جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
فلورا سام ماه عسل از یک ایده دو خطی آغاز شد
امسال تلویزیون برنامههای جذاب نوروزی را از همان اولین روز عید تدارک دید و سریالهای تلویزیونی که از شبکههای مختلف پخش میشد، گل سرسبد آنان بود، یکی از این سریالها که شدیدا مورد توجه قرار گرفت سریال «ماه عسل» بود که هر شب از شبکه دوم پخش میشد کاری به تهیهکنندگی «مجید اوجی» و نویسندگی «فلورا سام» شاید برایتان جالب باشد بدانید که این دو یک زوج هنری هستند و دختر خانمشان «فریال» هم به پدر و مادرش پیوسته و به عنوان عکاس پروژه در آن حضور داشت، به این بهانه با این زوج هنری به گفتگو نشستیم و از زوایای دیگری به «ماه عسل» پرداختیم... این که چه شد خانم «فلورا سام» این قصه زیبای را به نگارش در آورد.
● فارغالتحصیل دانشکده هنر
در شیراز به دنیا آمدم و فارغالتحصیل دانشکده هنر دانشگاه تهران هستم، خیلی زود ازدواج کردم، سال ۶۳ که با مجید اوجی (تهیهکننده سریال ماه عسل) ازدواج کردم و ثمره این ازدواج هم یک دختر به نام «فریال» است. کارم را پس از اینکه تحصیلاتم به اتمام رسید به شکل پراکنده و کمکم با بازیگری شروع کردم تا اینکه در سال ۸۰، با فیلمنامه سریال مشق عشق با بازی کوروش تهامی، لاله اسکندری، کمند امیرسلیمانی، ژاله علو و... آغاز کردم و تاکنون هم ادامه دارد... اولین کار من با بهرام بهرامیان به عنوان کارگردان بود. اولین باری هم که بازی کردم، ۸ ساله بودم. در شیراز، یک تئاتر تلویزیونی که در فرهنگ و هنر شیراز مقابل دوربین رفتم. اما به شکل حرفهای در سال ۶۹ در یک کار تاریخی با آقای حمید لبخنده (کارگردان) به نام مهر و ماه با دهکردی، حبیب دهقاننسب و محبوبه بیات هم بازی بودم. بعد هم اگر به یاد داشته باشید سریال «همسایهها» بود و بازی در کنار گوهر خیراندیش، محمدرضا شریفینیا، امین حیایی و... که بسیار در تلویزیون درخشید... آن کار را حسین پاکدل نوشته بود.
● آغاز نویسندگی
طرح سریال مشق عشق را نوشته بودم و پیش از آن در سریال همسایهها، طرح بعضی از اپیزودهای آن را نوشته بودم. این طرح را به شوهرم دادم که اتفاقی آن روز آقای پاکدل هم آنجا حضور داشت... این طرح را قرار بود، ابتدا شخص دیگری بنویسد، اما آقای پاکدل به من پیشنهاد کردند، که من یک اتود بزنم «تا ببینم میتوانی نویسنده شوی یا نه؟»... قسمت اول را نوشتم و آنها خوششان آمد و من هم تشویق شدم و از آن روز جرات پیدا کردم که بنویسم... آن سریال در ۱۸ قسمت پخش شد. بعد از مشق عشق، سریال شبی از شبها به کارگردانی رضا میرکریمی که از شبکه سه پخش شده را نوشتم و به ترتیب یک سریال ۵۰ قسمتی از شبکه ۲ پخش شد و ۳۰، ۳۲ قسمتش را من نوشتم. تله فیلم «اگه تو نبودی»، تله فیلم «لالهها»، «اگه رسیده باشی»، «روشنایی دریا» را که کارگردان آن حسن لفافیان بود و سال گذشته در جشنواره استانها، برنده بهترین فیلمنامه شد، تله فیلم حماسه ماندگار، سریال «نشانی» به کارگردانی «رامبد جوان» را نوشتم که سال گذشته در ایام نوروز از شبکه دو پخش شد و امسال هم که «ماه عسل» را نوشتم...
● یک دختـر دارم
دخترم «فریال» تنها فرزند من است و فارغالتحصیل رشته عکاسی است که عکاس «ماه عسل» هم بود... جا دارد از همسرم هم تشکر کنم که طی این سالها همیشه راهنمای من بوده و اولین کسی است که متنهای من را میخواند. حال چه او در مقام تهیهکننده باشد یا شخص دیگری. مجید هم منتقد خوبی برای من است و هم مشوق... در مورد متن، ساعتها با یکدیگر صحبت میکنیم و بعد از پخش هم نظر اطرافیان را هم میپرسیم که بدانیم آنها چه برداشتی داشتند. همین نظرها چه به شکل انتقاد و چه به شکل پیشنهاد به من کمک میکند که برای نوشتههای بعدیام، تجربه بیشتری داشته باشم...
از او میپرسیم، تصویر شما در کنار دخترتان به شکلی است که باورش مشکل است، که شما مادر و دختر هستید و بیننده با دیدن این تصویر با خود میگوید که ایشان در سریال ازدواج کردند! مگر چند سالشان است؟ که او با خنده پاسخمان را میدهد «این بحث تازهای نیست، من زود ازدواج کردم و زود هم بچهدار شدم و فاصله سنی خیلی زیادی با دخترم ندارم، به یاد دارم که در سر یکی از کارها، یکی از عوامل به من گفت: خیلی از عوامل فکر میکردند که تو همسر دوم آقای اوجی هستی و دخترت از همسر اولش است و او شما را بیجهت «مادر» صدا میزند، به هر حال این تصور تازهای نیست...»
● متنها تغییر نمیکند
سریالهایی را که من مینویسم، معمولا شوهرم (مجید اوجی) میسازد. البته حمل بر خودستایی نباشد، شوهرم نه تنها متنهای من، بلکه متنهای سایر نویسندهها را تغییر نمیدهد و این ارزش را برای نویسنده قائل میشود و اگر میخواهد تغییری در متن پیش بیاید حتی از سوی کارگردان، اجازه میدهد نویسنده آن را تغییر دهد. برای خود من در چند فیلم تلویزیونی این اتفاق یعنی تغییر در متن فیلمنامه به وجود آمد، که برای من اصلا اتفاق خوشایندی نبود. این را هم بگویم که همسرم تهیهکننده سینمایی نیست و تمرکزش روی سریالسازی است.
● ایده دو خطی
خیلی از مردم با نویسنده این فیلم به خوبی ارتباط برقرار کردند، چرا که او را در مقام بازیگر هم دیدند. از او میپرسیم که دوست داریم بدانیم جرقه اولیه که باعث شد «فلورا سام» این ایده را تبدیل به یک داستان پربیننده کند، از کجا آغاز شد؟ سام میگوید: «در واقع یک ایده دو خطی بود که در اردیبهشت سال ۸۷، «رامبد جوان» آن را برای مدیر شبکه دو تعریف کرده بود و ایشان هم پسندیده بودند و از چند نویسنده خواسته بودند که این ایده دو خطی را قصهپردازی کنند و اتود اولیهاش را بنویسند.»از او خواستیم که این ایده را برایمان تعریف کند: «یک جوان، ناخواسته وارد خانهای میشود، در صورتی که پدر خانواده او را نمیشناسد و جوان مجبور میشود که وانمود کند کس دیگری است، یک چنین ایدهای. اما اینکه این جوان چه طور وارد این منزل میشود و چرا دیگر بر نمیگردد به طراحی قصه که کار نویسنده بود بستگی دارد.»سام ادامه میدهد: چند طرح به مدیریت شبکه دو ارسال شده بود که مورد توجه قرار نگرفته بودند و اواخر تیرماه بود که به من پیشنهاد کردند، من هم یک طرح ۱۵ صفحهای ارائه دادم که در حقیقت شامل خط اصلی این قصه میشد. یعنی هم نام بودن دو شیرین باعث سوءتفاهم برای پدر خانواده شد که از عقد دخترش خبر نداشت و... که دیدید... این طرح مورد توجه قرار گرفت و چند جلسهای با مدیر شبکه دو گذاشتم و سرانجام اوایل شهریورماه من نوشتن آن را آغاز کردم. در اواسط آبانماه، ۱۵ قسمت آن به پایان رسید. من ۵ قسمت آن را به گروه فیلم و سریال شبکه دو میدادم و آنها هم نظراتشان را میدادند که اگر تغییری باید صورت بگیرد، من متنها را عوض کنم و سرانجام همان طور که گفتم در اواسط آبان، نوشتن فیلمنامه به پایان رسید و سپس پیش تولید کار شروع شد. از طرفی استرس هم نداشتیم، چرا که ممیزی آن هم انجام شده بود. آن زمان هنوز کارگردان سریال مشخص نشده بود اما پس از مشخص شدن کارگردان و بازیگران، جلساتی بین ما برگزار شد تا نظرات آنان را هم اعمال کنیم و در نهایت یک بازنگری صورت گرفت.
● مدت تصویربرداری
تصویربرداری این مجموعه از اوایل دیماه آغاز شد و روزهای پایانی اسفندماه هم به پایان رسید. ۶۰ درصد تصویربرداری در رامسر بود و ۴۰ درصد هم در تهران... ابتدا سکانسهای تهران گرفته شد، سپس یک ماه و نیم به رامسر رفتیم و مجددا به تهران بازگشتیم... خوشحالم که این سریال مورد توجه قرار گرفت... او میگوید: «دوست دارم خودم در این مورد نظر بدهم، اما به عنوان یک بیننده نظرم را میدهم، شاید یک از دلایلی که مردم دوست داشتند آن را دنبال کنند، تعدد شخصیتها و رنگهای مختلفی که وجود داشته، بود. هر کدام از شخصیتها حال و هوای خود را داشتند و آدمهای قصه شبیه هم نبودند که بخواهد خستهکننده شود... ضمن اینکه بازیگران خوبی در این نقشها بازی کردند که همین مسئله باعث شد تا بیننده از کار لذت ببرد و داستان به دلش بنشیند... و سرانجام اینکه ایرانیها به موضوعات عاطفی علاقه دارند و گرههایی هم که در قصه ایجاد میشد، مردم دوست داشتند ادامه قصه را ببینند...
● آغاز از ۱۲ سالگی
مجید اوجی تهیهکننده بنام سریالهای تلویزیونی عقیده دارد که تلویزیون برای او جذابیت بیشتری دارد و به این خاطر است که نزدیک به ۳۰ سال تنها در این زمینه فعالیت کرده است، اما این دلیل نمیشود که در زمینه سینما هیچ وقت فعالیت نکنم... اوجی که مانند همسرش، شیرازی است، میگوید: از سال ۵۳ زمانی که ۱۲ ساله بودم، عضو گروه تئاتر نوجوانان شیراز به عنوان یک بازیگر محلی حاضر شدم و ماهیانه ۳۰۰ تومان هم حقوق میگرفتم. پس از سال ۵۷، که انقلاب فرهنگی پیش آمد، وارد تلویزیون شیراز شدم و تحت عنوانهای مختلف در آنجا فعالیت کردم که جا دارد یادی هم از استاد خوبم مرحوم افشاریان کنم...چندی بعد پس از باز شدن دانشگاه به تهران آمدم و دانشجوی بازیگری و کارگردانی دانشکده هنر شدم و همزمان با آن فعالیت خود را در شبکه یک آغاز کردم و طی این سالها، سریالها و فیلمهای تلویزیونی زیادی هم ساختم.وی در رابطه با محمد مطیع میگوید: او از دوستان خوب من است که ۲۰ سال پیش، قبل از اینکه به خارج از کشور برود در «این شهر بینهایت» با او کار کرده بودم و خوشحال میشدم که او در این پروژه هم با من کار کند. اوجی در مورد انتخاب بازیگران میگوید: معمولا بازیگران پروژهام را خودم انتخاب میکنم و البته مشاوره هم میگیرم، پس از پخش سریال خیلیها به من گفتند که این کار بسیار موفق از آب درآمد، که من فکر کنم موفقیت یک اثر برمیگردد به داستان و انتخاب درست بازیگران و البته نقشی که آنان ایفا میکنند.
وی در مورد تغییر بازیگران میگوید: تنها یک بازیگر پس از فیلمبرداری البته در همان روزهای اول تغییر کرد، که آن هم «لیلا بلوکات» بود، آن هم نه اینکه اتفاق خاصی افتاده باشد، از او و اشکان اشتیاق به عنوان برادر و خواهر استفاده کردیم، اما پس از چند سکانس، دیدیم که از لحاظ فنی، مشکلاتی پیش آمد، از این رو گروه تصمیم گرفت که دوباره آن سکانسها را ضبط کند، از طرفی خانم بلوکات قول بازی در فیلم تلویزیونی «عملیات پایتخت» که خود من هم مشاور آن پروژه بودم را داده بود، به همین خاطر وقتی که میخواستیم آن سکانسها را دوباره ضبط کنیم، خانم بلوکات گفت که اگر میشود، جای من بازیگر دیگری بگذارید، چون پیشتر به آن پروژه قول دادهام، به همین خاطر «خاطره حاتمی» جایگزین ایشان شد.
اوجی در ادامه میگوید: یک پروژه ساخت سریال دارم که مراحل ابتدایی آن را انجام دادهایم... اوجی میگوید: خوشحالم که مردم از ماه عسل استقبال کردند.
● آخر داستان
از «فلورا سام» میپرسیم، فکر نمیکنید که داستان کمی رویایی به اتمام رسید. تعداد عروسیها زیاد شد و مسائل خیریه پیش آمد یا اینکه یوسف تیموری (امیر) نصف ۲۷ میلیون تومان پول را به خیریه میبخشد! فلورا سام میگوید: «شخصیت امیر را از اول قصه به نوعی نوشته بودم که بیننده در آخر مجموعه تعجب نکند، امیر جوانی خوش قلب بود که سعی میکرد به همه کمک کند، ما در حقیقت از قسمت اول داستان، شخصیت امیر را طوری نشان دادیم که اگر او هیچ پولی هم ندارد، میرود مجانی نمایش عروسکی برای خیریه میگذارد، یا در قسمتی دیدید که رئیس بانک به او گفت: شاید این جایزه پاسخ آن نمایشهای مجانی باشد که برای کودکان بیسرپرست و معلول میگذاری! یا زمانی که پیش عموشجاع میرود، همان کسی که سر او را کلاه میگذارد، زمانی که شب میخواهد بدون اطلاع او از خانهاش بیرون بیاید و وضعیت نامناسب زندگی او را میبیند، مقداری از پولی که برایش مانده بود را روی طاقچه خانه او میگذارد. شخصیت امیر از قسمت اول تا پانزدهم یک انسان رئوف و مهربان دیده شده است و به نظر من، بیننده تعجب نکرد از اینکه او نصف پولش را بخشیده است. مضافا اینکه، آن خانهای که من در پایان سریال نشان دادم، در واقع چنین خانهای وجود دارد! خانهای که متعلق به یک خانواده شهید است و آنان به جای اینکه آن را اجاره بدهند، به صورت رایگان در اختیار افرادی میگذارند که وضعیت مالی نامناسب دارند، اما از طرفی میخواهند یک عروسی با آبرو بگیرند. بله، من این خانه را دیدهام، در این خانهای که من میشناسم عروسیهای زیادی انجام میشود و مهمانهایی که وارد این خانه میشوند، هیچ قوم و خویشی با عروس و داماد ندارند و یک صندوق مقابل در است و آنهایی که وارد میشوند بنا بر بضاعت خودشان باید یک ورودی داخل آن صندوق بیندازند (همان طور که من در فیلم آن را نشان دادم) و زمانی که عروس وارد میشود، خانمهای مهمان آن منزل به او هدیه میدهند. من خودم دیدم که روزی یک خانم انگشتر گرانقیمت خود را به عروس هدیه داد. عروسی که اصلا او را نمیشناسد. در واقع باید بگویم که آن خانه در زندگی واقعی ما وجود دارد و چیزی نبود که من بخواهم آرمانگرا به آن نگاه کنم... متاسفانه این روزها ما آنقدر بدیها را نمایش میدهیم که اگر در یک سریال، یکی بخواهد واقعیتها و خوبیها را نشان بدهد، فکر میکنیم که آرمانی است... باز هم میگویم، این خانه وجود حقیقی دارد... و این خانواده شهید یک طبقه از منزلشان را به جای اجاره، به این کار اختصاص دادهاند...
حامد اردهالی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست