یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
مجله ویستا

معنی انصاف


معنی انصاف

برای سیروس الوند و «خسته دلان»اش

آقای کارگردان گفت هیچ فکر کرده یی که ۱۰۰ سال دیگر هیچ کدام از ما توی این دنیا نیستیم؟ پس این همه دعوا و خشونت و بی انصافی چرا؟

و ما به دنیایی فکر کردیم که عدم قطعیت حضورمان در آن طعم یک فراموشی تلخ می داد. با خودمان گفتیم؛ بله، باید انصاف داشت و هنوز نمی دانستیم که انصاف مورد نظر آقای کارگردان، یعنی پذیرفتن بیانیه یی که درست در ابتدای مصاحبه عنوان شد. آقای کارگردان گفت باید انصاف داشته باشیم و قبول کنیم نظیر آنچه او ساخته، در کارهای اخیر وجود نداشته است. این اولین تعبیر تحریف شده آقای کارگردان از انصاف بود و دومین تعریف را وقتی دریافتیم که او پس از خواندن مصاحبه تنظیم شده، ادعا کرد ما گفت وگو را جوری تنظیم کرده ایم تا این طور به نظر برسد که ما در تمام طول مصاحبه در حال انتقاد بوده ایم و جناب کارگردان در مقام پاسخ. حالا در این میان سخن گفتن از انصاف و امانتداری ما بدون شک کار بیهوده یی است برای توجیه کارگردانی که سال های سال است به توطئه یی از سوی روزنامه نگاران و منتقدان نسبت به آثارش یقین دارد.

اما نکته اساسی و مهم اینجاست که اساس پاسخگویی و تحمل شنیدن نقد، کار دشوار و در عین حال منصفانه یی است که از عهده هر کسی برنمی آید. سیروس الوند و نگاه بدبینانه و تلخ او به منتقدان و رسانه های سینمایی، حالا دیگر بر آدم های این حوزه پوشیده نیست و شاید بتوان گفت رکود و عقبگرد سینمای او به همین رابطه مخدوشی برمی گردد که میان او و منتقدان آثارش وجود دارد و به کسی اجازه سخن گفتن از ضعف هایش را نمی دهد؛ رابطه یی که هر روز بیش از گذشته، تحریم نانوشته یی را علیه آثار او شکل می دهد. سیروس الوند به هیچ ضعفی در کارش معتقد نیست و چه ضعفی برای یک فیلمساز می تواند بالاتر از این مطلق گرایی باشد؟ فیلمسازی که ما را به خاطر پرسیدن این سوال که سریال سازی اساساً کار دشواری است و الزاماً یک فیلمساز خوب، نمی تواند در ساخت سریال هم موفق باشد

همان طور که در تجربه هایی مثل سریال ابراهیم حاتمی کیا شاهد این مساله بودیم- به عامه بودن و سطح سلیقه مان را به کارهایی مثل «دلنوازان» متهم می کند. غافل از اینکه سریالی چون «دلنوازان» دست کم توانست بخش وسیعی از همین مخاطب عام را با خود همراه کند و «خسته دلان» با فضای دلگیر، شخصیت های گردگرفته و وابستگی تام و تمامش به ادب کردن مخاطب، از همین توان ساده و اندک هم برخوردار نبود. با این حساب اگر وزن و اعتبار کارهای یک فیلمساز را نه مخاطب و نه منتقد، بلکه تنها دانش و سواد و سلیقه خودش تعیین می کند، آیا بهتر نیست او هنر درونی تر و شخصی تری را برای دلمشغولی های خود انتخاب کند؟ به راستی الوند برای چه کسی فیلم می سازد؟ و در برابر کدام مخاطب حاضر به پاسخگویی است؟

او حتی به اندازه کارگردان هایی که سلیقه ما را منتسب به آثار آنها می داند، هرگز با شجاعت و وسعت نظر به پرسش ها و نقدهایی که بر کارهایش وارد می شود، مواجه نشده است. این در حالی است که خیلی از کارگردان ها از جمله سیروس مقدم را می شناسم که با همه نگاه های منفی که از سوی منتقدان و مخاطب خاص بر آثارش وجود دارد، همواره در مقام گفت وگو و پاسخگویی برآمده و من همیشه در این گفت وگوها و در پس همه نقد هایی که به ساختار داستانی آثارش قائل بوده ام، احترام و خویشتنداری اش را به آنچه عنوان کرده ام در دل ستوده ام.

اما سیروس الوند همواره منتقدان آثارش را آدم هایی می داند که به خاطر از دست دادن رویای ورود به فیلم های او، با او به دشمنی برخاسته اند. راستی این چه تصوری است که الوند از سینمای خود دارد؟ این تصور تا کجا می تواند در دایره بسته ذهن یک فیلمساز منجر به تولید آثاری شود که تنها منتقد و ستایشگر آن خود فیلمساز است؟ آقای کارگردان می گفت من بهترین سریال این سال ها را ساخته ام و هنوز هیچ کدام از شما مطلبی در مورد آن ننوشته اید. اما هنوز نمی دانیم معیار خوب و بد بودن یک سریال در ذهن او چیست. وقتی الوند می گوید کارهایی مثل «روزگار قریب» و «زیر تیغ» و.. ذهنش را برای ورود به عرصه سریال سازی قلقلک داده اند، حتماً باید معیارهای خوب و بد یک اثر را درست تعریف کرده باشد. پس چگونه «خسته دلان» به اثری تبدیل می شود که مطبوعات ما تنها از سر بغض و کینه و حسادت حرفی از آن نمی زنند؟

آیا اینکه قطار «خسته دلان» واقعی به نظر برسد و هیچ کس نفهمد که این قطار دکور کوچکی است که آنها برای فیلمبرداری در آن کلی زحمت کشیده اند، می تواند چیزی از فضای غمبار و دهه شصتی اثر با شخصیت های دوست نداشتنی و دیالوگ های اغراق آمیز آن کم کند؟ آنچه در آن مصاحبه از الوند پرسیده بودم و در تنظیم آن به عدم وفاداری متهم شدم البته هیچ کدام از این نقدها را نداشت. وگرنه شاید ماجرای مصاحبه ما به پیاده کردن آن هم نمی رسید. اینکه کار در یک لوکیشن واحد شما را از خستگی چشم مخاطب نمی ترساند یا اینکه نمی ترسیدید از اینکه کار به فضای تله تئاتر نزدیک بشود و... ساده ترین چیزهایی بود که می شد بعد از اعلام بیانیه آقای فیلمساز مبنی بر اینکه یکی از بهترین سریال های این سال ها را ساخته است از او پرسید. البته سیروس الوند کارگردان خوبی است یا اینکه می توانست کارگردان خوبی باشد.

یادم هست سر فیلمبرداری تله فیلم «ستاره های سوخته» برای ضبط یک پلان به ریزترین جزییات، حتی حرکت ماهی ها توی آکواریوم هم توجه می کرد اما وقتی تله فیلم او را دیدم با خودم گفتم ای کاش الوند به جای آن ماهی ها، به آدم های توی قصه فکر می کرد که اینقدر دور و دوست نداشتنی و سردند و انگار از سیاره یی با مردمان لوس و بی مزه آمده اند. آدم های «خسته دلان» هم انگار مال همان سیاره اند؛ سیاره یی که الوند سال هاست شخصیت هایش را بر مبنای آن می نویسد و دور از ذهن نیست که هیچ منتقدی را در حد و اندازه نقد این قصه ها نبیند.

«خسته دلان» را شاید می شد دهه ۶۰ دید و لذت برد. همان طور که در آن دهه «یک بار برای همیشه» او را دیدیم و لذت بردیم.۱۰۰ سال دیگر ما نیستیم. شاید آنهایی که می آیند با سینمای آقای فیلمساز دمخور شوند. ۱۰۰ سال دیگر ما نیستیم و آدم ها می توانند یا دوست مان داشته باشند یا برای همیشه ما را کنار بگذارند.

آرزو شهبازی