پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
آتش حسادت
کلاغ حسودی بر شاخ و برگ درختی لانهای ساخته بود. او زندگی خوبی داشت.
روزی یک موش لانهاش را در میان ریشههای بزرگ همان درخت ساخت. کلاغ که از این موضوع بسیار عصبانی شده بود، نزد موش رفت وگفت: تو چرا اینجا خانه ساختهای؟ همین الان باید از اینجا بروی. موش که تعجب کرده بود، گفت: مگر من به تو کاری دارم؟ تو آن بالا هستی و من این پایین. اما گوش کلاغ بدهکار نبود. او هر روز به در خانه موش میرفت و او را تهدید میکرد که باید بلافاصله اینجا را ترک کند، اما موش در مقابل حرف زور کلاغ ایستادگی میکرد.
روزی کلاغ تصمیم گرفت تا به هر قیمتی که شده، موش را از لانهاش بیرون کند.
او چند شاخه خشک برداشت و آنها را مقابل در لانه موش آتش زد.
موش با دیدن شعلهها و دود آن اسباب خود را جمع کردو رفت. کلاغ برای اینکه مطمئن شود که موش برای همیشه رفته او را تعقیب کرد.
پس از اینکه کلاغ به خانه بازگشت دید که شعلههای آتش لانه دوست داشتنیاش را ویران کرده است.
مترجم: آرش میریخانی
منبع: shortstoriesshort.com
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست