سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

آخرین ژنرال


آخرین ژنرال

به مناسبت ۲۳۳۹امین سالگرد نبرد آریو برزن

در جنگ گائوگمل (که در نزدیکی شهر اربیل در عراق امروز اتفاق افتاد) داریوش سوم، با قشونی یک میلیون نفری که از سراسر ولایت های پارس فراهم آورده بود، برای آخرین بار با ارتش اسکندر روبه رو شد. افراد این قشون دیگر تنها به تیر و کمان مسلح نبودند، بلکه زوبین و نیزه و زره نیز داشتند، بر اسب و فیل سوار بودند و به چرخ های ارابه هایشان داس هایی بسته شده بود تا دشمنان را مانند گندم مزرعه درو کند. آسیای پیر با این نیروی عظیم، آخرین توانش را برای مقاومت در مقابل اروپای جوان به میدان آورده بود. اما واپسین تلاش های داریوش سوم بی نتیجه ماند. هنگامی که سپاه پارسی بعد از غیبت ناگهانی داریوش سوم از صحنه جنگ، شکست خورد، سرداران هخامنشی همانجا دریافتند که عمر امپراتوری بزرگ هخامنشی دیگر به سر آمده است.

بابل تسلیم شده بود. شوش به آسانی تصرف شده بود و اسکندر، فاتح مصر و آسیای صغیر، اکنون آماده تسخیر پایتخت پادشاهی هخامنشیان بود. بعد از شکست گائوگمل، داریوش سوم به شرق رفت تا تجدید قوا کند اما تمام توانش در مبارزه با مدعیان سلطنت و دشمنان داخلی خرج شد. و در این بین اسکندر شهر ها را به آسانی فتح می کرد و به قلب امپراتوری نزدیک می شد.

● آخرین مقاومت

کالیستنس مورخ سپاه مقدونی، نقل می کند که وقتی اسکندر به طرف شهر استخر و پارسه (تخت جمشید) حرکت می کرد با یک هنگ از سپاه ایران به فرماندهی سرداری به نام آریو برزن روبه رو می شود و این هنگ چندین روز ارتش ده ها هزار نفری اسکندر را متوقف می کند. در واقع آریو برزن هنگامی در مقابل ارتش اسکندر ایستادگی می کند که اسکندر اصلاً انتظار آن را ندارد و با چنان مقاومتی روبه رو می شود که گمان می کند به پایان کار کشورگشایی خود رسیده است. کالیستنس می نویسد اگر چنین مقاومتی در گائوگمل در برابر ما صورت گرفته بود، شکست مان حتمی بود.

درست هنگامی که ارتش اسکندر در حال حرکت به سوی شهر استخر، وارد گذرگاهی در حوالی کوه های کهکیلویه می شود، آریو برزن راه را بر آنها سد می کند و در همان نبرد اول موفق می شود ارتش مقدونی را وادار به عقب نشینی از کوهستان به طرف جلگه کند. ناآشنایی اسکندر به مناطق کوهستانی اطراف و مقاومت یاران آریو برزن چند روزی هلنی ها را متوقف می کند اما سرانجام چوپانی که مورخان نامش را لی بانی نوشته اند (و گفته می شود اسکندر او را در پایان جنگ به خاطر خیانت می کشد)، ارتش مقدونی را برای گذر از کوهستان راهنمایی می کند.

اسکندر بخشی از نیروهایش را در جلگه نگه می دارد و با باقی ارتش، خودش را به پشت سر آریو برزن می رساند و از دو طرف به او شبیخون می زند. آریوبرزن به هنگام محاصره با حدود ۴۰ سوار و چند هزار نیروی پیاده بی پروا خود را به سپاه مقدونی می زند. نبرد آریو برزن یکی از نبرد های شگفت آور تاریخ و از معدود مقاومت های انجام شده در برابر سپاه مقدونی است. آریو برزن با تعداد اندک یارانش قسمت عظیمی از سپاه دشمن را به خاک می اندازد و سرانجام در حالی که بسیاری از سربازانش را از دست داده بود، خود را از حلقه سپاه دشمن خارج می کند. گفته می شود آریو برزن بعد از خارج شدن از محاصره به سرعت به سمت شهر استخر حرکت می کند.

در واقع او قصد داشته قبل از رسیدن سپاه مقدونی خود را به استخر برساند و مانع سقوط شهر شود اما دیر به استخر می رسد. آریو برزن و یاران انگشت شماری که برایش باقی مانده بودند تا آخرین نفس با سپاه اسکندر می جنگند. در کتاب آتیلا نوشته لویزدول آمده در آخرین نبرد آریو برزن، اسکندر شجاعت او را تحسین می کند و در قبال تسلیم شدن به او وعده فرمانروایی ایران را می دهد اما آریو برزن تسلیم نمی شود تا سرانجام تمام نقاط بدنش آماج نیزه ها و تیرهای سپاه مقدونی قرار بگیرد. پس از مرگ، او را در همان نقطه به خاک می سپارند و روی قبرش می نویسند؛ «به یاد لئونیداس».

● آنگاه که کوچکان بر کارهای بزرگ قرار گرفتند...

نبرد آریوبرزن حدود ۹۰ سال پس از ایستادگی لئونیداس اول در برابر خشایارشا در جنگ ترومپل اتفاق افتاده؛ دو واقعه یی که از بسیاری جهات همانند یکدیگرند. متاسفانه برخلاف لئونیداس که تبدیل به یک اسطوره در تاریخ یونان شده، اطلاعات ما در مورد آریو برزن تنها در حد چند خط ترجمه است و بس. آنچه که از منابع تاریخی بر می آید مشخص نمی کند که آیا آریو برزن در هرج و مرج داخلی آن زمان خودش یکی از مدعیان سلطنت بوده که بخشی از ارتش را در اختیار داشته یا سرداری وفادار به داریوش سوم. اما آنچه واضح است پایداری آریو برزن یکی از برجسته ترین نمونه های اینچنینی در تاریخ است.نبرد آریو برزن یکی از پایان های قهرمانانه یی است که هر ملت برای وداع با بخش مهمی از گذشته اش به آن نیاز دارد. باید توجه داشت آریو برزن یکی از معدود ایستادگی ها در برابر ارتش اسکندر بوده.

بسیاری از شهرهای آسیای غربی از ورود سپاه اسکندر به شهر خوشحال بوده اند، مصر و شام به خاطر سیاست های خشونت آمیز هخامنشیان در اواخر کار از هر عنصر نجات بخشی استقبال می کردند، مردم بابل و اورشلیم، به شکل دسته جمعی، برای خوشامد گفتن به اسکندر از شهر خود بیرون آمدند و شهر را با هر چه طلا داشتند، به هلنی ها تقدیم کردند و شوش دومین شهر مهم شاهنشاهی بدون کمترین مقاومتی تسلیم شد و سایر شهرهای فلات ایران به قدری بی دفاع بود که دختران شهر برای فرار از تجاوزگران مقدونی دست به خودکشی می زدند. زمانه، زمانه نابودی هخامنشیان بود.

دوستان نادان در داخل و دشمنی دانا چون اسکندر سرانجامی جز این نمی توانست داشته باشد و ایستادگی آریو برزن تنها ادای دینی بود به گذشته یی پرافتخار. علت نابودی هخامنشیان را باید بسیار قبل از نبرد گائو گمل یا شکست آریو برزن جست وجو کرد؛ زمانی که میراث امپراتوری عظیم پارس از پادشاهانی چون کوروش و داریوش به دست شاهان ناخلف افتاد. ویل دورانت عقیده دارد استخوان بندی مادی و معنوی پارس در نبردهای ماراتن، سالامیس و پلاته در هم شکسته بود.

حاکمان کار کشور را واگذاشته بودند و دربار تنها محل برادرکشی، قتل و تصفیه های خونین شده بود و ملت به سراشیبی فساد و بی علاقگی به کشور افتاده بودند. آریو برزن فرزند زمانه یی بود که هرج و مرج همه جای کشور را فراگرفته بود، حملات اسکندر در خارج و مدعیان بی شمار سلطنت در داخل و ضعف دستگاه حکومت، کار را برای هخامنشیان به پایان رسانده بود. همان طور که شب به جای روز و روز به جای شب می آید حکومت ها هم سرانجام روزی می روند و جای خود را به حکومت های جدید می دهند و این قانون گریزناپذیر تاریخ است. وقتی که تقدیر بر واژگونی حکومت باشد و دوران امپراتوری به سر آمده باشد از دست آریو برزن ها هم کاری ساخته نیست چه برسد به زمانی که آریو برزنی هم در کار نباشد. تاریخ پر است از این نمونه ها، همان گونه که انقراض شاهنشاهی پارس نمونه یی بود که بعدها سقوط امپراتوری روم مطابق آن صورت گرفت.

محسن بختیار