دوشنبه, ۱۱ تیر, ۱۴۰۳ / 1 July, 2024
مجله ویستا

سهم من از جشن نیکوکاری


سهم من از جشن نیکوکاری

وقتی حرف دلش را با تیتر «من یک متکدی هستم» چاپ کردیم، چند روز کافی بود تا استانداری به سراغش بیاید و با مقرری ماهی ۴۰ هزار تومان رضایتش را بگیرد.
گویا همین چهار تا ۱۰ هزار تومانی …

وقتی حرف دلش را با تیتر «من یک متکدی هستم» چاپ کردیم، چند روز کافی بود تا استانداری به سراغش بیاید و با مقرری ماهی ۴۰ هزار تومان رضایتش را بگیرد.

گویا همین چهار تا ۱۰ هزار تومانی کافی بود تا یکسال و نیم اعتراض نکند، اما می‌گوید: پنج ماه است همین مقرری هم قطع شده، می‌گوید: ۶۶ ساله است و توان نشستن بر کاشی‌های سرد مترو را برای گدایی ندارد. هرچند از این کار متنفر است و ابتلای همسرش به هپاتیت و عفونت مثانه‌اش، او را وامی دارد دست نیاز دراز کند.

می‌گوید: وقتی رییس‌جمهور به آبیک (محل سکونتش) آمد، ۳.۵ میلیون تومان کم داشت تا مشمول دریافت مسکن مهر شود، حالا هم ۷۰ هزار تومان از ۹۰ هزار تومان یارانه را کرایه می‌دهد.

چند روز قبل پس از حدود یک‌سال و نیم از دفتر ریاست جمهوری با روزنامه تماس گرفتند و اثری از او می‌خواستند، صدای آن سوی خط مژده داد که نان این پیرزن در روغن است.

او را پیدا کردیم، پس از ماه‌ها هنوز نیازمند بود، هنوز چشم انتظار کمک، هنوز به نامه‌هایی که برای مسوولان ومدیران نوشته بود چشم دوخته بود، می‌گفت اگر توان داشتم دیگر نیاز را به لب نمی‌آوردم.

اما پیری توان هر حرکتی را گرفته. می‌گوید: از ریاست‌جمهوری تماس گرفتند که برای ملاقات و دیدار از کاشانه حقیرش می‌آیند، در پوست خود نمی‌گنجید، اما صبح‌ها را به شب رساند و اثری از ماموران ندید.

می‌گوید: عمری نمانده تا شیرینی شب عید را بچشد، فقط می‌پرسد، یعنی هیچ مسوولی صدای مرا را نمی‌شنود؟ یعنی از جشن نیکوکاری سهم ما یک لبخند هم نیست؟، یک عمر با آبرو زندگی کردن ودر سال‌های آخر گرفتار فقر شدن یعنی، زودتر از موعد به استقبال مرگ رفتن.

لهجه شمالی و لفظ قلم حرف زدنش نشان می‌دهد که نمی‌توانسته همه عمر یک متکدی باشد. مانند او در این شهر دراندر دشت کم نیست، کسانی بر لبه تکدیگری ایستاده‌اند و چشم به راه دست‌های خیر و گوشه چشم مسوولان هستند.

آوید طالبیان