شنبه, ۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 22 February, 2025
معنای فلسفه از دیدگاه آیت اللّه مصباح یزدی

●آغاز تفكر فلسفی
تاریخ فكر بشر به همراه آفرینش انسان تا فراسوی تاریخ پیش میرود. هرگاه انسانی میزیسته، فكر و اندیشه را به عنوان یك ویژگی جداییناپذیر با خود داشته، هر جا انسانی گام نهاده تعقّل و تفكر را با خود برده است.
از اندیشههای نانوشتهی بشر، اطلاعات متفن و دقیقی در دست نیست جزء آنچه دیرینه شناسان براساس آثاری كه از حفّاریها به دست آمده است حدس میزنند. اما اندیشههای مكتوب، بسی از این قافله، عقبمانده و طبعاً تا زمان اختراع خط، به تأخیر افتاده است.
در میان انواع اندیشههای بشری آنچه مربوط به شناخت هستی و آغاز و انجام آن است در آغاز، توأم با اعتقادات مذهبی بوده است و از این روی میتوان گفت: قدیمترین افكار فلسفی را باید از میان افكار مذهبی شرقی جستجو كرد.
مورّخین فلسفه معتقدند كه كهنترین مجموعههایی كه صرفاً جنبه فلسفی داشته یا جنبه فلسفی آنها غالب بوده مربوط به حكمای یونان است كه در حدود شش قرن قبل از میلاد میزیستهاند. و از دانشمندانی یاد میكنند كه در آن عصر برای شناخت هستی و آغاز و انجام جهان تلاش میكردهاند و برای تفسیر پیدایش و تحول موجودات، نظریات مختلف و احیاناً متناقضی ابراز داشتهاند. و در عین حال، پنهان نمیدارند كه اندیشههای ایشان كمابیش متأثر از عقاید مذهبی و فرهنگهای شرقی بوده است.
به هر حال، فضای آزاد بحث و انتقاد در یونان آن روز، زمینهی رشد و بالش افكار فلسفی را فراهم كرد و آن منطقه را به صورت پرورشگاهی برای فلسفه در آورد.
طبیعی است كه اندیشههای آغازین، از نظم و ترتیب لازم، برخوردار نبوده و مسائل مورد پژوهش و تحقیق، دستهبندی نداشته است چه رسد به اینكه هر دسته از مسائل، نام و عنوان خاص و روش ویژهای داشته باشد. و اجمالاً همهی اندیشهها به نام علم و حكمت و معرفت و مانند آنها نامیده میشده است.
●پیدایش سوفیسم و شكگرایی
در قرن پنجم قبل از میلاد از اندیشمندانی یاد میشود كه به زبان یونانی «سوفیست» یعنی حكیم و دانشور نامیده میشدهاند ولی علیرغم اطلاعات وسیعی كه از معلومات زمان خودشان داشتهاند به حقایق ثابت، باور نداشتهاند بلكه هیچ چیزی را قابل شناخت جزمی و یقینی نمیدانستهاند.
به نقل مورّخین فلسفه، ایشان معلّمان حرفهای بودند كه فن خطابه و مناظره را تعلیم میدادند و وكلای مدافع برای دادگاهها میپروراندند كه در آن روزگار، بازار گرمی داشتند این حرفه اقتضا میكرد كه شخص وكیل بتواند هر ادعایی را اثبات، و در مقابل، هر ادّعای مخالفی را رد كند. سرو كار داشتن مداوم با این گونه آموزشهای مغالطهآمیز، كمكم این فكر را در ایشان به وجود آورد كه اساساً حقیقتی ورای اندیشه انسان وجود ندارد!
داستان آن شخص را شنیدهاید كه به شوخی گفت: در فلان خانه، حلوای مجانی میدهند. عدهای از روی سادهلوحی به سوی خانهی مزبور شتافتند و جلو آن ازدحام كردند، كمكم خود گوینده هم به شك افتاد و برای اینكه از حلوای مجانی، محروم نشود به صف ایشان پیوست.
گویا سوفیستها هم به چنین سرنوشتی دچار شدند و با تعلیم دادن روشهای مغالطهآمیز برای اثبات و ردّ دعاوی، رفته رفته چنین گرایشی در خود ایشان به وجود آمد كه اساساً حق و باطل، تابع اندیشه انسان است و در نتیجه، حقایقی ورای اندیشه انسان، وجود ندارد!
واژه «سوفیست» كه به معنای حكیم و دانشور بود به واسطه اینكه به صورت لقبی برای اشخاص نامبرده در آمده بود معنای اصلی خود را از دست داد و به عنوان رمز و علامتی برای شیوهی تفكر و استدلال مغالطهآمیز درآمد. همین واژه است كه در زبان عربی به صورت «سوفسطی» در آمده و واژهی «سفسطه» از آن گرفته شده است.
●دوران شكوفایی فلسفه
معروفترین اندیشمندی كه در برابر سوفیستها قیام كرد و به نقد افكار و آرای ایشان پرداخت سقراط بود. وی خود را «فیلاسوفوس» یعنی دوستدار علم و حكمت نامید. و همین واژه است كه در زبان عربی به شكل «فیلسوف» در آمده و كلمهی «فلسفه» از آن گرفته شده است.
تاریخنویسان فلسفه، علت گزینش این نام را دو چیز دانستهاند: یكی تواضع سقراط كه همیشه به نادانی خود اعتراف میكرد، و دیگری تعریض به سوفیستها كه خود را حكیم میخواندند، یعنی با انتخاب این لقب میخواست به آنها بفهماند: شما كه برای مقاصد مادی و سیاسی به بحث و مناظره و تعلیم و تعلم میپردازید سزاوار نام «حكیم» نیستید و حتی من كه با دلایل محكم، پندارهای شما را رد میكنم خود را سزاوار این لقب نمیدانم و خود را فقط «دوستدار حكمت» میخوانم.
بعد از سقراط، شاگردش افلاطون كه سالها از درسهای وی استفاده كرده بود به تحكیم مبانی فلسفه، همت گماشت و سپس شاگرد وی ارسطو، فلسفه را به اوج شكوفایی رساند و قواعد تفكر و استدلال را به صورت علم منطق، تدوین نمود چنان كه لغزشگاههای اندیشه را به صورت بخش مغالطه به رشته تحریر در آورد.
از هنگامی كه سقراط خود را فیلسوف نامید واژهی فلسفه همواره در برابر واژه سفسطه به كار میرفت و همهی دانشهای حقیقی مانند فیزیك، شیمی، طب، هیئت، ریاضیات و الهیات را در برمیگرفت. (۱) و تنها معلومات قراردادی مانند لغت، صرف و نحو و دستور زبان، از قلمروفلسفه، خارج بود.
بدین ترتیب، فلسفه اسم عامی برای همه علوم حقیقی، تلقی میشد و به دو دسته كلی علوم نظری و علوم عملی تقسیم میگشت: علوم نظری شامل طبیعیات، ریاضیات و الهیات بود، و طبیعیات به نوبهی خود شامل رشتههای كیهانشناسی و معدنشناسی و گیاهشناسی و حیوانشناسی میشود و ریاضیات به حساب و هندسه و هیئت و موسیقی، انشعاب مییافت و الهیات به دو بخش مابعدالطبیعه یا مباحث كلی وجود، و خداشناسی، منقسم میگشت. و علوم عملی به سه شعبه: اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن، منشعب میشد.
●سرانجام فلسفهی یونان
بعد از افلاطون و ارسطو مدتی شاگردان ایشان به جمعآوری و تنظیم و شرح سخنان اساتید پرداختند و كمابیش بازار فلسفه را گرم نگه داشتند ولی طولی نكشید كه آن گرمی رو به سردی، و آن رونق و رواج رو به كسادی نهاد و كالای علم و دانش در یونان، كم مشتری شد و ارباب علم و هنر در حوزهی اسكندریه، رحل اقامت افكندند و به پژوهش و آموزش پرداختند، و این شهر تا قرن چهارم بعد از میلاد به صورت مركز علم و فلسفه باقی ماند.
ولی از هنگامی كه امپراتوران روم به مسیحیت گرویدند و عقاید كلیسا را به عنوان آراء و عقاید رسمی، ترویج نمودند بنای مخالفت را با حوزههای فكری و علمی آزاد گذاشتند تا اینكه سرانجام «ژوستی نین» امپراتور روم شرقی در سال ۵۲۹ میلادی دستور تعطیل دانشگاهها و بستن مدارس آتن و اسكندریه را صادر كرد، و دانشمندان از بیم جان، متواری شدند و به دیگر شهرها و سرزمینها پناه بردند، و بدین ترتیب، مشعل پرفروغ علم و فلسفه در قلمرو امپراتوری روم، خاموش گشت.
●طلوع خورشید اسلام
مقارن این جریان (قرن ششم میلادی) در گوشهی دیگری از جهان، بزرگترین حادثهی تاریخ به وقوع پیوست و شبه جزیرهی عربستان شاهد ولادت، بعثت و هجرت پیامبر بزرگوار اسلام صلی اللّ۰۳۹;ه علیه و آله گردید كه پیام هدایت الهی را از جانب خداوند متعال به گوش هوش جهانیان فرو خواند و در نخستین گام، مردم را به فراگیری علم و دانش فرا خواند (۲) و بالاترین ارج و منزلت را برای خواندن، نوشتن و آموختن قائل گردید و پایهی بزرگترین تمدنها و بالندهترین فرهنگها را در جهان پیریزی كرد. و پیروان خود را به آموختن علم و حكمت از آغاز تا پایان زندگی (من المهد الی اللحد) و از نزدیكترین تا دورترین نقاط جهان (ولو بالصین) و به هربها و هزینهای (ولو بسفك المهج وخوض اللجج) تشویق نمود.
نهال برومند فرهنگ اسلامی كه به دست توانای رسول خدا(ص) غرس شده بود در پرتو اشعهی حیاتبخش وحی الهی و با تغذیه از مواد غذایی فرهنگهای دیگر، رشد یافت و به بار نشست و مواد خام اندیشههای انسانی را با معیارهای صحیح الهی جذب كرد و آنها را در كورهی انتقاد سازنده به عناصر مفید، تبدیل نمود و در اندك مدتی بر همهی فرهنگهای جهان، سایه گستر گردید.
مسلمانان در سایهی تشویقهای رسول اكرم(ص) و جانشینان معصومش به فراگیری انواع علوم پرداختند و مواریث علمی یونان و روم و ایران را به زبان عربی ترجمه كردند و عناصر مفید آنها را جذب و با تحقیقات خودشان تكمیل نمودند و در بسیاری از رشتههای علوم مانند جبر، مثلثات، هیئت، مناظر و مرایا و فیزیك و شیمی به اكتشافات و اختراعاتی نایل گردیدند.
عامل مهم دیگری كه در راه رشد فرهنگ اسلامی به كارآمد عامل سیاسی بود: دستگاههای ستمگر بنیامیه و بنیعباس كه به ناحق، مسند حكومت اسلامی را اشغال كرده بودند به شدت، احساس نیاز به پایگاهی مردمی در میان مسلمانان میكردند، و در حالی كه اهل بیت پیامبر - صلوات اللّ۰۳۹;ه علیهم اجمعین - یعنی همان اولیای به حق مردم، معدن علم و خزانهدار وحی الهی بودند، دستگاههای حاكم برای جلب افراد، وسیلهای جزء تهدید و تطمیع در اختیار نداشتند. از این روی كوشیدند تا با تشویق دانشمندان و جمعآوری صاحبنظران، به دستگاه خویش رونقی بخشند و با استفاده از علوم یونانیان و رومیان و ایرانیان در برابر پیشوایان اهل بیت(ع) دكانی بگشایند.
بدین ترتیب، افكار مختلف فلسفی وانواع دانشها و فنون با انگیزههای گوناگون و به وسیلهی دوست و دشمن، وارد محیط اسلامی گردید و مسلمانان به كاوش و پژوهش و اقتباس و نقد آنها پرداختند و چهرههای درخشانی در عالم علم و فلسفه در محیط اسلامی رخ نمودند و هر كدام با تلاشهای پیگیر خود شاخهای از علوم و معارف را پرورش دادند و فرهنگ اسلامی را بارور ساختند.
از جمله، علمای كلام و عقاید اسلامی با موضعگیریهای مختلف، مسائل فلسفه الهی را مورد نقد و بررسی قرار دادند و هر چند بعضی در مقام انتقاد، راه افراط را پیش گرفتند ولی به هر حال همان انتقادات و خردهگیریها و طرح سؤالات و شبهات، موجب تلاش بیشتر متفكران و فلاسفهی اسلامی و بارورترشدن اندیشه فلسفی و تفكرات عقلانی گردید.
●رشد فلسفه در عصر اسلامی
با گسترش قلمرو حكومت اسلامی و گرایش اقوام گوناگون به این آیین حیاتبخش، بسیاری از مراكز علمی جهان در قلمرو اسلام قرار گرفت و تبادل معلومات بین دانشمندان و تبادل كتابها بین كتابخانهها و ترجمهی آنها از زبانهای مختلف هندی و فارسی و یونانی و لاتینی و سریانی و عبری و غیره به زبان عربی كه عملاً زبان بینالمللی مسلمانها شده بود آهنگ رشد فلسفه و علوم فنون را سرعت بخشید و از جمله، كتابهای زیادی از فیلسوفان یونان و اسكندریه و دیگر مراكز علمی معتبر، به عربی برگردانده شد.
در آغاز، نبودن زبان مشترك و اصطلاحات مورد اتّفاق بین مترجمین، و اختلاف در بنیادهای فلسفی شرق و غرب، كار آموزش فلسفه را دشوار، و كار پژوهش و گزینش را دشوارتر میساخت ولی طولی نكشید نوابغی مانند ابونصر فارابی و ابنسینا با تلاش پیگیر خود مجموعهی افكار فلسفی آن عصر را آموختند و با استعدادهای خدادادی كه در پرتو انوار وحی و بیانات پیشوایان دینی شكوفا شده بود به بررسی و گزینش آنها پرداختند و یك نظام فلسفی نضج یافته را عرضه داشتند كه علاوه بر افكار افلاطون و ارسطو و نوافلاطونیان اسكندریه و عرفای مشرق زمین متضمن اندیشههای جدیدی بود و برتری فراوانی بر هر یك از نظامهای فلسفی شرق و غرب داشت گو اینكه بیشترین سهم از آنِ ارسطو بود و از این روی فلسفهی ایشان صبغهی ارسطویی و مشّائی داشت.
پانوشتها
۱. هنوز هم در بسیاری از كتابخانههای معتبر جهان، كتب فیزیك و شیمی تحت عنوان «فلسفه» ردهبندی میشود.
۲. اشاره به نخستین آیاتی است كه بر پیغمبر اسلام (ص) نازل شد یعنی آیات اول سوره علق «اقرأ باسم ربك الذی خلق... الّذی علم بالقلم.»
۳. آن یكی شیر است اندر بادیه وان دگر شیر است اندر بادیه
آن یكی شیر است كه آدم میخورد و آن دگر شیر است كه آدم میخورد.
۴. ر. ك: فلسفه عمومی یا مابعدالطبیعه، ترجمه یحیی مهدوی، ص ۴۲ و خلاصهی فلسفه، ترجمه فضلاللّ۰۳۹;ه صمدی، چاپ هشتم، و تاریخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دریابندری، ج ۴، ص ۶۰۰، و تاریخ فلسفه، ترجمه عباس زریاب خوئی، چاپ سوم ص ۶، و فلسفه با پژوهش حقیقت، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، ص ۲۰، و مسائل و نظریّات فلسفه ، ترجمه بزرگمهر.
۵. ر.ك: ایدئولوژی تطبیقی ، درس دوم.
۶. البته باید پوزیتویستها را استثنا كرد زیرا ایشان معتقدند كه پژوهش علمی فقط در راه كشف چگونگی تحقق پدیدهها انجام میگیرد نه در راه كشف چرایی آنها و اصولاً مفاهیم علت و معلول و مانند آنها را مفاهیمی متافیزیكی و غیر علمی به حساب میآورند.
۷. این مطلب را میتوان از بعضی از سخنان صدرالمتألهین به خصوص در اوایل سَفَر سوم (الهیات بالمعنی الاخص) و سفر چهارم (علمالنفس) از اسفار، استظهار كرد.
۸. انتخاب واژهی «موجود» به جای «وجود» این مزیت را دارد كه با قول كسانی كه قائل به «اصالت ماهیت» هستند هم كاملاً سازگار است و پیش از آنكه اصالت وجود، اثبات شود مناسبتر این است كه موضوع فلسفه چیزی قرار داده شود كه با هر دو قول بسازد.
۹. استاد محمدتقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه ، جلد اول، تهران، چاپ و نشر بینالملل، ۱۳۷۹، صص ۹۱-۲۴.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست