پنجشنبه, ۲۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 13 March, 2025
مجله ویستا

تحلیل از اوضاع فلسطین از آغاز تا امروز


تحلیل از اوضاع فلسطین از آغاز تا امروز

در سال ۱۹۴۸, در قلب جهان اسلام و در مرکز حضور ادیان الهی و بروز و طلوع ادیان ابراهیمی رژیمی متولد شد که همگان باور داشتند این حرکت حساب شده به خودی خود نمی تواند بوجود آمده باشد, بلکه این توطئه شوم در سایه کمک های ابرقدرت های آن روز شکل گرفت تا همانگونه که بعد ها و در سالیان سال تمامی جهانیان شاهد بودند, این موجود مصنوعی با مساعدت اجباری و اختیاری همان ها به غولی تبدیل شود که هیکل بزرگ و پوشالی برایش نمایش داده شود ولی در درون خود دچار هزاران مشکل باشد

در سال ۱۹۴۸، در قلب جهان اسلام و در مرکز حضور ادیان الهی و بروز و طلوع ادیان ابراهیمی رژیمی متولد شد که همگان باور داشتند این حرکت حساب‌شده به خودی خود نمی‌تواند بوجود آمده باشد، بلکه این توطئه شوم در سایه کمک‌های ابرقدرت‌های آن روز شکل گرفت تا همانگونه که بعد‌ها و در سالیان سال تمامی جهانیان شاهد بودند، این موجود مصنوعی با مساعدت اجباری و اختیاری همان‌ها به غولی تبدیل شود که هیکل بزرگ و پوشالی برایش نمایش داده شود ولی در درون خود دچار هزاران مشکل باشد.

امروز که ۵۶ سال از آن واقعه شوم یعنی بنیانگذاری دولت صهیونیسم در قلب کشورهای اسلامی به دست امپریالیسم بریتانیا می‌گذرد، همگان بر این باورند که این حرکت مزدورانه دولت بریتانیا نه از سر اجبار و ناچاری صرف، بلکه تا حدودی با اهدافی عجین گشته که فقط کسانی آن را درک می‌کنند که با دوران حیات نفرت‌‌بار یهودیان در اروپا پس از قرون وسطی آشنایی کامل داشته و نقش مخرب، تأثیرگذار و بر هم زننده آنها را در محاسبات سیاسی و اقتصادی می‌دانند.

صهیونیسم به گواهی اسناد تاریخی از اروپا شروع و با حمایت بریتانیای کبیر در فلسطین حضور یافت و در ابتدا با خرید مقداری زمین و اموال غیرمنقول که بدو امر طبیعی می‌نمود خیلی سریع اهداف استعماری خود را آغاز کرد و شاید اولین کسانی که در مقابل این گروه ایستادند، خود یهودیان فلسطینی باشند. صهیونیست‌ها از همان ابتدای ورود به سرزمین مقدس و دیگر نواحی فلسطین با ممانعت و مقاومت یهودیان و مسلمانان فلسطینی روبرو گشته‌اند و لیکن حمایت‌های همه جانبه و بویژه نظامی انگلیس از این فرقه سیاسی باعث شد تا به تدریج عنان قدرت بخش‌هایی از فلسطین به دست این میهمانان ناخوانده بیافتد. چنانچه به گواهی تاریخ و اسناد معتبر بین‌المللی در سال ۱۹۳۷ جمعیت اندک صهیونیستی با همکاری آمریکایی‌ها دست به مطالعه عمیق و وسیع درباره منابع زیرزمینی بویژه حوزه هیدروپلتیک (منابع زیرزمینی) منطقه خاورمیانه عربی زده و در نتایج خود چنین برآورد نمودند که علاوه بر فلسطین باید به لبنان و سوریه و اردن نیز در راستای اهداف استعماری برای دوران بعد دست‌اندازی شود تا با دست‌گیری منابع غنی منطقه فضای کافی برای ورود یهودیان سراسر دنیا آماده و مهیا گردد و بالاخره این کشمکش‌ها بین مردم فلسطین (ساکنان بومی) و مهاجرین اروپایی و آمریکایی چندان تداوم یافت تا آنکه در سال ۱۹۴۷ در یک اقدام غیرمعمول و متناقض با اصول و حقوق بین‌المللی جامعه ملل (به نام قبلی سازمان ملل فعلی) بدون هیچ نظرخواهی و رفراندوم از ملت‌ها و کشورهای مورد نظر این سرزمین را به سه قسمت (فلسطینی‌ -‌ یهودی ‌-‌ بی‌طرف و بین‌المللی) تقسیم نمود و نام آن را طرح تقسیم فلسطین نهاد.

با این مقدمه در ادامه این نوشتار در تلاشیم تا ضمن ترسیم دورنمایی از گذشته و ارائه چشم‌اندازی از تحولات بعد از تشکیل رژیم صهیونیستی به برخی عوامل اساسی اشاره کنیم که در خود تاریخ مورد غفلت قرار گرفته و یا در سایه تبلیغات و هیاهوهای رسانه‌ای و خاصی مورد توجه قدرت‌های استعماری به عنوان واقعیات تاریخی به خورد مردم و جهانیان داده شود، امروزه به عنوان یکی از واقعیات مسلم معرفی شده است که از آن جمله مواردی قبل از شکل‌گیری رژیم صهیونیستی به عنوان مقدمه‌ای از تشکیل این رژیم و عوامل چند پس از شکل‌گیری این موجود ساختگی به عنوان دلایل و زمینه‌های قوام و تداوم حیات سیاسی این رژیم می‌توان نام برد.

● بخش اول:‌ بدعت‌ها و انحرافات صهیونیستی قبل از شکل‌گیری رژیم صهیونیستی

۱) ادعاهای تاریخی صهیونیسم بر فلسطین

۲) تحریف در روند اشغال سرزمین فلسطین

۳) مستمسک قرار دادن دیدگاه‌های مذهبی به جای سیاسی (ابزار نمودن اندیشه‌های دینی)

۴) نقش بسزای قدرت‌های خارجی در شکل‌گیری این رژیم

اگر بخواهیم توجیهی مناسب برای اهل منطق و استدلال برای نکات فوق‌الذکر به عنوان پیش‌‌شرط توضیحات بعدی ارائه نماییم. ذکر این نکته خالی از لطف نیست که متذکر شویم یکی از دغدغه‌های فکری بسیاری از کسانی که در طول دهه‌های گذشته از شروع حیات سیاسی رژیم صهیونیستی ذهن خود را به آن متمرکز ساخته ذکر این سؤال اساسی بود که موضوع فلسطین چرا همزمان با تحولات نظام بین‌الملل در اوایل قرن بیستم آغاز و با تحولات بعدی تداوم یافت و تاکنون نیز ادامه دارد. یعنی با توجه به سابقه نزاع و درگیری جوامع یهودی و مسیحی در اروپا و در برخی دیگر از نقاط جهان که از دوران پس از حیات حضرت مسیح شکل‌ گرفته این دو مکتب به دلایل مختلف با هم نزاع و درگیری داشته‌اند و مهمترین عامل آن را بسیاری از مورخین به مسئله نقش اساسی یهودیان در به اصطلاح به صلیب کشیدن خود عیسی داشته‌اند و به نوعی این زمینه تاریخی یعنی بدبینی مسیحیان به یهودیان بر پایه عقاید مذهبی شکل‌ گرفته و هر قدر که از حیات جوامع سیاسی در اروپامی‌گذشته این بدبینی و سوءظن به دلایل مختلف تشدید شده است. از سوی دیگر اگر به روند تحول و گسترش جوامع اروپایی و جنگ‌ها و نبردهای حداقل قرن ۱۷، ۱۸ و حتی ۱۹ اروپاییان نظری بیان کنیم. اهل تاریخ و سیاست می‌دانند که در گذر زمان تکلیف شکل‌گیری جغرافیای سیاسی اروپا معلوم گردید و با عنایت به نیاز، افزون‌طلبی، زیاده خواهی، قدرتمندی اروپاییان، آنها در اواسط قرن ۱۹ به فکر گسترش قلمرو استعماری خود به قاره‌های دیگر به ویژه آفریقا و آسیا افتادند و لذا می‌بینیم که در پایان دهه‌های قرن ۱۹ بیشترین جنگ‌ها و نزاع‌های بوجود آمده در آسیا و آفریقا و دیگر نقاط در اثر حملات و تهاجمات نیروهای اروپایی بوده است. در چنین فضایی است که بسیاری معتقدند با توجه به سابقه ذهنی و بدبینی تاریخ مسیحیان به یهودیان در نقش‌آفرینی در قتل حضرت مسیح از یکسو و نقش مخرب و انحراف‌آمیز آنها (یهودیان) در بازارهای پولی و مالی و بانکی کشورهای اروپایی از سوی دیگر همچنین نقشی که یهودیان در بر هم زدن آداب و اصول اجتماعی داشته‌اند و نوع منش و رفتار اجتماعی آنها در طول حداکثر سه قرن اخیر در حیات سیاسی اروپا تمامی عواملی هستند که سبب شد یک جنگ پنهان ‌بین یهودیان و مسیحیان در اروپا شکل گیرد که نمودار عینی آن فعالیت عیان و آشکار جوامع اروپایی و بیرون راندن یهودیان در کشورهای مختلف در قرن ۱۸ و بویژه قرن ۱۹ باشد که بعدها به عنوان مظلوم‌نمایی و حق‌طلبی ملتی بدون سرزمین در شعارهای رهبران دولت صهیونیستی به ظهور رسید لذا ملاحظه می‌شود که بسیاری از اندیشمندان در فکر این نکته اساسی هستند که چگونه شد، اندیشه شکل‌گیری دولت یهودی همزمان با گسترش سیاست‌های بریتانیای کبیر در خاورمیانه و هم‌راستا با فشار جوامع مسیحی علیه یهودیان شکل می‌گیرد و کشورهای اروپایی به صورت دسته‌جمعی برای حل معضل یک اقلیت مسئله‌دار و مشکل‌ساز به یک تصمیم جمعی می‌رسند و آن اینکه در اسرع وقت نسبت به اسکان و ساماندهی آنها در حوزه جغرافیایی جدیدی در خارج از اروپا دست به فعالیت همه‌جانبه بزنند.

ولی نکته اساسی و در خور تأمل دیگر باز هم در همین زمینه که فکر بسیاری از اندیشمندان منطقه خاورمیانه و دیگر کشورها را به خود مشغول کرده اینکه این منطقه بسیار غنی علیرغم برخورداری از منابع غنی، پول کافی، نیروی کارآمد و فکور، سابقه تمدن دیرینه، چرا هنوز در لیست کشورهای توسعه نیافته و عقب‌مانده از لحاظ استانداردهای امروزی رفاه و توسعه و پیشرفت علمی و تکنولوژی قرار دارد. شاید بسیاری از بدیهیات حیات سیاسی نوگرا و پیشرفته هنوز در بسیاری از این جوامع ظهور نیافته و به همین جهت اکثر اندیشمندان در علت شناسی این معضل بنیادین معتقدند عدم وجود امنیت و مؤلفه‌های سازنده امنیت به عنوان بسترساز و ریشه سامان‌یابی پیشرفت همه‌جانبه و توسعه پایدار می‌باشد. در همین راستا رژیم صهیونیستی به عنوان پیمانکار اصلی دولت‌های غربی در منطقه خاورمیانه نقش‌آفرینی می‌کند و دلیل روشن این مدعا دست‌نوشته هرتصل به عنوان یکی از رهبران اندیشه سیاسی صهیونیسم می‌باشد که گفته «بریتانیا نخستین کشوری است که نیاز به توسعه استعماری را دریافته است. زیرا مرام صهیونیست که مرامی استعماری است قاعدتاً در انگلستان به سهولت می‌تواند، دریافت گردد.» هرتصل در ادامه در نامه‌ای به یکی از رهبران بریتانیا در آن زمان می‌نویسد که «از شما دعوت می‌کنم در ساختن تاریخ کمک کنید. این مسئله مربوط به آفریقا نیست بلکه مربوط به بخشی از آسیای صغیر (فلسطین) است. این امر به مردان انگلیس ارتباط ندارد. بلکه مربوط به یهودیان است. پس چطور من به شما روی آورم زیرا این امر یک مسئله استعماری است.

▪ گفتار اول: ادعاهای تاریخی صهیونیسم بر فلسطین

با توجه به چنین رویکردی که در بالا وصف آن گذشت سران و رهبران جنبش صهیونیستی تلاش کردند تا با بهره‌گیری از برخی ملاحظات و نگرشهای موجود در دین یهود و با تمسک به برخی اصول مذهبی موجود در کتاب مقدس یهودیان، به توجیه حضور و تهاجم خود پرداخته و تلاش کردند تا مردم دیگر کشورها و دولت‌ها را به نوعی با خود همراه کنند. از جمله این ادعاها می‌توان به وعده الهی، ارض موعود و سرزمین پدری اشاره کرد که با توضیح مختصر هر عنوان و با نقد دلایل و اسناد مرام صهیونیستی به صحت و سقم ادعاها آن مکتب خواهیم پرداخت.

الف) وعده الهی

در کنگره صهیونیست‌ها در بال سوئیس در سال ۱۸۹۷ بر حق تاریخی ملت یهود بر فلسطین و تحقق وعده الهی برای بازگشت یهودیان به ارض موعود تأکید گردید. در سال ۱۸۸۲ در جشن بیلو در شوروی سابق نیز یهودیان سراسر جهان تشویق شدند تا برای تحقق وعده الهی و بازگشت به سرزمین پدری متشکل شد و برای رسیدن به هدف تحقق وعده الهی در اورشلیم (فلسطین) تلاش نمایند. در اثبات تعلق سرزمین فلسطین به قوم یهود بر اساس وعده الهی، آنها به چند آیه تورات استناد می‌کنند که خطاب به ابراهیم و یعقوب آمده است:

- آیه ۷ باب ۱۲ عهد عتیق که خطاب به حضرت ابراهیم می‌فرماید: (به ذریه‌ات این سرزمین را می‌بخشیم)

- آیه ۱۸ باب ۱۵ عهد عتیق خطاب به حضرت یعقوب می‌فرماید: (این زمین را از نهر مصر تا نهر عظیم یعنی فرات به تو بخشیده‌ایم)

حال با عنایت به دو استناد فوق‌الذکر یهودیان مهاجر (صهیونیست‌های اروپایی) معتقدند سرزمین فلسطین به آنها تعلق دارد و آنها در هر صورت بر این سرزمین بر تمامی ابنای بشر اولی‌تر هستند. در همین راستا برای عدم اثبات حق انحصاری یهودیان بر سرزمین فلسطین به برخی دلایل و عوامل اشاره‌ای کوتاه می‌کنیم.

۱) تمامی وعده‌های کتاب مقدس به ابراهیم و اعقاب آن داده شد که مطمئناً یهودیان اعقاب منحصربفرد حضرت ابراهیم نیستند.

۲) در تورات به صراحت اشاره گردیده که حضرت اسماعیل نیز از اعقاب ابراهیم است که اعراب ساکن فلسطین از فرزندان اسماعیل می‌باشند و لذا بر اساس استناد آیات مذکور حق انحصاری یهودیان بر سرزمین فلسطین اعتباری ندارد.

۳) اسناد معتبر تاریخی حکایت می‌کند که وعده‌های فوق در زمان قربانی کردن حضرت اسماعیل ابلاغ گشته و این در حالی است که حضرت اسحاق (جد یهودیان) متولد نشده بود و لذا باز هم حق تاریخی یهودیان به فلسطین نمی‌تواند صحت داشته باشد.

۴) نکته اساسی دیگر اینکه اولاً یهودیان حاضر و ساکن در سرزمین فلسطین با کسانی که از سایر نقاط جهان به عنوان پیروان دین موسی و با نژادهای مختلف اروپایی با تحریک اروپاییان به فلسطین آمدند بطور حتم از اعقاب ابراهیم نمی‌توانند باشند. بدین معنی که یهودیان فوق‌‌الذکر با توجه به گذر زمان و جغرافیای زیست آنها در اروپا بطور حتم از نژاد خالص وابسته به حضرت ابراهیم نیستند.

۵) بسیاری از یهودیان ضد صهیونیست با تشکیل دولت اسراییل مخالف بودند و معتقدند بازگشت به صهیون و ارض موعود یک فرایند روحی و روانی و روندی تکاملی برای سعادت بشری است و نه تشکیل یک دولت و لذا یکی از روحانیون برجسته یهودیان آمریکا در این راستا اظهار داشته (وعده‌های تورات برای سعادت تمامی بشریت است و نه صرفاً یهودیان و یا صهیونیست‌ها).

۶) نکته حائز اهمیت بسیار اینکه طراحان بازگشت یهودیان به فلسطین و تأسیس دولت اسراییل صهیونیست‌ها و حتی یهودیان نبودند بلکه این محافل حاکم بر قدرت‌های استعماری نوظهور در اروپا بودند که به انجام چنین طرحی اصرار بیش از حد داشته‌اند و لذا طرح استعمار جهان بوسیله نیروی سرخورده یهودیان توسط استعمار پیر (بریتانیا) مطرح گشت و فلسطین به عنوان قلب امپراطوری عثمانی (مرکز جهانی قدرت اسلام) مورد هجوم و هدف قرار گرفت.

ب) سرزمین پدری

صهیونیست‌ها در تلاش برای تملک سرزمین فلسطین به هر بهانه و دستاویزی متوسل شده‌اند تا این موضوع را به اثبات رسانند ولی این مسئله یعنی اثبات حق تاریخی از جمله نکاتی است که در بسیاری از منابع و مآخذ برغم تلاش‌های مستمر صهیونیست‌ها به اثبات نرسیده است چرا که بهانه آنها از حق ناشی از ارتباط قوم یهود با حکومت باستانی اسراییل در سرزمین فلسطین نشأت می‌گیرد و اینکه این سرزمین در اصل و بنیان به قوم یهود تعلق داشته است و تأکید بر این نکته که حق ساکنان اصلی این سرزمین به عنوان سرزمین بنی‌اسراییل موجبات امتیازاتی برای قوم یهود است که امروزه از آن بهره‌گیری نمایند. اما در همین جهت به استناد برخی دلایل و مستندات این موضوع در معرض نقد و خلاف واقع بودن قرار می‌گیرد. از جمله دلایل:

۱) بنا به استناد کتب و اسناد تاریخی عبرانی‌ها جزو ساکنان اصلی و اولیه فلسطین بودند که بعدها حکومت باستانی اسراییل را در دوران حضرت داود و سلیمان بنیان نهادند.

۲) بر اساس مدارک معتبر عبرانی‌ها اسلاف اعراب کنونی جزء اولین ساکنان این سرزمین (فلسطین) به حساب می‌آمدند.

۳) محققین معروف و مشهوری چون توین‌بی/ فریدمن/ رود نسون در مطالعات خود پی بردند که ۲۵۰۰ سال قبل از میلاد قبایل عرب به سرزمین فلسطین مهاجرت کردند که به کنعانی‌ها معروف گشتند و اورشلیم نیز به دست همینان بنیانگذاری شد.

۴) در ۱۲۰۰ قبل از میلاد حضرت موسی، بنی‌اسراییل را از چنگ فرعون نجات داد و به سوی فلسطین حرکت داد. در همین دوران بنی‌اسراییل سالها در بیابانها سرگردان بودند تا اینکه به اریحا حمله کردند که این حملات در طول بیست سال ادامه داشته است.

۵) در ۱۰۰۰ قبل از میلاد حضرت داود اولین حکومت اسراییل را بپا کرد که تا ۹۳۵ قبل از میلاد دوران طلایی حکومت یهود بود در صورت دقت در نکات مذکور می‌توان دریافت که این سرزمین در اصل از ساکنان بومی غیر بنی‌اسراییل برخوردار بوده و از سوی دیگر بنی‌اسراییل اهل این سرزمین نبوده بلکه از مصر به این سرزمین آمده و آنجا را به نوعی اشغال کردند و بدینوسیله ادعای سرزمین پدری بنی‌اسراییل (فرزندان یعقوب) بدینوسیله با چالشی جدی و انتقاد تاریخی طراح گردیده است.

ج) ارض موعود

همانگونه که قبلاً متذکر شدیم یهودیان معتقدند این سرزمین به آنها بر اساس آیات تورات وعده داده شده است و از سوی دیگر برای تأکید بیشتر موضوع آنها معتقدند این سرزمین محل بروز و ظهور امید بزرگ رهایی بخش یهودیان است که در آخرالزمان با ظهور «ماشی» یا منجی موعود همگان و یا تمام قبایل زمین به آن دعوت شده‌اند. البته این دیدگاه از سوی عرفای یهودی به عنوان کانون اشاعه ایمان و فرهنگ یهودی از آن یاد می‌شود ولی همانگونه که قبلا متذکر شدیم اینان اعتقادی با اصل ایجاد حکومت و برافراشتن دولت در سرزمین موعود ندارند و بیشتر از جنبه‌های معنوی به آن توجه و تمرکز دارند و بر همین اساس است که متخصصین مسائل صهیونیسم اعتقاد به ابعاد مختلف این مردم یعنی صهیونیسم مذهبی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی دارند که آنچه امروزه در سرزمین فلسطین موضوع مناقشه اصلی است بروز صهیونیسم سیاسی است و دیگر ابعاد آن با شرایط اختصاصی در نمودهای مختلفی جلوه‌نمایی می‌کند.

▪ گفتار دوم: تحریف در روند اشغال سرزمین فلسطین

یکی از ابزارهای تسلط رژیم صهیونیستی بر اراضی اشغالی ایجاد انحراف و تحریف در چگونگی بدست‌آوردن این سرزمین‌ها و بکارگیری روشهای مسألت‌آمیز و توجیه قانونی برای اقناع افکار عمومی است ولی درک واقعیات تاریخی چیز دیگری را به اثبات می‌رساند. آنچه در عرصه فلسطین روی داده اینکه مساحت سرزمین فلسطین ۲۷ هزار کیلومتر مربع است که در حال حاضر این میزان به سه بخش قابل تفکیک تقسیم شده است. به این معنی که بخشی از آن کرانه باختری است که ۵۶۹۰ کیلومترمربع مساحت دارد. بخش دیگر نوار غزه است که فقط ۳۶۵ کیلومترمربع مساحت دارد و سایر اراضی که از سال ۱۹۴۸ به بعد به اشغال درآمد به اصطلاح «کشور اسراییل» را تشکیل می‌دهد. جالب است بدانیم که در طول سال‌های گذشته یعنی ۱۹۴۸ و شکل‌گیری رژیم صهیونیستی این رژیم با انواع و اقسام روش‌های معمول و غیر معمول برای اشغال این مناطق برنامه‌ریزی کرده به صورتی که قبل از امضای قرارداد صلح بین دو طرف اسراییلی و فلسطینی تمام این سرزمین را اشغال نموده ولی بر اساس قرارداد صلح غزه اریحا و دیگر قراردادهای صلح فیمابین در حدود ۹% از کل مساحت فوق‌الذکر را به حکومت خودگردان فلسطین واگذار کرده است و در حدود ۹۰% کل این سرزمین را هنوز در اشغال دارد. حال با عنایت به این مهم شاید یک سؤال اساسی این باشد که با گذشت پنج دهه از عمر پوشالی رژیم صهیونیستی چگونه این سرزمین به تصرف آن رژیم غاصب درآمد.

لازم به ذکر است که قبل از تحمیل قیمومیت بریتانیا بر فلسطین یهودیان تنها ۶۵ هزار هکتار از ۲۷ هزار کیلومتر مربع مساحت فلسطین را در اختیار خود داشتند که این مقدار را نیز در زمان تسلط دولت عثمانی بدست آوردند. با ورود ارتش بریتانیا به فلسطین در سال ۱۹۱۷ عملیات غصب زمین‌های فلسطینی آغاز شد. نیروهای استعمارگر بریتانیا برای تحقق اهداف خود به روش‌هایی همانند تشویق یهودیان به سکونت در اراضی سلطنتی و متعلق به دولت، تعدیل قوانین عثمانی مربوط به تملیک اراضی در راستای تأمین منافع یهودیان، دادن اختیارات فوق‌العاده به مدیر اراضی وقت که از یهودیان بوده، تصویب قانون «انتزاع مالکیت» برای مصادره زمین‌های مردم فلسطین، تحمیل عوارض و مالیات‌های سنگین که در نتیجه عدم پرداخت آن، اصل زمین از سوی دادگاه مصادره می‌شد، استفاده کردند. البته روش‌های دیگر نیز در این خصوص مورد بهره‌گیری قرار گرفت که اهم آن و مقدار زمینی غصب شده به شرح ذیل می‌آید:

۱) ۶۵ هزار هکتار بطور عادی در زمان حکومت عثمانیان در مالکیت یهودیان قرار گرفت.

۲) ۷/۵۹ هزار هکتار توسط بریتانیا به طور رایگان یا به قیمت ارزان به آژانس یهود و شرکت‌های صهیونیستی داده شد.

۳) ۸/۶۷ هزار هکتار نیز توسط خانواده‌های عرب غیر فلسطینی به یهودیان فروخته شد (فلسطین سرزمین بسیار خوش آب و هوایی بود که بسیاری از ثروتمندان و فئودالهای کشورهای عربی مانند سوریه، لبنان و مصر در آنجا زمین داشتند که با شروع نزاع و درگیری این زمین‌ها را به درخواست صهیونیست‌ها به قیمت بالا فروختند.)

۴) ۸/۶ هزار هکتار نیز به دستور وزیر مختار انگلیس و سرپرست اداره امور فلسطین به زور و به صورت قهر‌آمیز به یهودیان داده شد.

آنچه از بقیه سرزمین‌های فلسطینی باقی مانده بود، با روند مهاجرت و تشدید فعالیت صهیونیست‌ها و در قالب روش‌های متعددی همچون جنگ، درگیری مسلحانه، فرار دادن مردم بی‌دفاع، بمب‌گذاری منازل و تخریب مزارع و باغات و در طول جنگ‌های متعدد به اشغال درآمد.

به هرحال طبق اسناد موثق تاریخی مورد توجه در میان مردم فلسطین، برخلاف شایعات موجود، بسیاری کم دیده شد کسانی که زمین‌های خود را به فروش یهودیان و شرکت‌های صهیونیستی برسانند و پس از آن زنده بمانند چرا که افرادی که چنین معامله‌ای با صهیونیست‌ها به انجام رسانده‌اند به اتهام خیانت توسط ملت فلسطین به سزای اعمال خود رسیده و به همین مناسبت نیز مردم به جشن و پایکوبی می‌پرداختند و نکته حائز اهمیت اینکه در همین رابطه فتوای شرعی مبنی بر حرام بودن فروش زمین به یهودیان و مباح بودن خون کسانی که چنین کاری را انجام دهند، یا واسطه این اقدام شدند، از سوی اغلب علما و مراجع دینی صادر شده بود.

▪ گفتار سوم: سوء استفاده از دیدگاه‌های مذهبی

همانطور که در سطور گذشته اشاره کردیم، بخش مهمی از توجیهات حضور، اشغال و سلطه‌طلبی رژیم صهیونیستی بر اراضی فلسطین به طرح دیدگاه‌های مذهبی وام گرفته از دین یهود برمی‌گردد. آنها تلاش کردند تا با بهره‌گیری از نمادها، دیدگاه‌ها و باورهای موجود و مورد استناد در راستای توجیه فعالیت‌ها و اقدامات خود سوء استفاده کنند و به همین جهت با طرح برخی شعارها همانند آنچه که در خصوص وعده الهی، سرزمین پدری و ارضی موعود در گذشته شرح آن رفت، کوشیدند تا با ایجاد گرایش و تمایل در میان آحاد جوامع یهودی در جهان آنها را با این انگیزه‌های دینی ولی با اهداف نهانی سیاسی به فلسطین بکشانند و به اصطلاح خود اولین دولت یهودی را سامان دهند. در این شرایط است که سران صهیونیسم که به گواهی تاریخ خود کمترین باور و اعتقاد را به دین و آیین داشته و اصولاً خودافرادی لامذهب بودند در پوشش شعارهای مذهبی دین یهود درصدد احیای حقوق به اصطلاح از دست رفته قوم یهود در طول تاریخ برآمدند. همچنانکه در خصوص سابقه ارادت و دلبستگی هرتصل به دین یهود همین بس که اصالتاً او اهل اروپای شرقی بوده و به شغل روزنامه‌نگاری مشغول بود و در جریان عیان شدن جاسوسی یک سرباز یهودی عضو ارتش فرانسه وارد سیاست گردید و در چنین فضایی که تبلیغات ضد یهودی سراسر اروپا را فرا گرفت او تلاش کرد از هم‌کیشان خود دفاع نماید. آنچه در خصوص شخصیت این رهبر صهیونیستی در طول تاریخ مورد توجه است اشاره به سه نکته اساسی است. اول آنکه وی انسانی دین‌دار و مؤمن نبوده و نه تنها به مستحبات یهود اهمیت نمی‌داد بلکه به واجبات آن نیز بی‌علاقه می‌نمود. دوم اینکه وی نسبت به فلسطین بیگانه بود و اساساً فکر تشکیل دولت یهود در سرزمین فلسطین را در این دوران در سر نداشت. سوم آنکه نام صهیونیسم را برای تشکیلات خود در نظر نداشت. زیرا وی نسبت به اهمیت صهیون در ادبیات دینی یا سیاسی آن زمان غافل و بی‌انگیزه بوده است و لذا با مطالعه ژورنال خاطرات هرتصل می‌توان به نکات فوق به درستی واقف گردید. از سوی دیگر از میان دیگر موارد مورد بهره‌گیری صهیونیسم از عقاید و باورهای موجود در دین یهود آنها به آیات و نشانه‌هایی اشاره می‌کنند که بر قوم یهود نازل گردیده ولی آنچه مسلم است اینکه آنها به چیز‌هایی ارادت نشان می‌دهند ولی نسبت به بقیه امور موجود در یهود هیچ تمایل و گرایشی ندارند و این موضوع بر ابزاری بودن استفاده از دین و عقاید مذهبی از سوی صهیونیسم اشاره کاملی دارد. در این مقال ما به دو نمونه به عنوان شاهد مثال بسنده می‌کنیم. از جمله آنها معتقدند که فلسطین سرزمین بدون ملت برای قوم بدون سرزمین یا به بیان دیگر این کشور مأمنی برای قوم بدون سرزمین در مقابل سرزمین بدون قوم می‌باشد و این بدان معنی است که یهود قومی بدون سرزمین است که برای سرزمین بدون قوم یعنی (فلسطین) در نظر گرفته شده است. اینکه ادعا شود یهود قومی بدون سرزمین است، از جمله تحریفات موجود در تاریخ است. چنانچه این مسئله مورد پذیرش واقع شود می‌توان گفت که اگر این قوم بدون سرزمین می‌باشد پس محل بروز و ظهور آن و استمرار حیات سیاسی و اجتماعی این قوم بی‌ریشه در کدام حوزه جغرافیایی تداوم یافته است و در حقیقت این شعار نافی اصل و بنیان قوم یهود و بنی‌اسراییل است. از سوی دیگر در طرف قضیه با طرح سرزمین بدون قوم آنها در تلاش‌اند اینگونه وانمود نمایند که این سرزمین خالی از سکنه و مالک بوده است و هیچ مقاومتی در برابر آنها برای اشغال صورت نگرفته است و در صورتی که این مسئله مورد پذیرش واقع شود ادعای دیگر آنها یعنی خرید این سرزمین مورد چالش جدی واقع می‌شود که آنها می‌گویند این سرزمین بدون سکنه و خالی از هرگونه تملک بوده است. از سوی دیگر آنها مدعی هستند بخش‌هایی از این سرزمین را خریداری کرده‌اند و در نتیجه این سؤال اساسی بوجود می‌آید که اگر این سرزمین خالی بوده این خرید از چه کسی صورت گرفته است. همچنین اگر این سرزمین سکنه و مردم بومی داشته است پس از تکلیف این شعار دروغین چه می‌شود.

علاوه بر اینها شعار دیگری که مطرح است موضوع حاکمیت از نیل تا فرات و استناد آن به آیات تورات می‌باشد یعنی آنها می‌گویند بر اساس آیات کتاب مقدس حاکمیت و شکل‌گیری حکومت بنی‌اسراییل از نیل تا فرات بوده و اگر بپذیریم که این حوزه جغرافیایی (از نیل تا فرات) مربوط به گذشته بوده که در گذر زمان دستخوش تغییرات شده، پس دیگر اصرار و پافشاری بر این موضوع با توجه به تحولات مرزهای جغرافیایی در سراسر جهان موضوعیت ندارد. از سوی دیگر اگر این ادعای مورد توجه یهودیان و صهیونیست، مربوط به زمان حاضر است پس چرا آنها در تلاش برای بدست‌گیری قطعه‌ کوچکی چنان در تنگنا هستند که فرجام آن معلوم نیست تا چه رسد به ایجاد حکومت بنی‌اسراییل از نیل تا فرات. به علاوه در خصوص این عرصه پهناور حکومت یهود عده‌ای بر این باورند که این گستره جغرافیایی با توجه به تأکید آیات تورات به سرزمین فلسطین به نوعی زیاده خواهی رهبران صهیونیسم برای بدست آوردن حداقل امتیازات ممکن از شرایط موجود است و دیگر اینکه این حوزه جغرافیایی گسترده دلیل بر این مطلب دارد که رهبران صهیونیست با توجه به خوی سلطه‌جویی و توسعه‌طلبی هیچ زمان نمی‌کوشند تا مرزی برای حکومت خود قائل شوند و به نوعی خود را پایبند حدود مرزی نمی‌دانند و به همین جهت همچنانکه در گذشته یادآوری نمودیم، این عامل موجبات ناامنی و بی‌ثباتی در مناطق حضور این قوم می‌باشد و در حقیقت قوم یهود حیات سیاسی بالنده خود را مدیون بی‌ثباتی و کشمکش می‌باشد و در غیر این صورت در جوامع با ثبات و توسعه یافته نمی‌توانند دارای جایگاه آنچنان والائی باشند. پس همانگونه که ملاحظه کردید تکیه بر اندیشه‌های مذهبی در راستای توجیه افکار سیاسی همواره مورد توجه رهبران و مکتب صهیونیست بوده و خواهد بود و در این زمینه آنها ید طولانی در سوء استفاده از علایق و گرایشات مذهبی بویژه رشد افراطی‌گرایی در میان اقشار پایین جامعه و افراد معتقد دارند.

▪ گفتار چهارم: تأثیر محوری کشورهای غربی در شکل‌گیری رژیم صهیونیستی

آنچه بطور مختصر قبلاً به آن تأکید شد نقش‌آفرینی برخی خانواده‌های سلطنتی و سلسله‌های پادشاهی و برخی حکومت و خاندان‌های معروف جهان در برپایی حکومت یهودی در قلب سرزمین‌های اسلامی بعد از جنگ جهانی اول بوده است چنانکه ملاحظه می‌شود پس از جنگ جهانی اول تمامی هم و غم غرب تلاش برای تجزیه جهان اسلام و تجزیه مناطق تحت تسلط امپراطوری عثمانی و تغییر نقشه سیاسی آن بوده است. و در این راه می‌توان گفت که شاهکار امپریالیسم ایجاد علقه و رابطه با صهیونیسم برای برپایی یک حکومت در مرکز حیات سیاسی ادیان و یکی از کانون‌های مهم کشورهای اسلامی است. آنچه در گفتار و کردار رهبران صهیونیسم در متون مختلف به آن اشاره می‌شود بدرستی از دلالت همکاری و همراهی همه‌جانبه قدرت‌های بزرگ در شکل‌گیری این حکومت اشاره دارد. همچنانکه قبلاً یادآوری نمودیم در سالهای پایانی قرن نوزدهم گسترش روابط رهبران صهیونیست با حکومت بریتانیا و قول و قراردادهای متقابل مبنی بر همکاری همه‌جانبه دلیل بر این مدعاست که آنها در فکر ساماندهی فرآیندی بودند که بتوانند در یک بازی سیاسی و اجتماعی به آن دست یابند که حداقل امتیازات را برای طرفین به ارمغان آورد و به همین جهت است که هرتصل معتقد است که یهودیان بهترین پیش ‌قرولان تهاجم بریتانیای کبیر به سرزمین‌های خاورمیانه هستند که در سایه قدرت مالی بریتانیا و نیروی انسانی یهودیان تکمیل می‌گردد. در سال‌های اولیه قرن بیستم بویژه دو دهه اول با همکاری بریتانیا و فرانسه و امضای قرارداد سایکس بیکو و تقسیم اراضی امپراطوری عثمانی بین دو قدرت اروپایی بدرستی حرکت هدفمند آنها در مسیر تحولات خود قرار گرفت و در سال‌های بعدی با گسترش علاقات و به خصوص با امضای اعلامیه بالفور و اعطای تضمین برای ایجاد دولت ملی یهود در فلسطین این همراهی به اوج خود رسید و در دهه‌های بعدی این روند، شتابی غیرقابل پیش‌بینی گرفت تا اینکه در سایه نزول موقعیت بریتانیا در نظام جهانی و ظهور قدرت جدید غربی در سال‌های بعد از جنگ دوم جهانی، مسئولیت هدایت و نقش‌آفرینی این مسئله به آمریکا رسید.

ایالات متحده از بدو شکل‌گیری رژیم صهیونیستی بدلیل حضور پررنگ یهودیان در سیستم تصمیم‌گیری این کشور و حضور در منابع مهم قدرت اقتصادی همواره از ایده‌ و سیاست‌های این رژیم پشتیبانی کرده است. همچنانکه این کشور اولین کشوری بود که تأسیس رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناخته و بویژه در سال ۱۹۴۲ با برگزاری کنفرانس بالتیمور در نیویورک -‌ که این کنفرانس نقطه عطفی در سیاست آمریکا در قبال خاورمیانه و پیوند دیدگاه‌های اروپایی -‌ آمریکایی به صورت بسیاری واضح و روشن مطرح گردید -‌ بر این طرفداری جبارانه همت گذاشته است.

از سوی دیگر حمایت واشنگتن از تل‌آویو در برابر انواع قطع‌نامه‌های محکومیت یا هشدار به رژیم صهیونیستی از دیگر صفحات همکاری این دو طرف است تا آنجا که شورای امنیت تا کنون نزدیک به ۳۰۰ قطع‌نامه در خصوص مسائل فلسطین ارائه داده و بسیاری از آنها که مربوط به محکومیت رژیم صهیونیستی بود، که با وتوی کاخ سفید مواجه گردیده است. از سوی دیگر حجم کمک‌های مادی و معنوی ایالات متحده در راه استقرار این رژیم جعلی نیز از اسباب مهم تداوم و قوام این رژیم در خاورمیانه بوده است. حضور واشنگتن در جنگ ۱۹۶۷ و تغییر کفه ترازو به نفع این رژیم، وتوی بیش از حدود ۴۰ قطع‌نامه علیه رژیم صهیونیستی، حفظ برتری نظامی و امنیت این رژیم، ارسال سلاح پیشرفته و انواع مهمات مورد نیاز و ارائه طرح‌های بسیار برای ایجاد صلح تحمیلی (سازش) از جمله اقدامات دهه‌های اخیر واشنگتن در مسئله فلسطین می‌باشد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.