چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

شهر کهنسال همدان


شهر کهنسال همدان

نهال شیعه علوی در زمین حجاز متولد و روییدن آغاز نمود, اما در ایران زمین شاخ و برگ گشود, به ثمر نشست و جاودانه گردید

نهال شیعه علوی در زمین حجاز متولد و روییدن آغاز نمود، اما در ایران زمین شاخ و برگ گشود، به ثمر نشست و جاودانه گردید.

شهر کهنسال همدان در رشد و نمو، در پیرایش و گستردگی آن در فلات ایران بزرگ و جهان نقشی تعیین کننده داشته است.

همدان از دو نظر در نگهداری، پایداری و گسترش شیعه علوی از نیمه قرن دوم تا اوایل قرن هشتم اثری مستقیم و تعالی بخش داشته تا جاییکه می‌بینیم در اوایل قرن نهم هـ.ق سرزمین ایران اگر رسماً شیعه اعلان نمی‌شود لیکن اکثر مردم مسلمان آن شیعه دوازده امامی هستند.

بررسی این مطلب درون مایه این مقاله است که سعی شده در حوصله یک مقاله کوتاه با استناد به نکات تاریخی تهیه و ارائه گردد. توضیح اینکه مطلب در سه قسمت به شرح زیر می‌باشد.

۱ ) معرفی ابوسلمه خلال همدانی معروف به وزیر آل محمد (ص)

۲ ) پای‌گری نهضت علوی در همدان و نقش علاءالدوله‌های همدانی در جاودانگی علوی در فلات مرکزی ایران (۳۰۱ – ۶۱۸ هـ.ق)

۳ ) اشاره‌ای کوتاه به «میر سید علی همدانی» (۷۱۳ – ۷۸۴ هـ.ق) ملقب به امیر کبیر که دین مبین اسلام را همراه با شیعه علوی در سرزمین‌های همسایگان شمال شرقی و شرق و جنوب شرقی ایران گسترش داد.

● ابو سلمه خلال همدانی (درگذشته ۱۲۷ هـ.ق برابر با ۷۴۵ م)

«ابو سلمه حفض بن سلیمان همدانی، معروف به ابو سلمه خلال همدانی» یکی از ایرانیانی است از دهات عباسیان که با ابوسلمه خراسانی در برانداختن بنی‌امیه همکاری داشت و در اندیشه خود تعالی نهضت علویان را می‌پرورانید.

اینکه او به (خلال) معروف شده است سه تعبیر در تاریخ دیده می‌شود. نخست اینکه خانه‌اش در کوی سرکه فروشان بود و دیگر اینکه او دکانی داشت که در آنجا سرکه می‌فروخت و سوم گفته می‌شود او نیام شمشیر می‌ساخته است در عرب (خلال السیوف) کسی است که سازنده نیام شمشیر است (۱)

پیرامون تولد او تاریخنکاران مطلبی ذکر نکرده‌اند. «ابو سلمه خلال همدانی» در تاریخ به نام نخستین وزیر حکومت اسلامی ذکر شده است. «ابو سلمه در تاریخ اسلام نخستین فردی است که به نام وزیر ملقب و شناخته شده است»(۲)

حضرت رسول اکرم (ص)، هم چنین خلفای راشدین در دوران حیات اجتماعی و سیاسی خود وزیری نداشتند در حکومت بنی‌امیه نیز فردی به نام صدراعظم و وزیر دیده نمی‌شود. اما بنی‌عباس که به پشتیبانی ایرانیان بودند برای نخستین بار وزیر انتخاب نمودند. زنده یاد استاد محیط طباطبایی می‌نویسد:

«در اواخر روزگار (مروان حمار) آخرین خلیفه اموی بود که ابو سلمه خلال همدانی داعی عباسیان در کوفه به لقب (وزیر آل محمد (ص)) شناخته شد و بعد از آنکه ابو العباس سفاح به خلافت رسید در سمت وزارت، او نخستین وزیری بود که در کنار یک حاکم مسلمان از او در تاریخ نام برده‌‌اند»(۳)

ابو سلمه در کوفه با دختر «بکیر ابن ماهان» یکی از دعات بنی عباس ازدواج کرد و بوسیله پدر زنش بدستگاه مخفی «ابراهیم امام» «رهبر عباسیان راه پیدا نمود. صاحب مکنت و اعتبار گردید و یکی از داعیان با نفوذ عباسیان شد» (۴)

«بکیر ابن ماهان» هنگام بیماری در بستر مرگ به ابراهیم امام نامه‌ای نوشت و ابو سلمه داماد خود را به او معرفی کرد: «مرا در کوفه دامادی است که او را ابوسلمه خلال می‌خوانند که عوض من در کار دعوت خلافت شما او باشد»(۵)

«ابراهیم امام» پس از دریافت نامه «بکیرابن ماهان» به ابوسلمه نامه نوشت و او را جانشین بکیر معرفی نمود. «در این سال ۱۲۷ هـ.ق مطابق ۷۴۵ میلادی ابراهیم امام برای ابوسلمه نامه نوشت و او را فرمود که سرپرستی کارهای پیروانش را به ابوسلمه سپرده است» در نامه‌ای دیگر به او ماموریت داد تا به خراسان رود.

«… ابوسلمه روانه خراسان گشت، خراسانیان او را راست شمردند و کارش را پذیرفتند. آنچه را از دارایی‌های بنی‌عباس در نزد ایشان گرد امده بود همراه پنج یک سود سالانه‌شان بدو سپردند» (۶)

زندگی سیاسی ابوسلمه خلال همدانی در خطه خراسان با فعالیتهای رزمی ابو مسلم خراسانی هم زمان است در برخی جهات حرکات وطن پرستانه آن دو فرد ایرانی که یکی از مشرق با شمشیر برخاسته بود و دیگری که از غرب ایران با قدرت قلم حرکت کرده بود یکی است و در یک نکته با هم اختلاف سلیقه دارند و ان این که ابو مسلم در برانداختن بنی‌امیه بدنبال بقدرت رسیدن بنی‌عباس و استقلال ایران بود ولی ابو سلمه در اندیشه بقدرت رسیدن آل علی (ع) و علویان بوده است که به این نکته اشاره خواهیم کرد.

نخستین خروج رسمی بنی‌عباس بر بنی‌امیه موقعی است که در مناسک حج، ابراهیم امام رسماً اعلان مخالفت با بنی‌امیه را نمود. فشرده آن واقعه تاریخی از زبان «مقدسی» چنین است:

«ابراهیم با همراهانش با لباسهای فاخر و مشخص برای انجام حج به مکه وارد شدند. مردم آنها را بهم نشان می‌دادند و می‌گفتند اینان بنی‌عباس هستند که بر بنی‌امیه خروج کرده‌اند. خبر به مردان رسید. به کارگزار دمشق فرمان داد تا او را گرفتند و بزندان افکندند او را در آهن کردند و حلقه را چندان بر او تنگ گرفتند که جان سپرد و با همان قید آهنین به خاک سپرده شد.» (۷)

ابراهیم آینده خود را می‌دانست به برادر کوچکترش «ابو العباس سفاح» سفارش کرد پس از من به کوفه برو بنزد ابوسلمه خلال همدانی. او ترا و خانواده مرا در امان خواهد داشت و کارها را به سامان می‌رساند»

پس از اینکه «ابوالعباس سفاح» به کوفه وارد شد مخفیانه به خانه ابو سلمه رفت. ابو سلمه فرصت را غنیمت دانست. او و اطرافیانش را در سرایی بزرگ ظاهراً مخفی نمود. ولی، در حقیقت زندانی کرد تا از فرصت بدست آمده استفاده کرده و یکی از افراد آل علی (ع) را به حکومت ترغیب نماید و بدین گونه خلافت را به صاحب اصلی برساند.

«مقدسی» در این باره می‌نویسد: «ابو سلمه خانواده ابراهیم امام را در سرایی جای داد و نهان می‌داشت و می‌گفت: شما باید درنگ کنید چرا که مردم با ابراهیم امام بیعت کرده‌اند و او مرده است و ممکن است بعد از این حادثه‌ای روی دهد. و قصدش این بود که کار خلافت را به فرزندان علی بن ابیطالب بسپارد. چرا که در آغاز مردم را بدیشان فراخوانده بود». (۸)

جالب اینکه این مطب را سایر تاریختگاران پیشین از جمله تاریخ طبری، تاریخ الکامل با همین صراحت نقل کرده‌اند. که احتیاجی به تکرار نیست.

قسمت آخر روایت «مقدسی» کاملاَ نشان می‌دهد که: ابو سلمه خلال همدانی همیشه اندیشه بقدرت رسیدن آل علی را در سر داشته و با خاندان «آل علی (ع)» رابطه داشته و بدنبال فرصت مناسب بوده تا آنان را به امارت و خلافت پایمال شده‌شان برساند و بی شک آنان را پیوسته در جریان کارهای سیاسی زمان می‌گذاشته است.

ابو سلمه نخستین فرد همدانی است که در نیمه نخست قرن دوم هجری با این صراحت شیعه علوی را پشتیبانی می‌نماید. در همین زمان که «ابوالعباس سفاح» برادر و جانشین «ابراهیم امام» که علناً سر ستیز و عناد با امویان آغاز نمود در مخفیگاه خود در شهر کوفه به مدت چهل شبانه روز زندانی نمود و در این فاصله زمانی، اقدام به یک سری کارهای دیپلماتیک نمود تا شاید از آل علی (ع) فردی انتخاب شود تا سر رشته کارهای سیاسی از هم پاشیده را بدست بگیرد. برای نیل به این هدف سه نامه به سه تن از بزرگان «آل علی (ع) نوشت و بوسیله پیک مخصوص فرستاد. در این باره مطلب را از نوشته «مسعودی» می‌خوانیم:

«ابوسلمه حفض بن سلیمان از وقتی خبر کشته شدن ابراهیم امام را شنیده بود، درصدد بود از دعوت بنی‌عباس به دعوت آل ابیطالب باز گردد… ابو سلمه بعد از مرگ ابراهیم امام بیم داشت کار وی آشفته شود و تباهی گیرد، بدین جهت نامه‌هایی با یک مضمون برای آل علی (ع) فرستاد.» (۹)

ابو سلمه بدون اینکه فرصت را از دست بدهد بزرگان خاندان علوی را در جریان کارها گذاشت و با صراحت تمام از آنان دعوت نمود تا با یاری او سیاست و حکومت را بدست گیرند. علاقه وافر ابوسلمه به علویان یک لحظه او را از این اندیشه رها نمی‌کرد و همیشه در صدد این کار بزرگ رود. زمانیکه از سوی ابراهیم امام به خراسان رفت در تمام راه‌ها از کوفه تا طوس مردم شهرهای سر راه را با نیات شوم بنی‌امیه بنی‌عباس آشنا می‌کرد و زمینه پذیرش امامت و رهبری علویان را در مسیر راه خود فراهم کرده بود. با این اعتماد و اطمینان بود که دعوت خود را با خاندان علوی اشکار نمود و آنان را به پذیرش این مهم فرخواند.

«مقدسی» این حرکت دیپلماسی ابوسلمه خلال همدانی را چنین می‌آورد:

«ابو سلمه بر جعفر بن محمد امام جعفر صادق (ع) و عبداله ابن حسین از نوادگان حضرت امام حسن مجتبی (ع) و عمرابن حسن بی علی از نوادگان امام سجاد (ع) نامه نوشت و آن نامه‌ها را به مردی سپرد، دستور داد نخست نزد جعفر بن محمد رود، اگر او آنچه در نامه نوشته شده بود پذیرفت، آن دو نامه دیگر را پاره کند، اگر نپذیرفت، نزد عبداله ابن حسین ابن حسن رود اگر او پذیرفت نامه سومی را پاره کند. اگر نپذیرفت نزد عمرابن حسین بن علی رود. آن پیغامگذار روانه مدینه شد و شبانه خود را نزد جعفربن محمد رسانید. محمد نامه را خواند و خاموش ماند. پیغامگذار بدو گفت: پاسخ چیست؟ جعفر بن محمد نامه را بشعله چراغ نزدیک کرد و آن را آتش زد و گفت: پاسخ این است. پیغامگذار نزد عبداله ابن حسین ابن حسن رفت و نامه را بدو رسانید، او پذیرفت و قبول کرد و در مشورت با امام جعفر بن محمد (ع)، اشارت کرد، تا از این کار کناره‌گیری نماید. چرا که ابوسلمه فریب خورده و کشته خواهد شد»(۱۰)

و بقول «مروج الذهب» نفر دوم یعنی عمرابن علی ابن حسین ابن علی نیز نپذیرفت و در جواب گفت: «ابو سلمه را من نمی‌شناسم چگونه به او اعتماد کنم» (۱۱)

ابو سلمه هنگامی که از پذیرش حکومت بوسیله خاندان علی (ع) نا امید گردید به ناچار برای حفظ جان خود و ادامه کار در همراهی با ابومسلم به یاری «ابو العباس سفاح» پرداخت تا اینکه سفاح امویان را برانداخت. سفاح از فعالیت‌ها دیپلماسی ابوسلمه باخبر گردید، دستور داد تا بوسیله ابو مسلم خراسانی او را بقتل رسانیدند و پس از او منصور جانشین سفاح ابو مسلم خراسانی را به ناجوانمردی کشت.

بدین ترتیب ابو سلمه خلال همدانی در راه احقاق حق علویان جان خود را از دست داد، لکن نامی نیک و جاودانه از خود در لابه‌لای تاریخ خونبار تشیع باقی گذاشت. و زمینه پذیرش مذهب علوی را در اندیشه مردم آن زمان فراهم نمود شهر کهنسال همدان از همان دوره ابوسلمه جوشش خون گرم تشیع علوی را در پیکر خود احساس نمود و خواهیم دید در دوره علویان همدان و علاءالدوله‌ها نهضت سرخ علوی توانست از شهر همدان به سراسر فلات مرکزی ایران زمین راه یابد. سپس بوسیله مردی از تبار سادات علوی همدان، راهی مرزهای شرقی ایران گردد و جایگاه تاریخی همدان را در بستر تاریخ ایران جاودانه نماید.

- نقش همدان در فراگیری نهضت علوی (۳۰۱ – ۶۱۸ هـ.ق)

آنچه تا اینجا گفته شد نگاهی کوتاه و گذرا در نقش ابو سلمه خلال همدانی در ایجاد زمینه گرایش به این مکتب بود.

در اصل واژه‌هایی از قبیل سادات، فاطمیان، علوی و علویان دارای یک معنا و یک مفهومند که در کل اولاد علی (ع) از زاده حضرت فاطمه (س) دختر گرامی رسول اکرم (ص) هستند که در مسیر تحولات سیاسی اجتماعی هرگاه به نام خاصی چهره نموده است.

بنی عباس زمانیکه بحکومت رسیدند، سعی کردند، با هر فریب و ریای ممکن خود را در سیر معنویت جامعه قرار دهند و از این راه حقی برای خود بدست آرند، نخست نام «شیعه آل عباس» را برگزیدند در کتاب «تاریخ ده هزار ساله ایران» آمده است:

«پیروان آل علی (ع) در برخورد با واقعیات لمس شدنی مدعی بنی‌عباس شدند و در برابر ایشان که به «شیعه آل عباس» مشهور بودند نام «شیعه علوی» برخود نهادند و گفتند: «خلافت حق آل علی (ع) است و بنی‌عباس در این مورد هم چون امویان غاصبند» (۱۲)

حرکت سیاسی علویان در همین زمان بگونه یک مبارزه سیاسی و مذهبی آشکار گردید. لیکن حرکت آنان در برابر حریف، شکننده و آسیب پذیر بود. از طرفی نقش معنوبت آنان که ریشه در اسلام راستین داشت همیشه آنان را پر قدرت و مورد توجه مردم آگاه و دانا قرار می‌داد و از برتری بزرگی برخوردار بودند.

«پرفسور لویی ماسینیون» در جایی می‌نویسد: که ما (اهل سنت) متاسفانه فقط آنرا (شیعه علوی) یک انگیزه سیاسی تلقی می‌کنیم و از آن تنها چهره سیاسی‌اش را می‌بینیم، دارای چهره‌ایست که، اگر چه از نظر پنهان است و مجهول، عمیق‌ترین و درخشانترین نقش را در تاریخ اسلام حکایت می‌کند و آن نقشی است که در آغاز نهضت، معنویت گرایی را در فرهنگ اسلام بر عهده داشته و به تمدن اسلام روح و غنی و بینش زاینده و توفنده انقلابی داده است» (۱۳)

با توجه به این مطلب و تاریخ پربار علمی شیعه علوی، بی تردید اصل و درون مایه شیعه همان معنویت راستین اسلام است. البته باید پذیرفت برخی نکات الحاقی همراه با رنگ سیاسی آن را در خود فرو برده بود.

علویان همدان ریشه در علویان زیدیه دارند. در سال ۲۵۰ هـ.ق حسن ابن زید ابن علی ابن حسین ابن علی علیه السلام در سایه تدبیر و شجاعت خود توانست آخرین بازمندگان «طاهریان (۲۰۵ – ۲۵۹)» را در حاشیه جنوبی دریای خزر تار و مار نماید و بقدرت دست یابد. تاریخ در جا با نام «حسن ابن زید» برخورد کرده است او را به شجاعت و دلیری ستوده و نام برده است. در کتاب «طبقات ناصری» آمده است:

«حسن ابن زید که ساکن ری بود، کار سید بالا گرفت و با پیوستن مردم طبرستان فرمانروایی قدرتمند و بی منازع گردید» (۱۴)

هم چنین «تاریخ الکامل» در این مورد می‌آورد: «حسن ابن زید علی و با موافقت اهل طبرستان دل قوی شد. حسن ابن زید شهر ساری را پایگاه خود قرار داد و در همان سال (۲۵۰ هـ.ق) دستور داد مردم ساری و روستاهای اطراف مذهب شیعه اثنی‌عشری را پذیرفته و آشکارا به انجام آیین و روش شیعیان عبادت کنند و نماز گزارند» (۱۵)

کتاب «تاریخ مردم ایران بعد از اسلام» به نقل از «شهرستانی» می‌نویسد:

«زیدیه معتقد بودند که امام باید از اولاد فاطمه زهرا (س) باشد.» (۱۶)

با بالا گرفتن کار حسن ابن زید علوی مذهب و نهضت شیعه هم چون یک پدیده سیاسی و انقلابی در حاشیه دریای مازندران آشکار شد و فعالیت خود را نمایان ساخت. گرچه حاشیه دریای خزر برای حرکتهای آنچنانی زیاد مناسب نبود، اما برای نخستین دم و بازدمهای یک نهضت نوپا که محصور در بین کوه‌های البرز و دریا بود بسیار مناسب و ایده‌آل می‌توانست باشد. در آن روزها ایرانیان میهن پرست که درد و رنج و ستم عباسیان را در تمامی پیکر ایران زمین احساس می‌کردند، راهی منطقی یافتند و آن طرفداری از نهضت آل علی (ع) بود تا بدین وسیله خلافت را از غاصبین بنی عباس گرفته و به صاحبان حق برسانند و از طرفی بتوانند تمامیت ارضی ایران را حفظ نمایند. نویسنده «تاریخ مردم ایران» در جای دیگر می‌نویسد:

«مذهب امامیه خیلی زود در ایران مورد توجه و علاقه شد و ناخرسندی موالی از طرز فرمانروایی امویان و عباسیان هم از آغاز اسباب بسط و رواج آن را در بین مردم ایران آماده ساخت … این مذهب تدریجتاً در ولایت جبال، بین اعراب قم، ساوه، ری و سپس در بین مهاجران و موالی از اهل بیهق و طوس و مرو مجال انتشار پیدا کرد و دعوت علویان بعضی از اهل دیلم را به آن جلب کرد، مراسم غدیر، عاشورا، که به عنوان رمزی از تولا و تبّرا در بین اهل تشیع رایج بود از طریق شیعه دیلم با تشریفات جال همراه شد» (۱۷)

«اطروش معروف به ناصر الحق» پس از حسن ابن زید علوی کاردان‌ترین فرد علوی است که توانست با اقدامی شجاعانه علویان را از حصار دریا و کوه بیرون آورد و به گوشه و کنار فلات ایران روانه سازد.

«مروج الذهب» می‌نویسد: «در ولایت طبرستان و دیلم نیز حسن ابن علی ابن محمد ابن علی ابن حسن ابن علی ابن ابطالب رضی الله عنهم ملقب به «اطروش» قیام کرد. سیاهپوشان را از آنجا بیرون راند وا ین به سال ۳۰۱ هـ.ق بود. ولی دو سال در سرزمین دیلم وگیل اقامت داشت و مردم آنجا را که روش جاهلیت داشتند و بعضی‌شان گبر بودند بسوی خداوند والا خواند» (۱۸)

اطروش (۲۳۰ – ۳۰۴ هـ.ق) مردی باهوش و دانا بود. او فقیه و مجتهد بود و بتجدید فقه جعفری همت گماشت. همانطوریکه دیدیم در زمان او نهضت علوی از طبرستان خارج گردید.

یکی از اعقاب اطروش بطرف جبال (سرزمینهای غربی و مرکزی) آمد و در همدان اقامت گزید. اکثر تاریخنگاران نام این علوی را «ابوالقاسم بطحایی علوی» ذکر کرده‌اند. «ابن شادی اسد آبادی همدانی» که مفصل درباره تاریخ علویان طبرستان سخن گفته است در جایی بدنبال مطلب خود می‌آورد: «جماعتی از علویان طبرستان با سید ابوالقاسم بطحایی علوی (از سادات حسنی) به همدان آمدند و مقام ساختند و املاک خریدند» (۱۹) از قراین بر می‌آید کار ابوالقاسم بطحایی در همدان بالا می‌گیرد و بسرعت صاحب ثروت می‌شود. این مطلب طبیعی است طرفداران نهضت علویان در آن زمان در همدان هم بیشتر بوده‌اند و هم صاحب مکنت. زیرا دیدیم «ابو سلمه خلال همدانی» از خود در همدان نامی نیک باقی گذاشته بود. دیگر اینکه مردم همدان همیشه با ائمه اطهار که در مدینه بودند به شهادت تاریخ ارتباط نزدیک داشته و مرتب رفت و آمد داشته‌اند بخصوص این ملاقاتها با امام جعفر صادق (ع) در تاریخ مکرر آمده است. درباره موقعیت ابوالقاسم بطحایی در همدان در کتاب «منتهی الآمال» آمده است: «محمد بطحایی پدر قبایل، صاحب اولاد و عشیره است» (۲۰ )

محمد بطحایی محیط را مناسب یافت و بسرعت قدرت و مکنتی برای علویان همدان فراهم نمود و به جبران خساراتی که علویان در حاشیه دریای مازندران از سامانیان (۲۶۱ – ۳۸۹) و آل‌زیار (۳۱۶ – ۲۳۴) دیده بودند. پرداخت علویان طبرستان پس از ۶۴ سال قدرتمندی در ناحیه طبرستان عاقبت‌تار و مار شده و در گوشه و کنار فلات ایران پراکنده گردیدند. اما در همدان اقبال با آنان یار گردید.

اکثر تاریختگاران اتفاق دارند که ابوالقاسم بطحایی با گروه همراه خود برای علویان همدان شالوده‌ای محکم ریخت و «او را سر دودمان علویان همدان می‌توان بشمار آورد» (۲۱)

زنده یاد محمد طباطبایی پیرامون پایه‌گیری نهضت علوی در همدان می‌نویسد: «در قرن سوم هجری قمری، قاسم بطحایی علوی با جمعی از سادات حسینی به همدان آمد … فرزندان او در آن شهر مال و مکنت و جاه و عزت و ریاست یافتند. ابو عبداله حسین بن اطروش از آن خاندان در آن شهر قلعه و عمارتها بنیاد کرد، و شاید بنیاد گنبد علویان فعلی یکی از عمارتهای دوره او باشد که بعدها در دوره سلجوقیان تکمیل شده و زینت گرفته است» (۲۲)

«صاحب بن عباد» (۳۲۶ – ۳۸۵) وزیر معروف و کاردان آل بویه (۳۳۰ – ۴۴۷) برای ایجاد نزدیکی و پیوند خانوادگی دختر خود به نام آزرمینه را به «علی ابن حسین اطروش» به زناشویی می‌دهد، از آنجاییکه «علی ابن حسین اطروش» از آزرمینه پسری نداشت لذا دختر زادگان او در همدان به قدرت می‌رسند. علویان همدان که در تاریخ « علاء الدوله‌های همدان» نام دارند از دختر زادگان او هستند.

از جمله «امیر تاج الدین زین الاشرف ابو هاشم زید» می‌باشد که مادرش دختر صاحب بن عباد بود و اولین رییس همدان و نخستین علاءالدوله در همدان است. اعقاب ابوالقاسم بطحایی در حدود سه قرن در همدان صاحب نفوذ و قدرت بوده‌اند. از موقعیت خود برای نشر عقاید شیعه امامیه بسیار بهره گرفتند. زیرا دو سکان پدر قدرت هدایت یک نهضت، نخست ایدولوژی و دیگر قدرت نفوز اجتماعی می‌باشد. آنان یعنی علویان هر دو قدرت را یکجا داشتند و خوب هم توانستند از آنها بهره بگیرند «ابن الفوطی» به صراحت در این باره می‌نویسد: «مردم همدان توسط وی (سید المرتضی علاء الدوله ابوهاشم زید بن امیر ابوافضل حسین حسنی همدانی) به مذهب شیعه گرویدند» (۲۴)

پیوست‌ها:

۱ – حکمت یغمایی، عبدالکریم – مقاله: ابو سلمه خلال – نشریه بررسیهای تاریخی، ش ۱، سال ۱۲، ص ۶۷.

۲ – محیط طباطبایی، محمد – نقش وزراء در حکومت ایران بعد از اسلام – به نقل از کتاب هفتاد مقاله، ج ۲، ص ۱۵۹، انتشارات اساطیر، به کوشش یحیی مهدوی و ایرج افشار.

۳ و ۴ – همان ماخذ.

۵ – دهخدا، علی اکبر – لغتنامه – زیر واژه ابو سلمه.

۶ - ابن اثیر عزالدین – تاریخ الکامل: ترجمه محمد حسین روحانی – ج ۷، صص ۳۱۹۹ – ۳۲۹۰، انتشارات اساطیر تهران.

۷ – مقدسی: کتاب تاریخ و آفربنش، ترجمه شفیعی کدکنی، ج ۲، ص ۹۴۳، انتشارا آگه.

۸ - تاریخ و آفرینش، همان ماخذ و صفحات.

۹ - مسعودی: کتاب مروج الذهب – ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج ۲، صص ۲۵۷ – ۲۵۸، انتشارات علمی.

۱۰ - تاریخ و آفرینش، همان ماخذ.

۱۱ - مروج الذهب همان ماخذ.

۱۲ - رضایی، عبدالعظیم. تاریخ ده هزار ساله ایران، ج ۲، ص ۲۰۳.

۱۳ - ماسینیون، لویی. سلمان پاک و نخستین شکوفه‌های معنویت اسلام در ایران.

۱۴ - طبقات ناصری، ج ۱، ص ۲۱۰.

۱۵ - تاریخ الکامل، همان ماخذ.

۱۶ - زرین کوب، عبدالحسین. تاریخ مردم ایران بعد از اسلام، ج ۲، ص ۱۵۱.

۱۷ - تاریخ مردم ایران همان ماخذ.

۱۸ - مروج الذهب، همان ماخذ، ج ۲، ص ۲۰۳.

۱۹ - ابن شادی اسد آبادی همدانی. مجمل التواریخ و القصص، ص ۴۵۹. به نقل از کتاب: فرمانروایان گمنام. تالیف دکتر اذکایی.

۲۰ - منتهی الآمال، ج ۱، ص ۲۴۵، به نقل از همان ماخذ.

۲۱ - اذکایی پرویز. کتاب فرمانروایان گمنام. ص ۱۶۷.

۲۲ - محیط طباطبایی محمد نقل از مجله آموزش و پرورش. سال نهم، شماره ۲، ص ۳۲ الی ۳۶.

۲۳ - الفوطی. تلخیص مجمع الآداب. ج ۲، ص ۱۰۱۸، به نقل از فرمانروایان گمنام. همان ماخذ ص ۱۸۸.

۲۴ – راوندی محمد بن علی: راحه الصدور و آیه السرور محمد اقبال – انتشارات امیرکبیر – مقدمه.

۲۵ - شبانکاره محمد بن علی بن محمد. مجمع الانساب، ص ۱۳۹. به تصحیح میر هاشم محدث، انتشارات امیر کبیر ۱۳۶۳ تهران.

۲۶ - لغتنامه همان ماخذ.

۲۷ - تاریخ الکامل همان ماخذ.

۲۸ - فرمانروایان گمنام همان ماخذ ص ۲۵۷.

۲۹ - و، ویلیام جکسن ابراهیم. ایران در گذشته و حال. انتشارات خوارزمی، ص ۲۵۷.

۳۰ - فرمانروایان گمنام. همان ماخذ. ص ۱۶۸.

۳۱ - حسن بن محمد بن حسن قمی. تاریخ قام . ترجمه حین بن عبد الملک قمی، تصحیح و تحشیه جلال همایی، انتشارات توس. ص ۲۰۸.

۳۲ - میر سید علی همدانی. معروف به امیر کبیر شاه همدان. روضه الجنان. ج ۱، ص ۲۵۱. به نقل از محمد ریاض پاکستانی. احوال و آثار میر سید علی همدانی.

۳۳ - حکمت، علی اصغر. مقاله از همدان تا کشمیر به نقل از مجله یغما، جلد ۴. شماره ۸.

۳۴ - همدان تا کشمیر. همان ماخذ.

۳۵ - روضه الجنان. همان ماخذ. ص ۲۸۳.

۳۶ - نقل کوتاه شده از ریاض پاکستانی، محمد. احوال و آثار میر سید علی همدانی، مرکز تحقیقاتی فارسی ایران و پاکستان.

۳۷ - از همدان تا کشیر همان ماخذ.

۳۸ - معجم البدان – به نقل از احوال و آثار میر سید علی همدانی. همان ماخذ.

۳۹ - بدخشی کتاب مستورات، ص ۷۱.

منابع:

۱ – ایران در گذشته و حال

۲ – تاریخ الکامل

۳ – تاریخ ده هزار ساله ایران

۴ – تاریخ قم

۵ – تاریخ مردم ایران بعد از اسلام

۶ – تاریخ و آفرینش

۷ – تلخیص مجمع الآداب

۸ – خلاصه المناقب

۹ – راحد الصدور و آیه السرور

۱۰ - روضه الجنان

۱۱ – سلمان پاک

۱۲ – طبقات ناصری

۱۳ – فرمانروایان گمنام

۱۴ – کتاب مستورات

۱۵ – لغتنامه دخدا

۱۶ – هفتاد مقاله ایرج افشار

۱۷ – مجمل التواریخ و القصص

۱۸ – مجله آموزش و پرورش سال نهم

۱۹ – مجله بررسیهای تاریخی. سال ۱۲، ش ۱.

۲۰ – مجله یغما – ج ۲ – ش ۸.

۲۱ – مروج الذهب

۲۲ – منتهی الآمال

۲۳ – معجم البلدان


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.