چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

مرد چکمه پوش ضد دین


مرد چکمه پوش ضد دین

بررسی اقدامات ضد دینی رضاخان به بهانه سالگرد ۲۵ شهریور ۱۳۲۰

در چنین روزهایی رضا میرپنج که خود را پادشاه ایران می‌دانست مجبور به استعفایی شد که به گفته بسیاری از مورخان خود راضی به انجامش نبود اما مردی که با چکمه آمده بود این‌بار باید بی‌چکمه کشوری را که برای مدتی با قلدری اداره کرده بود، می‌گذاشت و می‌رفت. هرچند قرار بود با رفتن او طومار سلسله پهلوی بسته شود اما باز این‌بار فروغی به داد پهلوی می‌رسد و پسر را جانشین پدر می‌کند. در این گفتار قصدمان صحبت کردن در مورد رضا سوادکوهی نیست بلکه می‌خواهیم نگاهی هرچند مختصر به دورانی بیندازیم که به عنوان دوران ضد دینی در تاریخ معاصر مطرح است و این به این دلیل است که بسیاری از اقدامات رضا میرپنج آمیزه‌ای از مخالفت با دین دبود: چه قضیه کشف حجاب که کاری کاملا ضد دینی بود و چه برخورد با تکایا و وعاظ در کشوری که بارها ثابت کرده بود دین در اولین و مهمترین ارکان زندگی‌اش جاری است.

● کشف حجاب

نخستین کشور اسلامی که اقدام به کشف حجاب از بانوان کرد، افغانستان بود. امان‌الله خان پادشاه افغانستان اقداماتی را در جهت پوشیدن لباس‌های اروپایی آغاز کرد که با واکنش روحانیون آن کشور مواجه شد و ناچار به استعفا و ترک افغانستان شد.

مصطفی کمال آتاتورک رهبر ترکیه نیز با تغییر قانون لباس و کشف حجاب به رفرم‌هایی پرداخت، که تغییر لباس و کلاه و رفع حجاب و برخی رفرم‌ها و اصلاحات دیگر، در ایران به تقلید از ترکیه بود و رضاشاه پس از سفر به ترکیه به این اقدامات دست زد.

نخستین نشانه‌های کشف حجاب در ایران را می‌توان در دربار ناصرالدین شاه قاجار و در برخی محافل روشنفکری و مکتب بهائیت مشاهده کرد ولیکن رسمیت یافتن آن به دوره دیکتاتوری رضاشاه پهلوی باز می‌گردد.

در سال‌های اولیه حکومت رضاشاه پیش از سفر وی به ترکیه تلاش‌هایی جهت عادی سازی بی‌حجابی انجام گرفت. به نوشته روزنامه ملیت شاه ایران در ۴ شهریور ۱۳۱۰ش/سپتامبر۱۹۳۱م نزدیک به پانصد نفر از خانم‌های ایرانی را به دربار دعوت کرد و پس از نصیحت از آنان خواست تا چادرهای خود را بردارند؛ و آنان نیز فرمان شاه را پذیرفتند.

مسافرت رضاشاه در سال ۱۳۱۳ش/۱۶۳۴م به ترکیه تغییرات عمیقی را در روحیه و نیز سیاست‌های رضاشاه علی الخصوص درباره زنان و حجاب به‌ وجود آورد.

رضاخان که شدیدا تحت تاثیر بی‌حجابی زنان ترکیه قرارگرفته بود در ۱۷ دی ماه ۱۳۱۴ش/ژانویه۱۹۳۵م فرمان کشف حجاب را صادر کرد.

مجالس و جشن‌ها و سخنرانی‌ها برپا شد. در تهران و بعد شهرهای شمال و سپس سایر شهرها در راه کشف حجاب اقداماتی انجام گرفت.

اولین گام در این راه، در ۱۷ دی ماه ۱۳۱۴ش/نوامبر۱۹۳۵م در دانشسرای مقدماتی جشنی برپا شد و رضاشاه حاضر گردید زن و دخترانش بدون حجاب در این جشن شرکت کنند و سعی نمودند به موضوع جنبه تبلیغاتی بدهند. در همین جشن وزرا‌و وکلا همسران خود را بدون حجاب آورده بودند و مسئله کشف حجاب با عناوین بازیافتن حقوق زنان مطرح گردید. رضاشاه طی نطقی از کشف حجاب و پیشرفت زنان سخن گفت:

«شما زنان باید این روز را که روز سعادت و موفقیت شماست روز بزرگی بدانید و از فرصتی که به دست آورده‌اید برای خدمت به کشور خود استفاده نمایید. شما خواهران و دختران من حالا داخل جامعه شده‌اید و برای پیشرفت خود و کشورتان این قدم را برداشته‌اید باید بفهمید که وظیفه‌ شما این است که در کشور خودتان کارکنید، سعادت آینده در دست شماست.»

از این زمان به بعد حجاب ممنوع شد و کسبه از فروش اجناس به زنان با حجاب منع شدند و زنان دارای حجاب حق ورود به خیابان ها یا سوارشدن به وسایل نقلیه را نداشتند.

ایستادگی در برابر اصلاحات رضاشاهی در زمینه لباس مردم و کشف حجاب در تمام کشور ادامه دشت ولی در شهرهایی مثل مشهد، قم، اصفهان و شیراز بیشتر نمود پیدا کرده بود. قیام مردم در مشهد و حوادث روز جمعه ۲۰ تیرماه ۱۳۱۴ هـ.ش/جولای ۱۹۳۵م در مسجد گوهرشاد یکی از نمونه‌های مقاومت مردم است در این قیام نیروهای ارتش که مجهز به مسلسل بودند به داخل مسجد یورش بردند و در این زدوخورد عده ای از هر دو طرف کشته شدند.

حسین فردوست در کتاب خاطرات خود در مورد واقعه کشف حجاب به نقل از مادر محمدرضاشاه می‌نویسد:

«پس از کشف حجاب برای زیارت به قم رفته بودیم به همراه شمس و اشرف، ولی در آنجا به دستور روحانیون ما را در اتاقی محبوس کردند، گفتند که حق ندارید وارد حرم مطهر شوید، بلافاصله از طریق شهربانی محل به شاه اطلاع دادند و او شخصاً با یک واحد نظامی به قم حرکت می‌کند و ما را نجات می‌دهد. »

واقعـه کشـف حجـاب از همـان روز نخسـت اجـرا ایران را به لحاظ فرهنگی به دو پاره تقسیم کـرد. ایـن شکـاف بـه حـدی بـود کـه به‌رغـم دستورهـای اکیـد دولتی برای برگزاری مراسم اجباری، فرمایشـی و سراسـری کشـف حجـاب و استقبـال نسبـی طبقـه شهــری مرفــه و متجــدد از آن، بسیاری از خانواده های سنتی و مذهبی با این مسئله مخالف بودند. با این همه به دلیـل اقتدار مطلق حکومت رضا شاه، تقریبا هیچ کس یارای مخالفت آشکار با آن را نداشت.

مجید تفرشی در مورد کشف حجاب می‌گوید: «برخـلاف ادعاهـای موجـود در تاریـخ نویسـی عصـر پهلـوی، رونـد کشـف حجـاب بـه هیـچ روی بــه سهولـت و بـدون دردسـر پیـش نرفـت. در ایـن جـا مجـال اشـاره به مخالفتهای طبقات مختلف با کشف حجـاب نیست، ولی بایـد دانسـت که این مخالفت‌ها در مواردی حتی به همسـران نخبگـان عصـر رضـا شـاه نیز تسری یافته بود. برای مرور این گونه مخالفت‌ها می توان به روایتهـای مختلـف در مورد میهمانیها،‌جشنهای اجباری دربار پهلوی به مناسبت کشف حجاب و اتفاقـات غیر مترقبه در آن هـا اشـاره کـرد: مهرانگیز منوچهریـان در خاطرات خود از تضرع و زاری همسر کاظم جلیلی نماینده یـزدی مجلـس شورای ملی یاد می کند. نمونه جالب و در عین حال رقـت انگیزتـر همسـر محسـن صدرالاشراف وزیر دادگستری وقت بود. به روایت عباسقلی گلشاییان دیگر رجـل سیاسـی آن هنگـام، همسـر صدرالاشراف در طول مدت جشن دربار به جهت اجبار به حضور بدون حجاب خود آرام آرام و گاه با صدای بلند ناله می کرد و می گریست.

نوشته خود محسن صدرالاشراف از این هم بدتر است. به روایت وی به دستور شخص رضا شاه، مسئولانی که با همسر بدون حجاب خود در جشنهای رسمـی و تحمیلـی شرکـت نمی کردند، در هـر مقامی که بودند از کار برکنار می شدند. وی در مورد ماجرای مذکور جشن کشـف حجـاب در دربار متذکر می شود که همسرش پس از آن مراسم از غصـه بـه شـدت بیمــار شـد و دیگـر از خانه بیرون نیامد تا از دنیا رفت. گفتنی است که جواد صدر فرزند صدرالاشراف نیز در عصر محمد رضا شاه برای مدتی عهده دار وزارت کشور بود.»

کشف حجاب تحمیل لباس و معروف به‌کلاه‌پهلوی استعمال عناوین غربی در ادارات و مؤسسات و همچنین اعزام پی در پی دانشجویان ایرانی به اروپا و دیگر سیاست‌ها و اصلاحات رضاشاه در جهت جایگزینی فرهنگ اروپایی با فرهنگ اسلامی به کار می‌رفت.

همانطور که گفته شد اقدامات و اصلاحات ضد اسلامی و ضد دینی رضاشاه با مخالفت روحانیون و علمای اسلامی روبه‌رو گردید و رضاشاه هرگز نتوانست آنگونه که می‌خواست به اهداف خود که ضربه زدن به اسلام و مسلط نمودن فرهنگ غربی بود، دست یابد. تلاش‌های روحانیون در مبارزه با رضاشاه باعث گردید که بطن جامعه ایرانی همیشه در برابر اقدامات وی واکنش نشان داده و مقاومت نمایدکه از جمله این روحانیون آیت‌الله سید ابوالحسن اصفهانی بود .

● مخالفت با اسلام و روحانیت

ریچارد کاتم معتقد است: «رضاشاه به خوبی آگاه بود که بخش عمده نفوذ و جاذبه‌ روحانیت در میان مردم به خاطر آن است که بسیاری از نمادها و مظاهر سنتی مثل ایام تعطیل مذهبی و مراسم آن زیرنظر روحانیت است. از این رو کوشید نقش روحانیت را در این تشریفات و مراسم کاهش دهد.»

رضاشاه با سوءاستفاده از مطبوعات، روحانیت را به زعم خود مرتجع و واپسگرا، مخالف اصلاحات اجتماعی و نوسازی جامعه و وطن‌فروش معرفی می‌نمود و اسلام را دینی تحمیلی که پس از حمله‌‌ اعراب به ایران، به زور مسلط شده است اعلام می‌کرد. جنگ مذهب زدایانه‌‌ شاه تنها محدود به کشف حجاب با عنوان تجدد و آزادی زنان نبود، بلکه او در همه‌ابعاد و جبهه‌ها اقدامات خود را پیش می‌برد.

محدود یا ممنوع کردن مراسم سوگواری، تخریب برخی از مدارس علمی و مساجد و تبدیل آنها به مدرسه‌‌ جدید و پارک یا مخروبه، رواج علنی فحشا و منکرات، فروش علنی مشروبات الکلی، درج مطالب خلاف اسلام در مطبوعات، به راه انداختن کاروان‌های شادی به عنوان نیاز ملت به روحیه نشاط‌انگیز بی‌اعتنایی به شعائر مذهبی به جایی کشید که در اواخر سلطنت رضاشاه حرکت کارناوال‌های شادی حتی در شب عاشورا انجام گرفت و کامیون‌ها و دسته‌های رقاصه با سازوآواز و پایکوبی در شهر به گردش درآمدند.

سختگیری برای مسافرت به عتبات ‌عالیات، جلوگیری از ارسال وجوه شرعی به علمای عتبات، حذف اوقات شرعی با تعیین ساعت محلی تهران به عنوان ساعت رسمی تمام نقاط ایران به‌‌رغم اختلاف افق، حمایت از اقلیت‌ها و فرقه‌های مذهبی از جمله بهاییت، حمایت از روحانیون و روشنفکرانی که از نظر علما منحرف محسوب می‌شدند مانند شریعت سنگلجی و احمد کسروی، رواج نوعی صوفی مآبی و درویش مسلکی و تبلیغ و ترویج ایدئولوژی شاهنشاهی، از جمله کارکردهای دولت رضاشاه در جنگ مذهب‌زدایانه‌اش در این دوره است.

امام خمینی (ره) در اشاره به اقدامات دولت در این دوره می‌گوید: روحانیت را با تمام قوا کوبیدند، به گونه‌ای که این حوزه‌‌ علمیه که آن وقت البته هزار و چند صد تا محصل داشت، رسید به یک چهارصد نفر، آن هم چهارصد نفری که توسری خورده، چهارصد نفری که نتواند یک کلمه صحبت کند. تمام منابر را در سرتاسر ایران [تعطیل کردند؛] تمام خطبا را در سرتاسر ایران زبان‌شان را بستند.(صحیفه نور،ج۱۱،ص۱۲۷).

به هر رو رضاشاه ابتدا با علما همکاری کرد و با ملاحظه و محتاطانه با آنان رفتار نمود. سپس سعی کرد آنان را نادیده بگیرد، اما در نهایت رویاروی آنان ایستاد و حتی تلاش کرد روحانیت را به عنوان یک نیروی اجتماعی نابود کند. گرچه او به بسیاری از اهدافش رسید اما مشی مرجع عصر، حاج شیخ عبدالکریم حائری در تاسیس، حفظ و نگهداری حوزه علمیه مانع از تحقق تمامی خواسته‌های او بود. امام خمینی (ره) در اهمیت اقدام حائری در تاسیس حوزه‌ علمیه‌ قم در مقایسه با تأسیس جمهوی اسلامی پس از غلبه به سلسله پهلوی گفته است: «اگر مرحوم حاج شیخ در حال حاضر زنده بودند، کاری را انجام می‌دادند که من انجام داده‌ام و تاسیس حوزه‌ علمیه در ایران آن روز از جهت سیاسی کمتر از تأسیس جمهوری اسلامی در ایران امروز نبود».

سرانجام رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰ پس از اشغال کشور توسط متفقین مجبور به استعفا گردید و سپس تبعید شد. او در حالی از قدرت کنار رفت که همه‌ پل‌های پشت سرش را خراب کرده بود.

همایون نصرتی



همچنین مشاهده کنید