سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
حکم
هاینتس ریسه در سال ۱۸۹۸ در دوسلدورف متولد شد. در جنگ جهانی اول، به عنوان سرباز، شرکت داشت و بعد از جنگ در دانشگاههای ماربورگ، فرانکفورت و هایرلبرگ به تحصیل در رشتههای اقتصاد ملی و فلسفه پرداخت. از سال ۱۹۲۲ به کارهای اقتصادی اشتغال داشت و به خاطر شغلش، گاه به خارج از آلمان سفر میکرد. بعد از چند سال به عنوان حسابرس در شهر زولینگن ساکن شد. او در اواخر دهه چهل میلادی به نگارش رمان، داستان کوتاه و مقاله روی آورد و شغل حسابرسی را نیز کنار اشتغالات ادبیاش ادامه میداد.
ریسه از سال ۱۹۵۲ تا ۱۹۸۴ عضو انجمن قلم آلمان فدرال بوده؛ البته به استثناء چند سالی که از انجمن کنارهگیری کرده بود در ۱۹۵۶ جایزه ادبی شهر دوسلدورف و در ۱۹۷۴ جایزه فرهنگی زولینگن را دریافت کرد. او در نودمین سالروز تولدش جایزهای را به نام خودش، بنیان گذاشت که هر سال به بهترین نقد ادبی اعطا میشود.
آخرین سرمایه دنیا (۱۹۴۹)، وقتی زمین میلرزد (۱۹۵۰)، شهر بدون ریشه (۱۹۵۸)، قدرت و سرنوشت یک جنازه و داستانهای دیگر ۱۹۶۷) آثار این نویسنده آلمانی هستند. او در سال ۱۹۸۹ در شهر زولینگن از دنیا رفت.
در داستان «حکم خدا» نویسنده، داستان را به زمان اروپای قرون وسطی میبرد و نشان میدهد که در آن زمان، شدت خرافه آنقدر بوده که حتی یک قاضی نیز از آن در امان نمیماند و به جای قضاوت درست و عادلانه آن را به مقولهای دیگر (خواب) واگذار میکند و نتیجه آن را حکم خدا میداند.
در نزدیکی شهر کوچک و کوهستانی اف. در یک صبح ماه ژوئن سال ۱۴۱۲ میلادی جسد مردی پیدا شد که ظاهراً شب گذشته جیبهایش را خالی کرده و او را به قتل رسانده بودند. از آنجا که مقتول، چیزی همراهش نبود تا با آن هویتش شناسایی شود، او را به شهر انتقال دادند و در مردهشوی خانه گورستان، در مقابل انظار عمومی به نمایش گذاشتند. عدهای از مردم که جسد را دیدند، با قاطعیت گفتند که این مرد را شب گذشته، قبل از به قتل رسیدن دیده بودند. میگفتند او را در مهمانخانه دیدهاند و شنیده بودند که مقتول به آنها گفته تاجر است و برای مسائل کاریاش در سفر است. مرد مهمانخانهدار که قاضی احضارش کرده بود، ضمن تأیید این مطلب گفت: «مرد بیگانه، یعنی مقتول، بعد از صرف غذای مفصل، دیرهنگام مهمانخانه را ترک کرده و قبل از رفتن از ادامه سفرش صحبت کرده بود. همزمان با او دو جوان نیز که موقع صرف شام سر میز او نشسته بودند و با وی گپ میزدند آنجا را ترک کردند. در ضمن صورتحساب آنها را نیز مقتول پرداخت کرده بود.»
قاضی پرسید: «آیا آن دو جوان ساکن اف. هستند؟»
مهمانخانهدار پاسخ مثبت داده و نام آنها را گفته بود: «اوربینی و ویگیلیو.»
قاضی دستور داد دو جوان را به حضورش بیاورند. اگرچه آنها اظهار کردند در بیرون مهمانخانه از مرد تاجر جدا شدهاند. و اگرچه از تفتیش خانههای آن دو، هیچ مدرک مشکوکی دال بر مجرم بودن آنها به دست نیامد، اما آنها به حکم قاضی زندانی شدند. قاضی در طول روزهای بعد آنها را به کرّات مورد بازجویی قرارداد و هرچند سؤالاتش را بسیار زیرکانه و ماهرانه مطرح میکرد، اما موفق نشد کوچکترین نشانهای از نقش داشتن آنها در قتل پیدا کند. و بالاخره به این نتیجه رسید که نه اوربینی و نه ویگیلیو هیچکدام قاتل تاجر نیستند. با این وجود، در آزاد کردن آن دو مردد بود. یک شب در کشاکش تردیدها این فکر به ذهنش رسید که تصمیم را به خدا واگذار کند. روز بعد دستور داد اوربینی را بیاورند. از او پرسیدند آیا در شبهایی که زندانی بوده هیچ خوابی دیده است؟
اوربینی با تعجب به قاضی نگریست و گفت: «بله، یک شب خوابی بسیار عجیب دیدم.» و ادامه داد: «روی خیابانی دراز کشیده بودم، بدون اینکه قادر باشم کوچکترین حرکتی کنم. هوا تاریک بود و میترسیدم که مبادا گاریای از راه برسد و مرا زیر بگیرد، به خصوص اینکه مدام از دور صدای غلتیدن چرخهای گاریهایی را میشنیدم. اما از گاری هیچ خبری نبود. هنگامی که از خواب پریدم، از وحشت خیس عرق بودم.»
قاضی اندکی تأمل کرد و بعد دستور داد اوربینی را در گرگ و میش سحر با دست و پای زنجیرشده در مرکز شهر روی خیابانی که در آن ساعت از صبح، روستاییان آن حوالی گاریهایشان را از آنجا به بازار میآوردند، به حالت خوابیده قرار دهند. قرار شد دو ساعت آنجا بماند، روستاییان را در نزدیکی محل مجازات متوقف کنند و گاریهایشان را به گونهای هدایت کنند که انگار در خیابان هیچ اتفاقی نیفتاده است. چنانچه اوربینی این آزمون را پشت سر میگذاشت، آزادیاش به او بازگردانده میشد.
خود قاضی نیز روز بعد در محل حضور پیدا کرد. با مأمورانش منتظر ماند تا برنامه اجرا شود. در نهایت حیرت دید دو ساعت گذشت ولی هیچ گاری از آنجا عبور نکرد. بعد از اینکه شخصاً غل و زنجیر را از دست و پای اوربینی گشود، دو مأمور فرستاد تا به آن حوالی سرک بکشند و ببینند چرا روستاییان صبح آن روز به بازار شهر نیامدهاند. مأمورها بعد از مدت کمی بازگشتند و خبر آوردند که کمی پایینتر از جایی که اوربینی را قرار داده بودند، نیمهشب گذشته کوه ریزش کرده سنگ و شن تمام جاده را بند آورده بود. این قضیه باعث شده بود که قاضی دست خدا را در این اتفاق ببیند. او فوراً امر کرد که ویگیلیو را نزدش بیاورند. از او نیز پرسید آیا در مدتی که حبس بوده خوابی ندیده است؟ زندانی لبخندی زد و جواب داد: «خواب دیدم دستم را در دهان شیرسنگی کنار ورودی شهرداری فرو کردهام.»
قاضی اندیشید که او نیز بیگناه است.
ویگیلیو ادامه داد: «شیر دستم را گاز گرفت.»
قاضی با ناباوری پرسید: «یعنی شیر سنگی دستت را گاز گرفت؟»
زندانی جواب داد: «خب، این فقط یک خواب بود.»
قاضی گفت: «بسیار خب، اکنون به آنجا میرویم. تو دستت را در دهان شیر خواهی کرد و اگر شیر دستت را گاز نگرفت، دستور خواهم داد آزادت کنند.»
بعد همراه زندانی و دو محافظش به طرف شهرداری راه افتاد. از آنجا که خبر نجات اوربینی به سرعت در شهر پیچیده بود، تعداد زیادی از مردم نیز پشت سر آنها راه افتادند. این خبر که به یک معجزه شباهت داشت، مردم را مشتاق کرده بود تا در آزمون ویگیلیو نیز حضور یابند. مردمی که در میدان شهر، گرد آمده بودند وقتی با اشارات محافظین قاضی به عملی که قرار بود ویگیلیو برای اثبات بیگناهیاش انجام دهد، پیبردند؛ صدای قهقهههایشان بلند شد. حتی خود زندانی نیز وقتی داشت از پلههایی که به ورودی شهرداری منتهی میشد بالا میرفت، لبخند به چهره داشت. او به این امید که به زودی آزاد میشود دستش را در دهان شیر سنگی فرو کرد، اما با فریادی آن را به سرعت بیرون کشید. مردمی که نزدیکتر بودند به چشم دیدند که با حرکت سریع ویگیلیو عقربی روی پلههای شهرداری افتاد. گویا حیوان در سوراخ دهان شیر پناه گرفته بود و در مقابل دستی که وارد پناهگاهش شده بود، با نیش زدن از خود دفاع کرده بود. قاضی دستور داد زندانی را فوراً به زندان بازگردانند. همچنین دستور داد هیچ پزشکی را برای مداوای او نفرستند، چون او از مقصر بودن ویگیلیو مطمئن شده بود. زندانی بعد از تحمل دردی شدید، جان داد. با این وجود اطمینان قاضی، نسبت به قتل مرد تاجر نادرست بود. در واقع نه اوربینی و نه ویگیلیو، هیچ نقشی در قتل آن مرد نداشتند. قاتل واقعی مردی بود که بیست سال بعد در شهر ناپل، هنگامیکه در بستر مرگ بود، به عمل رذیلانهاش اعتراف کرد. اما هیچکس، حتی قاضی شهر اف. از این موضوع مطلع نشد.
نویسنده: هاینتس ریسه
مترجم: سهراب برازش
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست