جمعه, ۲۱ دی, ۱۴۰۳ / 10 January, 2025
چرا آلزایمر را دوست دارم چرا دوست ندارم
اولین نکتهای که در «آلزایمر» ذهن ما را به خود معطوف میکند، تم فلسفی کمرنگی است که در لوای بستری اجتماعی خود را مینمایاند. «آلزایمر» برخلاف ساخته قبلی کارگردان، اثر کم کاراکتری است. اثری که بستر موضوعیاش نمیتواند چندان آبستن رخدادهای متفاوت باشد و این همان نکته عجیبی است که انتظار برخورد با آن را در سینمای معتمدی نداشتیم.انگار همین کم شخصیت بودن داستان و تک محور بودن آن، در قوارههای سینمای معتمدی نیست و از این رو است که وی نتوانسته به آن فرم همیشگی خود وفادار بماند. همین شخصیتهای اندک به همراه تک موضوعی که از ابتدای داستان تا پایان به آن پرداخته میشود نیز چندان مورد تحلیل قرار نمیگیرد. آدمهای داستان در گنگی روابط با یکدیگر دست و پنجه نرم میکنند و نمیتوانند یک حس دوستداشتنی و البته خانوادگی را برای مخاطب خود به نمایش بگذارند. رابطه میان حاج نعیم و آسیه نه مبتنی بر عشق و خواستن است و نه نشانهای از تنفر را به ذهن مخاطب
متبادر میسازد. در طول فیلم، آسیه به محمود هیچ اعتنایی ندارد درحالی که طبق نوشته فیلمنامه، آسیه باید از محمود حساب ببرد. سرپرستی حاج نعیم بر دیگر اعضای خانواده اصلا تعریف نمیشود و وی فقط در قامت بزرگ خاندان ظاهر شده و عملا هیچ نشانهای از این بزرگی در فیلم نشان داده نمیشود. در لحظاتی از فیلم، وی به نصایح ظاهری محمود گوش داده و از وی حرف شنوی دارد. البته بهجز سکانسی که حاج نعیم باید سندی را برای آزادی کله خراب به آگاهی ببرد که در آنجا، حاج نعیم حرف محمود را (که فاصله خانه تا آگاهی را به دنبالش دویده) رد میکند که آن هم ایجاب داستان برای رسیدن به پایانبندی فیلم است. اما «آلزایمر» یک مشکل ظاهری بسیار آزاردهنده دارد و آن اینکه سکانسهای سرد فیلم سرتاسر اثر را فرا گرفته است. معتمدی نتوانسته بنا به تعریفی که از چیدمان یک خانواده سنتی دارد، به یک بالانس شخصیتی دست پیدا کند. ما در «آلزایمر» شخصیت پرهیاهوی محمود را داریم که بی محابا حالتی اکتیو دارد و در مقابل او، دو شخصیت حاج نعیم و آسیه قرار دارند که در برابر حوادث، واکنشهای بسیار سرد و ابتدایی از خود نشان میدهند.
کله خراب نیز به عنوان مهرهای خنثی،حلقه رابط رخدادهایی است که برای این سه شخصیت اتفاق میافتد. حال با توجه به سردمداری حاج نعیم در یک سر داستان و آسیه در سر دیگر که بهعنوان شخصیتهای کلیدی فیلم مطرح هستند،شیطنتها و قیل و قالهای محمود چه کمکی میتواند به باز شدن حالت انجماد فیلم کند؟شاید بتوان دلیل سکوت بیش از اندازه آسیه را غم بیست ساله او دانست اما برای این سکوت عامدانه حاجنعیم،از چه توجیهی میتوان طلب استمداد نمود؟ کاراکتر حاج نعیم در «آلزایمر» خیلی ابتدایی واکاوی میشود.گویا این شخصیت از ابتدای داستان در پی بهانهای است تا با دیگر شخصیتها قهر کند. آیا وی نمیتوانست از همان ابتدایی که کله خراب وارد داستان شد، برود و برادری که بیست و هشت سال با او زندگی کرده بود را شناسایی نماید؟! اگرچه وی به اصرار محمود از رفتن به آگاهی خودداری کرد اما برای دفعات دیگر چرا وی حاضر به روبهرویی با کله خراب وشناسایی او نشد؟که اگر این اتفاق رخ میداد فیلم عملا در همان نیمهراه به پایان میرسید و حرف دیگری برای گفتن نداشت.کارگردان از حربه عدم روبهرویی این دو شخصیت استفاده ابزاری کرد تا داستان به سیاق ذهنی خود او جلو برود.
عدم آنالیز شخصیتها در «آلزایمر» فقط به عنوان اهرمی برای پیشبرد ظاهری داستان مطرح میشود مثلا کاراکتر آمیرزا را در نظر بگیرید: وی همان شخصیتی است که در مسجد خیلی محکم با آسیه صحبت میکند و میگوید: «اگر امیرقاسم دوسال شوهر تو بوده، بیست و هشت سال برادر نعیم بوده پس وقتی او میگوید امیرقاسم مرده، حرف او را گوش کن.»در این سکانس آمیرزا به وضوح حکم به مردن امیرقاسم میدهد اما همین شخصیت در سکانسهای دیگر فیلم، بدون اینکه هیچ نشانهای مبنی بر تغییر احوالات وی مشاهده شود، با چرخشی صدوهشتاد درجهای، به یکباره حرفهای آسیه را میپذیرد و به آگاهی میرود و برای کله خراب ریش گرو میگذارد که وی را به زندان نبرند و حتی در برابر منفی بودن جواب آزمایش خون او،گاردی تهاجمی میگیرد!این همان اعجابهایی است که این سوال را به وجود میآورد که آیا این فیلم، واقعا نوشته احمدرضا معتمدی است؟ اما کارگردان توانسته به خوبی طنز پنهان خود را در کاراکتر کله خراب نشان دهد. طنزی که تا حدود بسیاری مدیون نقش آفرینی خوب مهدی هاشمی است. اما گویا قرار نیست فیلم روی خوشی داشته باشد.کارگردان در میان بهت تماشاگر که منتظر معلوم شدن حقیقت داستان است، خیلی واضح به تشریح ماجرا نمیپردازد.
مخاطب تنها از روی آن یادگاری که عکس جوانیهای امیر قاسم و آسیه را در خود دارد، دوباره به شک میافتد که آیا این همان یادگاری است که ابتدای فیلم در دست آسیه میبیند یا اینکه کله خراب نیز نمونهای از آنچه در دست آسیه بوده را داشته است؟اگر کله خراب واقعا همان امیرقاسم است، پس چرا جواب آزمایش خون او و دخترش منفی آمده و اگر او امیرقاسم نیست پس این یادگاری را از کجا به همراه داشته است؟ این پایان نمیتواند گویای هیچ حقیقتی باشد کما اینکه فیلم «آلزایمر» از آن دست آثاری است که محکوم به نتیجهگیری است و نمیتواند پایان را به مخاطب بسپارد. تست دو گزینهای بلی یا خیر نمیتواند حالت سومی داشته باشد. در دیدی کلی «آلزایمر» فیلمی است که بهرغم سوژه بسیار خوبش که یکی از شاکلههای ساختاری سینمای معتمدی است، نتوانسته مایه اولیه آنرا ورز داده و برای آن، فضاسازیهای متفاوت و البته منطقی دست و پا کند.
مجتبی اردشیری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست