چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
آشكار شدن توطئه ها از پس رحلت پیامبر اکرم ص
آنچه پس از رحلت رسول اكرم(ص) در مدینه به وقوع پیوست این پرسش را در ذهن تداعی میكند كه آیا رسول خدا(ص) از حوادث پس ازحیات خود اطلاع نداشت؟ در آن صورت برای پیشگیری از آن رخدادهای تاسف آور چه تدابیری اندیشیده و مردم را تا چه حد آگاه ساخته بود؟ آنچه در این گفتار میخوانیم پاسخ همین پرسش و بیان رویدادهاییاست كه با رحلت پیامبر(ص) به وقوع پیوست.
● پیشگیریهای رسول خدا(ص)
مهمترین موضوع ، بیان مقام زمامداری علی(ع) بود كه پیامبر تا توانست بدان سفارش كرد و چه بسا همان سفارشها فرصت طلبان آن روز را به تلاش وا داشت كه از این كار جلوگیری كنند. گاهی گفته میشود ای كاش پیامبر(ص) بیش از این، مردم را نسبت به حق اهل بیت علیهم السلام و علی(ع) آگاه میساخت. ولی در همان حد نیز رسول خدا تحت فشار قرار داشت و معمولا هرگاه فضیلتی ازعلی(ع) بیان میفرمود برخی خرده میگرفتند كه آیا این همه را ازجانب خود میگویی یا فرمانی از جانب خداست؟! این خرده گیری حاكی از آن است كه از همان ایام، پذیرش زمامداری علی(ع) واعتراف به مقام معنوی و اجتماعی او برای برخی چندان هم آسان نبوده است. مشكل ترین چاره اندیشیهای پیامبر(ص) برای جانشین قرار دادن امام علی(ع) به روزگار پس از غدیر باز میگردد. ازغدیر (۱۸ ذیحجه) تا روز رحلت آن حضرت (۲۸ صفر) هفتاد روز بیش فاصله نبود. این زمان كوتاه برای آنان كه در تدارك توطئهها به سر میبردند زمانی كافی بود تا عدهای را هم عقیده خویش سازند. شاید بهترین كاری كه پیامبر میتوانست انجام دهد آن بود كه ازاین مردم كسانی را كه حضور آنان در مدینه پس از وفاتش برای حكومت علی(ع) مشكل ساز بود، از شهر دور سازد. این كار توفیق علی(ع) را برای عهده داری خلافت افزون تر میساخت و به علاوه با دورشدن مخالفان، به موجب بی اطلاعی آنان از اوضاع مدینه، راه اندازی هر توطئه و نقشه دیگر را نا ممكن مینمود. اما چه باید كرد كه پس از فرمان پیامبر(ص) بر گسیل لشكر به سوی شام، منافقان به نقشه حضرت پی بردند و بر سرپیچی از این فرمان پای فشاری كردند.
● اعزام لشكر اسامه
در ماه محرم سال یازدهم، رسول گرامی اسلام(ص) پیش از آن كه در بستر بیماری افتد مسلمانان را فرمان داد تا برای گسیل به مرزهای روم از جانب شام آماده شوند.(۱) این در حالی بود كه عدهای از نا مسلمانان نواحی جزیرهٔ العرب و مدعیان پیغمبری، درتدارك حمله به مدینه بودند و به ظاهر بیرون رفتن سپاهی بدان بزرگی، چندان موافق احتیاط نبود. با این همه رسول خدا(ص) كمترین تردیدی در گسیل نیروهایش به سوی شام نداشت. پیامبر اسامه بن زید را كه كمتر از ۲۰ سال داشت فرمانده این لشكر كرد و برخی از صحابه چون ابوبكر،عمر بن خطاب، ابوعبیده بن جراح و سعد بن ابی وقاص را فرمان اكید داد تا هرچه زودتر به فرماندهی زید جوان راهی شوند.(۲) پیامبر(ص) با دست خود پرچم فرمانده جوان را بست و به او چنین دستور داد: مسافت را آن چنان به سرعت طی كن كه پیش از آن كه خبر حركت تو به آنجا رسد خود و سربازانت به آنجا رسیده باشید. رسول اكرم(ص) صحابیان سالخوردهای چون ابوبكر و... را به زیر فرمان جوانی كم سال به نبرد امپراتوری بزرگ روم راهی میسازد تا پس از این، كمی سن، بهانه سرپیچی صحابه از فرمان فرد كاردان نشود. راستی چرا پیامبر(ص)، علی(ع) را همراه آنان نفرستاد؟ آیا سالخوردگان لشكر اسامه تجربه نظامی و شجاعت ویژه داشتند؟ در آن صورت چرا به عنوان فرمانده برگزیده نشدند؟ این سفرنزدیك به دو ماه به طول میانجامیده است.(۳) و رسول خدا(ص) یقین داشت روزهای آخر عمر را سپری میكند. با این حال به تاكید از برخی صحابه خواسته بود تا گوش به فرمان اسامه هرچه زودتر مدینه را ترك كنند. اما حركت این سپاه، به رغم تاكید فراوان رسول خدا(ص) نخست به سبب اعتراض برخی از صحابه نسبت به جوانی اسامه، سپس به بهانه تهیه ساز و برگ سفر و سرانجام به سبب رسیدن خبر شدت یافتن بیماری پیامبر(ص) و باز گشت ابوبكر و عمر و برخی دیگر، از اردوگاه«جرف» به مدینه، سر نگرفت.(۴) ابن ابیالحدید به نقل گفتار شیخ خود ابویعقوب معتزلی در شرح خطبه ۱۵۶ نهج البلاغه مینویسد: چون بیماری پیامبراكرم(ص) شدت یافت دستور داد سپاه اسامه به سوی شام حركت كند و فرمان داد ابوبكر و دیگر بزرگان مهاجرین و انصار در آن شركت جویند. با این كیفیت اگر حادثهای برای رسول خدا(ص) پیش آید دستیابیعلی(ع) به خلافت از اطمینان بیشتری برخوردار خواهد بود.(۵) چون اسامه حال پیامبر را وخیم و افراد تحت امرش را سركش دید از رسول خدا(ص) در خواست كرد به او اجازه دهد تا بعد از سلامت یافتن پیامبراز بیماری، سپاه را حركت دهد. پیامبراکرم موافقت نكرد و فرمود: همین حالا. اسامه دوباره عرض میكند آیا در حالی كه قلبم از بیماری شما اندوهگین است حركت كنم؟ پیامبر(ص) میفرماید: به پیروزی فكر كن! اما افراد حاضر در پیرامون بستر رسول خدا(ص) به فرمانهای آن حضرت چندان عنایتی نداشتند و گاه فرمانهای وی را بنابر منافع و اهداف خویش تفسیر و تحریف میكردند.(۶)
● آخرین وصیت پیامبر(ص)
رسول خدا(ص) با آن كه در تب شدیدی به سر میبرد، با حالت خشم به مسجد آمد و ضمن نكوهش عاملان كارشكنی، متخلفان از حركت سریع، سپاه را ملعون خواند.(۷) برای پیامبر جای تردید نبود كه جمعی درانتظار مرگ او و اندیشه قبض حكومتاند و برای این هدف در پی نقشه و توطئهاند. از همین رو با آگاهی از حوادثی كه به انتظار مرگ حضرتش كمین كرده بود و با شناختی كه از برخی اطرافیان خود داشت برای آخرین بار فرصت را غنیمت شمرد و بر آن شد تا مهمترین پیام دوران رسالت را ساده و روشن بیان و مسیر آینده حركت اسلامی را ترسیم نماید. عمر بن خطاب ماجرای رحلت پیامبر را برای ابن عباس چنین نقل میكند:«... ما نزد پیامبر حضور داشتیم. بین ما و زنان - كه فاطمه نیز در میانشان بود- پردهای آویخته شده بود. رسول خدا به سخن درآمده، فرمود: نوشت افزار بیاورید تا برای شما چیزی بنویسم كه با وجود آن هرگز گمراه نشوید. زنان پیامبر(ص) از پس پرده گفتند: خواسته پیامبر را برآورید. من گفتم: ساكت باشید.»(۸) بخاری در صحیح خود بی آن كه نامی از عمر ببرد مینویسد: یكی از حاضران در مجلس، سخن حضرت را در حضورش رد كرد و گفت درد بر او غلبه كرده و نمیداند چه میگوید ... و رو به حاضران گفت: قرآن نزد شماست و همان ما را كفایت میكند. در میان حاضران اختلاف شد و به یكدیگر پرخاش كردند. برخی سخن او را تایید میكردند و برخی سخن رسول خدا را . و بدین ترتیب از نوشتن نامه جلوگیری شد. (۹) به خوبی معلوم بود كه موضوع آن نوشته چه بود؛ گفتاری صریح در تعیین جانشین پیامبر. بدین ترتیب چیزی نمانده بود كه اصل نبوت حضرتش مورد تردید قرار گیرد و قرآن كلام غیر الهی پنداشته شود. زیرا قرآن، فرموده آن بزرگوار را درهرحال، برگرفته از وحی یاد كرده بود. (۱۰) و این گروه سخن و فرمان پیامبر را هذیان ناشی از تب برشمردند. راستی آیا پیامبراسلام(ص) حق تعیین جانشین پس از خود را نداشت؟ و آیا كسی را برای این مقام برنگزید؟ چگونه است كه دیگران حق انتخاب داشتند و پیامبرنداشت؟ آیا عاقلانه است كه رسول خدا با تعیین نكردن جانشین،امت را به حال خود رها سازد تا هر كه توانست بر جان و نوامیس مسلمانان تسلط یابد؟ آیا اصولا جانشینی پیامبرامرالهی است كه تنها با تعیین پروردگار صورت میپذیرد یا آن كه بر عهده بعضی ازمردم است تا هر كسی را بر مسلمانان فرمانروا سازند؟ آیا این دیدگاه كه از سوی برخی ابراز شده صحیح است كه پیروی از بیانات پیامبر در مسائل سیاسی و اجتماعی بر اصحاب وی واجب نبوده است؟ پاسخ این پرسشها را باید در علم كلام جستجو كرد.
● سقیفه، آشكار شدن توطئه ها
رحلت پیامبر، گروهی را در سكوت فرو برد و چنانكه حضرتش پیش بینی كرده بود جمعی را نیز به تلاشهای مرموز و مخفیانه وا داشت. كسانی كه از روزهای شدت یافتن بیماری پیامبر و احتمال درگذشت ایشان در پی این بیماری، نیاتی برای دستیابی به قدرت در دل داشتند، بی درنگ پس از شنیدن این خبر و هنگامی كه هنوز علی(ع)، فضل بن عباس و تنی چند سرگرم تجهیز پیكر پاك رسول خدا(ص) برای دفن بودند، دست به كار شدند. اینان بی توجه به همه آنچه رسول اكرم(ص) فرموده بود به شور نشستند تا شاید پیروان آخرین برگزیده خدا را از بیراهه روی و بی رهبری برهانند. چه به ادعای ایشان آن حضرت رهبری برای امتش برنگزیده یا به پیروی فردی سفارش كرده كه محبوبیتی در میان قوم خود نداشته و از عهده كار رهبری برنمیآمده است.(۱۱)
● تكذیب وفات پیامبر(ص)
پس از رحلت پیامبر(ص) نخستین واقعهای كه مسلمانان با آن رو به رو شدند موضوع تكذیب وفات آن حضرت از جانب عمربن خطاب بود. او در برابر خانه پیامبر(ص) افرادی را كه میگفتند پیامبر فوت كرده است را به قتل تهدید كرد. هر چه ابن عباس و ابن مكتوم آیاتی را كه حاكی از امكان مرگ پیامبر بود تلاوت میكردند مؤثرنمیافتاد. حركات او كه با نهایت شدت و قوت انجام میشد همه را به تعجب و تردید انداخته بود و پارهای پرسیدند: آیا پیامبرسخن خاصی با تو گفته یا وصیت ویژهای در مورد مرگش با تو كرده است؟ او جواب منفی داد.(۱۲) طولی نكشید كه دوست او ابوبكر كه در بیرون مدینه به سر میبرد به وسیلهای به مدینه فرا خوانده شد. ابوبكر هنگامی به مسجد رسید كه عمر درمیان مردم، خشمناك، كسانی را كه سخن از وفات پیامبر(ص) به زبان میآوردند، با انتساب آنان به منافقان، تهدید به قتل میكرد. ابوبكر با مشاهده این صحنه جامه از چهره پیامبر به سویی زد و پس از بیان چند جمله به مسجد آمد و بی محابا به عمر گفت: «آرام باش عمر،خاموش» و سپس با استشهاد به آیهای از قرآن (آیه ۳۰ سوره زمر: - انك میت و انهم میتون- (تو میمیری و دیگران نیز میمیرند) كه قبل از او دیگران نیز تلاوت كرده بودند عمر را خاموش و وفات پیامبر را تایید كرد.(۱۳) این گفتگوها حتی اگر صحنه سازی از پیش طراحی شده نبود، تا همین جا میتوانست مردم را به نقش ابوبكر در رهبری جامعه مسلمانان و آرام ساختن اوضاع متوجه سازد.
● گردهمایی انصار
در همین حال كه پیكر مطهر خاتم الانبیاء(ص) بر زمین بود و بنی هاشم در غم بزرگ از دست رفتن آخرین فرستاده خدا به سوگ نشسته بودند، عدهای از انصار به دلیل مشاهده این رفتارها كه حاكی از نوعی تحریكات سیاسی مهاجران برای تصاحب مقام جانشینی پیامبر بود به انگیزه چاره جویی برای زمامداری مسلمانان، درمحلی به نام سقیفه بنی ساعده تجمع نمود. آنها چنین وانمود کردند كه تعیین جانشینی پیامبر نیز مانند دیگر امور اجتماعی با گفتگوی بزرگان قوم، امری شدنی است. پیغمبر(ص) خود هنگامی كه زنده بود در كارهای بزرگ با مهاجر و انصار مشورت میكرد.
● محو وصیت پیامبر(ص)
درهمین لحظات كسی برای ابوبكر و عمر خبر آورد كه انصار به گردهمایی پرداختهاند تا فردی را از میان خود به زمامداری برگزینند. وی و ابوبكر چون از برپایی چنین انجمنی آگاه شدند پیکر مطهر پیامبر را كه برای غسل آماده میشد ترك كردند و بی آن كه به كسی چیزی گویند به انجمن انصار در سقیفه پیوستند. آن دو درمیان راه به یار دیرین خود ابوعبیده بن جراح رسیدند و هر سه راهی سقیفه شدند. در آنجا سعد بن عباده، پیشوای خزرجیان، با حال بیماری و تب، میان گروهی از انصار(اوس و خزرج) نشسته بود و سخنگویی از سوی او در فضایل انصار و اولویت آنان بر مهاجران در خلافت سخن میگفت. البته نمیتوان پذیرفت كه انگیزه اقدام سعد و اجتماع انصار در سقیفه بدون مقدمه و ناشی از ریاست طلبی آنان بوده، یا بر اثر اطلاعات جسته و گریخته و قراین و اماراتی كه دلالت بر برخی پیش بینیها و مقدمه چینیهای سران مهاجران داشته است. آنچه منطقی تر مینماید این است كه طرح چنان سخنانی از سوی انصار در آن ساعات، واكنشی در مقابله با اقدامات مهاجران باشد، نه موضع گیری در برابر وصایای پیامبر خدا(ص). اما هرچه بود تاریخ آنان را نخستین گروهی میشناسد كه به طور رسمی برخلاف خواسته رسول خدا(ص) اقدام به برپایی جلسه مشورتی برای تعیین جانشین پیامبركردند. شاید هم اگر دیگران سالها پیشتراز ایشان مرموزانه در پی همین هدف بودهاند، چون زیركانه تر مقاصد خود را دنبال میكردند كمتر كسی توانسته است از كرده ایشان رد پایی بر این منظور بیابد.
سایت الغدیر
پینوشت ها:
- الكامل، ابن اثیر، ج ۲، ص ۳۱۷.
- الاصابه، ابن حجر، ج ۸، ص ۱۲۴/ تاریخ ابن اثیر، ج ۲، ص۳۱۷-۳۲۱/ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۷، ص ۱۷۷، ج ۱، ص۱۵۹.
-ایام خلافت ابوبكر سپاه اسامه راهی شام شد و نوشتهاند آنان پس از چهل یا هفتاد روز به مدینه باز گشتند.
- تاریخ طبری، ج ۳، ص ۱۸۶/ شرح ابن ابی الحدید، ج ۱، ص۱۵۹-۱۶۲.
- شرح نهج البلاغه، ج ۹، ص ۱۹۷.
- مسند احمد ابن حنبل، ج ۱، ص ۳۵۶/ طبقات ابن سعد، ج ۲، ص۲۱۷، ۲۴۲، ۲۴۵/ تاریخ طبری، ج ۳، ص ۱۹۲ و ۱۹۳. ابن ابی الحدید در تایید نظر شیعه میگوید: میتوان احتمال داد كه فرا خواندن اسامه از اردوگاه و جلوگیری از حركت سپاه وی توسط برخی از همین حاضران پیرامون بستر پیامبر، به قصد اعمال برخی از اغراض انجام گرفته باشد. (شرح نهج البلاغه، ج ۱۲، ص ۸۲-۹۰.)
۷- شرح ابن ابیالحدید، ج ۲، ص ۲۰/ المراجعات، ص ۲۷۵ و ۲۷۶/ ملل و نحل شهرستانی، مقدمه چهارم، ص ۲۹.
- الطبقات الكبری، ج ۲، ص ۲۴۳ و ۲۴۴، چاپ بیروت.
- صحیح بخاری، ج ۸، ص ۹، و ج ۴، ص ۸۵/ مسند احمد، ج ۱، ص۴۲۵/ الطبقات الكبری، ج ۲، ص ۲۴۴.
۰- سوره نجم، آیه ۳ و ۴.
۱- الطبقات، ج ۲، ص ۲۷۱ و ۲۷۲/ ابن كثیر، ج ۵، ص ۲۴۳/ حلبی،ج ۳، ص ۳۹۰ و ۳۹۱.
۲- سیره ابن هشام، ج ۴، ص ۳۰۵/ تاریخ طبری، ج ۳، ص ۲۰۰-۲۰۳/ طبقات ابن سعد، ج ۲، ص ۲۶۵-۲۷۰/ انساب الاشراف بلاذری، ج ۱، ص۵۸۱.
۳- شرح ابن ابیالحدید، ج ۱، ص ۱۶۲-۱۵۹.
۴- الطبقات الكبری، ابن سعد، ج ۲، ص ۲۴۲، ۲۴۵.
۵- سیره ابن هشام، ج ۴، ص ۳۰۵/ ابن ابی الحدید، «زمانی كه عمر از مرگ رسول خدا مطلع گردید از شورش و انقلاب مردم درمساله امامت به هراس افتاد. او میترسید انصار یا دیگران رشته حكومت را به دست گیرند. به ناچار مصلحت را در این دید كه مردم را به هر نحوی كه ممكن است ساكت و آرام كند، به خاطر همین بود كه گفت آنچه را گفت، و مردم را در شك و تردید نگاه داشت تا حریم دین و دولت محفوظ ماند. همه اینها بود تا زمانی كه ابوبكررسید.» (شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۱۲۹).
۶- صحیح بخاری، ج ۸، ص ۸۶ به بعد/ المغازی واقدی، ج ۲، ص۱۱۳/ سنن ابن ماجه، ج ۲، ص ۱۳۰. ۱۷- تاریخ طبری، ج ۱، ص ۱۸۱.
۸- الاستیعاب، ج ۱، صص ۱۷۲.۲۱.
۹- اریخ طبری، ج ۳، ص ۲۰۵.
۰- الجمل، شیخ مفید، ص ۵۹/ لامنس با استناد بر مطالب تاریخ ابن فرات نوشته است این گروه س نفره (ابوبكر،عمر،ابوعبیده) ازهمكاری بنی اسلم مطمئن شده بودند. (ص ۱۴۲، حاشیه ۷)
۱- تاریخ طبری، ج ۳، ص ۲۲۲.
۲- از گروه بیعت نكردگان، سعد بن عباد رئیس قبیله خزرج كه از بیعت با ابوبكر سر باز زد، هیچگاه در نماز او حاضر نشد. در روزگار خلافت عمر به زخم تیر از پا درآمد. جز سعد، علی(ع) و بنی هاشم و چند تن دیگر از صحابه نیز تا مدتی از بیعت با ابوبكر سر باز زدند.
۳- طبقات ابن سعد، ج ۳، ص ۲۱۲/ تاریخ طبری، ج ۳، ص ۲۲۳/ الامامه، ج ۱، ص ۱۶.
۴- سیره ابن هشام، ج ۴، ص ۳۰۸/ تاریخ طبری، ج ۳، ص ۲۰۵.
۵- سوره توبه، آیه ۱۰۱.
۶- مسند احمد، ج ۱/ تاریخ طبری، ج ۳، ص ۱۹۰.
۷- ابن ابی الحدید، ج ۶، ص ۱۱.
۸- مسعودی، مروج الذهب، ج ۳، ص ۲۱ و ۲۲.
۹- ابن سعد، ج ۳، ص ۴۱۳.
۰- مسند احمد، ج ۱، ص ۱۱۰.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید بلیط هواپیما
ایران احمد وحیدی وزیر کشور مجلس شورای اسلامی بابک زنجانی مجلس خلیج فارس دولت دولت سیزدهم شورای نگهبان حجاب لایحه بودجه 1403
روز معلم حج تمتع سلامت تهران هواشناسی قوه قضاییه شهرداری تهران سیل آموزش و پرورش دستگیری فضای مجازی شورای شهر تهران
بانک مرکزی ارز دلار خودرو قیمت دلار قیمت خودرو ایران خودرو سایپا قیمت طلا مالیات چین بازار خودرو
تلویزیون سریال پایتخت سینمای ایران سینما نون خ موسیقی تئاتر دفاع مقدس فیلم کتاب رسانه ملی
اسرائیل رژیم صهیونیستی جنگ غزه غزه فلسطین آمریکا حماس روسیه نوار غزه نتانیاهو ترکیه افغانستان
فوتبال پرسپولیس استقلال رئال مادرید سپاهان تراکتور بایرن مونیخ باشگاه استقلال لیگ برتر فوتسال تیم ملی فوتسال ایران بازی
هوش مصنوعی تبلیغات ناسا اینستاگرام اپل فناوری همراه اول آیفون گوگل
داروخانه مسمومیت دیابت کاهش وزن قهوه بارداری خواب سلامت روان چاقی