای را با محتوای هشدارآمیز به تماشاچیان تحویل می دهد.

مسعود موسوی در نمایش « مجسمه های یخی » در یک فضا و زمان نامعلوم و آدم هایی که در طول نمایش هرگز به نام آنها اشاره نمی شود داستانی را روایت می کند که حکایت گر وضعیت بحرانی آن جامعه است . همانگونه که در خلاصه داستان به آن اشاره شد نامه ای با این مضمون که نیمه های شب جنایتی روی دریاچه یخ زده شهر به وقوع خواهد پیوست به دست مردم شهر رسیده است . در طول یک نیمه شب خبرنگاران معروف ترین روزنامه شهر که برای کشف حقیقت ماجرا به آن مکان اعزام شده اند با اشخاصی مواجه می شوند که هر یک نماینده قشری از جامعه بوده و ما به ازایی در جامعه کنونی ما دارند.

به عنوان مثال مردی که گمان می کند پلیس بوده و تنها کسی است که می تواند جامعه را از اغتشاشی که هم اکنون دچار آن است نجات دهد به نخستین چیزی که در دیدارش با خبرنگاران و روح جوان مرده توجه می کند نوع پوشش و آرایش موی جوان است . او با رفتاری کاملا هیستریک وخشونت آمیز جوانان را متهم به عصیانگری و بی بند و باری کرده و معتقد است که باید با زور آنها را اصلاح کند. اولین چیزی که به ذهن مخاطبان پس از تماشای رفتار و گفتار این پلیس متبادر می شود تشابه شخصیتی این مرد با تصویری است که هم اکنون معاندان نظام از پلیس ایران و طرح امنیت اجتماعی تصویر می کنند. نوع گفتار و سکنات روح جوان نیز همان تصویر مغشوش از جوانان ایرانی است که امروزه به تنها چیزی که اهمیت می دهد استفاده از مواد مخدر و خوش گذرانی است .

کارگردان با تاکید بر دیالوگ هایی که روح در طول نمایش بیان می کند تلاش دارد تا به اصطلاح خود پرده از وضعیت اسف بارجوانان در جامعه بردارد. جوانانی که از تمامی آزادی هایی که حق آنان بوده منع شده اند تا آنجا که رفتن به زندان را به ماندن در جامعه ترجیح می دهند اما شرایط به گونه ای است که حتی جایی برای آرامش پس از مرگ آنان نیز وجود ندارد. بیان حوادثی چون سقوط مکرر هواپیماها و ساخت و سازهایی که توسط افرادی خاص و در سطح وسیعی از جامعه رخ می دهد از زبان این روح سرگردان همگی در جهت کمک به همزاد پنداری مخاطبان با جامعه کنونی خود به نگارش درآمده است . گفتنی است که مصور کردن شخصیت این جوان در قالب یک روح نیز به نوبه خود تاکیدی بر نادیده انگاشته شدن جوانان در جامعه و وضعیت ناامید کننده آنان است .

استفاده از شاعر بی استعدادی که با آواز و ریتمی چون مرحوم آقاسی اشعار بی معنای خود را می سراید زنانی که تنها کارشان دلفریبی و تحریک احساسات شهوانی در مردان است و مدیر تیمارستانی که می پندارد تمام مردم شهر بیمارانی هستند که او باید آنها را نجات دهد تاکیدهای مکرری بر شبیه سازی جامعه خیالی کارگردان با فضا و شرایط جامعه ایران بوده که البته به نوبه خود توهینی آشکار به اقشار مختلف جامعه است .

صدای ترک خوردن یخ دریاچه و بی توجهی افراد به آن با خیال محکم بودن زمین زیر پایشان که به نوبه خود حکایت از آسایش خیال از ثبات وضعیت جامعه دارد نشان از بی توجهی مردم شهر نسبت به وقایع هولناکی دارد که هر لحظه در اطرافشان به وقوع می پیوندد. به عبارتی گرفتار شدن مردم به روزمرگی آنان را نسبت به بلایی که قرار است در آینده ای نه چندان دور بر سرشان بیاید بی توجه ساخته است و در نهایت تمامی مردم جامعه بر اثر شکسته شدن یخ دریاچه به عمق آب فرو رفته و کشته می شوند.

حضور مردی که هر از گاه خبر قریب الوقوع حادثه شوم را به بازیگران گوشزد می کرد در میان جمعیت پس از پایان نمایش تاکید پایانی و به قولی اتمام حجت کارگردان بر این همزادپنداری محسوب می شود. به عبارتی وقتی مرد مورد نظر تلگرام مشهور خود را مبنی بر وقوع حادثه شوم به مخاطبان نمایش تقدیم می کند قصد آن دارد که تماشاگران را به سمت این باور رهنمون سازد که حوادث مورد اشاره در نمایش به نوعی گریبانگیر جامعه و افراد امروز آن نیز هست و جامعه در شرایط حساسی قرار گرفته که هر لحظه خطر از هم پاشیدگی و اضمحلال و در نتیجه سقوط مردم به ورطه هلاکت احساس می شود.

م . حق گو