پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

پریشانی در ساختارهای قاعده مند


پریشانی در ساختارهای قاعده مند

امروزه واژه بحران به جزء لاینفكی از ادبیات سیاسی, اجتماعی, اقتصادی و فرهنگی تبدیل شده است حتی عادت كرده ایم در ادبیات محاوره روزانه نیز مدام آن را به كار گیریم بحران مدیریت, بحران آب, بحران سیاست زدگی, بحران اقتصادی, بحران هویت, بحران مخاطب, بحران اشتغال و انواع و اقسام بحران ها, آنچنان كه حتی در توصیف پدیده های شخصی, خانوادگی و گروهی نیز دست به دامن این واژه می شویم گویا فراوانی بحران ها خود تبدیل به یك بحران شده است, اما ریشه این بحران كجاست آیا براحتی می توان نام هر پدیده را بحران گذاشت و اگر این اتفاق بیفتد تبعات آن چه خواهد بود و پرسش اصلی اینكه تعریف علمی بحران چیست و وضعیت بحرانی چگونه وضعیتی است

صاحبنظران بحران را وضعیتی آشفته می دانند، نوعی از آشفتگی و پریشانی در عناصر یك ساختار و سیستم كه ساز و كارهای نظم بخشی به آن خارج از عهده خود سیستم باشد. در این وضعیت، میزان آشفتگی از مسئله ، مشكل ، معضل و آفت فراتر رفته و آنچنان فراگیری و عمق پیدا می كند كه اراده برگشتن به حالت پیشین و یا گذار به نقطه مطلوب نیز دچار خدشه می شود. با این وصف می توان گفت:

الف) بارزترین خصلت بحران، فراگیری وسیع و عمق آن است و اگر در جامعه ای یك معضل یا مشكل از فراگیری و عمق وسیع برخوردار نباشد نمی توان آن را بحران نامید، چنانكه مشكل ایدز در ایران كه گاه از آن به عنوان بحران یاد می شود به هیچ وجه شاخصه های بحران را از خود بروز نداده است در حالی كه اشتغال جوانان به دلیل فراگیری و عمق وسیع می تواند یك بحران باشد.

ب) بحران لزوما در درون یك ساختار قاعده مند رخ می دهد و تا زمانی كه چنین ساختاری وجود نداشته باشد، بحرانی هم در كار نخواهد بود، مگر آنكه ابتدا بحران ساختاری آن را در نظر گرفته باشیم.به طور مثال سینما به عنوان یك پدیده، هنوز وارد جامعه روستایی ما نشده است، بنابراین بحرانی هم تحت عنوان بحران مخاطب سینما در این جامعه نمی تواند وجود داشته باشد مگر آنكه مسئله اصلی، یعنی نبود سینما را یك بحران تلقی كنیم. پس اولین حسن بحران در آن است كه نشان می دهد با نوعی قاعده مندی ابتدایی روبه رو هستیم كه اینك آن قاعده مندی دچار آشفتگی عمیق شده است و چنانكه درپی خواهد آمد برخی از صاحبنظران، این ویژگی مثبت بحران را بارقه ای برای كشف راهكارهای تازه در جامعه ساختارمند می پندارند.

ج) در وضعیت بحرانی، یك ساختار چنان دچار درهم ریختگی می شود كه باید نیرویی خارج از آن به ترمیم و نظم بخشی بپردازد مانند بیماری كه بازگرداندن سلامتی به وی از دست خود او خارج است و البته در برخی موارد كه از آن به عنوان بحران كاذب یاد می كنند و می تواند حاصل آشفتگی دوره گذار به نقطه مطلوب باشد، علت آشفتگی خود به خود از بین رفته و سیستم، نظم تازه ای پیدا خواهد كرد. مانند گوش درد نوزادان كه حاصل تكامل استخوان های گوش است، اما این تكامل در مرحله ای، تمام بدن نوزاد را تحت تاثیر خود قرار داده و با نوعی آشفتگی روبه رو می سازد.

شاید تعاریف علمی بحران در ابتدا چندان هم مفید به نظر نرسد، اما جالب آنكه وقتی این بحث در بعد مدیریت كلان جامعه مطرح می شود، بیش از پیش اهمیت خود را به رخ می كشد، چرا كه جابه جایی این مفاهیم، علاوه بر از بین بردن منابع مالی، در تمامی مناسبات صحیح اجتماعی هم اخلال ایجاد خواهد كرد. بنابراین اساسی ترین بحران در هر جامعه ای عدم شناخت و عدم برخورد علمی با بحران هاست.

دكتر حسین باهر، استاد دانشگاه و كارشناس مدیریت انسانی، بحران را اینگونه تعریف می كند: بحران به حالتی از رفتار غیرقابل كنترل پدیده ای گفته می شود كه ناشی از به هم ریختگی ساختاری آن باشد. مثلا اگر گرمای بدن كسی در اثر حرارت محیط بالاتر از ۳۷ درجه برود، به آن بحران نمی گویند و یا اگر حرارت بدن كسی بر اثر سرماخوردگی كمی پایین تر از ۳۷ درجه باشد، نمی توانیم به آن بحران بگوییم، اما اگر حرارت بدن بیماری در اثر كانسر متاستاتیك به حدود ۴۰ درجه برسد و با امكانات معمولی قابل كنترل نباشد به آن وضعیت حرارتی بحرانی اطلاق می شود. بنابراین بحران حالتی است كه در شرایط بالاتر از ۳+ سیگما یا ۳- سیگما در منحنی نرمال خود را نشان دهد.

دكتر مصطفی مختاباد، استاد دانشگاه و كارشناس امور فرهنگی از زاویه دید درام به بحران می نگرد و از آن تحت عنوان كرابس و اوج گاه یاد می كند:

در یك حادثه رانندگی و صحنه تصادف وقتی فردی میان مرگ و زندگی قرار می گیرد، در واقع وضعیتی بحرانی را تجربه می كند، چنانكه مولانا در مثنوی می گوید:

این كه گویی: این كنم، یا آن كنم

خود دلیل اختیار است ای صنم

بنابراین وضعیت بحرانی، یك وضعیت تعلیقی است كه فرد نمی داند چه راهی پیش بگیرد و در حوزه سیاسی- اجتماعی هم گاهی همین وضعیت تعلیقی به معنای رخ دادن یك حادثه ناگوار پیش می آید كه بر اثر آن مدیران تكلیف خود را گم می كنند.

بحران و جامعه

همچنانكه اشاره شد، بحران لزوما به معنای پدیده ای منفی نیست و گاه در حوزه های فردی و اجتماعی می تواند آثار مطلوبی از خود بر جای بگذارد. دكتر مختاباد از این نوع بحران تحت عنوان مرحله ای برای كشف حقیقت یاد می كند:در نمایشنامه هملت وقتی هملت صحنه ای از قتل پدر را نمایش می دهد، متوجه می شود كه عمویش واكنش نشان می دهد و از این طریق پی به راز كشته شدن پدر می برد و بعد در صحنه ای دیگر وقتی می خواهد انتقام بگیرد، عمو را تنها در حال عبادت می بیند و از آنجایی كه در اعتقاد مسیحیان كشته شدن یك جنایتكار در حال عبادت به معنای بخشوده شدن اوست، دست از انتقام می كشد. حال این موضوع به نظام های اجتماعی هم قابل تعمیم است، به این معنا كه اگر در یك جامعه با ساختاری متعادل روبه رو باشیم، بحران ها می توانند منجر به كشف حقیقت شوند، البته بسته به اینكه ضریب آسیب یك بحران چگونه باشد.ولی اگر ساختارها متعادل نباشند، بحران ها می توانند بنیان كن ظاهر شوند. حتما می دانید كه گاه دولت ها برای جلوگیری از سكون و ایستایی یا عدم واكنش اجتماعی بحران های مصنوعی ایجاد می كنند تا خلاءها را كشف كنند و از شدت آسیب های ناگهانی بكاهند.

بحران و اقتصاد

موضوع بحران و اقتصاد را نیز از زوایای مختلفی می توان بررسی كرد، اما دو بعد اساسی در این قضیه، اختصاص بودجه برای جلوگیری یا رفع بحران ها و نیز هدر دادن هزینه به دلیل عدم تشخیص عمق بحران و اولویت بحران هاست.كارشناسان اعتقاد دارند هنگامی كه یك جامعه با چند بحران همزمان روبه روست، مدیریت آن جامعه باید با دید آسیب شناسانه در میان بحران ها اولویت بندی كند تا هزینه ها به سمت حل ریشه ای ترین بحران سوق داده شود. به علاوه گاه بحران های كاذب باعث می شود مدیران به اشتباه، هزینه های هنگفتی را برای حل آن صرف كنند، در حالی كه نتیجه عكس خواهد بود و اصرار بر حل بحران كاذب، آن را به یك بحران جدی تبدیل خواهد كرد. دكتر مختاباد در این باره می گوید: بحران های كاذب می توانند در جامعه باز تولید بحران كنند، مثل بحران جوانان كه در اصل یك بحران كاذب و خاص یك مقطع سنی است. بنابراین اگر در این زمینه استراتژی و مكانیزمی كه بتواند جوان را در جایگاه خاص خود تعریف كند وجود نداشته باشد، اصرار بر حل بحران آن را به یك بحران جدی تبدیل می كند. وی در ادامه توضیح می دهد: عدم شناخت از یك پدیده و نحوه كنترل آن می تواند موجب فشارهای كاذب به عنوان یك عكس العمل مدیریتی شود و فشار كاذب هم بحران كاذب ایجاد می كند و كم كم تبدیل به یك بحران جدی می شود. بنابراین در اكثر مواقع این عدم آگاهی ما نسبت به موضوعات است كه بحران ایجاد می كند و آلبر كامو در سوءتفاهم خود به همین مسئله پرداخته است كه چگونه یك تصور غلط می تواند به یك فاجعه تبدیل شود. وی در مورد اقتصاد بحران تصریح می كند: شاید بتوان صنعت را وارد كرد، اما در مورد بحران، تنها نخبگان داخلی هستند كه می توانند راه حل آن را پیشنهاد دهند، به علاوه اینكه هزینه ها نیز باید تامین شود. به اعتقاد من باید در تشكیلات مدیریتی ما جایگاهی برای اقتصاد بحران در نظر گرفته شود و در حوزه های مختلف برای حل بحران ها بودجه بحران وجود داشته باشد. به عنوان مثال در آمریكا و در زمان كلینتون محققان متوجه شدند كه بچه ها در زمینه دروغ دچار بحران شده اند، یعنی بحران دروغ گویی بچه ها و بعد ۱۰۰ میلیارد دلار بودجه برای آن در نظر گرفته شد تا اینكه حل شود. در این دوره پژوهشگران برای بچه های ۴ تا ۷ ساله آموزش های ویژه ای درنظر گرفتند و از طریق فیلم، داستان و... به این آموزش ها پرداختند تا اینكه این موضوع از حالت بحرانی بیرون بیاید.

بحران های ژرف

دكتر باهر اعتقاد دارد: حل برخی از بحران ها از قدرت اراده انسان خارج است و در این گونه موارد تنها باید به خداوند توكل كرد: در رفتارهای نظامات اجتماعی، اعم از اقتصادی، فرهنگی، اداری و سیاسی به مراتبی از ناهنجاری ها برخورد می كنیم كه وضعیتی حاد و بحرانی پیدا می كنند، مانند تورم اقتصادی چهار نعل ممتد، تهاجم های فرهنگی سنت شكن، تموجات اجتماعی خانمان برانداز و ... . نهایتا در بیانی عرفانی، بحران خروج از محدوده قدر و قرار گرفتن در آستانه نامحدود قضا ست و آن هنگامی است كه كاری از دست كاردان هم برنمی آید، مگر آنكه مشیت الهی متبدل شود، مانند وقتی كه پزشكان معالج از معالجه دوایی خود ناامید می شوند و به درمان شفایی دعای مردم متوسل می شوند. به قول حافظ:

دردم نهفته به زطبیبان مدعی باشد كه از خزانه غیبم دوا كنند

محمد مطلق