پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

صوفی كیست تصوف چیست


صوفی كیست تصوف چیست

دانشوران بر سر مبدأ اشتقاق كلمه ی صوفی قیل و قال بسیار می كنند ولی نظر من ابن است كه درباره ی مفهوم دقیق آن دلیلی برای جدال وجود ندارد

● معنای‌ صوفی‌

دانشوران‌ بر سر مبدأ اشتقاق‌ كلمه‌ی‌ صوفی‌ قیل‌ و قال‌ بسیار می‌كنند. ولی‌ نظر من‌ ابن‌ است‌ كه‌ درباره‌ی‌ مفهوم‌ دقیق‌ آن‌ دلیلی‌ برای‌ جدال‌ وجود ندارد. اكنون‌ نظری‌ سریع‌ و اجمالی‌ به‌ كوششهای‌ مختلفی‌ كه‌ علمای‌ لغت‌ و فرهنگ‌نویسان‌ در این‌ باره‌ به‌ عمل‌ آورده‌اند می‌افكنیم‌:

۱) بعضی‌ می‌گویند صوفیان‌ به‌ واسطه‌ی‌ پاكی‌ (صفا)ی‌ دلشان‌ و به‌ خاطر خلوص‌ عملشان‌ (آثار) ملقب‌ به‌ صوفی‌ شده‌اند. به‌ قول‌ بشر بن‌ حارث‌ «صوفی‌ آن‌ است‌ كه‌ دلش‌ نسبت‌ به‌ خدا بی‌ریا (با صفا) باشد». اما اگر بپذیریم‌ كه‌ كلمه‌ی‌ صفوی‌ از «صفا» مشتق‌ می‌شود باید صورت‌ درست‌ این‌ كلمه‌ صفوی‌ باشد نه‌ صوفی‌!

۲) گروه‌ دیگری‌ تصور می‌كنند صوفیان‌ از این‌ نظر صوفی‌ نام‌ گرفته‌اند كه‌ در حضور خداوند در مرتبه‌ی‌ (صف‌) اول‌ قرار دارند و این‌ بدان‌ سبب‌ است‌ كه‌ سیر آرمانهای‌ ایشان‌ و حركت‌ قلبشان‌ و توقف‌ سر آنها به‌ سوی‌ اوست‌. به‌ هر حال‌ چنانچه‌ كلمه‌ی‌ صوفی‌ به‌ صف‌ (مرتبه‌) راجع‌ باشد ناچار صورت‌ این‌ كلمه‌ صفی‌ خواهد بود نه‌ صوفی‌.

۳) بعضی‌ دیگر گفته‌اند ایشان‌ را از آن‌ جهت‌ صوفی‌ خوانده‌اند كه‌ صفاتشان‌ شبیه‌ به‌ صفات‌، اصحاب‌ صُغه‌ است‌ كه‌ در زمان‌ پیامبر خدا به‌ سر می‌بردند. اصحاب‌ صفه‌ یار و دیار را ترك‌ می‌گفتند و از خاندان‌ و دوستان‌ دوری‌ می‌گزیدند و از مناع‌ دنیا فقط‌ به‌ اندازه‌ی‌ ضرورت‌ برمی‌داشتند تا بدن‌ عریان‌ خویش‌ را بپوشانند و رنج‌ گرسنگی‌ را التیام‌ بخشند. از یكی‌ از اینان‌ پرسیدند صوفی‌ كیست‌؟ جواب‌ داد «صوفی‌ كسی‌ است‌ كه‌ نه‌ مالك‌ و نه‌ مملوك‌ باشد»، و از این‌ بیان‌ منظورش‌ آن‌ بود كه‌ صوفی‌ بنده‌ی‌ آرزوها و شهوات‌ خویش‌ نیست‌. اما اگر واژه‌ی‌ صوفی‌ از صفه‌ گرفته‌ شده‌ باشد باید صورت‌ درست‌ آن‌ صفی‌ باشد و نه‌ صوفی‌.

۴) آخرین‌ نظر در این‌ باره‌ آن‌ است‌ كه‌ گفته‌اند صوفیان‌ را به‌ خاطر عادتی‌ كه‌ به‌ پوشیدن‌ صوف‌ (پشم‌) داشته‌اند صوفی‌ گفته‌اند. در هر حال‌ اگر اشتقاق‌ كلمه‌ صوفی‌ از صوف‌ مودر قبول‌ قرار گیرد، شكل‌ این‌ كلمه‌ درست‌ است‌ و این‌ تغییر از منظر فن‌ اشتقاق‌ صحیح‌ خواهد بود. ابوبكر كلاباذی‌ (۱) می‌گوید این‌ كلمه‌ در عین‌ آنكه‌ از واژه‌ی‌ صوف‌ آمده‌ واجد معانی‌ لازم‌ چون‌: اعراض‌ از دنیا، روح‌ را متمایل‌ به‌ جهان‌ دیگر كردن‌، دائم‌ السفر بودن‌، اعراض‌ جستن‌ روح‌ از لذات‌ جسمانی‌، ترك‌ یار و دیار گفتن‌، تهذیب‌ سلوك‌، پالایش‌ دل‌، شرح‌ صدر و استعداد ارشاد نیز هست‌.

ابن‌ خلدون‌ نیز بر این‌ عقیده‌ بود كه‌ واژه‌ی‌ صوفی‌ از صوف‌ مشتق‌ است‌ ولی‌ لازم‌ است‌ به‌ یاد داشته‌ باشیم‌ كه‌ صرفاً با پوشیدن‌ پارچه‌ی‌ درشت‌ مویین‌ و صوف‌ خشن‌ نمی‌توان‌ صوفی‌ شد. همان‌ طوری‌ كه‌ هجویری‌ گفته‌ است‌ پاكی‌ (صفا) موهبتی‌ است‌ الاهی‌ و صوف‌ لباسی‌ است‌ در خور گوسفندان‌ این‌ بیان‌ نظم‌ دلكش‌ سعدی‌ را به‌ یاد می‌آورد كه‌ می‌فرماید: در كوه‌ و دشت‌ هر سبعی‌ صوفیی‌ بدی‌ گر هیچ‌ سودمند بدی‌ صوف‌ بی‌صفا.

مطابق‌ تحقیقات‌ و پژوهشهایی‌ كه‌ امام‌ قشیری‌ كرده‌، كلمه‌ی‌ صوفی‌ اندكی‌ پیش‌ از انقضای‌ قرن‌ دوم‌ هجری‌ یا ۸۲۲ مسیحی‌ مقبولیت‌ عام‌ یافت‌. پس‌ از درگذشت‌ رسول‌ اكرم‌(ص‌) صحابت‌ عنوانی‌ بود كه‌ به‌ وسیله‌ی‌ مردم‌ آن‌ عصر پذیرفته‌ شد. این‌ مردم‌ به‌ هیچ‌ عنوان‌ دیگری‌ نیاز نداشتند، زیرا صحابی‌ بودن‌ به‌ اتفاق‌ آرای‌ عالی‌ترین‌ و بهترین‌ عنوان‌ به‌ شمار می‌رفت‌. در آن‌ عصر كسانی‌ كه‌ با اصحاب‌ پیامبر معاشرت‌ داشتند تابعان‌ نامیده‌ شدند و تابعان‌ عنوانی‌ بود كه‌ به‌ پیروان‌ تابعان‌ اطلاق‌ می‌گردید.

امام‌ قشیری‌ صاحب‌ رساله‌ی‌ قشیریه‌ تصوف‌ را به‌ معنی‌ صفا یعنی‌ پاكیزگی‌ حیات‌ درون‌ و برون‌ می‌گیرد و اظهار می‌دارد كه‌ «صفا چیزی‌ است‌ شایان‌ ستایش‌ كه‌ به‌ هر زبانی‌ می‌توان‌ ابراز كرد و از ضد آنكه‌ آلودگی‌ و ناپاكی‌ است‌ باید اجتناب‌ ورزید.» از ابوالحسین‌ نوری‌ پرسیدند تصوف‌ چیست‌؟ وی‌ در جواب‌ گفت‌: «تصوف‌ چیزی‌ جز ترك‌ لذات‌ نفسانی‌ نیست‌». از نظر ابوعلی‌ قزوینی‌ تصوف‌ چیزی‌ غیر از آدابی‌ خرسندی‌ آور نیست‌. ابوسهل‌ صعلو كی‌ تصوف‌ را «پرهیز از چون‌ و چرا» تعریف‌ می‌كند، و عقیده‌ی‌ ابومحمد جریری‌ این‌ است‌ كه‌ تصوف‌ عبارت‌ است‌ از تخلق‌ به‌ عادات‌ حسنه‌ و رهایش‌ قلب‌ از شهوات‌ قلب‌ از شهوات‌ و وسوسه‌های‌ شیطانی‌.

موافق‌ گفتار این‌ صوفیان‌ بزرگ‌ روشن‌ می‌شود كه‌ تصوف‌ چیزی‌ جز پالایش‌ و تهذیب‌ حواس‌ واراده‌ نیست‌. تصوف‌ عبارت‌ از فنای‌ اراده‌ی‌ فرد در اراده‌ی‌ الاهی‌ است‌ و آن‌ ایجاد سدمحكمی‌ است‌ بین‌ طهارت‌ دل‌ و یاجوج‌ و مأجوج‌ لذات‌ و شهوات‌. به‌ عبارت‌ دیگر تصوف‌ انضباط‌ فردی‌ است‌ یعنی‌ اجرای‌ او امر و پرهیز از نواهی‌. به‌ این‌ ترتیب‌ تصوف‌، انضباط‌ صرف‌ اسلامی‌ است‌. در این‌ نظام‌ با عمل‌ به‌ وظایف‌ و الزاماتی‌ كه‌ هیچ‌ گاه‌ نباید ترك‌ شوند، شخصیت‌ و حیات‌ معنوی‌ فرد مسلم‌ تكون‌ می‌یابد.

اصحاب‌ یمین‌ مردمی‌ هستند كه‌ به‌ جهان‌ غیب‌ ایمان‌ دارند، نماز می‌گزارند و در دلهای‌ خود به‌ روز بازپسین‌ ایمانی‌ استوار دارند. آنان‌ در پرتو لطف‌ پرودرگار خویش‌ در راه‌ راست‌ می‌خرامند. اصحاب‌ شمال‌ آنهایی‌ هستند كه‌ ایمان‌ را به‌ یكسو انداخته‌اند و در پی‌ خدایان‌ دروغین‌ می‌روند. قرآن‌ اینان‌ را به‌ مردمی‌ كه‌ هدایت‌ را به‌ ضلالت‌ فروخته‌اند و از راه‌ راست‌ منحرف‌ شده‌اند توصیف‌ می‌كند. بنابراین‌ طبقه‌بندی‌، ملاك‌ داوری‌ دل‌ آگاهی‌ است‌، اما باید دید كه‌ دل‌ آگاهان‌ یا «مقربان‌» كیانند. مقربان‌ همان‌ اصحاب‌ یمین‌ نیستند، چه‌ اگر بودند لزومی‌ نداشت‌ تا در یك‌ طبقه‌ دیگر ذكر گردند. به‌ عقیده‌ی‌ صوفیان‌، مقربان‌ كسانی‌ هستند كه‌ نه‌ تنها به‌ صراط‌ مستقیم‌ خدا می‌گرایند، بلكه‌ رابطه‌ی‌ صحیح‌ بین‌ حق‌ و خلق‌ یا بین‌ خالق‌ و مخلوق‌ و یا بین‌ خدا و انسان‌ نیز بر آنان‌ پوشیده‌ نیست‌. برای‌ اینكه‌ مطلب‌ بیشتر روشن‌ شود می‌گوییم‌ اصحاب‌ یمین‌ آنهایی‌ هستند كه‌ خالق‌ خود را به‌ عنوان‌ الله‌ یا خدای‌ خویش‌ می‌نگرند و فقط‌ از او كمك‌ می‌جویند و اعتقاد دارند كه‌ به‌ جز او خدای‌ نیست‌ و بر ماست‌ كه‌ او را بندگی‌ كنیم‌ و از او یاری‌ جوییم‌. اما كسانی‌ كه‌ خدایانی‌ برای‌ خویش‌ می‌سازند و ایشان‌ را عبادت‌ می‌كنند و از ایشان‌ استمداد می‌جویند و دینی‌ را كه‌ خدای‌ واحد مهربان‌ فرستاده‌ است‌ رد می‌كنند، اصحاب‌ شمال‌ نام‌ می‌گیرند. بالاخره‌ مقربان‌ آنهایی‌ هستند كه‌ نه‌ تنها خالق‌ خود را خدای‌ خود می‌داند و او را فقط‌ می‌پرستند و از او كمك‌ می‌خواهند بلكه‌ از رابطه‌ی‌ نزدیكی‌ كه‌ میان‌ ایشان‌ و خالقشان‌ وجود دارد آگاهند. از این‌ نظر است‌ كه‌ صوفی‌ بزرگ‌ شیخ‌ شهاب‌ الدین‌ سهروردی‌ در كتاب‌ معروف‌ عوارف‌ المعارف‌ (فصل‌ اول‌) می‌گوید گرچه‌ اصطلاح‌ صوفی‌ در قرآن‌ كریم‌ استعمال‌ نشده‌ است‌، كلمه‌ی‌ «مقرب‌» بر همان‌ معنی‌ كه‌ از اصطلاح‌ صوفی‌ منظور است‌ دلالت‌ ضمنی‌ دارد.

● نسبت‌ حق‌ و خلق‌

اكنون‌ با اندكی‌ تفصیل‌ به‌ بررسی‌ ماهیت‌ رابطه‌ی‌ دقیق‌ بین‌ حق‌ و خلق‌ چنان‌ كه‌ در قرآن‌ آمده‌ است‌ می‌پردازیم‌.

در بادی‌ نظر واضح‌ است‌ كه‌ قرآن‌ نظریه‌ی‌ كثرت‌گرایی‌ یا تكثر موجودات‌ را تعلیم‌ می‌كند. علی‌رغم‌ دعاوی‌ واحد باوری‌ (Singularism) ، قرآن‌ غیریت‌ خلق‌ یا مخلوق‌ و جدایی‌ آنها را از خدا خاطر نشان‌ می‌سازد. این‌ «غیریت‌» فرضی‌ و موهوم‌ نیست‌ بلكه‌ واقعی‌ است‌. حق‌ یا خدا آن‌ واحدی‌ است‌ كه‌ وجود دارد و دارای‌ صفات‌ بی‌شمار است‌، اشیاء یا تكثرات‌ هستی‌، اموری‌ وجودی‌ و دارای‌ صفاتی‌ خاص‌ هستند. از لحاظ‌ ظاهر، اشیاء آفریده‌ی‌ خدا هستند و خدا خالق‌ اشیاء است‌. چنان‌ كه‌ در قرآن‌ آمده‌ است‌ «خدا خالق‌ تمام‌ اشیاء است‌». اما از لحاظ‌ باطن‌، اشیاء تصورات‌ خدا هستند، خدا علم‌ براشیاء دارد یعنی‌ عالم‌ بر آنهاست‌، و خدا پیش‌ از آنكه‌ اشیاء را بیافریند به‌ آنها علم‌ داشته‌ است‌. اشیاء قبل‌ از آنكه‌ آفریده‌ شوند در علم‌ خدا همچون‌ تصوراتی‌ موجود بودند و به‌ قول‌ قرآن‌ «او عالم‌ به‌ كل‌ اشیاء است‌».

(۴) منفعل‌ است‌ و دارای‌ هیچ‌ گونه‌ وجود یا صفت‌ وجودی‌ نیست‌. معلوم‌، فعال‌ نیست‌. (۴) عالم‌ فعال‌ است‌.

از این‌ بیان‌ روشن‌ می‌شود كه‌ نسبت‌ میان‌ معلوم‌ و عالم‌ نسبت‌ غریت‌ است‌ نه‌ عینیت‌. ذات‌ اشیاء تصورات‌ خدا هستند كه‌ با خدا از قدیم‌ بوده‌اند؛ خدا واحد است‌ و تصوراتش‌ كثیرند. خدا قائم‌ بالذات‌ است‌ و تصورات‌ از لحاظ‌ وجود، قائم‌ به‌ ذهن‌ خدا هستند. ذات‌ خدا از هرگونه‌ حد و تعینی‌ بركنار است‌ تصورات‌ گرچه‌ از حیث‌ كمیت‌ نامحدودند از حیث‌ صورت‌ محدود و متعینند و برای‌ خود اختصاصات‌ یا ذاتی‌ اصیل‌ كه‌ در قرآن‌ شاكلهٔ‌ (۲) چنان‌ كه‌ قرآن‌ می‌گوید: «خدا از حدود و تعینات‌ اشیاء برتر است‌ ؛ او به‌ هیچ‌ چیز نمی‌ماند؛ خدا سمیع‌ و بصیر است‌». و باز می‌گوید: «سپاس‌ و ستایش‌ او را سزاست‌ زیرا او برتر از آن‌ چیزی‌ است‌ كه‌ در وصفش‌ می‌گویند.» (۳) ذات‌ خدا مطلق‌ است‌؛

خدا با هیچ‌ یك‌ از موجودات‌ مخلوق‌ قابل‌ قیاس‌ نیست‌. خدا در معانی‌ زیر یعنی‌ واجب‌ الوجود بودن‌، «لم‌ یلد» بودن‌ و خود علت‌ خود بودن‌ و موجود بالذات‌ بودند و قائم‌ بالذات‌ بودن‌ و مطلق‌ بودن‌، و همچنین‌ از این‌ نظر كه‌ غیر قابل‌ شناخت‌ و غیرقابل‌ ظهور برای‌ دگران‌ است‌، درست‌ مقابل‌ ممكنات‌ و مخلوقات‌ و اشیاء متعینه‌ی‌ این‌ جهان‌ نمودی‌ قرار دارد. همچنین‌ خدا فوق‌ استدلال‌ و تعقل‌ است‌، چنان‌ كه‌ قرآن‌ گوید: «او دانای‌ غیب‌ عالم‌ است‌ هیچ‌ كس‌ بر عالم‌ غیب‌ او آگاه‌ نیست‌. (۴) واحد كثیر خالق‌ است‌ مخلوق‌ است‌ رب‌ است‌ مربوب‌ است‌ اله‌ است‌ مألوه‌ است‌ مالك‌ است‌ مملوك‌ است‌.

ما از رگ‌ گردن‌ انسان‌ به‌ او نزدیك‌تریم‌. (۵) ما به‌ او (محمدص‌) از شما نزدیك‌تریم‌، اما شما معرفت‌ و بصیرت‌ ندارید. (۶) حضور خدا در آیه‌های‌ زیرین‌ وضوح‌ تمام‌ دارد:

مشرق‌ و مغرب‌ از آن‌ خداست‌، به‌ هر جا روی‌ كنید به‌ سوی‌ خدا روی‌ آورده‌اید خدا به‌ همه‌ جا محیط‌ و به‌ هر چیز داناست‌. (۷) و خدا به‌ همه‌ی‌ چیز احاطه‌ و آگاهی‌ دارد. (۸) و هر كجا باشید. خدا باشماست‌. (۹) اول‌ و آخر هستی‌ و پیدا و پنهان‌ وجود اوست‌ و به‌ همه‌ امور عالم‌ آگاه‌ است‌. (۱۰)

صوفی‌ بر طبق‌ قرآن‌ معتقد است‌ كه‌ خدا موجود است‌ و به‌ همه‌ چیز علم‌ دارد. عالم‌ متضمن‌ علم‌ و شی‌ء معلوم‌ است‌، پس‌ خدا عالم‌ به‌ محتوای‌ ذهن‌ خود یعنی‌ فكر خویش‌ است‌.

قرآن‌ این‌ مشخصات‌ را «شاكلهٔ‌» نامیده‌ است‌. چون‌ ذوات‌ غیرمخلوق‌ و تغییر ناپذیرند، مشخصات‌ یا امكانات‌ استعدادی‌ ایشان‌ نیز غیرمخلوق‌ و ثابت‌ خواهند بود. در هر حال‌ به‌ طوری‌ كه‌ در بالا دانستیم‌، آفرینش‌ جزء تجلی‌ خارجی‌ یا فعلیت‌ یافتن‌ معلومات‌ خدا یا ذوات‌ چیزی‌ نیست‌. صوفی‌ معتقد است‌ كه‌ رمز آفرینش‌ این‌ است‌ كه‌ خدا خود را در معلومات‌ خود متجلی‌ سازد و در این‌ تجلی‌ خدا خود بدان‌ گونه‌ كه‌ بود و هست‌ و خواهد بود، ثابت‌ و لایتغیر باقی‌ بماند. خدا در عین‌ آنكه‌ واهب‌ ذات‌ خود هست‌، حافظ‌ ذات‌ خویش‌ نیز هست‌ و در این‌ كثرت‌ وحدتش‌ باقی‌ است‌. اوست‌ محمل‌ آنچه‌ به‌ تجلی‌ و ظهور آمده‌ و آنچه‌ به‌ هنگام‌ ظهور، تجلی‌ نیافته‌ و در غیبت‌ باقی‌ مانده‌ است‌. در قرآن‌ آمده‌ است‌: اول‌ و آخر هستی‌ و آشكار و پنهان‌ وجود همه‌ اوست‌ و به‌ تمام‌ امور عالم‌ داناست‌. (سوره‌ی‌ ۵۷، آیه‌ی‌ ۳).

«وجودی‌ بی‌ مانند و یگانه‌؛ او با وجود یگانگی‌ و بی‌ مانندیش‌ خود را در صورت‌ هر چیز متجلی‌ ساخته‌ است‌». ابن‌ عربی‌ می‌گوید: «سپاس‌ خدای‌ راست‌ كه‌ اشیاء را بیافرید و خود ذات‌ آن‌ اشیاء است‌، یعنی‌ به‌ آنها وجود خارجی‌ اعطا كرد».

پس‌ وقتی‌ كه‌ اشیاء هستی‌ خود را از خدا كه‌ خود كل‌ موجودات‌ است‌ می‌گیرند، ضرورتاً چنین‌ نتیجه‌ می‌گردد كه‌ كلیه‌ی‌ صفات‌، مانند حیات‌ و علم‌ و اراده‌ و قدرت‌ و سمع‌ و بصر و كلام‌، تنها از آن‌ خداست‌. مطابق‌ بیان‌ عبدالكریم‌ جیلانی‌ ، چون‌ صوفی‌ معنی‌ حقیقی‌ خدا را بداند و به‌ جز خدا كسی‌ با او نباشد بر او آشكار می‌گردد كه‌ شنیدن‌ او شنیدن‌ خداست‌، دیدنش‌ و كلامش‌ و حیاتش‌ و علمش‌ و اراده‌اش‌ و قدرتش‌ از آن‌ خداست‌، و نیز پی‌ می‌برد كه‌ تمام‌ صفات‌ مذكور به‌ عاریت‌ گرفته‌ شده‌اند و از روی‌ حكمت‌ بر انسان‌ عارض‌ شده‌اند، در حالی‌ كه‌ واقعاً این‌ صفات‌ به‌ خدا متعلقند (این‌ همان‌ چیزی‌ است‌ كه‌ توحید صفاتی‌ و نتیجه‌ی‌ ضروری‌ توحید ذاتی‌ خوانده‌ شده‌ است‌).

صفات‌ منشأ یا مصدر افعالند و افعال‌ از صفات‌ صادر می‌شوند. وقتی‌ كه‌ صفات‌ حقیقتاً متعلق‌ به‌ خدا باشند، ضرورتاً این‌ نتیجه‌ گرفته‌ می‌شود كه‌ خدا خود فاعل‌ یا عامل‌ است‌. ما، مطابق‌ قرآن‌ ، از ذوات‌ اشیاء افعال‌ را سلب‌ می‌كنیم‌، درست‌ همان‌ طور كه‌ وجود صفات‌ را از آنها نفی‌ می‌كنیم‌ (توحید فعلی‌). تنها خدا وجود دارد، خدا دارای‌ صفات‌ است‌ و فاعل‌ حقیقی‌ اوست‌ و آنچه‌ در زمین‌ و آسمان‌ است‌ به‌ خدا تعلق‌ دارد. تنها اله‌ و خدای‌ منحصر به‌ فرد اوست‌ (توحید در آثار).

پانوشتها

۱. كلاباذی‌ یا كلابادی‌، شهرت‌ ابوبكر محمدبن‌ ابراهیم‌، متوفای‌ ۳۸۰ ه‌.ق‌.، مؤلف‌ كتاب‌ التعرف‌ لمذهب‌ اهل‌ التصوف‌.-م‌.

۲. سوره‌ی‌ ۱۷، آیه‌ی‌ ۸۴.

۳. سوره‌ی‌ ۶، آیه‌ی‌ ۱۰۰.

۴. سوره‌ی‌ ۷۲، آیه‌ی‌ ۲۶.

۵. سوره‌ی‌ ۵۰، آیه‌ی‌ ۱۶.

۶. سوره‌ی‌ ۵۶، آیه‌ی‌ ۸۵.

۷. سوره‌ی‌ ۲، آیه‌ی‌ ۱۱۵.

۸. سوره‌ی‌ ۴، آیه‌ی‌ ۱۲۶.

۹. سوره‌ی‌ ۵۷، آیه‌ی‌ ۴.

۱۰. سوره‌ی‌ ۵۷، آیه‌ی‌ ۳.

۱۱. اصل‌ اشعار كه‌ بس‌ گرفته‌ از كتاب‌ «التعرف‌ لمذهب‌ اهل‌ التصوف‌» تألیف‌ كلاباذی‌ است‌ و ترجمه‌ی‌ فارسی‌ آن‌ به‌ شرح‌ زیر است‌:

اذا ما بدت‌ لی‌ تعاظمتها فاصدر فی‌ حال‌ من‌ لم‌ یرد

اجده‌ اذا غبت‌ عنی‌ به‌ و اشهد و جدی‌ له‌ قدفقد

فلاالوصل‌ یشهد فی‌ غیره‌ ولا انا اشهده‌ منفرد

جمعت‌ و فرقت‌ عنی‌ به‌ ففرد التواصل‌ مثنی‌ العدد

۱۲. رادكریشنان‌، فلسفه‌ شرق‌ و غرب‌ ، تهران‌، علمی‌ و فرهنگی‌، ص‌ص‌ ۱۷۹-۱۷۰.

۱۳. رساله‌ قشیریه‌ ص‌ ۱۳۸ و ترجمه‌ رساله‌ قشیریه‌، با تصحیح‌ فروزانفر چاپ‌ دوم‌، ص‌ ۸-۴۶۷.

۱۴. پیشین‌ و نیز مراجعه‌ شود به‌: مقدمه‌ استاد همایی‌ بر مِصب۰۳۹;اح‌ الهِد۰۳۹;ایهٔ‌ ص‌ ۶۷ كشف‌ المّحجوب‌ هجویری‌ چاپ‌ ژوكوفسكی‌ ص‌ ۱۰۷-۹۷ درباره‌ی‌ شرح‌ حال‌ اهل‌ صفّه‌.

۱۵. عرفان‌ الحق‌ صفی‌ علیشاه‌ حواشی‌ زبدهٔ‌ الاسرار ص‌ ۲۲.

۱۶. مقدمه‌ مِصب۰۳۹;اح‌ الهد۰۳۹;ایهٔ‌ همایی‌ ص‌ ۷۱.

۱۷. صوفیان‌ به‌ نسبت‌ خویش‌ به‌ «پشم‌» تاجر سود بوده‌، مدعی‌ شدند كه‌ در اثر طاعت‌ و بندگی‌ خدا صافی‌ شده‌ و به‌ صفا رسیده‌اند (لزومیات‌ ابوالعلاء جزء ۲ ص‌ ۱۰۵.)

۱۸. رساله‌ قشیریه‌، ص‌ ۱۳۸ و كشف‌ المحجوب‌ ص‌ ۳۴.

۱۹. Theosophy

۲۰. ماللهند ص‌ ۱۶ چاپ‌ لیپزیك‌.

۲۱. التصوف‌ الاسلامی‌ دكتر زكی‌ مبارك‌ ج‌ ۱ ص‌ ۶۴ و نیز این‌ نظر را آقای‌ مهدی‌ توحیدی‌پور در مقدمه‌ نفحات‌ الانس‌ ص‌ ۱۴ مطرح‌ كرده‌ و می‌گوید به‌ این‌ دلیل‌ كه‌ كلمه‌ صوفی‌ وجه‌ اشتقاق‌ قطعی‌ و درستی‌ ندارد و عربی‌الاصل‌ نیست‌، چه‌ از قرن‌ دوّم‌ هجری‌ به‌ بعد پیدا شده‌ كه‌ پس‌ از ورود عقاید ملل‌ مختلف‌ بوده‌ بعید نیست‌ كه‌ این‌ كلمه‌ ریشه‌ یونانی‌ داشته‌ باشد.

۲۲. Noeldeke ZDMG/۱۸۹۱ و كتاب‌ اسلام‌ و تصوّف‌ ص‌ ۴-۳.

۲۳. تاریخ‌ تصوّف‌ غنی‌ ص‌ ۴۵-۴۴.

۲۴. تاریخ‌ تصوّف‌ غنی‌ ص‌ ۳۹.

۲۵. در وجه‌ ملقب‌شدن‌ غوث‌ به‌ صوفه‌ نوشته‌اند كه‌ برای‌ مادرش‌ پسری‌ نمی‌ماند، این‌ پسر را نذر خدمت‌ به‌ كعبه‌ كرد كه‌ زنده‌ بماند و طبق‌ نذرش‌ او را وقف‌ خدمت‌ به‌ كعبه‌ كرد در یك‌ روز گرم‌، او را دید كه‌ مدهوش‌ بر زمین‌ افتاده‌ گفت‌: پسرم‌ همانند صوفه‌ (یك‌ تكه‌ پشم‌) شده‌ است‌. و او پس‌ از آن‌ به‌ همین‌ نام‌ معروف‌ شد تلبیس‌ ابلیس‌ ص‌ ۱۶۱.

۲۶. پیشین‌، اساس‌ البلاغه‌ زمخشری‌، القاموس‌ المحیط‌ فیروزآبادی‌، سمعانی‌ در الانساب‌، طرائق‌ الحقایق‌ ج‌ ۱ ص‌ ۱۰۶.

۲۷. تصوّف‌ در اسلام‌، همایی‌ ص‌ ۵۸.

۲۸. اللمع‌، چاپ‌ لیدن‌ ص‌ ۲۲-۲۰.

۲۹. عَو۰۳۹;ارِف‌ المَع۰۳۹;ارِف‌ ضمیمه‌ی‌ احیاء العلوم‌ ج‌ ۵ ص‌ ۶۵-۶۴ چاپ‌ بیروت‌.

۳۰. التعرُّف‌ لِمذهب‌ اهل‌ التّصوّف‌ - چاپ‌ مصر، به‌ كوشش‌ محمود امین‌ نواوی‌ چاپ‌ اول‌ ص‌ ۳۴-۲۸.

۳۱. مقدمه‌، چاپ‌ مصر ص‌ ۳۲۸.

۳۲. نّشر المَحاسن‌ الغ۰۳۹;الیه‌ ج‌ ۲ ص‌ ۳۴۳.

۳۳. ترجمه‌ تاریخ‌ ادبی‌ ایران‌ ج‌ ۱ ص‌ ۶۰۹.

۳۴. اسلام‌ و تصوّف‌ ص‌ ۴-۳.

۳۵. طرائق‌ ج‌ ۱ ص‌ ۷-۱۰۶.

۳۶. ارزش‌ میراث‌ صوفیّه‌.

۳۷. تاریخ‌ تصوّف‌ صفحه‌ ۴۵.

۳۸. تصوّف‌ در اسلام‌ ص‌ ۵۹ و مقدّمه‌ مِصب۰۳۹;اح‌ الهد۰۳۹;ایهٔ‌ ص‌ ۷۶.

۳۹. لغتنامه‌ در شرح‌ كلمه‌ی‌ «صوفیّه‌».

۴۰. التّصوّف‌ الاسلامی‌ ص‌ ۲۲ چاپ‌ اوّل‌ بیروت‌.

۴۱. التّثوّف‌ الاسلامی‌ چاپ‌ دوّم‌، مصر، ج‌ ۱ ص‌ ۵۲.

۴۲. تاریخ‌ فلسفه‌ اسلامی‌ ص‌ ۲۳۵ ترجمه‌ مبشری‌ چاپ‌ اول‌.

۴۳. نّشر المَحاسن‌ الغ۰۳۹;الیه‌ ج‌ ۲ ص‌ ۳۴۳.

۴۴. محاضرات‌ اصفهانی‌ ج‌ ۲ ص‌ ۱۵۸ و قوت‌ القلوب‌ ج‌ ۴ ص‌ ۴۷.

۴۵. حلیهٔ‌ الاولیاء ج‌ ۱ ص‌ ۳۴۵.

۴۶. التّعرّف‌، چاپ‌ مصر، ص‌ ۳۱.

۴۷. التّصوّف‌ الاسلامی‌ ج‌ ۱ ص‌ ۶۱-۶۰، الحیوان‌ جاحظ‌ ج‌ ۱ ص‌ ۱۰۳.

۴۸. اغانی‌ ج‌ ۴ ص‌ ۱۲۲ چاپ‌ مصر.

۴۹. تلبیس‌ ابلیس‌ ص‌ ۱۹۶.

۵۰. نّشر المَحاسن‌ الغالیه‌ ج‌ ۲ ص‌ ۳۴۵.

۵۱. مفهوم‌ ابیات‌ زیر است‌ از كتاب‌ «التعرف‌ لمذهب‌ اهل‌ التصوف‌». - م‌:

مرید صفامنه‌ سرالفؤاد فهام‌ به‌ السر فی‌ كل‌ واد

ففی‌ای‌ واد سعی‌ لم‌ یجد له‌ ملجاً غیر مولی‌ العباد

صفا باالوفاءِ وفی‌ بالصفا و نور الصفاءِ سراج‌ الفؤاد

اراد و ما كان‌ حتی‌ ارید فطوبی‌ له‌ من‌ مرید مراد

مریدی‌ كه‌ دل‌ صافی‌ كرد به‌ شوق‌ دیدار آن‌ جمال‌ سر در بیابان‌ نهاد و به‌ هر وادی‌ گذر كرد و در هیچ‌ مقام‌ از منازل‌ طلب‌ جز خدا پناهی‌ نیافت‌.

دلش‌ - به‌ صیقل‌ وفا- صفا یافت‌ و به‌ دولت‌ صفا به‌ مقام‌ وفا رسید. نور صفا چراغ‌ دل‌ او شد و اراده‌ی‌ خویش‌ را در اراده‌ی‌ معشوق‌ محو كرد تا اراده‌ی‌ مراد اراده‌ی‌ او شد. پس‌ خوشا بر چنین‌ مرید كه‌ خود عین‌ مراد است‌.

۵۲. كتاب‌ التعرف‌ لمذهب‌ اهل‌ التصوف‌، صفحه‌ی‌ ۹۱، الصوفیه‌ اطفال‌ فی‌ حجر الحق‌.

۵۳. سوره‌ی‌ ۱۸، آیه‌ی‌ ۲۳: «واذكر ربك‌ اذا نیست‌».

۵۴. مفهوم‌ عبارت‌ زیر است‌ از كتاب‌ التعرف‌، صفحه‌ی‌ ۱۰۴.

و قال‌ النبی‌(ص‌) سبق‌ المفصردون‌، قیل‌ و من‌ المغردون‌ یا رسول‌اللّ۰۳۹;ه‌: فقال‌: الذاكرون‌ كثیراً و الذاكرات‌ و المفرد الذی‌ لیس‌ معه‌ غیره‌.

۵۵. منظور جنید این‌ بود كه‌ خدا هرگاه‌ در دل‌ بنده‌ای‌ جلوه‌ كند، آن‌ بنده‌ نمودار خدا گردد. درست‌ بدان‌گونه‌ كه‌ چون‌ آب‌ بی‌رنگ‌ در جامی‌ بلورین‌ و رنگین‌ ریخته‌ شود رنگ‌ آب‌ به‌ رنگ‌ جام‌ در می‌آید.

۵۶. بر گرفته‌ از كتاب‌ التعرف‌، صفحه‌ی‌ ۱۱۳. - م‌، «الوجد مقرون‌ بالزوال‌، و المعرفهٔ‌ ثابتهٔ‌ باللّ۰۳۹;ه‌ تعالی‌ لاتزول‌».

۵۷. غرض‌ ابن‌العربی‌ آن‌ است‌ كه‌ ماهیت‌ و وجود در اینجا دو امر علی‌جده‌ نیستند.

۵۸. منظور شیخ‌ نورالدین‌ عبدالرحمن‌ اسفراینی‌، عارف‌ هم‌ عصر علاءِ الدوله‌، است‌ كه‌ خرقه‌ی‌ خویش‌ را از بغداد برای‌ علاءالدوله‌ فرستاد.

۵۹. رادكریشنان‌، تاریخ‌ فلسفه‌ شرق‌ و غرب‌ ، تهران‌، علمی‌ و فرهنگی‌، ص‌ص‌ ۱۸۸-۱۶۹.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.