پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
رمان و واقعیت
این هم مقاله دیگری از ادرنو با ترحمه زیبا و خوانای دکتر اباذری از وب سایت دریچه. دست دکتر اباذری درد نکند که در سالهای اخیر سهم زیادی در توسعه مطالعات قرهنگی و حامعه شناسی ادبیات در ایران ا طریق ترحمه متون اصیل در نشریه ارغنون داشتند. علاوه برترحمه های خوب او کتاب خرد و جامعه شناسی را تالیف کرده اند که رساله دکنری شان است. او همچنین سحنرانی های پرشور و شحصیت دانشجو پسندی دارند که در دانشگاه های ما چیز کمیابی است. این متن را ازدریچه برداشتم.
وظیفهای که بر دوش من نهاده شده تا در مدت زمانی اندک، تذکراتی در مورد منزلت فعلی رمان به عنوان شکل، (Novel as Form) بدهم، ناگزیرم میسازد که بدون ملاحظه رفتار کنم و فقط یک جنبه از مسئله را برگزینم. جنبهای که برگزیدهام جایگاه راوی است. در حال حاضر مشخصه این جایگاه پارادوکسی بودن آن است: دیگر قصهگفتن ممکن نیست، اما رمان به عنوان شکل نیازمند روایت است. رمان، شکل ادبی خاص دوران بورژوایی است. مبدا رمان تجربه جهان افسون زدوده در دونکیشوت است، و تجزیه و تحلیل هنرمندانه هستی صرف، هنوز قلمرو رمان است. واقعگرایی، (Realism) جزو ذاتی رمان به شمار میرود.
حتی رمانهایی که به لحاظ موضوعشان، (Subject matter) رمانهای خیال، (Fantasy) محسوب میشوند، تلاش میکنند تا محتوایشان، (Content) را به گونهای عرضه کنند که آشکار شود قصد آنها اشاره به واقعیت است. به سبب تحولی که شروع آن به قرن نوزدهم باز میگردد و امروز بینهایتسریعشده، این نحوه کار مورد شک و تردید قرار گرفته است. تا آنجا که به راوی مربوط میشود، این جریان [ناگزیر] از منشور ذهنگراییی عبور کرده است که بر اثر آن هیچ مصالحی دستنخورده باقی نمانده است و در نتیجه، تذکر ژانر حماسه به عینیتیا انضمامیبودن مادی، (Gegenstndlichkeit Material Concreteness) از بنیان سست گردیده است. این روزها، کسی که اتکای خود را به واقعیت انضمامی به شیوه فیالمثل شتیفتر، (Stifter) ادامه دهد و انعطافپذیری، (Plasticity) واقعیت مادی اخذ کند - واقعیتی مادی که از صافی اندیشه گذشته و فروتنانه مورد قبول قرار گرفته باشد - ناگزیر به موضعی رانده میشود که باید تقلید کند; تقلیدی که بوی تزئین از آن بلند است. چنین کسی باید بار گناه دروغی را به دوش کشد: دروغ عاشقانه رهاکردن خود به دست جهان که پیشفرض آن، آن است که جهان بامعناست; عاقبت کار چنین کسی در افتادن بیبازگشتبه نوشتن رمانهای عامیانه از نوع رمانهای بازاری پر طول و تفصیل است. اگر از جنبه موضوع اثر نیز مسئله را بررسی کنیم مشکلات به همین اندازه بزرگاند. همانطور که هنر نقاشی بسیاری از وظایف سنتی خود را به عکاسی سپرد، رمان نیز بسیاری از وظایف خود را به گزارش، (Reportage) و رسانههای فرهنگسازی به ویژه سینما واگذار کرد.
این امر به آن معناست که رمان باید توجه خود را به چیزی جلب کند که گزارش از پس آن برنمیآید. به هر تقدیر، برخلاف نقاشی، زبان بر آزادی رمان از موضوع، محدودیتهایی تحمیل میکند و رمان را ناگزیر میسازد که ظاهر گزارش را حفظ کند. جیمز جویس مصرانه عصیان رمان بر ضد واقعگرایی را با عصیان بر ضد زبان گفتاری، (Discursive) پیوند زد.
مخالفتکردن با آنچه جویس انجام میدهد و خارق عادت و فردگرایانه و دلبخواهی خواندن کارهای او، نارواست. هویت و یکپارچگی تجربه در قالب یا شکلی از زندگی که دارای نظم و استمرار درونی باشد از همگسیخته است، [و دیگر نمیتوان گفت که] زندگی یگانه چیزی است که جهتگیری راوی را ممکن میسازد. کافی است که [برای پیبردن به این نکته] توجه کنیم که برای کسی که در جنگ شرکت کرده است داستانگویی درباره آن به شیوه کسانی که درباره ماجراهای خود قصه میگویند تا چه حد ناممکن است. اگر روایتی چنان عرضه شود که انگار راوی آن اینگونه تجارب را استادانه از سر گذرانده است، بحق با ناشکیبایی و سوءظن خوانندگان روبهرو خواهد شد. گفتههایی از قبیل «کتاب خوبی و گوشه چمنی» قدیمی شدهاند. دلیل این امر فقط ناشی از فقدان تمرکز خوانندگان نیست، بلکه همچنین ناشی از محتوا و شکل [رمان] است، زیرا قصهگویی به معنای گفتن حرفی خاص است و دقیقاً همینکار است که به سبب جهان اداری شده و استانداردشدن، (Standardization) همه چیزها و یکدستشدن کامل آنها، ناممکن گشته است. صرفنظر از آنکه هرگونه پیامی رنگی ایدئولوژیک دارد، دعوی ضمنی راوی نیز ایدئولوژیکی ستیعنی این دعوی که جهان هنوز اساسا بر مدار اصل تفرد میچرخد، و اینکه فرد بشری هنوز میتواند به کمک انگیزهها و عواطفش از پس تقدیر برآید، و اینکه آدمی هنوز میتواند در جهان درونی و شخصی خود مستقیما کاری را به انجام رساند; زندگینامههای ادبی سطحی که این روزها همهجا به چشم میخورند محصول فرعی همین اضمحلال رمان به عنوان شکل است.
قلمرو روانشناسی که اینگونه طرحهای ادبی در آن پناه میجویند - هر چند با توفیقی اندک - از بحرانی که گریبانگیر تلاش ادبیات برای انضمامیبودن شده است، مستثنا نیست. حتی موضوع رمان روانشناختی نیز مضمحل شده است: به درستی گفته شده است در همان زمانی که روزنامهنگاران مستمرا درباره دستاوردهای روانشناختی داستایفسکی قلمفرسایی میکردند، علم و به ویژه روانکاوی فروید مدتها قبل کشفیات او را پشتسر گذاشته بودند. به علاوه، این ستایش گزاف از داستایفسکی، احتمالا بر نقطه اصلی انگشت نمیگذاشت: اگر اصولا آثار او واجد نکات روانشناختی باشد، منظور از آن روانشناسی شخصیت معقول و ناب، (Intelligible) یا روانشناسی جوهر است نه روانشناسی شخصیت تجربی یا روانشناسی آدمیان کوچه و بازار. داستایفسکی دقیقا از همین جنبه است که رماننویسی پیشرفته است. آنچه رمان را وا میدارد تا از روانشناسی شخصیت تجربی بگسلد و خود را وقف ارائه جوهر، (Wessen) و برنهاده آن wessen) (Un سازد، فقط آن نیست که علم و ارتباطات مهار هر چیز محصل و محسوسی، از جمله مجعولیت، (Facticity) جهان درونی را به دست گرفته است; بلکه نکته مهمتر آن است که هر چه رویه سطحی فرآیند زندگی اجتماعی فشردهتر و یکدستتر میشود، جوهر را بیش از پیش پنهان میسازد.
اگر رمان بخواهد به میراث واقعگرایانه خود وفادار باقی بماند و واقعیت امور را بیان کند، باید آن نوع واقعگرایی را رها سازد که صرفا با تجدید تولید ظاهر واقعیت، نقش این ظاهر در استتار واقعیت را تحکیم میکند. شئوارگی تمامی روابط میان انسانها - که خصال انسانی آنان را به روغنی برای روانشدن کار ماشینآلات بدل میکند - و همچنین بیگانگی و از خودبیگانگی عام را باید به نام حقیقی خود نامید، و در میان همه اشکال هنری، رمان یکی از معدود اشکالی است که صلاحیت این کار را دارد. تخاصم میان انسانهای زنده و شرایط متحجر، از مدتها پیش، و مطمئنا از قرن هجدهم و از زمان انتشار رمان تام جونز نوشته فیلدینگ، موضوع حقیقی رمان بوده است. در طی این جریان، بیگانگی و فاصلهگذاری خود به شگردی زیبایی شناختی برای رمان بدل میشود. زیرا هر چه افراد انسانی و جماعات بیش از پیش از یکدیگر بیگانه میشوند، در چشم یکدیگر مرموز و معماییتر میشوند. تحت این شرایط است که انگیزه حقیقی رمان، یعنی تلاش برای رمزگشایی از معمای زندگی برونی، به جستجویی برای جوهر بدل میشود. همان جوهری که اکنون خود در متن بیگانهشدگی روزمره ناشی از قراردادهای اجتماعی، گیجکننده و بهطور مضاعف بیگانه بهنظر میرسد. آنچه سویه ضدواقعگرایانه رمان مدرن، یا همان ساخت مابعدالطبیعی آن را پیش میکشد و برجسته میسازد، موضوع حقیقی رمان است، یعنی همان جامعهای که در آن آدمیان از خود و از یکدیگر جدا شدهاند. آنچه در تعالی زیباییشناختی منعکس میشود، زدودهشدن افسون از جهان است.
تاملات و تدابیر آگاهانه رماننویس به هیچ وجه عرصه پرداختن به این مسائل نیست، و دلایلی در تایید این گمان وجود دارد که هرجا رماننویس به چنین تاملاتی روی آورد، نظیر رمانهای بس جاهطلبانه هرمان بروخ، به اثر هنری سودی نمیرسد، بلکه برعکس [در اینگونه موارد] تغییرات تاریخی در «شکل» در هیئتحساسیتهای عجیب و غریب مؤلف ظاهر میشود. حد و اندازه نقش این حساسیتها در مقام ابزارهای ثبتباید و نبایدها، ملاک قطعی تعیین رتبه مؤلف است. بیزاری مارسل پروست از گزارش به عنوان شکل ادبی هنوز هم بیهمتاست. آثار او به سنت رمان واقعگرا و روانشناختی تعلق دارد، آن هم شاخهای از این سنت که غایت آن حلشدن رمان در ذهنگرایی افراطی است، یعنی همان سیر تحولی که آثاری چون نیلز لینه Lyhne) (Niels اثر یاکوبسون و مالته لائوریدز بریگه، (Malte Laurids Brigge) نوشته ریلکه را شامل میشود، ولی فاقد هرگونه پیوند تاریخی تجربی با کار پروست است. هر چه پیروی رمان از واقعگرایی در ارائه اشیا و امور برونی، و پایبندی آن به شعار «واقعیت اینگونه بود»، قاطعانهتر باشد، هر کلمه آن نیز بیش از پیش به «گویی» و «انگاری» بدل میشود، و همزمان با آن تضاد میان دعوی رمان [به ارائه واقعیت] و این حقیقت که «وضع اصلا اینگونه نبود» افزایش مییابد.
این دعوی ضمنی و درونی، (Immanent) که مؤلف هیچگاه قادر به پرهیز از آن نیست - یعنی دعوی معرفت دقیق مؤلف نسبتبه همه وقایع و امور - مستلزم اثبات است، و دقت پروست، که همواره تا حد بدلشدن به وهم بسط مییابد، و همچنین تکنیک خردهبین، (Micrological) او که از رهگذر آن وحدت امر زنده نهایتا به اجزایش تجزیه میشود، به راستی در حکم تلاشی است از سوی دستگاه حسی زیباییشناختی در جهت ارائه همان اثبات، بدون آنکه از مرزها و حدود شکل تخطی کرده باشد. پروست هرگز نمیتوانستخود را راضی کند که کار را با گزارش امری غیرواقعی به مثابه امری واقعی شروع کند و به همین دلیل است که اثر دوری و حلقوی او با خاطرهای از کودکی و حالوهوای به خوابرفتن در آن سنوسال آغاز میشود.
تمامی کتاب نخست [در جستجوی زمان گمشده] چیزی نیست مگر توصیفی دقیق از مشکلات و موانع به خوابرفتن، آن هم در شرایطی که مادر زیبارو بوسه شببخیر را از پسرک دریغ کرده است. گویی راوی فضایی درونی ایجاد کرده است که او را از شر برداشتن قدمی خطا به درون جهانی بیگانه مصون میدارد. آثار برداشتن این قدم خطا را میتوان در لحن کاذب کسی مشاهده کرد که تظاهر میکند انگار با آن جهان آشناست. جهان به شیوهای نامحسوس به داخل این فضای درونی کشیده میشود - این شگرد را «تکگویی درونی» نامیدهاند - و هر آنچه در جهان بیرون رخ میدهد به همان شیوهای ارائه میشود که لحظه به خوابرفتن در صفحه نخست رمان ارائه شده است: به مثابه قطعهای از جهان درون، یا سویه و لمحهای در جریان سیال ذهن، که نظم عینی زمان و مکان دیگر قادر به رد و ابطال آن نیست، همان نظمی که در رمان پروست همواره بهحال تعلیق درمیآید. در اکسپرسیونیسم آلمان نیز رمان - برای مثال دانشجوی ولگرد اثر گوستاو زاک - هدفی مشابه را دنبال میکرد، هر چند که پیشفرضها و حال و هوای آن کاملا متفاوت بود. آن طرح و رهیافتحماسی، (epic) در نگارش رمان که میکوشد صرفا اشیا و اموری انضمامی را توصیف کند که میتوانند با تمامی غنا و کمال خویش ارائه شوند، نهایتا به حذف مقوله بنیانی و حماسی انضمامیت منجر میشود.
رمان سنتی را که آثار فلوبر احتمالا اصیلترین تجسم ایده یا مثال آن است، میتوان با صحنه تئاتر بورژوایی قیاس کرد که از سه طرف بسته و محدود به دیوار است. شگرد اصلی این نوع رمان ایجاد پندار و توهم است. راوی پرده را بالا میکشد: خواننده باید در هر آنچه رخ میدهد چنان مشارکت جوید که گویی خود در آنجا حضور دارد. ملاک برتری ذهنیت راوی همان قدرتی است که با آن چنین توهمی را ایجاد میکند و همچنین - در آثار فلوبر - همان خلوص و پاکیزگی زبان است که از رهگذر معنوی ساختن زبان، آن را از قلمرو امور تجربی، که زبان بدان متعهد و مقید است، خارج میکند. تامل و بازاندیشی حرام شمرده میشود: تامل، حکم معصیت کبیرهای را پیدا میکند که خلوص عینی واقعیت را مخدوش میکند. امروزه حکم حرامبودن تامل، همراه با خصلت موهوم آنچه [در رمان] باز نموده میشود، رفته رفته نیروی خود را از دست میدهد.
بسیاری اشخاص به این نکته اشاره کردهاند که در رمان مدرن، نه فقط در رمانهای پروستبلکه همچنین در جاعلان آندره ژید، در آثار متاخر توماس مان یا در مرد بیمنش موزیل، تامل و بازاندیشی با درهمشکستن عناصر درونی شکل، خود را متجلی میکند. ولی این نوع بازاندیشی، گذشته از نامش، تقریبا هیچ وجه مشترکی با تامل و بازاندیشی ماقبل فلوبری ندارد. تامل نوع دوم اساسا ماهیتی اخلاقی داشت و در اتخاذ موضع له یا علیه قهرمانان رمان خلاصه میشد. تامل نوع جدید موضعی علیه ادعای دروغین بازنمایی [واقعیت] اتخاذ میکند، که در واقع موضعی علیه خود راوی است، راویی که میکوشد در مقام مفسر و شارح فوق تیزبین وقایع، طرز کار اجتنابناپذیر خود [یا همان روش گزارشگری] را تصحیح کند. این شیوه تخریب شکل، جزء ذاتی نفس معنای شکل ادبی است.
فقط اکنون میتوان کارکرد شکلساز رسانه توماس مان را تمام و کامل فهمید، یعنی همان خصلت کنایی معماگونه، (Enigmatic irony) آثار او، که اگر در آن دقت کنیم، تقلیل آن به عناصر هجوآمیز محتوایی ممکن نیست: مؤلف با اشارتی کنایی که رشتههای خود او را پنبه میکند، دعوی خلق امری واقعی را کنار مینهد، دعویی که با این حال هیچ کلامی، حتی کلامخود او، قادر نیست از آن طفره رود. صریحترین شکل انجام این عمل، احتمالا در دوره متاخر حیات ادبی توماس مان رخ میدهد یعنی در خاطی مقدس و قوی سیاه، جایی که نویسنده در حین بازی با مضمونی رمانتیک، از طریق شیوه خاص به کارگیری زبان، بر حضور عنصر یا شگرد شهر فرنگی، جایی که نویسنده در حین بازی با مضمونی رمانتیک، از طریق شیوه خاص به کارگیری زبان، بر حضور عنصر یا شگرد شهر فرنگی، (Peep - show) در روایتخویش، و بر واقعینبودن توهم ایجادشده، صحه میگذارد. به گفته خود توماس مان، او با این کار، اثر هنری را به منزلت و جایگاه لطیفهای والا، (Sublime Jock) بازمیگرداند، همان جایگاهی که اثر پیشتر واجد آن بود، پیش از آن که با خامطبعی ناشی از [تظاهر] به فقدان خام طبعی، توهم را به شیوهای نیندیشیده به منزله حقیقت عرضه کند.
آنجا که در رمان پروست، شرح و حاشیه چنان به تمامی با حادثه و کنش درهم میپیچد که تمایز میان آن دو رنگ میبازد، راوی دستاندرکار حمله به مؤلفه بنیانی رابطه خود با خواننده است: فاصله زیباییشناختی. در رمان سنتی این فاصله همواره ثابتبود. ولی اکنون فاصله زیباییشناختی، همچون زاویه دوربین در سینما، مدام تغییر میکند: گاهی اوقات خواننده بیرون از صحنه باقی میماند، و گاه به یاری شرح و حاشیهنویسی به روی صحنه، پشت آن، و یا حتی به انبار لوازم هدایت میشود. از جمله نمونههای افراطی - که بسی بیشتر از نمونههای نوعی ما را با ظرایف رمان معاصر آشنا میکنند - روش کافکا در حذف کامل فاصله است. کافکا با استفاده از شگرد شوک، امنیت نظری و انفعالی خواننده در برابر متن را نابود میکند. رمانهای او، البته اگر بتوان آنها را مصادیق این مقوله دانست، واکنشی پیشگویانه به وضعیتخاصی در جهان هستند، وضعیتی که در آن نگرش نظری ناب به مضحکهای بدل شده است، زیرا اکنون تهدید دائمی وقوع فاجعه، دیگر به هیچکس اجازه نمیدهد ناظری بیطرف باقی بماند; این تهدید، تقلید زیباییشناختی از این فاصله بیطرفانه را نیز ناممکن ساخته است. حتی آن دسته از نویسندگان کوچکتری که شهامت نوشتن هیچ کلمهای را ندارند، مگر آنکه کلمه، خود با تکیه بر دعوی گزارش واقعیتها، از پیش عذری برای تولد خویش تراشیده باشد، فاصله زیباییشناختی را کنار گذاشتهاند. آثار آنان ضعف و سستی نهفته در حالتی خاص از ذهن را افشا میکنند، حالتی حاکی از کوتهبینی مفرط که تاب تحمل بازنمایی زیباییشناختی خود را هم ندارد و به ندرت میتواند انسانهایی به وجود آورد که قدرت و صلاحیت این بازنمایی را داشته باشند. اما در پیشرفتهترین تولیدات [هنری]، که خود با این ضعف و سستی بیگانه نیستند، حذف فاصله زیباییشناختی یکی از مقتضیات خود شکل است; این عمل یکی از مؤثرترین ابزارها برای نفوذ در روابط پیشزمینهای، (Fore ground) و بیان چیزی است که در پس آنها نهفته است، یعنی خصلت منفی امر مثبت [یا ماهیتسلبی (تخیلی) امر ایجابی (واقعی)].
این امر بدان معنا نیست که توصیف امر خیالی ضرورتا جانشین توصیف امر واقعی میشود، نظیر مورد کافکا. آثار کافکا به الگو شدن تن درنمیدهند ولی نکته اصلی آن است که اساسا تفاوت میان امور واقعی و خیالات، ( Imago) باطل میشود. یکی از خصوصیات مشترک رماننویسان بزرگ عصر آن است که در آثار آنان تصور و بصیرت ادبی «وضع اینگونه است» تا پیامدهای نهایی خود بسط مییابد و مجموعهای از نمونههای ازلی تاریخی را تجلی میبخشد; این امر در خاطرات غیرارادی پروست همانقدر رخ میدهد که در حکایات تمثیلی کافکا و رمز نوشتههای حماسی جویس. آن سوژه یا فاعل ادبی که رهایی خود را از قراردادهای عرفی بازنمایی انضمامی اعلام میکند، بهطور همزمان سترونی خود را تصدیق میکند; او بر قدرت برتر جهان اشیا که به ناگاه در میان تکگویی مجددا ظاهر میشود، مهر تایید میزند. بدینترتیب، زبان دومی ایجاد میشود که تا حد زیادی محصول تصفیه و تقطیر پسماندههای زبان اول است، نوعی زبان اشیا که الکن و متکی بر تداعی معانی است و علاوه بر تکگویی رماننویسان به گفتار افراد بیشمار یعنی تودهها نیز سرایت میکند. چهلسال پیش [۱۹۵۴] لوکاچ در کتاب خویش، نظریه رمان (۱۹۱۴)، این پرسش را طرح کرد که آیا رمانهای داستایفسکی بنیاد حماسههای آیندهاند، یا شاید حتی خود همان حماسهها هستند. فیالواقع، آن دسته از رمانهای معاصر که باید به حساب آیند، یعنی آن رمانهایی که در آنها نوعی ذهنیت مهارگسیخته با شتاب نیروی خود به ضد خود بدل میشود، جملگی حماسههایی منفی هستند. هریک از این رمانها گواهی استبر وجود وضعیتی که در آن فرد، نابودگر خویش است، وضعیتی همگرا با آن موقعیت ماقبل فردی (pre-individual situation) که روزگاری به نظر میرسید ضامن وجود جهانی سرشار از معناست.
این حماسهها، همپای کل هنر معاصر، عمیقا مبهماند: تعیین این امر که آیا غایت آن گرایش تاریخی که در این حماسهها ثبت میشود عقبنشینی به توحش استیا تحقق [جوهر] انسانیت، کار آنها نیست، و البته بسیاری از این حماسهها با خیالی آسوده با توحش کنار میآیند. از میان آثار هنری مدرنی که ارزشی دارند، نمونهای نمیتوان یافت که شیفته تخالف و تفرقه و رهایی نباشد. ولی اینگونه آثار با تجسم بخشیدن به دهشت روزگار بدون هیچگونه سازشگری و با خلاصهکردن کل لذت ناشی از تعمق نظری در بیان همین دهشت، خادم آزادیاند - همان آزادیی که محصولات هنری متوسط و میان مایه بدان خیانت میکنند، آن هم صرفا بدین دلیل که این محصولات از ادای شهادت در مورد آنچه در عصر لیبرالیسم بر سر فرد آمده است طفره میروند. جایگاه این آثار خارج از عرصه بحث میان هنر متعهد و هنر برای هنر و خارج از عرصه انتخاب میان بیمایگی هنر برخوردار از رسالت و هدف، و بیمایگی هنر معطوف به سرگرمی است. کارل کراوس زمانی این ایده را بیان کرد که هر آنچه از دل آثار او با زبانی اخلاقی و در هیئت واقعیت فیزیکی و غیر زیباییشناختی سخن میگوید، فقط و فقط تحت لوای قانون زبان، و در نتیجه تحت نام هنر برای هنر، به او القا گشته است. آنچه لغو فاصله زیباییشناختی در رمان معاصر را الزامی میکند، گرایش ذاتی خود شکل ادبی است، و در نتیجه همین گرایش است که سر خمکردن رمان در مقابل قدرت برتر واقعیت نیز محکوم میشود - همان واقعیتی که دگرگونی آن با توسل به تصویری خیالی، ( image) ممکن نیست، بلکه فقط به شیوهای انضمامی، در واقعیت، میسر است.
تئودور آدورنو
برگردان: یوسف اباذری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست