یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

دنیای تپانچه های دودزا


دنیای تپانچه های دودزا

ممکن است در ذهنتان درنگی کنید بر اینکه گفتم بیایید با پرداختن به این پرسش در مورد اقدام ضروری تصمیم بگیریم مخصوصاً در گردهمایی هایی از این دست که شرکت کنندگان اساساً در مورد واقعیات و ارزش های مرتبط با ارزیابی اثرات سیگار به خوبی قانع شده اند و به دنبال راهکاری برای اقدامی فوری می گردند نه دوباره و دوباره بحث روی اینکه سیگار واقعاً چه اثرات محسوسی می تواند داشته باشد

صحبتم را با طرح معمایی آغاز می کنم که به واژه تازه است و به روح و مایه، کهنه. تفنگ ها و سیگارها چه فرقی با هم دارند؟ پاسخ این است که تفنگ ها اول آتش می کنند و می کشند، بعد دود؛ در حالی که سیگارها اول دود می کنند، و بعد، آتش و مرگ. اگر این مقایسه درست باشد، باید گفت دود تفنگ ها، گواه فوری از انهدام به دست می دهد ولی دود سیگارها نه. به این تعبیر که آنچه تفنگ ها بدان خسارت وارد می کنند را با دیدن دود پس از شلیک می توان صریحاً دریافت؛ حال آنکه باور آنچه دود سیگارها نوید نابودی اش را می دهند، بلافاصله، دشوار است . این همان چیزی است که به پرسشی منتهی می شود که در چنین کنفرانس هایی در سطح دنیا باید به آن پرداخت؛ چطور باید به برآوردی محسوس از آسیب هایی که سیگار برجای می نهد، دست یافت؟ تنها پس از آنکه به تمامی به این پرسش آویزیم، قادر خواهیم بود در مورد آنچه باید اینجا و اکنون انجام دهیم، تصمیم بگیریم.

ممکن است در ذهنتان درنگی کنید بر اینکه گفتم. بیایید با پرداختن به این پرسش در مورد اقدام ضروری تصمیم بگیریم؛ مخصوصاً در گردهمایی هایی از این دست که شرکت کنندگان اساساً در مورد واقعیات و ارزش های مرتبط با ارزیابی اثرات سیگار به خوبی قانع شده اند و به دنبال راهکاری برای اقدامی فوری می گردند؛ نه دوباره و دوباره بحث روی اینکه سیگار واقعاً چه اثرات محسوسی می تواند داشته باشد. یعنی ممکن است، بگویید ما که همگی در مورد اثرات سیگار مطمئنیم و دیگر بار و دیگر بار پرداختن به این موضوع لطفی ندارد. واقعاً در مورد رابطه میان سیگار و ناخوشی (سرطان، بیماری های قلبی- عروقی و سایر ناراحتی ها) به خوبی اطلاع رسانی شده و همه از آن باخبریم و تردیدی در آن نداریم؛ ولی ایده آسیب های اجتماعی ناشی از سیگار، آن گونه که منتقدان سیاست های مداخله جویانه دولت ها از آن حرف می زنند، مانند خیلی موضوعات دیگر همچنان در هاله یی از ابهام باقی است . مهم است که هواداران کنترل تنباکو بدانند بخش عمده یی از جمعیت و حتی بسیاری از روشنفکران دلسوز هنوز متقاعد نشده اند که کنترل گسترده بر تنباکو راه درستی است . مخالفت بسیار است و در نبرد برای به کرسی نشاندن سیاست های کنترل تنباکو باید به همه آنها پرداخت؛ نه تنها در عرصه مبارزه برای اصلاح یا وضع سیاست های دولتی، که برای آگاه کردن قشر فهمیده جامعه که امیدی به قانع کردنش هست. برای اینکه در این مورد در سطح جامعه موفق عمل کنیم و نیز برای قانع کردن روشنفکرانی که اگرچه مخالف موضوعند، ولی حسی از دلسوزی و همدردی با آنها است، باید بحث جدی با مخالفان را دنبال کرد.

● مباحثات گذشته

اما پیش از آنکه به ارائه ساختار اصلی بحث بپردازم، بد نیست خیلی کوتاه صحبتی کنم در مورد گذشته یی دور که رابطه میان سیگار و بیماری ها هنوز مبهم بود. به باور من، آنچه آن روزها در مورد سیگار می گذشت، هنوز هم به آنچه امروز در مورد سیگار دغدغه ما است، نزدیک است . اجازه می خواهم سخنم در این مورد را با شرح حالی شخصی آغاز کنم. به عنوان دانشجوی جوانی در سال های دهه ۵۰ در دانشگاه کمبریج به شدت مجذوب سخنان پروفسور فیشر، شاید برترین تئوریسین آماری زمان خود، بودم. فیشر سعی داشت ما را متقاعد کند که چقدر این اندیشه که رابطه یی هولناک میان سیگار و سرطان وجود دارد، خالی از دانش است؛ رابطه یی که ریچارد دال در مقاله یی کلاسیک در سال ۱۹۵۴ شواهدی از وجود آن ارائه داده بود. فیشر، واقعیتی را که دال و هیل در مقاله خود ارائه داده بودند، مبنی بر اینکه افراد غیرسیگاری که دود سیگار را مستقیماً فرو نمی برند نسبت به افراد سیگاری، بیشتر در معرض ابتلا به سرطان هستند و نیز سایر مواردی که با تکیه بر مطالعات آماری دریافته بودند، به سخره می گرفت. زیربنای تمام نکات ظریفی که فیشر مطرح می کرد، تئوری جایگزین داشت که همه شنوندگان را از فصاحت خود تحت تاثیر قرار می داد. فیشر به رابطه آماری واضحی که دال و هیل ارائه داده بودند، خرده می گرفت و موضوع را این طور توجیه می کرد که همان گرایش های ژنتیکی که می تواند یک فرد را برای ابتلا به سرطان بسیار مستعد کند، وی را بیشتر به سیگار کشیدن ترغیب می کند.

● علم، جامعه و تاثیر

مجبورم بگویم که حتی به عنوان یک دانشجوی لیسانس، که در میان سایر موضوعات، به تئوری و معرفت شناسی تصمیم علاقه مند بود، نتوانسته بودم خودم را قانع کنم که بحث هایی که فیشر برای مخالفت راه می اندازد، بی عیبند. فرضیه فیشر به نظر خیلی نامربوط می رسد و مقایسه روند ابتلای افراد به سرطان در طول زمان با روند افزایش تعداد سیگاری های دنیا، گواه بر صحت ادعایی است که دال ارائه می دهد. (چراکه واقعاً مخزن ژنی به این سرعت نمی توانسته تغییر کند؛ جوری که ظهور ژن های جدید سیگاری های جدید را ایجاد کرده باشد.) هرجور هم که بخواهیم توضیحات فیشر را تحلیل و توجیه کنیم، باز هم بی فایده است و ادعای دال منطقی تر به نظر می رسد.

به هرحال، من تعجب می کنم از اینکه چطور یک آماردان، به هوشمندی و خبرگی فیشر می توانست در بحث خود در مورد سیگارکشیدن و رابطه آن با سرطان با شواهد و پشتوانه ناکافی که باورکردنی به نظر نمی آمد، این همه پافشاری کند؟ از یک جهت، این اقدام عجیب، به هر حال، به عنوان یک تجربه در دانش انتقادی درست بود؛ اینکه با یک نظر موشکافانه سراغ همه چیزهایی که کاملاً واضح یا بدیهی به نظر می رسد برویم و دوباره با این بررسی به متقاعدکننده بودن یافته هایمان اطمینان یابیم، احمقانه نیست. با این تفسیر، فیشر را می توانیم سرباز عرصه تمرین این موضوع در علم بدانیم؛ که با اطمینان در رابطه موجود میان سیگار و سرطان تردید می کند و آن را مورد بررسی دقیق تر قرار می دهد و در تلاش است فرضیه دیگری را پرورش دهد؛ هرچند فرض جایگزینی که ارائه می دهد، نهایتاً به هیچ روی قابل تحمل و توجیه نباشد. اما آنچه که آن میان توضیحش دشوارتر بود، آشکار شدن این موضوع بود که فیشر تمام آن سال ها و در طول همه آن بحث ها، به عنوان مشاور، تحت حمایت مالی شرکت سلطنتی تنباکو بود. البته این غیرممکن نیست- و حتی به باور من کاملاً محتمل است- که فیشر، فارغ از رابطه یی که با آن شرکت تنباکو داشته به آنچه در مخالفت با فرضیه رابطه سیگار و سرطان اعلام کرده، معتقد بوده باشد و با این حال، با فرض حمایت مالی شرکت مذکور از وی فیشر به عنوان آماردانی برجسته، ذهن منتقد خود را نه تنها در مورد فرضیه علمی که با تمام وجود به مخالفت با آن برخاسته بود، که در مورد حکمت پذیرش حمایت مالی از یک گروه ذی نفع، وقتی که داشت فرضیه یی ارائه می کرد که می توانست برای این گروه ذی نفع بسیار سودمند باشد، به کار برده است . افزون بر این، اگر بخواهیم این موضوع منافع مشترک را منتقدانه بررسی کنیم، موضوع مهم دیگری که باید مدنظر قرار گیرد، توجه به ارتباط نافذ و حتی پنهان کسب و کار تنباکو در زندگی اجتماعی یا روشنفکری ما است . این مداخله، اغلب به اندازه کافی واضح و روشن است؛ همان طور که در آگهی های بسیار گران قیمت این شرکت ها برای ترویج سیگار به چشم می آید و در مواقع دیگر، با ارتباطات دیگری هم می آمیزد که البته باز هم به اندازه کافی واضح است؛ مثلاً شرکتی می آید ادعای حمایت از آزادی برای زنان را می کند و از آن سو، یک علامت تجاری را برای زنان سیگاری معرفی می کند و با تمام قوا برای ترویج سیگار میان زنان تلاش می کند و حتی تمام تلاش تبلیغاتی خود را برای هدف قرار دادن دختران نوجوان متمرکز می کند. در برخی موارد، این تاثیر کاملاً تلویحی و پنهان است- برای مثال، در پشتیبانی مالی از رویدادهای ورزشی و سایر حرکت های اجتماعی «خوب». حقیقتاً حمایت شرکت های تنباکو از فیشر، پشتیبانی آنها از یک متفکر برجسته قرن بیستم بود؛ به امید کسب امتیازی که از بی اعتبار کردن بحث های دال و فعالیت های ضدتنباکوی وی عایدشان می شد. این روابط تا حدودی آشکار و تا حدودی پنهان، و سربسته بودن و فاش نشدن آنها، هنوز هم مانند روزهای آغازین دهه پنجاه، در مبارزه با کنترل تنباکو، حائز اهمیت است.

● مسائل جاری

اجازه دهید برگردم به بحث در مورد مسائلی که بر خلاف آنچه که فیشر با آن درگیر بود، امروز خیلی زنده هستند. یک اقدام کلان در سطح جامعه، تنها نیاز به دانستن رابطه موجود میان سیگار و سرطان ندارد.

به عبارت ساده، اینکه میان سیگار کشیدن و ابتلا به سرطان رابطه وجود دارد، دلیل کافی برای یک اقدام اجتماعی در مورد سیگار نیست و نمی توان با استناد به این موضوع و بی هیچ بررسی دیگر، دست به اقدامی کلان زد؛ بلکه ابتدا باید اهمیت نسبی این رابطه و سپس چگونگی ارزیابی اثرات بد سیگار، با در نظر گرفتن تمامی مباحث موجود، مورد بررسی قرار گیرد. این بررسی گاه ما را در راستایی مخالف آنچه تا امروز می پنداشته ایم- در مورد مداخله دولت در موضوع با وضع سیاست ها- رهنمون شده، ما را به دفاع از عدم مداخله و انفعال دولت در این مورد می رساند. حالا به بحث های مخالف می پردازم؛ اجازه دهید با بحث در مورد اهمیت رابطه سیگار و سرطان و مسائل مرتبط با آن آغاز کنم. با فرض رابطه علت و معلولی که میان سیگار و سرطان وجود دارد (که من پیشتر به آن اشاره کردم)، این موضوع را باید مدنظر قرار داد که هر رابطه علت و معلولی را می توان مورد بررسی بیشتری قرار داده و با تردید به آن نگریست؛ اما به نظر می رسد در مورد رابطه میان سیگار و سرطان آنقدر شواهد در اختیار قوی است که موضوعات و مباحث مربوط به آن، بسیار عظیم و قابل توجه باشد. بیایید از تخمین های پژوهشی خوبی که در کتاب کنترل تنباکو در کشورهای در حال توسعه، که توسط پرابات ها و فرانک کاپولا ویراستاری شده، استفاده کنیم. طبق این منبع، در حال حاضر حدود ۱/۱ میلیارد نفر در جهان سیگار می کشند، که ۸۲ درصد آنها در کشورهای فقیر و کم درآمد سکونت دارند. از این نقطه که جلوتر برویم، مطالعه تخمین هایی که از مرگ و میرهای مربوط به سیگار در این کتاب ارائه شده، حاکی از آن است که بیش از ۵ میلیون از مرگ و میرهای زودرس در سال، از استعمال تنباکو ناشی می شود که بیش از ۵/۳ میلیون مورد از آنها، در کشورهای کم درآمد و متوسط درآمد اتفاق می افتد (۶/۲ میلیون مرگ و میر در کشورهای کم درآمد).

با تسری این تخمین ها به آینده و با فرض اینکه روندهای فعلی ادامه یابد، احتمالاً، در ربع اول این قرن (یعنی سال های ۲۰۰۰ تا ۲۰۲۵) حدود ۱۵۰ میلیون مورد مرگ ناشی از استعمال تنباکو خواهیم داشت، که در ربع دوم قرن می تواند به ۳۰۰ میلیون مرگ افزایش یافته، با ۵۰۰ میلیون مرگ و میر در واپسین سال های قرن ادامه خواهد یافت.

خب حالا ممکن است به این نتیجه برسیم که با موفقیت سیاست های ضدتنباکو، مرگ و میر واقعاً کاهش یابد (و جلساتی شبیه آنچه امروز در آن شرکت داریم، بتواند اثری جدی روی سیاست ها و قوانین پذیرفته شده داشته باشد). یا بگوییم چنانچه روندها سریع تر از آنچه انتظارش را داریم، ادامه یابد، مرگ و میر در سال های آینده حتی به بیش از آنچه امروز برآورد کرده ایم افزایش یابد (همان طور که بررسی روندها در گذشته خالی از غیرمنتظره ها نیست). با همه اینها، فارغ از آنچه آینده از مرگ و میر بر ما آوار خواهد کرد، ویرانی که از سیگار در راه است، قابل انکار نیست و مصیبت است، حتی اگر میلیون میلیون از تعداد مرگ و میرها کاسته شود، همچنان باقی است . ما از مصیبت سیگار حرف می زنیم، از کوه عظیم، نه حفره یی خاموش که موش کوری در آن خزیده باشد.

افزون بر این، واقعیت رواج سیگار و مرگ و میر ناشی از آن در کشورهای فقیرتر، با سرعتی افزون در مقایسه با کشورهایی که در آنها فراوانی هست، گواهی دیگر است بر عمق فاجعه یی هولناک که دنیا با آن روبه رو است. از سوی دیگر، این موضوع، حکایت از وجود زمینه گسترده تری برای اعمال سیاست های ضدتنباکو دارد که تا امروز، تلاش های محدودی برای ترغیب مردم این جوامع به عدم مصرف سیگار صورت گرفته است .

بگذارید با وجود اینکه اساساً با آنچه عمل شده و پیش آمده مخالفم، همین جا اعلام کنم که تلاش های قابل توجه شرکت های تنباکو در هدف قرار دادن مردم این کشورها و نیز تلاش های دولت های این شرکت ها برای کسب فوری درآمد از وضع مالیات بر دخانیات و سایر عایداتی که فروش دخانیات در این کشورها نصیب دولت هایشان می کند، قابل تقدیر است، همین جا است که عمیقاً لزوم اقدامی فوری برای فاجعه یی در راه را درمی یابم.

● آزادی و حقوق

حالا بحث را می برم به سمت نظرات مخالف که با کنترل تنباکو، اولویت هایی متفاوت از نجات زندگی ها و کاهش مرگ و مرض دارند. چنین ارزشی مربوط است به بحث کلاسیک آزادی و حقوق که در ساده ترین صورت آن هر فرد بزرگسالی آزاد است آنچه را که دوست می دارد در زندگی شخصی خود انجام دهد، فارغ از آنچه دیگران می پندارند وی باید انجام دهد. در اینجا قصد ندارم به اعتبار رویکرد آزادی عمومی بپردازم، بلکه تمرکزم در اینجا دقیقاً این موضوع است که تا چه حد می توان از این رویکرد در مخالفت با اقدامات مداخله جویانه دولت ها در کنترل تنباکو استفاده کرد.

رد مداخله اجتماعی بر اساس این اصل اساسی، بی درنگ مساله یی را ایجاد کرده است. در مورد سیگار، مشخص است دیگرانی که لب به سیگار نمی زنند هم از آزادی افراد سیگاری اطراف شان متاثر می شوند. فرو بردن دود سیگار دیگری آزاد، بی هیچ میل و رغبتی، مساله یی است که اصل آزادی عمومی در مورد سیگار ایجاد کرده است. با افزایش آگاهی عمومی از آسیب های قابل توجهی که غیرسیگار ی ها از دود سیگاری ها می بینند، موضوع مداخله دولت در کنترل تنباکو موجه تر از قبل به نظر می رسد؛ چرا که آسیبی که سیگاری ها به سیگاری های خاموش -که بی آنکه بخواهند فدای دود سیگار دیگران سیگاری می شوند- می رسانند، بی پرده نقض واضح هر تعبیری از آزادی است. این موضوع آنچنان واضح است که جان استوارت میل هم خیلی راحت بر آن بخش از استدلال علیه سیگارکشیدنی خاموش و خلاف میل، آنچنان که غیرسیگاری ها از دود سیگاری ها متضرر می شوند، صحه گذاشته است.

خب با در نظر گرفتن رواج مبارزه با سیگارکشیدن خاموش به عنوان دلیلی که در حال حاضر توجه بسیاری به خود جلب کرده، به ویژه در امریکا و اروپای غربی، باید بپرسیم آیا مبارزه با سیگارکشیدن خاموش، تنها منطق اقدامات و استراتژی های ضدسیگار است؟ یعنی آیا تنها بهانه حرکت های ضدسیگار در دنیا همین جلوگیری از وارد آمدن آسیب به غیرسیگاری هاست؟ اگر این موضوع صحت داشته باشد، دامنه مبارزات ضدتنباکو کاملاً محدود می شود. من دوباره به این سوال برمی گردم، ولی بگذارید ابتدا با اعلام اینکه وضعیت سیگار کشیدن خاموش را به صورتی که مطرح شد می پذیرم، برخی بحث های کلی تر علیه موضع ضدتنباکو را بررسی کنم.

بحث متقاعدکننده یی در مورد عدم مداخله گری را به زیبایی می توان در یکی از آخرین نوشته های مارتین ولف از روزنامه نگاران بزرگ اقتصادی و مالی بریتانیا دید. به جای اتکای بسیار بر بحث سیگار کشیدن خاموش در دفاع از مداخله دولت ها در موضوع، ولف در بخش عمده یی از کار خود اتکا بر این موضوع را محدود کرده است. در نوشته یی که از آن صحبت کردیم که با نام چرندیات منع سیگار در تایمز مالی به تاریخ ۲۳ ژوئن ۲۰۰۶ به چاپ رسیده است، مارتین ولف علاوه بر رد برخی سیاست های ضدتنباکوی موجود (مثلاً در کشورهایی همچون امریکا و برخی کشورهای اروپای غربی) به این نتایج دست یافته است؛

صدمه به دیگران (در مورد غیرسیگاری هایی که دود سیگاری ها را استنشاق می کنند) توجیهی است برای مداخله دولت در موضوع. ولی این دلیل کافی نیست. مداخله باید هم اثربخش باشد و هم تناسب میان هزینه ها و عایدات احتمالی حاصل از آن را توجیه کند.

آگاهی ولف در اتخاذ این موضع در نگاه نخست به چشم نمی آید. توجه داشته باشید که ولف منکر ماجرا نمی شود و قبول دارد که غیرسیگاری های متضرر را باید با مکانیسمی مورد حمایت قرار داد؛ مشکل ولف با مداخله جویی اینجاست که مداخله باید سیگاری های خاموش را متاثر کند و با توجه به آزادی های فردی که پیشتر به آن اشاره شد، همچنان این آزادی را برای سیگاری ها قائل باشد که آن گونه که می پندارند، زندگی کنند و بپذیرند که آزادند با خود و سلامتی خود همان رفتاری را کنند که می خواهند، بنابراین سیگار کشیدن خاموش می تواند مبنایی برای توجیه مداخله اجتماعی قرار گیرد، ولی از همین منظر مداخله باید بر مبنای منطقی خالی از تبعیض در برآورد آسیب های ناشی از موضوع باشد؛ یعنی آزادی سیگاری ها نباید در این میان نادیده گرفته شود. در واقع ولف معتقد است موضوع آسیب به غیرسیگاری ها نمی تواند پایه و اساسی برای سیاست های مداخله جویانه باشد. نادیده گرفتن آزادی سیگاری ها هزینه یی است که در سیاست های مداخله جویانه می پردازیم و باید در مقابل عایدات آن در نظر گرفته شود.

● تحلیل حساسیت پیامد

ولف در اینجا در حمایت از اولویت های دیدگاه آزادی محور، به یک اصل کلی تحلیل حساسیت پیامد استناد می کند که به طور گسترده در اقتصاد مورد استفاده قرار می گیرد. جان کلام این اصل در مورد سیگار و مصرف آن، به باور ولف این است که نباید در سیاستگذاری عمومی در مورد تنباکو اینقدر تک لایه یی موضوع را دید، بلکه باید سناریوهای مختلف را مورد بررسی قرار داد و با مقایسه پیامدهای هر یک، در اتخاذ تصمیم در مورد سناریوی نهایی به تحلیل حساسیت این پیامدها پرداخت و نهایتاً بهترین گزینه - یا حداقل نه بدترین گزینه- را انتخاب کرد؛ گزینه عدم اقدام نیز یکی از همین گزینه های مورد قبول می تواند باشد . بگذارید رک و بی پرده بگویم که خیلی با ولف موافقم، در این زمینه که این اصل اساسی به طور کلی معقول به نظر می رسد (در برخی شرایط که مجبوریم قاعده یی را در مقایسه با قانون مورد ارزیابی قرار داده، قضاوت کنیم) و من از آن در بسیاری ارزیابی ها استفاده کرده ام. حالا پس از اعتراف به وفاداری ام به این اصل می خواهم بپرسم که در مورد کنترل تنباکو این اصل چه مصداقی خواهد یافت؟ اینجاست که باید بگویم استفاده من از این اصل مشترک، یعنی تحلیل حساسیت برآیند، در بحث کنترل تنباکو با آنچه مارتین ولف از آن استفاده می کند، متفاوت است. نخستین پرسشی که باید مطرح کرد این است که دقیقاً منظور از «دیگران» ی که به کسانی که باید با مداخله اجتماعی مورد حمایت قرار گیرند، آسیب می زنند، چیست. وقتی از این «دیگران» حرف می زنیم، از کی حرف می زنیم؟ قانع شدن در مورد اینکه قربانیان سیگارکشیدن خاموش، تنها افرادی هستند که مستقیماً بیشترین آسیب را از این ماجرا دیده اند، قدری دشوار است. نه تنها مسائل فکری و حتی فلسفی در این مورد وجود دارد، بلکه پای مسائل اقتصادی هم در میان هست. نخست اینکه اگر یک فرد سیگاری تصمیم بگیرد به سیگار کشیدن خود ادامه دهد و به دلیل استعمال دخانیات به بیماری هایی دچار شود، جامعه می تواند در قبال این فرد تصمیم بگیرد که با این آسیب خودخواسته یی که بر خود هموار می کند - به عنوان قربانی های انتخاب های شخصی- نباید هیچ گونه ادعایی نسبت به امکانات عمومی (برای مثال خدمات بهداشتی عمومی، یا هرگونه امکانات اجتماعی دیگر) داشته باشد. دیدگاه مداراگری (و به باور من معقول تری) که جامعه به این افراد می تواند داشته باشد، پذیرش این موضوع است که این افراد هنوز واجد شرایط دریافت کمک اجتماعی هستند. اگر دیدگاه اول حاکم باشد، جامعه یی خواهیم داشت که در آن افراد با بیماری های قابل علاج یا درد و رنجی قابل مداوا و رهایی، هیچ گونه کمک اجتماعی دریافت نمی کنند؛ حتی اگر نتوانند پول درمان خود را خودشان بپردازند و توجیه اصلی برای این رفتار این است که آنچه از درد و رنج بر آنان می گذرد را مسببی جز خودشان نیست و این خود کرده را تدبیری نیست. اما این جامعه، جامعه یی بسیار - به باور من به طور بی رحمانه یی- بی گذشت و کینه جو برای زندگی است؛ به دلایلی که هر آدم عادی قادر به درک آن است ولی اگر سیگاری ها حق استفاده از امکانات اجتماعی برای علاج و درمان را داشته باشند (حالا چقدر این امکانات برایشان محدود شده باشد و چه نشده باشد)، در این حالت منافع دیگران -نه فقط سیگاری های خاموش- که استفاده از همان منابع اجتماعی را با هم شریکند و حتی در مواقعی مجبورند برای افزودن به این امکانات از خودشان هم چیزی ارائه کنند، به روشنی در ماجرا درگیر می شود. در موضع طرفداری از آزادی فردی الزامات سختگیرانه یی برای کمک های اجتماعی خواهیم داشت؛ ولی بحث اینجاست که اگر آن درجه از سختگیری توسط جامعه پذیرفته نشود (که اتفاقاً بسیار هم باورکردنی است) دم زدن از آزادی فردی قدری دشوار می شود.

دوم اینکه سیگاری ها در خانواده هایی زندگی می کنند که صرفاً اعضای آن از این حیث که دود سیگار آنها را تحمل می کنند و مصداقی برای سیگار کشیدن خاموشند، تحت تاثیر قرار نمی گیرند، بلکه به دلیل منابع خانوادگی مشترکی که با سیگار کشیدن برخی اعضای خانواده، به طور محدودتری در اختیار اعضای غیرسیگاری خانواده قرار می گیرد، به هم مربوط می شوند. به دیگر سخن، اگر ما عضو غیرسیگاری خانواده یی باشیم که برای مثال یکی از اعضای آن سیگار می کشد، موضوع فقط استنشاق دود سیگار او نیست بلکه منابع خانوادگی که در اختیار ما هست با استعمال سیگار توسط دیگری محدودتر می شود و ماجرا از این بعد نیز قابل تامل و بررسی است. در خانواده های مردسالار که در سطح دنیا فراوانند و البته در کشورهای کمتر توسعه یافته رواج بیشتری دارند، استعمال سیگار هنوز میان مردان خیلی بیشتر از زنان شایع است (این البته موضوعی است که تقریباً در تمام کشورهای دنیا صادق است، ولی درمورد کشورهای کم درآمد بیشتر به چشم می خورد) و از این نظر، آنچه نصیب زنان می شود در مقایسه با جوامعی که مردسالاری در آنها کمتر است، منابع محدودتر است. با در نظر گرفتن این دو واقعیت درمی یابیم روی هم رفته رواج سیگار در دنیا محرومیت از منابع را برای زنان و البته کودکان به ارمغان می آورد. با این حساب دشوار است که فکر کنیم موضوع مهم فقط سیگار کشیدن خاموش است و هیچ آسیب دیگری به «دیگران» درگیر در ماجرا وارد نمی شود (چه این «دیگران» قربانیان سیگار کشیدن خاموش باشند یا نباشند).

● عادت، بندگی و آزادی

دو بحثی که ارائه داده ام بسیار به استدلال اقتصادی مربوطند؛ اما مسائل دیگری هم هست که از لحاظ مفهومی پیچیده ترند. سومین موضوعی که قصد دارم اینجا مورد بحث قرار دهم، این است که سیگار کشیدن تکوین یک عادت است. پس از کسب این عادت پس زدن آن دشوار است. حالا اینجا می شود منطقاً این را پرسید که آیا سیگاری های جوان حق دارند آینده خودشان را به بندگی بگذرانند؟ اینجا بحث فلسفی اساسی وجود دارد که اقتصاددان و فیلسوف بزرگ هنری سیدویک در جای دیگری مفصل آن را بررسی کرده است. پرسشی که وی مطرح کرد این بود که آیا آینده های ما می تواند واقعاً به عنوان خود ما دیده شود و نه به عنوان «دیگری»؟ در واقع آینده ما دقیقاً خود ما نیست و حتی همین امروز هم برای ما ناشناخته است. ماهیت آنچه از آن به عنوان آینده خود تعبیر می کنیم و در مورد آینده خود می اندیشیم، در واقع شبیه اندیشیدن ما در مورد «دیگران» است. همان طور که فیلسوف آکسفوردی درک پارفیت نشان داده است، کسی که مشابه با خودش باشد، مساله درست تعریف شده یی نیست. در واقع ما در یک مقطع زمانی از افراد دیگر متمایز هستیم و ما ماییم و آنها «دیگران»؛ اما ما با خودمان هم در طول زمان متفاوتیم و می توان تعبیر آن «دیگری» را در مورد آینده مان به کار برد؛ نوجوانی که با همه آزادی های موجود در دنیا تصمیم به کشیدن سیگار می گیرد، آدم دیگری است از خود معتادش، پس از سال ها سیگار کشیدن، هنگامی که رهایی از این اسارت را دشوار می یابد. جان استوارت میل چنین موضوعی را در بحث قدرتمند خود در مخالفت با آزادی شخصی که خود را به بردگی می فروشد، مد نظر قرار داده است. آنجا که می گوید؛ «اصل آزادی نمی تواند به این معنا باشد که شخصی انتخاب کند که آزاد نباشد» و «آزادی این نیست که شخصی مجاز به از بین بردن آزادی خود باشد.» چنانچه اولویت های آزادیخواهی مدرن با بحث کلاسیک میل علیه گرفتار کردن خودمان به بندگی، ناکام بماند، محدودیت رویکرد آزادیخواهی مدرن از این منظر باید مورد توجه قرار گیرد. من اینجا نمی خواهم به تجزیه و تحلیل فوری این مساله عمده فلسفی و اجتماعی بپردازم؛ اما باید بگویم که کنترل تنباکو در عمل نباید با ارزیابی ناقص و نادرست از آزادی و نیاز به آن از پا درآید.حالا بر آنم به طور خلاصه به جنبه دیگری از اصل تجزیه و تحلیل کامل پیامدهای سناریوهای مختلف بپردازم. در میان انواع سیاست هایی که باید مد نظر قرار گیرند، انتشار اطلاعات درباره پیامدهای سیگار و ایجاد شناخت از راه ها و وسایل تغییر این عادت نیز باید در نظر گرفته شود. منطق چنین سیاستی که محور سیاست کنترل تنباکو است، انتظار کاهش آسیب وارده به جامعه است و این کاهش آسیب را نه فقط افراد دیگر جامعه که خود سیگاری ها هم باید احساس و قضاوت کنند. پس از همه اینها اگر در پرتو اطلاعات و درکی تازه، افرادی تصمیم به ترک سیگار بگیرند، باید خودشان را قانع کنند که ترک سیگار همان حسی را به آنها می دهد که هم اکنون هم از آن باخبرند و در این صورت ترک سیگار را تخطی از آزادی خود نخواهند دانست. این بخشی است از به حساب گرفتن کامل پیامدهای سیاست گسترش دسترسی به اطلاعات. به راستی، این تماماً با تفکر آزادی محور کلاسیک همخوانی دارد؛ چراکه بر اهمیت اطلاعات و آگاهی در افزایش آزادی واقعی فرد در انتخاب تاکید دارد.

● منطق، اطلاعات و سیاست ها

سیاست های ممکن برای کنترل تنباکو می تواند حوزه های مختلفی برای عمل داشته باشد. اجازه دهید پیش از پایان بحث، توضیحی خلاصه در مورد تعدادی از آنها بدهم.

نخست، مشخص است انتشار اطلاعات، اساس هر اقدامی است. این می تواند محدودیت هایی باشد که در مورد آگهی هایی که با مهارت و چرب زبانی قصد مجاب کردن مشتری را دارند، اعمال شود؛ تبلیغاتی که قصد فریفتن افراد ساده دل و زودباور که اغلب جوانان و حتی کودکان هستند، برای چشم پوشی بر خطرات بیماری و اعتیاد و دیگر بندگی های در راه را دارند. ولی جدا از مسائل مربوط به کنترل آسیب های اطلاعاتی، نیاز جدی به یک مبارزه مثبت اطلاعاتی داریم که بر پیامدهای بلندمدت سیگار تمرکز کرده، در این راستا اطلاع رسانی کند.دوم اینکه، با وجودی که من علیه تمرکز بیش از حد بر سیگار کشیدن خاموش صحبت کرده ام، این موضوع را نباید در سیاست های اجتماعی که برای کنترل تنباکو وضع می شود از نظر دور داشت. به دیگر سخن، موضوع آنقدر مهم هست که باید در تمامی تصمیماتی که در مورد کنترل تنباکو اتخاذ می شود، آن را لحاظ کرد. در این مورد، کشورهای ثروتمند دستاوردهای بیشتری نسبت به کشورهای فقیرتر داشته اند. اغلب ذکر می شود ممنوعیت استعمال دخانیات در مکان های عمومی که غیرسیگاری ها هم در آنجا هستند، باعث افراط و مصرف بیش از حد سیگار می شود. ممکن است واقعاً اینچنین باشد، ولی روشن نیست که وضع این منعیات را دقیقاً چگونه باید تنظیم کرد. با سکوت و عدم اقدام اجتماعی در این مورد، ممکن است بگوییم غیرسیگاری ها هم به مرور بی میل می شوند که به سیگاری ها اعتراضی کنند و ناراحتی خود از دود سیگارشان را شفاهاً اعلام کنند. اما از سوی دیگر هم نمی توان گفت برای رسمی کردن این اعتراض بیاییم و سیگار کشیدن در اماکن عمومی را منع کنیم؛ در واقع حضور افراد غیرسیگاری بهانه خوبی برای موضوع نیست؛ یا حداقل نمی تواند بهانه اصلی باشد چراکه در پاسخ می توان گفت غیرسیگاری ها به مرور مکان هایی که سیگاری ها در آنجا تردد دارند را رها می کنند. همین است که می گویم بحث وضع منع استعمال دخانیات در اماکن عمومی، به همین سادگی ها نیست و باید ملاحظات مختلفی را در آن لحاظ کرد. تنظیم قدغن ها کار دشواری است.

بسیاری از سیاست های اقتصادی و اجتماعی در الزامی که برای برقراری تعادل میان خطای نوع دوم در شمول بیش از حد، و خطای نوع اول در شمول کمتر از حد دارند، مشترکند. در این مورد هم، این تعادل باید به طور محسوس در سیاست اتخاذ شده تعبیه شود (که این مباحثه عمومی را می طلبد)، ولی سیاستی که انتخاب می شود، نباید آسیب جدی ناشی از شمول کمتر از حد را با توجه به پیامدهای موحش سیگار کشیدن بر دیگران بدون درنظر گرفتن سایر انواع آسیب هایی که در این سخنرانی از آنها صحبت کردیم، نادیده بگیرد.

سوم، وضع مالیات بالاتر نیز راه موثری برای کاهش میل عمومی به استعمال سیگار است. علاوه بر نقشی که این ماجرا در کاهش سیگار کشیدن خاموش دارد، در کاهش اثرات سیگار بر دیگران، در خانواده و در جامعه به طور کلی که فرصت هایی حقیقی از آنها را دود سیگار به واقع می سوزاند (به دلایلی که به آنها اشاره کردم)، موثر است. اما در صدر تمام دلایل، وضع مالیات سنگین برای کاهش سیگار کشیدن، به دلیل جلوگیری از اعتیاد و بندگی ناشی از سیگار است (که پیشتر از آن سخن گفتیم). در همین راستا، باید موضوعی را که اغلب به آن استناد می شود در نظر بگیریم؛ سیگار یکی از منابع در دسترس بسیاری از افراد فقیر، به ویژه در کشورهای جهان سوم برای لذت است. منبعی که آن را به ویژه با وضع مالیات سنگین (که تعجب آور نیست بگوییم تاثیر آن بر افراد فقیر نسبت به افراد ثروتمند جدی تر خواهد بود)، به روی این افراد بسته ایم و در واقع سیاستی «ضد فقیر» است و سیاست توزیعی مضر و زیان آوری به حساب می آید.

حالا اگر در نظر بگیریم که تحمل پیامدهای منفی سیگار برای این افراد فقیر و خانواده های آنها، در غیاب بیمه های درمانی که برای سایرین جامعه شان مهیاست - البته این بیمه درمانی همگانی در کشورهای فقیر ندرتاً اتفاق می افتد -دردناک تر است. همین رنج مضاعفی که در جریان سیاست های اینچنینی مرتبط با سیگار بر فقرا آوار می شود، قدرت و توجیه پذیری چنین سیاست هایی را زیر سوال می برد. بخش قابل توجهی از ۱۵۰ میلیون مرگ و میر ناشی از سیگار یا رقمی شبیه به آن که انتظار می رود در ربع آغازین این قرن رخ دهد (رقمی بسیار بالاتر از چندین برابر تمام جان هایی که گرسنگی در قرن گذشته قربانی گرفت)، مربوط به افراد فقیرتر سیگاری های فقیر و تمام کسانی که از سیگار کشیدن آنها متاثر می شوند خواهد بود؛ فقرایی که دسترسی محدودتری نسبت به سایر سیگاری ها و اطرافیان آنها، به خدمات درمانی داشته، حتی از اطلاعات و مشاوره های بهداشتی نیز محرومند.

● گرادیان های اجتماعی در مرگ و میر

چهارم اینکه در میان عوامل اجتماعی موثر در استعمال دخانیات، برخی از این عوامل، عمیقاً با نابرابری های اجتماعی و تنش های روانی و ناکامی هایی زاده از لایه بندی قوی اقتصادی و اجتماعی در ارتباطند. طبق آنچه مایکل مارموت و دیگران در مطالعه خود آن را «گرادیان های اجتماعی» در مرگ و میر نامیده اند، سیگار به عنوان یکی از عوامل اثرگذار بر مرگ و میر افراد طبقات پایین تر جامعه که فشار اجتماعی بیشتری بر گرده شان است، مطرح شده است. این موضوع را ممکن است در آمار جهانی، با این واقعیت که افراد فقیر اغلب قادر به خریداری تنباکو به اندازه ثروتمندان نیستند و بنابراین نمی توانند بیش از ثروتمندان قربانی سیگار باشند، تضعیف کنند؛ اما توسعه اقتصادی، بدون تغییر لایه بندی های جامعه و از بین رفتن نابرابری ها، آنچه که در عصر کنونی نیز مشاهده می شود، می تواند انعکاس جهانی بسیار بزرگ و متضادی داشته باشد. در میان اقداماتی که برای محدود کردن مجازات های اجتماعی استعمال دخانیات صورت گرفته، چنین مسائل گسترده تر و به واقع دشوارتری باید مورد توجه قرار بگیرد. این علف هرز مخوفی که داریم بررسی اش می کنیم، گویا در عمق خاکی جامعه ریشه دارد. نهایتاً، یک رویکرد عمومی که در زمینه کنترل تنباکو مورد استناد است، استفاده از استدلال عمومی است. اهمیت مباحثه اجتماعی، بخشی تفکیک ناپذیر از ارزش های دموکراتیک است و به خوبی به جان دموکراسی، به همان تعبیر جان استوارت میل و جان رالز و دیگران از آن با عنوان «حاکمیت با مباحثه» می نشیند. قرار دادن خواست آزادی در چارچوب تجزیه و تحلیلی که به استدلال عمومی در آن به اندازه کافی وزن داده نشده است، می تواند به رویکرد اجتماعی بسیار محدودی منجر شود که ما با لحاظ کردن استدلال عمومی، مطمئناً دست به کاری سترگ تر خواهیم زد.

حالا وقت آن رسیده است چالش های اجتماعی عظیم مرتبط با سیگار را دریابیم و پیامدهای آن را خیلی جدی در حیطه مباحثه اجتماعی و سیاستگذاری های دولت ها وارد کنیم. برای این موضوع، در اغلب کشورهای جهان فضای بیشتری وجود دارد؛ اما در نقاط کمتر توسعه یافته دنیا، که آبستن فاجعه و مصیبتی عظیم و جانکاه از سیگارند، نیاز جدی تری حس می شود. در تاریخ تحولات بشری، هرگز اینچنین دقیق مصیبتی مورد پیش بینی و تخمین قرار نگرفته است. حالا وقت آن رسیده است که صفحه را برگردانیم.

سخنرانی ارائه شده در کنفرانس جهانی «تنباکو یا سلامتی»- ۱۲ جولای ۲۰۰۶- واشنگتن

ہبرنده جایزه نوبل اقتصاد، ۱۹۹۸

آمارتیا سن

ترجمه؛ صونا ولی پور