یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

مشخصات دو بازی


مشخصات دو بازی

درباره اهمیت استراتژیکی که ۶ ماه آینده برای تعیین مسیر حرکت کشور در دهه چهارم انقلاب دارد بسیار کم سخن گفته شده است

درباره اهمیت استراتژیکی که ۶ ماه آینده برای تعیین مسیر حرکت کشور در دهه چهارم انقلاب دارد بسیار کم سخن گفته شده است. روزمرگی هنوز مانع از آن است که افق های دوردست درست دیده شود و جدال با در و همسایه گاه آنقدر بالا می گیرد که صدای همهمه دشمن به طمع افتاده پشت دیوارهای شهر، همچنان ناشنیده مانده است. دقت در مجموعه آنچه «دشمن»- این واژه را می توانید در وسیع ترین معنای آن در نظر بگیرید- این روزها از آن به عنوان «نقاط امید» خود یاد می کند و خصوصاً توجه به اینکه بانگ هورا و تشویق دقیقاً چه مواقعی از اردوگاه دشمن برمی خیزد و همچنین اینکه وابستگان به اردوگاه دشمن چه هنگام اعتماد بنفس بیشتری پیدا می کنند و امیدوار به پیروزی در «نبرد آینده» به سرمایه گذاری بیشتر ترغیب می شوند، جزو ضرورتی ترین مباحثی است که مخازن فکری اصولگرا باید انرژی خود را صرف اندیشه در آنها بکنند. فقط در شرایطی که این قبیل تاملات به قدر کافی انجام شود و نتیجه آن- که بسیار مهم ولی نه چندان پیچیده است- مبنای عمل سیاسی نیروهای جبهه انقلاب اسلامی قرار بگیرد می توان به دورنمای تحولات آینده امیدوار بود. و الا، اگر بنا بر تداوم برخی از رفتارهای فعلی که برخی از آنها بدون تردید بازی در زمین طراحی شده دشمن است، باشد، به زودی دشواری هایی بزرگ رخ خواهد نمود که برای رویارویی با آنها یا دیگر فرصتی باقی نمانده یا اگر مانده باشد نفس، انرژی و انگیزه مبارزه تلف شده و به انتها رسیده باشد.

اکنون در صحنه سیاسی کشور دو نوع بازی. پروژه سیاسی هست که همه فعالان سیاسی کشور باید خیلی زود و با صراحت تمام تصمیم بگیرند که در کدام بازی قرار دارند و مایل به ایفای نقش در کدامیک از آنها هستند. تلاش برای فرار از این انتخاب استراتژیک هم هیچ فایده ای ندارد چرا که اساساً بازی.جریان سومی موجود نیست و بوجود آوردن آن هم - که برخی گروه ها و جریان ها این روزها ناشیانه به آن مشغولند- خارج از حد ظرفیت فکری و عملی مدعیان فعلی ایفای نقش جریان سوم است.«اصولگرایی انقلابی» و «اصلاح طلبی غربگرا» تیترهایی کوتاه و البته گویا برای فهم ماهیت آن دو بازی است که نمایندگان آنها اکنون در صحنه سیاست ایران رویاروی هم ایستاده اند؛ هر یک از این دو بازی مبانی، ساختار و اهداف خاص خود را دارد و اوضاع به گونه ای است که می توان گفت هر کس در بازی اول مشارکت نکند لزوماً در حال مشارکت در بازی دوم است و بی طرفی یا پیمودن راه سوم هم بیشتر تعارفی است برای پوشاندن بازی تلویحی و مخفیانه در یکی از آن دو چارچوب. وجود اختلاف جدی در مبانی و الگوهای اندیشه و عمل سیاسی، امکان هرگونه ائتلاف یا حتی هم اندیشی میان چهره های شاخص این دو بازی را از بین برده است و دقیقاً به همین دلیل است که پروژه های سیاسی مانند آنچه در روزهای اخیر وحدت ملی نامیده شده، از آنجا که مستلزم مخدوش شدن مرزهای انقلابی ماندن و روی خوش نشان دادن به غربگراها بود، نه تنها با هیچ استقبال جدی از جانب اصولگرایان مواجه نشد بلکه بسیاری از دلسوزان به سرعت از آن بوی «زمینه سازی برای نفوذ و یارگیری اصلاح طلبان درون جریان اصولگرا» یا «تلاش برای تطهیر تندروها و زدن خاکریز مشترک با دشمن در مقابل دولت اصولگرا با هدف مخدوش ساختن مرزها و گیج کردن بدنه اجتماعی» را استشمام کردند و لذا قصه شروع نشده پایان یافت.

اکنون البته برخی دوستان که با تحلیل اشتباه از شرایط کشور و با نیتی که لابد باید آن را خیر دانست، به دنبال علم وحدت ملی راه افتاده بودند در حال تصحیح و تعدیل دیدگاه های خود هستند و می توان حدس زد که هرچه به خرداد ۸۸ نزدیک تر شویم فاصله خود را با دو اردوگاه اصلی کمتر می کنند و نهایتاً قریب به اتفاق آنها «کار درست» را انجام خواهند داد. از آن سو، طراحان اصلی این پروژه وقتی که دیدند یخ داستان نگرفته و پروژه وحدت ملی به جای اینکه انسجام اصولگرایان را به هم بریزد، از جانب آنها به عنوان پروژه فریب دوم خردادی ها و حامیان پس پرده آنها تفسیر شده، و در نتیجه اصولگرایان علیه پروژه وحدت ملی متحد شده اند، با عصبانیتی قابل تشخیص سعی کردند ریشه این ایده را تحریف کنند و آن را به اصولگرایان نسبت بدهند. اینگونه رفتارها البته قابل درک است ولی در حقیقت ماجرا تغییری ایجاد نمی کند. آگاهان از پس پرده بازی های پیچیده حریف خوب می دانند که نخستین بار تلاش برای یارگیری از درون اصولگرایان علیه دولت و متحد کردن همه مخالفان وضع موجود از جانب چه کسانی آغاز شد و اکنون توسط کدام گروه ها پی گیری می شود.

سوال مهم این است: چرا پروژه هایی از این دست امکان اجرا می یابند؟ در جواب این سوال می توان پای بحث های مختلفی را به میان کشید اما یک پاسخ کاملاً سرراست این است که توجه کنیم مختصات دو بازی «انقلاب» و «غرب» هنوز به طور کامل شفاف نشده و الا در شرایطی که داده ها درست تحلیل شود و معلوم گردد که نمایندگان دو بازی، هر کدام سر این طناب را گرفته و به چه سمتی می کشند و «مقصد کجاست»، آن وقت مرزها اینگونه آسان جابجا نمی شود. این بحثی بسیار مهم است که در اینجا فقط می توان به کلیات آن اشاره کرد تا شاید مجال تفصیل در فرصت های آینده دست دهد.

بازی اردوگاه انقلاب در ماه های آینده لااقل بر چهار ستون اصلی استوار است:

۱) عزم برای گذراندن کشور از پیچ استراتژیک. معنای این جمله این است که مجموعه دستاوردهای ایران اسلامی در سال های گذشته که بویژه توسط اشتباه محاسبه های بی پایان غرب تقویت شده، به حصول دستاوردهای بسیار ارزشمندی در عرصه های مختلف از احیای نقش برتر منطقه ای ایران گرفته تا تبدیل شدن آن به یک قدرت مسلم هسته ای انجامیده و کشور را در آستانه یک دوران تاریخی جدید قرار داده است که اکنون باید همه انرژی ها را برای عبور از دروازه های این دوران جدید- که غربی ها از همین حالا در گزارش های استراتژیک خود آن را مسلم فرض کرده و در حال توصیف جزئیات آن هستند- متمرکز کرد. در چنین شرایطی به هیچ وجه مجال آن نیست که دوباره اختیار کار به دست کسانی بیفتد که جرج بوش همین هفته گذشته از پایان یافتن دوران خوش همکاری با آنها پس از روی کار آمدن دولت نهم عمیقاً ابراز تاسف کرد.

۲) ضرورت تکرار دولت نهم. برای رسیدن به هدف بند ۱ و مجموعه اهداف دیگری که سال هاست بر زمین مانده باید امکان تداوم فعالیت دولت نهم برای یک دوره ۴ ساله دیگر مهیا شود. همه سرمایه گذاری دشمن در ماه های آینده هم روی این نقطه متمرکز است که این «احساس ضرورت» از بین برود و بلکه معکوس شود. به راه افتادن عملیات روانی سنگین با هدف غیر قابل دفاع جلوه دادن عملکرد دولت، القای این نکته که کشور در حال از دست رفتن و محتاج «نجات» است، تلاش برای تعمیق جهل مردم و حتی نخبگان نسبت به گام های بلند برداشته شده توسط دولت نهم و مهم تر از همه طراحی پروژه های مشترک عملی (فراتر از عملیات روانی) با طرف خارجی برای تنگ کردن عرصه -خصوصاً در حوزه اقتصاد- بر مردم و معرفی اصلاح طلبان غربگرا به عنوان راه برونرفت از همه این بحران ها، فقط بخش هایی از این طراحی پیچیده است که جزء به جزء آن را می توان به اظهارات صریح غربی ها و دنباله های داخلی آنها مستند کرد. یک سند جالب و بسیار قابل توجه در این باره که باید در فرصتی دیگر ابعاد آن را شکافت اظهارات عضو مشترک شورای مرکزی سازمان مجاهدین و حزب مشارکت در غرفه یکی از روزنامه های دوم خردادی در جریان برگزاری نمایشگاه مطبوعات است که در دفاع از روی کار آمدن مجدد اصلاح طلبان تندرو تصریح می کند «اکنون بسیاری از نگاه ها به بیرون دوخته شده، اما اگر اصلاح طلبان دوباره بر سر کار بیایند دوباره همه نگاه ها حتی نگاه خارجی ها به داخل دوخته خواهد شد»!

۳) حذف دموکراتیک اصلاح طلبان تندرو. یکی دیگر از ستون های استراتژی جبهه انقلاب این است که نیروهای سیاسی مطلوب غرب در ایران در یک مبارزه انتخاباتی شفاف و رو در رو دوباره میزان اعتبار و محبوبیت سیاسی خود را به محک رأی مردم بگذارند تا برای چندمین بار طی سال های گذشته معلوم شود که ادعاهای آنها با واقعیت تا چه حد فاصله دارد. اگر قرار است چنین رویارویی رخ دهد- که خواهد داد- پس چه بهتر که تندروها با محبوب ترین کاندیدای خود وارد صحنه شوند تا فردای انتخابات جایی برای بهانه آوردن و توجیه تراشیدن باقی نماند. توهم زدایی از کسانی که تصور می کنند کارنامه مملو از آلودگی آنها از یاد رفته و نجابت اصولگرایان در خطاپوشی ابدی است، هدفی است که آن را با هیچ چیز دیگر نباید جایگزین کرد. ۴- تثبیت مشی اصولگرایانه در دستگاه اجرایی کشور. یک حقیقت بسیار مهم هم این است که اصولگرایان نباید تصور کنند همه این سخنان مربوط به ۴ سال بعدی است و برای دوران پس از آن هیچ برنامه ای نباید داشت. اتفاقاً یکی از راهبردهای کلیدی اصولگرایان اکنون این است که الگوی دولت نهم یعنی «کاری»، «مردمی» و «انقلابی» بودن باید در دستگاه اجرایی کشور برای همیشه مستقر و تثبیت شود و پس از دولت نهم نیز هر جریانی که بر سر کار آمد همین مشی را در پیش بگیرد.

بازی غرب دقیقاً در تقابل با این روند و با هدف سست کردن این چهار ستون و متوقف کردن روند حرکت کشور در این مسیر، طراحی شده و در حال اجراست. غربی ها بر مبنای آنچه خود گفته اند سعی خواهند کرد

۱) ایران را همین جا که هست و قبل از رسیدن به مرحله غیر قابل بازگشت ترجیحاً از داخل مهار و متوقف کنند،

۲) از تکرار دولت نهم به هر قیمت ممکن حتی وسیع ترین سیاه نمایی ها و دروغ گویی ها جلوگیری کنند

۳) با همه امکانات مسیر بازگشت دوباره نیروهای مطلوب خود به ساختار قدرت در ایران را هموار کنند و

۴) وضعیتی بوجود بیاورند که در آن به عدد مخالفان اردوگاه انقلاب هر چه بیشتر اضافه شود.

این بازی البته شکست خواهد خورد. مهم میزان هزینه لازم برای این کار است. بدترین شکل رفتار سیاسی برای اصولگرایان در حال حاضر این است که شرایط را غلط تحلیل کنند و بر آن مبنا دائماً هزینه های غیر ضروری بوجود بیاورند.

مهدی محمدی



همچنین مشاهده کنید