شنبه, ۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 25 January, 2025
هنر عکاسی و فن عکاسی
آقای اکبر پرویزی در هفته نامهی «غرب» کرمانشاه نوشتهای دارند با عنوان «راه ورود به هنر عکاسی، گذر از فن عکاسی است» که در شمارهی ۲۵۱ چاپ شده بود. توفیق این مقاله را در جلسهی انجمن عکاسان کرمانشاه یافتم و همان جا بود که با آقای پرویزی آشنا شدم.
در پارهای جاها من با ایشان هم فکرم و در برخی نکتهها اختلاف عقیده داریم، گرچه، اختلاف سطحی باشد. تیتر مناسب این نوشته مهمترین نکتهی اشتراک ماست. یعنی این که، هنر عکاسی راهی غیر از فن عکاسی ندارد. و کسانی که در اندیشهی خلاقیت هنریاند، نمیتوانند بدون سواد تکنیکی بدان راه یابند. این که چه گونه فن عکاسی در خدمت هنرش درمیآید، شاید آقای پرویزی بهتر بتوانند از عهدهاش برآیند و من واردش نمیشوم. هم چنان که نوشتن الفبا برای خواند کتاب ضروریست، نورسنجی هم برای کادربندی شایسته از ضروریات است.
غیر از این موارد، شناخت عکاس از موضوع به اندازهی فن عکاسی مهم و مؤثر است. وقتی در خیابان عکاسی میکنیم، مفهوم «خیابان» موضوع ما را روشن میکند. تفاوت این مفهوم، یا بهتر است بگوییم، تفاوت تعبیر و تعریف ما از مفهوم «خیابان» کادرهای ما را تنظیم میکند. یک فرد مذهبی قطعا کادرهایی که از کوچهها، مردم و یا معماری بازار میگیرد بسته به علایقاش ثبت میشود. اما یک عکاس خبری شاید با یک دید انتقادی مثل سیل در پیادهروها، مسافران منتظر، ترافیک یا هر چیز دیگر باشد. یک نگاه هنرمندانه هم، مجهز به شناختیست که در جهان شخصی خود دارد. او وقتی در خیابان یا کوچه پس کوچهها، میان مردم یا در اتوبوس بین مسافران گرفتار شده است، یک تلقی در ذهناش از این تصاویر نقش میبندد. او خیابان را در وقت دل تنگیهایش یا مواقعی که در پاتوقها به سر میبرد، تعریف میکند. و کسی که در گوشهی اتاقاش با اشیای بیجان دم میگیرد، هیچ تلقی یا احساسی از خیابان ندارد.
قطعا عکاس باید از آن چه میبیند، میشنود و احساس میکند دور نباشد و دوری از اینها جهان گنگی برایش فراهم میآورند که از تأثیر آثارش را میکاهد.
اما، اختلاف من با آقای پرویزی در این نکته از جملهی اوست: « به صورت کلی در همهی رشتههای هنری، افراد بزرگی وارد شده و هنرمند شدهاند که تحصیلات آکادمیک در آن زمینه را طی نکردهاند. اما همیشه سد راه تعالی فکر و اندیشهی تجربی کاران هر رشتهای دست یابی به قلههای کوتاه و ضعیف در رشتهی کاریشان بوده که آن را اوج فرض کردهاند. این انحراف در میان تحصیل کردگان رشتههای هنری کمتر میشود.»
سه دلیل عمده برای مخالفتام دارم:
۱) تیتر خود نویسنده گواه بر این مدعاست. آن چه در دانشکدهها یاد داده میشود همین فنون استفاده است. و تجربهی تاریخی ما نشان میدهد که هنر کاملا شخصیست و یاد دادنی نیست. هیچ نقاش، شاعر، نویسنده و موسیقیدان کارش را با تحصیلات آکادمیک آغاز نکرده است، گرچه برخی از آنان تجربهی آکادمیک داشتهاند. آموزش هنر تنها به فنون آن منحصر میشود و نه به آفرینش و خلاقیتهای هنری.
۲) بزرگانی که وارد این جرگه شدهاند و تحصیلات دانشگاهی نداشتهاند، هم چنان که از نامشان پیداست، بزرگان بودهاند. افراد زیادی میتوان نام برد که از مدرک دانشگاهی بیبهره بودهاند ولی هم چنان در صدر هنر عکاسی قرار دارند و من از دادن نامشان خودداری میکنم. عباس عطار میگوید، من ذاتا عکاس به دنیا آمدهام. خدا من را این چنین آفریده است. بتهون در موسیقی چنین ادعایی دارد و کسان زیادی که با حسن شهرتشان معروفاند. این بزرگان حتا نمیتوانند یک آموزگار خوب هنری باشند. چون آموزگاری یک تخصص دیگریست. کسی که آموزگار خوبیست فراغت کمتری برای تولید هنر مییابد.
یک نکته در نوشتهی آقای پرویزی برایم گران آمد: «دست یابی به قلههای کوتاه» برای بزرگان هیچ گاه پیش فرض نبوده است. نمیدانم چه گونه میتوان کارهای هنرمندان بزرگ را رسیدن به قلههای کوتاه تصور کرد؟ هنگامی که او از بزرگان سخن میگوید، فرو بستنشان به قلههای کوتاه کمی بداخلاقیست. وقتی یدالله رویایی که هیچ مدرک دانشگاهی ندارد و شعر حجم را در ایران پایه ریزی میکند، این قلهی کوتاه است؟
۳) فرض کنیم عکاس بزرگی داریم که تحصیلات خوبی هم دارد. در جنگ افغانستان یا عراق یا روی دادهای درون کشور خودمان چه گونه واردش میشود؟ آیا این مدرک میتواند او را با دوربیناش از خطر جنگ رها سازد؟ یا این که توجیهی علمی برای وارد نشدناش در جنگ درست کند؟ چه کسی انگیزهی کافی دارد که این خطر بزرگ را بپذیرد؟ کسی این خطر را میپذیرد که هنر زندگی دارد. یعنی به زندگی دیگران همان اندازهی خود ارزش قایل است و برای نشان دادن فجایع کشتار گام پیش مینهد. شیفتگی مهمتر از مدرک دانشگاهیست.
هنر در مقایسی که آفرینش شخصیست با هیچ استاد زبردستی انتقال دادنی نیست. اگر چنین بود، در این صورت، هنر شخصی نمیشد. و حسن و شایستگی هنر در این است که امری کاملا شخصیست. دقیقا بر اساس اعصاب مختل یا ذهن آشفتهای بنا نهاده شده است که برای فردی عادی معنا مییابد. از نظر مردم هنرمند بفهمی نفهمی آداب دان نیست. از این روست که هنر بد وجود ندارد و نمیتوان اثر هنری کسی را کلا رد کرد گرچه ناپسند باشد. ما سلایق و علاقههای خود را داریم و نهایتا این را میتوان گفت که این اثر را دوست ندارم و نه بیش از این.
اشاره به این اختلاف بین من و پرویزی بدین معنی نیست که آموزگاران هنری ما شایستهی کمتری از هنرمندانمان دارند. هیچ مقیاسی ابدا در ذهن خود ندارم چه را که ما را به توهم گرفتار خواهدکرد. بیش از پیش آرزوی توفیق رشد و تعالی هنر عکاسی در این مرز و بوم را دارم به ویژه برای هنرمندان کرمانشاهی.
خلیل غلامی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست